بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

وجیهه معرفت فرزند محمدعلى در سال 1311 ه ش در تبریز به دنیا آمد. سال تولد وى در اسناد دیگرى 1301 و 1308 قید گردیده است. مشارالیها تا سال دوم متوسطه در دبیرستان شاهدخت تبریز، تحصیل کرد که از چگونگى ادامه و یا ترک تحصیل و یا نقل مکان به تهران و استخدام وى در شرکت نفت، اطلاع دقیقى در سوابق موجود ...


برچسب‌ها: وجیهه معرفت, اميرعباس هويدا, پرویز ثابتی, ساواک

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هفتم شهریور ۱۴۰۲ توسط آ . پاسارگاد

منوچهر پرتو متولد ۱۳۰۲، لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و خدمات خود را از دادگستری شروع کرد. مدتی در آبادان و تهران به دادیاری و بازپرسی اشتغال داشت. بعداً به معاونت بازرسی کل کشور منصوب شد. در وزارت دکتر هدایتی به دادستانی تهران رسید. در این مقام محکم و جدی کار کرد. مدام با رئیس و سایر مقامات شهربانی کشمکش داشت. بعد به دادستانی دیوان کیفر منصوب شد و زمانی هم دادیار دیوان عالی کشور بود. در ۱۳۴۵ به معاونت پارلمانی وزارت دادگستری معرفی شد و پس از کنار رفتن جواد صدر، در کابینه امیر عباس هویدا ، وزیر دادگستری گردید و تا ۱۳۵۳ در آن سمت باقی ماند. پرتو پس از مدتی کوتاه در دوره ششم مجلس سنا ، سناتور انتصابی شد. پس از اتمام دوره سنا در ۱۳۵۴، کاری به او ارجاع نشد؛ و در ۱۳۶۸ در اروپا در بیماری درگذشت.

منوچهر پرتو از دوستان نزدیک و اصحاب قمار تیمسار خسروانی بود و به همراه ناصر گلسرخی و آهنچیان یاران بازی خسروانی را تشکیل می دادند . 


برچسب‌ها: منوچهر پرتو, سپهبد پرویز خسروانی, ناصر گلسرخی, اميرعباس هويدا
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۹ توسط آ . پاسارگاد

محمدحسن خان سردار ایروانی (درگذشته ۱۲۷۱) پسر محمدخان ایروانی و حکمران یزد و کرمان در دوره ناصرالدین شاه قاجار بود. او در عمران و آبادی مناطقی که تحت حکومت داشت می‌کوشید و توسعه صنایع و حرف را تشویق می‌کرد. در دوران حکمرانی او عمارت دیوانی یزد و سرای گنجعلی خان که رو به ویرانی نهاده بودند، مرمت شدند. وی همچنین بانی باغ سردار در تهران به شمار می‌رود ...


برچسب‌ها: محمد حسن خان سردار, اميرعباس هويدا, نظامیان ایرانی, محمدخان ایروانی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد

امیر تومان محمد خان ایروانی از فرماندهان نظامی ایران در دوره محمدشاه قاجار بود که درجه امیرتومانی داشت و بخشی از سپاه ایران را در جنگ هرات فرماندهی می‌کرد.

او در سال ۱۲۵۲ قمری به دستور محمدشاه قاجار به حکومت عراق عجم منصوب شد.

محمدخان در سال ۱۲۵۴ قمری با زینت‌الدوله دختر فتحعلی‌شاه قاجار ازدواج کرد و یک سال بعد در زمان محاصره شهر هرات درگذشت.

امیر تومان فرماندهی بود که حداقل بر ده هزار نفر نظامی ریاست داشت .

منبع : ویکیپدیا 

****************

محمد خان قاجار ايرواني (جد سوم مادري هويدا) در دوران جنگ هاي ايران و روس تزاري در زمان فتحعلي شاه، حاكم منطقه ي استراتژيك ايروان در قفقاز بود. وي در خلال نبرد، چندين بار (بر ضد استقلال و تماميت ارضي ايران اسلامي) با روس هاي مهاجم ساخت و پاخت كرد و آنان را به فتح ايروان تحريك نمود و با افشاي اين خيانت، از سوي فتحعلي شاه و فرزندش (عباس ميرزا، فرمانده ي كل قواي ايران در جنگ با ارتش تزاري)، مغضوب و از سمت خويش بر كنار گرديد. پس از آن، با اظهار عجز و ندامت، و تقديم هداياي بسيار، بخشيده و به پست سابق خود منصوب شد، اما مجددا خيانت نمود و از كار بركنار شد، تا اينكه «عباس ميرزا كه از تذبذب و نفاق و دو رويي محمدخان ايرواني به ستوه آمده بود، وي را تحت نظر محمدعلي خان شام بياتي به تهران فرستاد» و براي هميشه دستش را از حكومت آن ديار قطع كرد. 

پس از ختم اين جنگ ها (كه به دلايلي، از جمله همين نوع خيانت ها، به تجزيه ي هفده شهر از شهرهاي آباد ايران اسلامي انجاميد) محمدخان مدتي بيكار بود و سرانجام به «واسطه ي انتساب به خانواده ي سلطنت»  عفو گرديد و در باقي ايام سلطنت فتحعلي شاه و نيز عصر سلطنت جانشينش، محمدشاه، به بعضي از مأموريت هاي سياسي و نظامي اعزام شد و نهايتا در 1255. ق درگذشت و مقام و منصب وي به پسرش، محمدحسن خان (مشهور به خان باباخان سردار)، واگذار شد. 

محمدخان داماد فتحعلي شاه بود ( شوهر ماه رخسار خانم زینت‌الدوله ) و پسرش (محمد حسن خان سردار) نيز خواهر محمدشاه را در حباله ي نكاح داشت. همچنين، دو تن از فرزندان فتحعلي شاه، محمود ميرزا و امام وردي ميرزا، داماد محمدخان بودند. علاوه بر اين، دختر امام وردي (از اين ازدواج) يكي از همسران محمدشاه قاجار بود. نظير اين وصلت با خاندان سلطنت قاجار در دختران محمد حسن خان نيز تكرار شد. 


برچسب‌ها: ماه رخسار خانم زینت‌الدوله, محمدخان ایروانی, محمد حسن خان سردار, اميرعباس هويدا
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد

 

سپهبد جعفرقلی صدری

 

 

محل تولد

اصفهان

تاریخ تولد

۱۲۹۰ خورشیدی

محل مرگ

زندان قصر

تاریخ مرگ

۱۷ اسفند ۱۳۵۷

محل دفن

بهشت زهرا

تابعیت

 ایران

نیرو

ارتش ایران

درجه

تیمسار سپهبد

فرماندهی

رییس شهربانی کل کشور (۱۳۵۳-۱۳۴۹)

والدین

فرج الله

تیمسار سپهبد جعفر قلی صدری (۱۲۹۰ شمسی اصفهان - ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ زندان قصر) رئیس شهربانی کل کشور از سال ۱۳۴۹ تا سال ۱۳۵۳

زندگینامه

جعفر قلی صدری فرزند فرج الله در سال ۱۲۹۰ خورشیدی در اصفهان به دنیا آمد. او فارغ التحصیل دانشگاه جنگ و مسلط به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی بود. از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۳ فرماندهی منطقه نفت خانه مرزی عراق را بر عهده داشت و در مهر ماه سال ۱۳۴۳ به درجه سرلشکری رسیده و به ژنرال آجودانی شاه منتقل شد. او که عضو لژ بزرگ ...

 

 


برچسب‌ها: تیمسار سپهبد جعفر قلی صدری, گورستان بهشت زهرا تهران, اميرعباس هويدا, غلامرضا ازهاری

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

سپهبد
ابوالحسن سعادتمند
وزیر اطلاعات و جهانگردی ایران
مشغول به کار
۱۵ آبان ۱۳۵۷ – ۹ دی ۱۳۵۷
پادشاه

محمدرضا شاه پهلوی

نخست وزیر

غلامرضا ازهاری

پس از

محمدرضا عاملی تهرانی

پیش از

سیروس آموزگار

معاون کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)
اطلاعات شخصی
تولد

۱۲۹۸ / لاهیجان، گیلان، ایران

مرگ

۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۸/تهران, ایران

ملیت

ایرانی

فرزندان

بهمن بن، بیژن

محل اقامت

تهران

پیشه

رئیس دادگاه انتظامی ارتش
معاون کل
سازمان اطلاعات و امنیت کشور

تخصص

سرباز / حقوقدان

دین

اسلام شیعه

خدمت نظامی
درجه

تیمسار سپهبد

دستورات

رئیس دادگاه انتظامی ارتش

تیمسار سپهبد ابوالحسن سعادتمند از امرای ارتش ایران در دوره پهلوی، وزیر اطلاعات و جهانگردی ایران در کابینه ارتشبد ازهاری، رئیس دادگاه انتظامی ارتش و معاون کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود. او دارای دکترای حقوق و علوم سیاسی بود. وی در سال ۱۳۴۰ از پایان نامهٔ خود با موضوع جنگ سرد در دانشگاه تهران دفاع کرد. وقایع و حوادث بسیار مهم سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۲ که به دوران جنگ سرد معروف است، توجه او را به خود جلب نموده، ...

 

 


برچسب‌ها: سپهبد ابوالحسن سعادتمند, محمدرضا پهلوی, اميرعباس هويدا, غلامرضا ازهاری

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

فرهنگ مهر
معاون نخست وزیر ایران
پادشاه محمدرضا شاه پهلوی
نخست وزیر امیرعباس هویدا
رئیس دانشگاه شیراز
مشغول به کار
۱۳۵۰ – ۱۳۵۷
اطلاعات شخصی
تولد ۱۱ دسامبر ۱۹۲۳(۱۹۲۳-12-۱۱) ‏(۹۰ سال)
تهران،
ملیت  ایران
همسر پریچهر نادری
فرزندان مهرداد، مهران، میترا
پیشه سیاستمدار
حرفه استاد بازنشستهٔ روابط بین‌الملل دانشگاه بوستون
دین زردشتی

فرهنگ مهر زادهٔ ۱۹۲۳، استاد بازنشستهٔ روابط بین‌الملل دانشگاه بوستون؛ معاون سابق نخست وزیر ایران و رئیس سابق دانشگاه شیراز.

وی تنها زردشتی است که مقامی در کابینهٔ وزراء ایران داشته‌است.

روزنامه كيهان > شماره 19513 25/8/88 > صفحه 8  اینگونه ....

 

 

 


برچسب‌ها: فرهنگ مهر, دانشگاه تهران, محمدرضا پهلوی, اميرعباس هويدا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد

 

لیلا امامی اولین فرزند ملكه وثوق و نظام الدین امامی در سال ۱۳۱۱ش، در شهر آبادان به دنیا آمد. از سن دوازده سالگی به انگلستان رفت و در آنجا تحصیل كرد.

قیافه ظاهری او از هیچ موهبتی برخوردار نبود و از طرف دیگر به لحاظ ژنتیك نیز، خصلت های مستبدانه و بی رحمی پدر بزرگش ـ وثوق الدوله ـ را به ارث برده بود و این هر دو، از او زنی با ...


برچسب‌ها: لیلا امامی خوئی, اميرعباس هويدا, حسنعلی منصور, میرزا حسن خان وثوق الدوله

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

 
Image result for ‫محمدعلی صفی اصفیا‬‎

صفی اصفیا

وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه

 

مشغول به کار
۱۳۴۱ – ۱۳۴۷

پادشاه

محمدرضا شاه پهلوی

نخست وزیر

اسدالله علم
حسنعلی منصور
امیرعباس هویدا
جمشید آموزگار

اطلاعات شخصی
تولد

محمدعلی صفی اصفیا
۱۲۹۲ خورشیدی
تهران،

مرگ

فروردین ۱۳۸۷
تهران

ملیت

 ایران

محل تحصیل

پلی‌تکنیک پاریس در رشته مهندسی معدن

پیشه

، سیاستمدار

حرفه

استاد دانشگاه

دین

اسلام

محمدعلی صفی اصفیا (۱۲۹۲-۱۳۸۷) استاد دانشگاه و دولت‌مرد دوره پهلوی ایران بود.

زندگینامه

او در ۱۲۹۲ در تهران بدنیا آمد. صفی اصفیا جزو چهارمین هیئت دانشجویان اعزامی به اروپا رفت و تحصیلات عالی خود را در پلی‌تکنیک پاریس در رشته مهندسی معدن انجام داد.

پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۱۸ برای تدریس وارد دانشکده فنی شد و تا سال ۱۳۴۷ به عنوان استاد گروه مهندسی معدن در این دانشکده به تدریس ادامه داد. دانشکده فنی به تدریس پرداخت.

او از همکاران دکتر مصاحب در تالیف دائرةالمعارف فارسی بود.

مدتی در سال‌های ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۷ رئیس سازمان برنامه و سپس وزیر مشاور بود. او را تکنوکرات تکنوکراتها خوانده‌اند

پس از انقلاب دستگیر شد و چند سال زندانی بود. تمام اموال او مصادره شد. مدتی از کشور ممنوع‌الخروج بود ولی در جشن ...

 

 

 


برچسب‌ها: صفی اصفیا, اميرعباس هويدا, حسنعلی منصور, امير اسدالله علم

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه چهارم دی ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

غلامرضا نیک پی
شهردار تهران و معاون نخست وزیر
مشغول به کار
۱۳۴۸ – ۱۳۵۶
پادشاه محمدرضا پهلوی
نخست وزیر امیر عباس هویدا
پس از جواد شهرستانی
پیش از جواد شهرستانی
سناتور انتصابی
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۰۶
اصفهان،
مرگ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸
۱۱ آوریل ۱۹۷۹
تهران
ملیت  ایران
محل تحصیل دکترای اقتصاد
پیشه مدیر کل آمار شرکت نفت (۷ سال)
حرفه ، سیاستمدار
دین اسلام شیعه
اعزازالملک (نوه ظل‌السلطان (برادر مظفرالدین شاه قاجار))

غلامرضا نیک‌پی (۱۳۵۸-۱۳۰۶) شهردار تهران بود. او از شهریور ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ در این سمت اشتغال داشت.( ۸۹ ماه )

غلامرضا نیک پی در سال 1308 شمسی در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش عزیزالله اعزاز نیک پی ملقب به اعزازالدوله، نوه دختری ناصرالدین شاه و داماد ظل السطان ـ وزیر پست و تلگراف در کابینه قوام السطنه بود و سالها به عنوان «سناتور انتصابی» در تحکیم رژیم پهلوی فعالیت ...

 

 


برچسب‌ها: غلامرضا نیک پی, عطاالله خسروانی, محمدرضا پهلوی, اميرعباس هويدا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه چهارم دی ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد

 

خداداد فرمانفرماییان

    در سال 1307(ه.ش) در تهران متولد شد. یکی دیگر از فرزندان خاندان و شخص عبدالحسین میرزا فرمانفرمای بزرگ بود .

در دانشگاه "کلورادو" و "استانفورد" دکترای اقتصاد گرفت و در ایران به استخدام سازمان برنامه درآمد و سپس به ریاست سازمان برنامه رسید.

او چندی به ریاست ...

 

 

 


برچسب‌ها: خداداد فرمانفرماییان, محمدرضا پهلوی, اميرعباس هويدا, عبدالحسین میرزا فرمانفرما

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه دوم دی ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

دکتر
عبدالحسین سمیعی

۶۱ مین وزیر علوم و آموزش عالی ایران

مشغول به کار
۱۳۵۲ – ۱۳۵۵

قبلی

منوچهر شاهقلی

بعدی

قاسم معتمدی

اطلاعات شخصی
تولد ۲۰ خرداد ۱۳۰۹
رشت، گیلان، ایران
مرگ ۱۹ مرداد ۱۳۷۹
نیویورک, آمریکا
ملیت ایرانی
همسر شهلا دولتشاهی
فرزندان احمد علی و گلناز
محل اقامت رشت
لس آنجلس
ایتاکا
بوستون
تهران
نیویورک
محل تحصیل دانشگاه استنفورد (لیسانس)
دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس
(فوق لیسانس)
دانشگاه کرنل (دکترای پزشکی
)
دانشکده پزشکی هاروارد (تخصص بیماریهای داخلی)
پیشه معاون طرح و برنامه وزارت بهداری
استاد دانشگاه ملی ایران
وزیر علوم و آموزش عالی
حرفه پزشک / دولتمرد

عبدالحسین ابتهاج سمیعی (۱۳۰۹، رشت - ۱۳۷۹، نیویورک) ...

 

 


برچسب‌ها: عبدالحسین ابتهاج سمیعی, ايرانيان مقيم آمريكا, اميرعباس هويدا, دانشگاه هاروارد

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هفتم آبان ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

نامه نگاری حمیدرضا و محمدرضا پهلوی برای تغیی تاریخ شاهنشاهی

مناظره حمیدرضا پهلوی و دکتر هشترودی و صادق هدایت !!!!!!

چند عکس و سند

 

در تبعید پدر

ایستاده از راست : غلامرضا پهلوي، فاطمه پهلوي، عصمت‌الملوك دولتشاهي، حميدرضا پهلوي، فريدون جم، علي ايزدي و محمودرضا

 

بقیه در ادامه مطلب ...

 


برچسب‌ها: حمیدرضا پهلوی, خانواده پهلوی, صادق هدايت, امام خميني

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد

 

 

 

منشه امیر

منشه امیر در استودیوی بخش فارسی رادیو اسرائیل.
زادروز1318 ۱۹۴۰ میلادی
تهران، ایران
پیشهروزنامه‌نگار، برنامه‌ساز رادیو اسرائیل و نویسنده.

منشه امیر (به عبری: מנשה אמיר)‏، روزنامه‌نگار ایرانی-اسرائیلی مقیم اورشلیم است. وی سردبیری بخش فارسی وب‌گاه وزارت امور خارجه اسرائیل را به عهده دارد.

زندگی‌نامه

منشه امیر، با نام واقعی منوچهر ساچمه چی، در سال 1319 شمسی در خانواده ای یهودی در تهران متولد شد. خاندان وی از یهودیان همدان بودند و پدربزرگش از راه ساچمه سازی ارتزاق میکرد.

پدر وی "یعقوب ساچمه چی" نیز در همدان متولد شده...

 

 


برچسب‌ها: منوچهر ساچمه چی, ايرانيان يهودي, روزنامه كيهان, اميرعباس هويدا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

محمد یگانه دولت‌مرد دوره محمد رضا شاه پهلوی و یک دوره رئیس بانک مرکزی ایران و چند نوبت وزیر بود.

او فرزند حاج محمداسماعیل شکرچی بود. او فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دانشگاه کلمبیا بود. از سال ۱۹۴۹ وارد سازمان ملل متحد گردید.

محمد یگانه در بخش‌های مختلف اقتصادی در حکومت محمدرضا پهلوی مشغول به کار گردید که مهمترین آن‌ها رئیس کل بانک مرکزی، وزیر آبادانی و مسکن (۱۳۴۸)، وزیر مشاور کابینه هویدا و وزارت دارایی دولت شریف امامی بود.


برچسب‌ها: محمد یگانه, دانش‌آموختگان دانشگاه کلمبیا, دانشكده حقوق, اميرعباس هويدا
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

دكتر فرهنگ مهر

دكتر فرهنگ مهر زادهٔ ۱۹۲۳، استاد بازنشستهٔ روابط بین‌الملل دانشگاه بوستون؛ معاون سابق نخست وزیر ایران و رئیس سابق دانشگاه شیراز. وی تنها زردشتی است که مقامی در کابینهٔ وزراء ایران داشته‌است.


برچسب‌ها: دكتر فرهنگ مهر, اميرعباس هويدا, پيروان دين زرتشت

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

عبدالعظیم ولیان، (زاده ۱۳۰۴، درگذشته ۱۳۷۳ آمریکا) وزیر تعاون و امور روستاها، وزیر اصلاحات ارضی و مدتی استاندار استان خراسان (بزرگ) و نایب‌التولیه آستان قدس رضوی در زمان محمدرضا پهلوی بود.

عبدالعظیم ولیان
Valian.jpg
عبدالعظیم ولیان
شناسنامه
زادروز ۱۳۰۴
تاریخ مرگ ۱۳۷۳
محل مرگ Flag of the United States.svg ایالات متحده آمریکا
اطلاعات سیاسی
سمت وزیر تعاون و امور روستاها
از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۳
سمت‌های پیشین استاندار استان خراسان (بزرگ)
نایب‌التولیه
آستان قدس رضوی


برچسب‌ها: عبدالعظیم ولیان, محمدرضا پهلوی, اميرعباس هويدا, ايران

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

 (۱۲۸۸ تهران - ۱۳۷۸ پاریس) فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی از ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۴ خورشیدی ، ژنرال آجودان محمدرضا شاه از ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ خورشیدی و وزیر جنگ از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ خورشیدی بود در كابينه نخست وزير امير عباس هويدا و سپس كابينه تيمسار سپهبد غلامرضا ازهاري 

قبل از وي اسدالله صنيعي وزير جنگ كابينه اميرعباس هويدا بود .

 

رضا عظیمی
محل تولد تهران
تاریخ تولد ۱۲۸۸
محل مرگ پاریس
تاریخ مرگ ۱۳۷۸
محل دفن پاریس
تابعیت ایرانی
یگان‌های خدمت نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی
درجه IIArmy Arteshbod.png ارتشبد
فرماندهی فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی (از ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۴)
ژنرال آجودان محمدرضا شاه (از ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸)
وزیر جنگ (از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶)


برچسب‌ها: تیمسار ارتشبد رضا عظیمی, محمدرضا پهلوی, اميرعباس هويدا, ايران

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

غلام‌عباس آرام (زاده ۱۲۸۲ - درگذشته ۱۳۶۳) یکی از سیاستمداران و وزرای دوران حکومت پهلوی در ایران بود. او در دوران زندگی خود مدت‌ها در سمت‌های مختلفی خدمت کرد. او در شروع کارمند وزرات امور خارجه ایران بود و بعدها مدت‌ها در دولت‌های اقبال، امینی
، علم

، منصور و امیر عباس هویدا در در سمت وزیر امور خارجه خدمت کرد.

نام کامل غلام‌عباس آرام
زادروز ۱۲۸۲
زادگاه یزد،
تاریخ مرگ ۲۰ دی ۱۳۶۳
محل مرگ بیمارستان جم تهران،
همسر مجرد
اطلاعات سیاسی
سمت وزیر امورخارجه ایران
۳۰ دسامبر ۱۹۶۰ - ۳ مارس ۱۹۶۶
سمت‌های پیشین

سفیر ایران در ژاپن (۱۹۵۹-۱۹۵۷)
رئیس هیئت ایرانی در مجمع عمومی سازمان ملل (۱۹۶۶-۱۹۶۲)
سفیر ایران در انگلستان
سفیر ایران در چین
سناتور انتصابی از ۱۳۵۳ تا

وزیر امورخارجه ایران
۳۰ دسامبر ۱۹۵۹ - ۳۰ ژویه ۱۹۶۰


برچسب‌ها: غلام‌عباس آرام, محمدرضا پهلوی, دكتر محمد مصدق, امير اسدالله علم

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

انوشیروان پویان (پروفسور پویان) در سال ۱۳۰۸ متولد شد. پدرش عبدالرسول پویان مستشار دیوان عالی کشور بود.


برچسب‌ها: دكتر انوشيروان پويان, اميرعباس هويدا, جمشيد آموزگار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 

برادران اردلان، سه تن از رجال سیاسی اواخر دوره قاجار و دوران پهلوی بودند که هریک نقش مهمی در تاریخ معاصر ایران بازی کرده‌اند. اسامی آن...

 

بقيه متن در ادامه مطلب ...


برچسب‌ها: عليقلي اردلان, ناصرقلي اردلان, عزالممالك اردلان, حاج فخرالملك اردلان

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

دكتر عبدالحسین راجی وزیر بهداری کابینه منوچهر اقبال و مدیر عامل جمعیت کمک به جذامیان ایران بود. در سالهای دهه پنجاه، مرکزی برای اسکان جذامیان بهبود یافته در دشت گرگان ایجاد شد که بهکده راجی نامیده شد. او در دو ...

 

بقيه در ادامه مطلب ... :


برچسب‌ها: دكتر عبدالحسين راجي, دكتر منوچهر اقبال, پرويز راجي, اميرعباس هويدا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

فخر آفاق پارسا (۱۲۷۷ تهران-؟) روزنامه‌نگار دوران مشروطیت و از فعالان جنبش زنان در ایران بود. وی مادر فرخ‌رو پارسا، اولین وزیر زن ایرانی در کابینۀ امیرعباس هویدا بود.

او که مدیر مسئول جهان زنان بود، نخستین زن روزنامه‌نگار در تاریخ ایران است که تبعید شده‌است. او دو سال در تبعید به سر برد و در بازگشت به عضویت جمعیت نسوان وطنخواه درآمد.

* * * * *

«... تازه به قم رسيده بوديم كه شنيدم مردم اراك چند نفر از افراد خارج از مذهب را شكنجه داده بودند. چون آن زمان عده اي از اوباش به من هم، چنين اتهام ناروايي را مي زدند ترسيد. تصميم گرفتم در قم بمانم. تلگرافي براي رييس الوزراي وقت فرستادم كه من در قم مي مانم، زيرا پايم به شدت درد ميكند و توان سفر ندارم. به فاصله 12 ساعت جواب موافق آمد و ما در قم ماندگار شديم.»
    
    روزهاي پر تب و تابي بود. لايحه واگذاري امتياز معادن نفت شمال به كمپاني استاندارد اويل در دست تهيه بود و رقباي انگليسي و شوروي با تهيه اين لايحه به شدت مخالفت مي كردند. از سوي ديگر، حدود صد و بيست تن از رجال سياسي كشور متهم شده بودند كه قصد ترور قوام السلطنه رييس الوزراي وقت و رضا خان سردار سپه را داشته اند. جو شهر تهران متشنج بود، مخالفان رييس الوزراي وقت به دنبال بهانه اي براي سامان دهي اعتراض عمومي بودند. چه مستمسكي بهتر از مقاله هاي مجله «جهان زنان» و تحت فشار قرار دادن زن و شوهر فرهنگ دوستي كه مجله را منتشر مي كنند و سري هم در سياست داشتند؟ مخالفان قوام السلطنه بازاريان و كسبه شهر را عليه مجله «جهان زنان» تحريك كردند تا از اين طريق خواسته هاي خود را به دولت قوام بقبولانند. سرانجام نشريه توقيف و «فخر آفاق پارسا» به اراك تبعيد مي شود.
    
    فخر آفاق پارسا، از اولين زنان روزنامه نگار در دوران مشروطيت است. او در سال ۱۲۷۷ خورشيدي در تهران متولد شد. در خانه پدري معلم سرخانه داشت و زبان هاي عربي و فرانسه را نيز جداگانه آموخت و تنها 14 سال داشت كه شروع به تدريس در يكي از دبستان هاي تازه تاسيس شهر تهران كرد. پانزده ساله بود كه به خواستگاري پسر مدير مدرسه پاسخ مثبت داد و با او پيمان زناشويي بست. همسرش مدير داخلي روزنامه «ارشاد» و از روزنامه نگاران مشهور روزگار بود. اندكي پس از ازدواج شوهر به سمت «تحويل داري اداره تذكره خراسان» منصوب شد و «فخر آفاق پارسا» نيز با شوهر راهي مشهد شد و در دبستان دخترانه فروغ شروع به تدريس كرد. وي در حين تدريس در مدرسه موفق شد تا امتياز مجله «جهان زنان» كه نشريه اي ويژه زنان بود را اخذ كند. البته صاحب امتياز نشريه همسر وي بود و مطالب نشريه نيز با همفكري زن و شوهر نوشته مي شد. مجله جهان زنان به صورت ماهنامه منتشر مي شد و درباره مشي آن، روي جلد مجله نوشته شده بود: «افكار ما: تربيت خود، تعليم نوع خود، ثبوت والامقامي خود، اثبات لزوم پيروي از شرايع نبوي و بالاخره تذكار روش زندگاني و سلوك با سرپرستان و شوهر كه هم تامين دنياي ما را كرده، مظلوم وار در زير لگد و مشت شوهر جان نداده يا به طناب قساوت آنان مصلوب نشويم و هم به اجر اخروي و مواعيد پيغمبر نايل گرديم. عمل ما تنها از روي شرايع نبوي و دين حقه اسلام است و آنچه مي خواهيم را از حضرت حق طلب مي كنيم.» مباحث مورد علاقه اين مجله عبارت بود از خانه داري، بچه داري، تحصيل دختران و زنان و بهداشت كودكان. نگرش حاكم بر اين مجله و روش هايي كه براي احقاق حقوق زنان از سوي فخر آفاق پارسا مطرح مي شد، با ديگر نشريات خاص زنان تفاوت چشمگيري داشت. فخر آفاق پارسا معتقد بود كه در شرايط فعلي زنان نبايددر سياست مداخله كنند يا با مخالفان حقوق زنان درگير شوند; بلكه بايد «با همان احساسات و عواطف و صداقت و تقاضاي حمايت از مردان زمامدار، عجالتااستدعا و تمنا كنند كه وسيله تعليم زنان هرچه بيشتر فراهم شده و نشر معارف در ميان زنان توسعه بيشتر يابد.» اختلاف نظر فخر آفاق پارسا با ديگر فعالان حقوق زنان تنها در شيوه ها و روش ها و اهداف خلاصه نمي شد، او تلقي خاصي نسبت به زنان داشت و به شكلي هدفمند لحني محافظه كارانه را درباره حقوق زنان اتخاذ كرده بود. با وجود اين احتياط اما پس از انتشار سرمقاله اي درباره تساوي حقوق زنان با مردان،از سوي برخي نشريه او محكوم به ضديت با اسلام شد و خانه او را غارت كرده و وي را مورد حملات شديدي قرار دادند. وي توانست از اين مهلكه جان سالم به در برد و در خانه يكي از دوستانش پناه گيرد. مخالفان او سرانجام موفق شدند نه تنها امتياز نشريه را لغو كنند، بلكه فخر آفاق كه باردار بود را نيز به اراك تبعيد كنند. وي اولين زن روزنامه نگار در تاريخ ايران است كه تبعيد شده است. در راه اراك در شهر قم بود كه از غايله اراك باخبر شد و سرانجام با شوهر و فرزندانش در قم ماندگار شد.

* * *



پارسینه: مجله "جهان زنان" از جمله نشريات مستهجني بود كه در سال هاي اول كودتاي رضاخان منتشر مي‌شد . اين نشريه

ابتدا در مشهد تحت نظر فرخ دين پارسا و فخر آفاق پارسا تأسيس گرديد و شماره اول آن در ۲۴ صفحه به قطع کوچک در مطبعه سربي طوس طبع و در تاريخ ۱۵ بهمن ۱۲۹۹ منتشر شد. قيمت اشتراک آن در داخل کشور، ساليانه ۳۰ قران، شش ماهه ۱۸ قران و در خارج از کشور ساليانه ۴۰ قران و قيمت تک شماره آن نيز در داخل کشور دو قران بود. ‏

مجله "جهان زنان" هر دو هفته يك بار منتشر مي شد و روي جلد هر شماره ، مندرجات آن كه به امور زنان محدود مي‌شد منعكس مي‌گرديد. بر روي جلد تمامي شماره هاي آن اين عبارت درج شده بود: « فقط راجع به امور زندگاني و لزوم تعليم زنان نگارش مي يابد» فهرست مندرجات هر شماره در ابتداي صفحه اول چاپ شده و فهرست شماره اول آن از اين قرار بود:
- عمل و امل زنان جهان
- لزوم تعليم زنان
- بچه پروردن
- زنان نامي
- پخت و پز
- مفاخر زنان
- اشعار
- مطايبه
- سپاسگزاري
- اطلاع
- اولين خدمت
پس از انتشار شماره چهارم مجله مورخ پنجم ارديبهشت ۱۳۰۰ ، چون مدير آن (فرخ دين پارسا) به تهران منتقل شده اداره مجله نيز به تهران انتقال يافت . در تهران نزديک به شش ماه انتشار مجله به تأخيرافتاد .
"جهان زنان" قرار بود در ماه شهريور ۱۳۰۰ منتشر گردد اما توقيف آن و از طرفي مسافرت موسس مجله به سمنان که به منظور تحقيق در معادن سمنان بوده است، انتشار مجله را تا ماه مهر سال مذکور به تأخير انداخت. از اين رو شماره پنجم سال اول اين مجله در تهران در ماه مهر ۱۳۰۰ در ۳۲ صفحه به قطع کوچک خشتي و با چاپ سربي در مطبه برادران باقر زاده طبع و انتشار يافت.‏ در شماره جديد نيز موسس مجله فرخ دين پارسا و مدير آن فخر آفاق پارسا معرفي شده است. وجه اشتراک و ساير خصوصيات مجله به روال مذکور بوده و محل اداره آن در خيابان ناصرخسرو قرار داشت.‏
انتشار مجله "جهان زنان" در تهران توفيق چنداني به دست نياورد. اين مجله به دليل انتشار برخي مطالب ضد دين مورد اعتراض قرار گرفت و نهايتا موسس و مدير مجله به اراک تبعيد شدند. از اين رو پس از مدتي وقفه و تعطيلي بار ديگر در صدد انتشار بر آمد. اما تلاشي که در سال ۱۳۰۹ براي انتشار مجدد اين مجله به کار رفت توفيق نيافت و مجله ديگر هيچ گاه منتشر نشد.

اعتراض شهيد مدرس
نامه اعتراضيه شهيد سيد حسن مدرس به مندرجات انحرافي مجله "جهان زنان" بدين شرح است :

بسم الله الرحمن الرحيم – حضور مبارك حضرت مولائي آقاي امير اعلم وزير معارف و اوقاف ، زحمت مي‌دهم شماره پنجم مجله جهان زنان را مطالعه كردم غير از پنج الي شش ورق اول موضوع بحث امثال من نيست والا عرض ميكردم كه آنها هم چندان مفيد نيست . اما چند ورق اول مجملات و مبهماتي است كه از روي جهل و بي اطلاعي از حقوق مشروع و غير مشروع زنهاي ملل دنيا اظهار شده . البته تصديق خواهيد فرمود كه ارشاد از روي جهل غير از فساد و ضلالت نتيجه ندارد . اگر نويسنده انكار دارد بفرماييد حاضر شده ، خود شما هم تشريف داشته باشيد تا واضح شود كه صاحب اين كلمات ابدا واقف از حقوق زنها به قانون اسلام نيست تا بفهمد كه حقوق آنها و آسايش آنها در قانون اسلام زايد بر آنچه خيال مي‌كنند مراعات شده .

بلي ، عيش و عشرت و تمتع از او منحصر بيت شوهر است و با الجمله بايد سعي كرد كه حقوقي كه در اسلام مقرر است مجري شود . هر عيب كه هست از مسلماني ماست . در خاتمه عرض مي‌كنم جاهل است گوينده و نويسنده اين اوراق و قابليت نوشتن و انتشار دادن اين گونه مطالب را ندارد . والله يهدي من يشاء

و السلام عليكم – في ۱۴شهر صفر ۱۳۴۰ – سيد حسن المدرس

سند : سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران ، بخش آرشيو روزشمار

برچسب‌ها: فخر آفاق پارسا, دكترفَرُّخ‌رو پارساي, اميرعباس هويدا, جمعیت نسوان وطنخواه
نوشته شده در تاريخ سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 

فَرُّخ‌رو پارسا با ردای رسمی وزارت

 

فَرُّخ‌رو پارسای(۱۳۰۱-۱۳۵۹) نخستین زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید و نیز نخستین نماینده زن مجلس شورای ملی بود. پست وی وزارت آموزش و پرورش ایران در کابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا بود.

خانواده و تولد

وی در اسفند سال ۱۳۰۱ در باغی خارج از شهر قم به دنیا آمد.

مادر وی فخرآفاق پارسا از فعالان حقوق زنان و مدیر مجله «جهان زنان» بوده و پدرش فرخ‌دین پارسا کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجله‌های «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود.

وی از آن رو در شهر قم زاده شد که مادرش به دلیل نشر مقاله‌ای با عنوان «لزوم تعلیم و تربیت مساوی برای دختر و پسر» در تبعید به سر می‌برد. این مقاله اعتراضات گسترده‌ای را در بین روحانیون آن دوران برانگیخت و موجب تبعید مادر وی گشت؛ ولی پس از تولد وی با میانجیگری میرزاحسن خان مستوفی‌الممالک (نخست وزیر وقت) به تهران بازگردانده شد.

زندگی‌نامه

فرخ‌رو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در دبستان هما در تهران سپری نمود و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به دانشسرای مقدماتی رفت. وی توانست دوره متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به دانشسرای عالی راه یابد. او در سال ۱۳۲۱ دانشسرای عالی را با اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم طبیعی به پایان رسانید و به دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته پزشکی ادامه داد و توانست در سال ۱۳۲۹ با اخذ درجه دکترا از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل گردد.

فرخ‌رو پارسا در سال ۱۳۲۱ با احمد شیرین‌سخن ازدواج کرد و از همان سال پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستان‌های تهران پرداخت. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی تا مقطع دکترا، علیرغم اینکه در رشته پزشکی دانش‌آموخته شده بود کار طبابت را رها کرد و ترجیح داد که به کار فرهنگی بپردازد؛ بدین ترتیب او در وزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد.

وی در سال ۱۳۳۳خ به همراه تنی چند از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» را برای دبیرستان‌های دخترانه آن دوران تأسیس نمود و در سال ۱۳۳۵خ به عنوان یکی از اعضای هیات رئیسه «شورای همکاری جمعیت‌های بانوان ایرانی» انتخاب شد.

فرخ‌رو پارسا همچنین نخستین مدیر کل زن در ایران بود. در سال ۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، وی عهده‌دار سِمَت مدیر کلی دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد. انتصاب یک زن به این سمت، اعتراضات زیادی را در محافل اداری، فرهنگی و سیاسی تهران به راه انداخت ولی مقامات دانشگاه توانستند از برکناری فرخ‌رو پارسا جلوگیری کنند.

وزارت

او در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد. در هنگام وزارت وی شهيد مظلوم آيت الله محمد بهشتی و شهيد حجت الاسلام محمدجواد باهنر در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخ‌رو پارسا و از كارمندان آن وزارتخانه بودند.شهيد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد. شهيد باهنر نیز از وزارت آموزش و پرورش تحت وزارت فرخ‌رو پارسا امتیاز تاسیس چند مدرسه ملی مذهبی را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند.

محاکمه و اعدام

بعداز انقلاب وي در دادگاه انقلاب اسلامي شعبه تهران پاسخگوي اتهامات خود از جمله «حیف و میل اموال بیت المال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری موثر با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی از وزارت فرهنگ ایران و غیره...» شد و در نهايت به عنوان «مفسد فی الارض» (عامل فساد بر روی زمین) در تاریخ ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ برابر با ۸ مه سال ۱۹۸۰ اعدام گردید.

کتاب سرگذشت

منصوره پیرنیا در کتاب ''خانم وزیر'' که با عکس‌ها و اسناد همراه است پس از شرحی مفصل از خانواده ‏فرخ‌رو پارسای بر اساس خاطرات، دست نوشتهﮬا، مصاحبه‌ها و یادماندهﮬای دیگران به سرگذشت وی می‌پردازد .


برچسب‌ها: دكترفَرُّخ‌رو پارساي, اميرعباس هويدا, دانشگاه تهران, شهيد بهشتي
نوشته شده در تاريخ سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

دکتر مهرانگیز منوچهریان
 
مهرانگیز منوچهریان حقوقدان، موسیقی‌دان و سیاست‌مدار و نخستین سناتور زن در ایران بود.

بی تردید دکتر مهرانگیز منوچهریان یکی از مبارزترین بانوان ایران بود که در تمامی عمر خود برای تساوی حقوق زن  و مرد می کوشید. وی در طول حیات ۹۴ ساله خود فعالیت های اجتماعی بی شماری داشت و مقالات زیادی از خود به جای گذاشت که بررسی همه آنها در این مقاله نمی گنجد. از این رو در این نوشته سعی شده تا به صورت جمع بندی به بعضی از مطالب اشاره شود.

مهرانگیز، فرزند درة التاج و منوچهر منوچهریان بود. مهرانگیز، دختر دوم و فرزند دوم خانواده، در سال ۱۲۸۵ ه ش در مشهد به دنیا آمد. خانواده مهر انگیز در هشت سالگی او به تهران آمدند و او در نُه سالگی، تحصیل را در مدرسه ژاندارک که از سوی مبلّغه های مسیحی (خواهران «سن ونسان دوپل») تأسیس شده بود، از کلاس ششم شروع کرد زیرا او تا کلاس ششم را در مشهد و در خانه آموخته بود مدرسه ژاندارک وابسته به سفارت فرانسه بود. به همین دلیل، مهرانگیز امتحان کتبی سال ششم را در سفارت فرانسه و امتحان شفاهی آن را در مدرسه که با حضور نماینده فرهنگی دولت فرانسه برگزار می شد، شرکت کرد. او دوره متوسطه را در مدرسه «فرانکو پرسان» گذراند. این مدرسه از سوی یوسف خان مؤدب الملک که پدری فرانسوی داشت، تأسیس شده بود. مهرانگیز منوچهریان در این مدرسه دوره سه ساله درس فرانسه را طی کرد. او که از دوره کودکی زبان فرانسه را تحت تعلیم مادام ماریوان روسی در خانه آموخته بود، توانست این دوره را دو ساله طی کند. وی به فراگیری زبان فرانسه بسیار علاقه مند بود، به طوری که در این درس بیشترین نمره ها را دریافت می کرد؛ ولی به همان اندازه به دروس شرعیات و زبان عربی بی علاقگی نشان می داد . مهرانگیز، معلمی را در سال ۱۳۱۱ه ش با تدریس زبان فرانسه در مدرسه ژاندارک آغاز کرد و در سال ۱۳۱۳ ه ش بدون گذراندن کنکور مقدماتی، وارد دانشسرای عالی (دانشکده فلسفه و علوم تربیتی) شد. او در شهریور ۱۳۱۷ ه ش تحصیلاتش را در دانشسرای عالی با اخذ مدرک لیسانس به پایان رساند. وی همزمان با تحصیل، به فراگیری موسیقی مشغول بود او در سال ۱۳۲۵ همراه با ۱۳ دختر دیگر از نخستین دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. منوچهریان این رشته را تا کسب دکترا ادامه داد. او با دکتر حسینی نژاد استاد دانشکده حقوق ازدواج کرد. و برای گرفتن پروانه وکالت، دوره کارورزی وکالتِ دادگستری را به راهنمایی محمود سرشار شروع کرد. او در سال ۱۳۳۲ ه ش برای خود دفتر وکالت باز کرد . وی در سال ۱۳۳۴ه ش در کنکور دکتری حقوق قبول شد و در سال ۱۳۳۸ ه ش موفق به اخذ درجه دکتری حقوق گردید. او در دوره چهارم مجلس سنا با انتصاب محمدرضا پهلوی به آن راه یافت. نمایندگان سنا در دوره چهارم، شصت نفر بودند که سی نفر انتخابی مردم و سی نفر انتصابی شاه بودند، که در میان سناتورهای انتصابی شاه، مهر انگیز منوچهریان و شمس الملوک مصاحب دیده می شدند.

او در بعضی از مجامع از جمله: انجمن آمریکایی حقوق بین الملل ، کمیته مکاتبات وابسته به شورای ملی زنان آمریکا، اتحادیه بین المجالس، اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان، عضویت داشت.

دکتر مهرانگیز منوچهریان بانویی با شهامت و صریح بود که حتی در راه تساوی حقوق بانوان ایرانی از کرسی سناتوری انتصابی تهران صرفنظر کرد. او تنها سناتور از  دوران مشروطیت تا به امروز ایران است که از مقام خود استعفاء کرده و با وجود اصرار فراوان حاضر نشد که استعفاء نامه خود را پس بگیرد.

دکتر مهرانگیز منوچهریان بنیانگذار "اتحادیه بین المللی زنان حقوق دان ایران" بود و سالیان دراز نیز ریاست اتحادیه را برعهده داشت.

 وى جزو نخستین بانوانی بود که عنوان سناتوری یافت و در سه دوره چهارم و پنچم و ششم، در  مجلس سنا عضویت داشت.

شخصیت حقوقی و علمی دکتر مهرانگیز منوچهریان

- اعلام تساوی حقوق زن با مرد در سال ۱۳۴۲ خورشیدی

دکتر مهرآنگیز منوچهریان با انتشار کتاب (انتقاد بر قانون اساسی ایران از نظر حقوق زن) کوشید تا جامعه ایرانی را متوجه نقص های وضع حقوق زنان بکند و میخواست دولتمردان را با قوانین کشور بیشتر آشنا سازد. این کتاب که در سال ۱۳۲۸ خورشیدی منتشر شد (زمان محمد رضا شاه) که اداره نگارش وزارت فرهنگ او را مورد تعقیب قرار داد.

ولی بعد از اعلام تساوی حقوق زن درسال ۱۳۴۲ این کتاب به تعداد کثیری منتشر گردید.

- قانون حمایت از صغار

دکتر مهرآنگیز منوچهریان درمجلس سنا طرح قانون حمایت از صغار را داد که در مجلس سنا تصویب شد ولی در مجلس شورای ملی راکد ماند.

 خانم دکتر مهرانگیز منوچهریان دوبار از سمت سناتوری مجلس سنا استعفاء کرد.

-         بار اول بر سر طرح حمایت از صغار (کم سن و سال)

-         بار دوم هنگام طرح لایحه گذرنامه که  بین او و شریف امامی  گفتگو درگرفت.

دکترمنوچهریان به عنوان یک حقوقدان در دولت منصور طرح حمایت از خانواده را به دولت داد که با مخالفت اعضای دولت روبرو شد.

وزیر دادگستری وقت گفت که قصد اصلاح قانون حمایت خانواده را ندارد. پاسخ  دکتر منوچهریان به وزیر دادگستری موجب شد که سه ماه به تفرش تبعید گردد.

در دولت هویدا طرح قانون حمایت خانواده با حمایت نمایندگان زن در مجلس شورای ملی تصویب شد.

مدارج علمی دکتر مهرانگیز منوچهریان

دریافت جایزه صلح "سازمان حقوق بشر" (۱۹۶۸ میلادی)

دریافت جایزه صلح "مجمع عمومی مرکز صلح جهانی" (۱۹۷۱ میلادی)

ریاست "اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان" (۱۹۶۷ میلادی)

دکتر مهرانگیز منوچهریان وکیل درجه اول دادگستری و مشاور حقوقی و سناتور و جرم شناس کانون هدایت کودک و استاد حقوق جزا در مدرسه عالی حسابداری و لیسانسیه فلسفه وعلوم تربیتی و همچنین لیسانسیه حقوق در رشته قضایی و دارای دکترا از دانشگاه تهران بود.

او متجاوز از ۲۳کنفرانس و کنگره مربوط به زنان و جرم شناسی و خانواده ، در سازمان ملل متحد شرکت  کرده و درچهارمین اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان که درسال ۱۹۶۷ در تهران برگزار شد به ریاست اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان انتخاب گردید.

دکتر مهرانگیزمنوچهریان درمجمع عمومی سازمان ملل که درسال ۱۹۶۸ در نیویورک تشکیل شد موفق به دریافت جایزه صلح سازمان حقوق بشر شد.

اوهمچنین در پنجمین مجمع عمومی مرکز صلح جهانی درسال ۱۹۷۱ در بلگراد جایزه صلح  دیگری گرفت.

 دکتر منوچهریان مولف و مترجم ۴۲ جلد کتاب  است.

او در کنفرانس زنان حقوقدان در ویرجینیای آمریکا درباره تساوی حقوق زن و مرد گفت:

«اعلامیه جهانی حقوق بشر هم ، در مورد تساوی حقوق زن و مرد ، مبرّی از تبعیض نیست ، زیرا حتی در ماده اول میگوید: افراد باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند. من به سازمان ملل پیشنهاد میکنم که بدنبال آن کلمه خواهری را اضافه کنند.»

مهم ترین آثار قلمی وی عبارت اند از:

۱ ـ انتقاد از قوانین اساسی و مدنی و کیفری ایران از نظر حقوق زن سال ۱۳۴۲

۲ ـ طرح قانون خانواده بر مبنای اصل تساوی حقوق زن و مرد،

۳ ـ وضع حقوقی زن در جهان ترجمه، سال ۱۳۴۲

۴ ـ نابرابری های حقوقی زن و مرد در ایران و راه اصلاح آن، سال ۲۵۳۷ شاهنشاهی

۵ ـ مسئله جرائم اطفال

۶ ـ وحشیگری قصاص در حقوق اسلام .

او در بعضی از مجامع از جمله: انجمن آمریکایی حقوق بین الملل ، کمیته مکاتبات وابسته به شورای ملی زنان آمریکا، اتحادیه بین المجالس، اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان، عضویت داشت.

خانم مهرانگیز منوچهریان با دکتر حسینی نژاد ازدواج کرد که حقوقدانی است برجسته که به چندین زبان خارجی تسلط و از قضات عالی مقام بودند. دکتر منوچهریان و دکتر حسینی نژاد صاحب فرزندی نشدند.

پروانه وکالت مهرانگیز منوچهریان پس از انقلاب ۱۳۵۷ باطل شد.

او نمونه ای از زنان تحصیلکرده و صریح و شجاع و شایسته بود که در تمامی عمر خود  برای حفظ  حقوق بانوان در ایران مبارزه قاطعانه کرد. وی در چهارده تیر ماه ۱۳۷۹در گذشت.

روانشان شاد باد و خاطره اش همواره گرامی خواهد ماند.

 

منابع :

مقاله " خانم سناتور مجلس سنا دكتر مهرانگيز منوچهريان"به نقل از دکتر مصطفی الموتی در نامداران معاصر ایران.

کتاب  «سناتور»  نوشته خانم ها نوشین احمدی و پروین اردلان  . این کتاب فعالیتهای مهرانگیز منوچهریان بر بستر مبارزات حقوقی زنان در ایران را بررسی میکند.

با استفاده از  http://banooiranzamin.blogfa.com


برچسب‌ها: دکتر مهرانگیز منوچهریان, محمود سرشار, محمدرضا پهلوی, دانشکده فلسفه و علوم تربیتی
نوشته شده در تاريخ دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 


در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در خانواده سید علی اکبر خیامی، مرد روحانی مشهدی، که همیشه شال سبزی به سر می‌بست پسری به دنیا آمد که نامش را احمد گذاشتند. سید علی اکبر از هفت سالگی احمد را به مدرسه فرستاد به این امید که درس بخواند و طبق سنت آن روزگار، کارمند دولت و حقوق بگیر شود امّا احمد عاشق کارهای صنعتی به خصوص سر و کلّه زدن با اتومبیل بود. همین که از مدرسه بیرون می‌آمد یک لُنگ می‌گرفت و به شست و شوی اتومبیل‌های کوچه خیابانها می‌پرداخت و با به دست آوردن پول از این راه به بودجه خانواده کمک می‌کرد. کمی که بزرگتر شد چند آچار و پیچ و مهره و گاز انبر خرید و در کوچه، خیابانها تعمیرهای ساده اتومبیل را هم انجام می‌داد. بعضی‌ها ادعا می‌کردند لنگی را که احمد خیامی در نوجوانی با آن به شستشوی اتومبیل می‌پرداخت در خانه مجلل سي و هفت هزار متری اش واقع در انتهای زعفرانیه به چشم دیده‌اند که در اتاقش آویزان کرده و به آن افتخار می‌کرد. امّا دیگران ادعا می‌کنند چنین لنگی وجود نداشته است. امّا خاطره اتومبیل شویی‌های نوجوانی همیشه در ذهن خیامی زنده بود و او همواره با افتخار می‌گفت که در سرمای زمستان مشهد گاه آن قدر روی اتومبیل‌ها کار می‌کرد که دستهایش ترک می‌خورد و او ناچار می‌شد پیه داغ کرده روی آن بریزد تا زخم آن التیام پیدا کند. مردان خود ساخته از این خاطره‌ها زیاد دارند و احمد خیامی مردی خود ساخته و خاکی بود.

احمد کارش را در رشته اتومبیل با عشق و پشتکار شروع کرد. روزی که در خردسالی نخستین دوچرخه‌اش را تهیه کرد همه عشق و علاقه‌اش آن بود که یک موتورسیکلت را جانشین آن کند. وقتی توانست یک موتورسیکلت کهنه را به صورت نقد و اقساط خریداری کند چشمش به اتومبیل‌های معدودی بود که در آن سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال کشور به وسیله متفقین از خیابانهای مشهد عبور می‌کردند. در آن زمان اتومبیل یک وسیله اشرافی محسوب می‌شد و قیمت آن بسیار گران بود. احمد نمی‌توانست با پولی که از حمل مسافر با موتور سیکلت یا کرایه‌دادن آن به نوجوانان به دست می‌آورد اتومبیلی خریداری کند. امّا به زودی توانست با شستشوی اتومبیل در خیابان‌های مشهد و تعمیر اتومبیل‌هایی که در کنار خیابان‌ها از حرکت باز می‌ماندند با موتور اتومبیل آشنا شود و بعد‌ها تا روزی که توانست نخستین اتومبیل عمرش را تهیه کند در گاراژهای مشهد به کار تعمیر اتومبیل بپردازد. عشق احمد خیامی به اتومبیل آنقدر زیاد بود که سالهای بعد که در کارخانه‌اش پانزده هزار کارگر و کارمند کار می‌کردند و تولید سالانه پیکان به یکصد و پنجاه هزار رسید هر وقت اتومبیل خودش یا نزدیکانش عیب و ایراد پیدا می‌کرد در مقابل چشم کارگران و راننده‌ها کتش را میکند، آستین‌هایش را بالا می‌زد و مشغول تعمیر اتومبیل می‌شد و الحق این کارفرمای بزرگ صنایع اتومبیل‌سازی کشور از هر مکانیسین متخصصی بهتر از عهده کار بر می‌آمد. او عاشق این ماشین چهار چرخ موسوم به اتومبیل بود و برایش هیچ لذّتی بالاتر از زمانی نبود که با پیچ و مهره‌های آن کار می‌کرد. در گفتگویی که چندی قبل با یک مهندس ساختمان که دوست و همشهری و خویشاوند احمد خیامی بود در باره پشتکار او داشتم. می‌گفت : «گاهی که در زمستان قرار می‌گذاشتیم ساعت شش یا هفت صبح سر ساختمان‌های نیمه تمام کارخانه ایران ناسیونال در جادّه کرج برویم، او ساعت چهار یا پنج صبح به در خانه من می‌آمد. وقتی می‌گفتم در این ساعت روز هوا تاریک است و نمی‌شود کاری انجام داد، باز روزهای بعد در همین ساعت می‌آمد و در سرمای سرد زمستان یکی، دو ساعت در داخل اتومبیل منتظر می‌ماند تا وقت حرکت فرا رسد» او در تابستان نوعی دیگر عمل می‌کرد. در گرمای سوزان تیر و مرداد همین که می‌دید کارگر‌های ساختمانی دچار عطش هستند سوار اتومبیل می‌شد به سرعت به کرج می‌رفت و قالب‌های یخ و نوشابه می‌خرید. البته این مربوط به اوایل کارش بود که هنوز کارخانه وسایل و امکانات زیاد نداشت این‌ها نمونه‌هایی از عشق و پشتکار احمد خیامی بود. امّا آیا برای موفقیت همین دو عامل کافی است؟ بسیاری هستند کسانی که عشق و علاقه را با پشتکار به حدّ کمال دارند امّا موفق نمی‌شوند. پس عوامل دیگری هم لازم است که از جمله آن‌ها باید از شانس و ارتباطات یاد کرد. یکی از شانسهای زندگی احمد خیامی آن بود که در حین کارش به عنوان راننده و تعمیر کار با فریدون سودآور نماینده فروش اتومبیل‌ها و اتوبوس‌های مرسدس بنز و همچنین سازنده کامیون‌های خاور آشنا شد. عشق و علاقه و پشتکار و ابتکار احمد خیامی سبب شد که سودآور که مردی موفق و ثروتمند و مشهور بود و به عنوان داماد حاج حسین آقا ملک با مقامات بالا ارتباط داشت، احمد خیامی کارگر را به عنوان یک دوست و همکار پذیرفت و تا زمانی که خود احمد خیامی به صورت یک کارفرمای موفق در آمد از او حمایت و به افرادی چون اردشیر زاهدی معرفی کرد. مردان خود ساخته در طول عمر خود دست به کارهای متعدد می‌زنند و نا کام می‌مانند اما ناگهان در میان آن همه کار یکی با موفقیت همراه می‌شود و با آن به هدف می‌رسند. احمد بعد از مدّت‌ها ماشین‌شویی، کرایه‌دادن دوچرخه و موتورسیکلت، آوردن اتومبیل از تهران به مشهد و کار در تعمیر گاه خیام مشهد به این نتیجه رسید که در زادگاهش بیش از این امکان ترقی برایش وجود ندارد. گاراژ و تعمیر گاهش را به برادر کوچک‌ترش محمود سپرد و در آستانه سی سالگی عازم تهران شد. در آن زمان در تهران کسانی بودند که اتاق اتوبوس می‌ساختند. مانند: اتوبوس شمس العماره، اتوبوس ایران پیما. اینها شاسی اتوبوس را از خارج وارد می‌کردند و با چوب و آهن و ارّه و چکش برای آن اتاق می‌ساختند و از قضا خوب هم می‌ساختند. نام بعضی از این اتوبوس‌ها کادیلاکی بود. به سبب آن که قسمت عقب اتوبوس را به شکل عقب اتومبیل کادیلاک که در آن زمان خیلی معروف بود در می‌آوردند و همچنین اتوبوس‌هایی بودند که به بادماغ و بی‌دماغ معروف بودند. احمد شیفته کار این صنعتگران با ذوق شده بود، کسانی که صنایع دستی را جایگزین یک کار کاملاً صنعتی کرده بودند. آرزو داشت خودش هم دست به چنین کاری بزند امّا این کار پول لازم داشت و احمد پول نداشت. پس تصمیم گرفت کاری بکند که احتیاج به سرمایه بسیار زیاد نداشته باشد. احمد خیامی طی مدّتی که برای رساندن اتومبیل‌های مارک‌های مختلف از تهران به مشهد و همچنین زمانی که در تعمیرگاهش در مشهد روی اتومبیل‌های مختلف کار کرده بود متوجه شد که وقتی موتور اتومبیلی خراب می‌شود اولین کار یک تعمیرکار آن است که قطعه معیوب را با یک قطعه سالم عوض کند. فروشندگان قطعات یدکی که از آن موضوع اطّلاع دارند آن قطعات را چند برابر ارزش واقعی می‌فروشند، صاحبان اتومبیل‌ها و تعمیرکاران هم که می‌دانند که تا وقتی آن قطعه عوض نشود اتومبیل به صورت یک دستگاه بی‌مصرف در می‌آید آن قطعه را به هر قیمت که عرضه کنند، می‌خرند. احمد که سرمایه اندکش اجازه نمی‌داد اتاق اتوبوس بسازد و یا یک تعمیرگاه مجهّز در تهران تأسیس کند، تصمیم گرفت، یک مغازه کوچک فروش قطعات و لوازم یدکی اتومبیل افتتاح کند. از یکی از آشنایان به نام آقای نیکبخت یک مغازه کوچک در خیابان اکباتان اجاره کرد یک تابلو بزرگ با عنوان فروشگاه تضامنی برادران خیامی بالای آن زد و به فروش قطعات یدکی اتومبیل پرداخت. احمد خیامی بعدها درباره آن تابلوی تضامنی و عنوان کمی عجیب آن گفت: «به غیر از برادران نمازی و برادران کاشانچی و فریدون سود آور که قبلاً با آنها کار کرده بودم و به من اعتماد داشتند بقیه نماینده‌های اتومبیل حاضر نمی‌شدند جنس نسیه بدهند. تهران آن زمان نمایشگاه انواع اتومبیل‌های کشور‌های مختلف بود. من برای آن که خریداران را به سوی مغازه جلب کنم ناچار بودم قطعات و لوازم همه اتومبیل‌ها را بفروشم. انتخاب عنوان شرکت تضامنی برادران خیامی به کارم اهمیّت می‌داد هم به عنوان شرکت تضامنی به فروشنده‌ها نشان می‌دادم که شرکت فقط در حد سهام مسؤول بدهی هایش نیست و آن‌ها می‌توانند برای وصول مطالبات خود از سایر دارایی‌های برادران خیامی هم اقدام کنند.» خوشبختانه فروشنده‌های قطعات یدکی مارکهای مختلف اتومبیل هرگز برای وصول مطالبات خود ناچار به اقدام نشدند. کار شرکت تضامنی برادران خیامی خیلی زود و خیلی زیاد گرفت به طوری که یکی یکی مغازه‌های اطراف و اتاق‌های طبقات بالای ساختمان را اول اجاره و بعد خریداری کرد. از یک مهندس آرشیتکت خواست با آهن‌بندی و تغییر دکوراسیون طبقه اول را تبدیل به یک فروشگاه بزرگ و طبقات بالا را تبدیل به آپارتمان‌های دفتری بکند. رونق کار فروشگاه آنقدر زیاد بود که او تعدادی کارمند، ویزیتور و فروشنده استخدام کرد. این فروشگاه بعدها به نام «پی.ال.پی» به صورت یکی از بزرگترین قطعات یدکی اتومبیل در ایران در آمد درآمدش آن قدر زیاد بود که احمد می‌توانست تا آخر عمر در ناز و نعمت زندگی کند امّا هدف احمد خیامی این نبود او آرزوهای دور و دراز داشت.

درآمد احمد خیامی از فروش قطعات یدکی اتومبیل در فروشگاه خیابان اکباتان زیاد بود با گرفتن نمایندگی لاستیک کنیتانتال، باتری دنا و بعضی قطعات دیگر از خارج زیادتر شد به طوری که تصمیم گرفت به آرزوی دیرینه‌اش در مورد ساختن اتاق اتوبوس جامه عمل بپوشاند. قطعه زمینی در جاده کرج بین جاده مخصوص و اتوبان کرج به قیمت متری یک تومان خرید، یک سالن بزرگ در آنجا ساخت و وسایل کار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب کرد. شکل این سالن شبیه پروانه بود به این سبب اسم آن را سالن شاپرکی گذاشتند -کارگران قدیمی ایران ناسیونال حتماً این بنا را که نخستین بنا در زمین کارخانه بود به خاطر می‌آورند-آن‌گاه از فریدون سودآور نماینده مرسدس بنز در ایران شاسی اتوبوسهای مرسدس بنز را می‌گرفت و روی آن‌ها اتاق می‌ساخت. این کار تا اینجا تازگی نداشت. در آن زمان در تهران عده زیادی به ساختن اتاق‌های اتوبوس اشتغال داشتند. و الحق اتاق‌های قشنگی هم می‌ساختند. اتاق‌هایی که در ظاهر با اتاق‌های ساخت خارج فرق نداشت، پس احمد تصمیم گرفت برای جلب خریدار دست به ابتکارهایی بزند. احمد خیامی طی مدتی که اتومبیل‌های مختلف را از تهران به مشهد می‌برد. در بازگشت همین مسیر را به وسیله اتوبوس طی می‌کرد اغلب مشاهده می‌کرد کودکان خردسال یا مردان و زنان سالخورده یا بیماران با خواهش و التماس از راننده تقاضا می‌کنند: آقا… بی زحمت چند دقیقه نگهدارید… و راننده با غر و لند نگه می‌داشت و مسافر شرمزده زیر یک درخت یا پشت یک دیوار خودش را سبک می‌کرد. ایران کشور وسیعی است فاصله بین شهر‌های بزرگ بسیار زیاد است در آن زمان آبادی‌ها بسیار دور از هم بودند و این گرفتاری مسافران همه خطوط اتوبوس‌رانی کشور بود. بعد‌ها که احمد به هواپیما نگاه می‌کرد با خود می‌اندیشید مسافران آن‌ها در موارد اضطراری چه می‌کنند. حتماً به خلبان نمی گویند: «آقا لطفاً یک گوشه نگه دارید…» هواپیما‌ها برای این کار‌ها هم مجهّز شده‌اند. پس چرا او در اتوبوس این کار را نکند؟ بعد از کمی فکر در قسمت انتهایی اتوبوس‌ها یک دستشویی و توالت کوچک درست کرد. این کار مثل تخم مرغ کریستف کلمب ساده بود امّا یکی باید فکرش را می‌کرد. احمد این فکر را کرد و با همین فکر خریداران اتوبوس او چند برابر شد. این کار به شرکت‌های مسافربری دلیلی برای تبلیغ و جلب مشتری می‌داد. وقتی اتاق‌سازهای دیگر از این کار او تقلید می‌کردند احمد یک قدم دیگر برداشت و در گوشه‌ای از اتوبوس یک یخچال نصب کرد تا مسافران در سفرهای طولانی از نوشابه خنک استفاده کنند و بعد‌ها به همان نسبت که کارش رونق پیدا می‌کرد قدم‌های دیگری بر می‌داشت. به جای به کار‌گیری چکش و ارّه معمولی، وسایل برقی و ماشین به کار می‌برد. چند متخصص اتاق‌سازی از آلمان آورد. به جای رنگ‌کردن اتوبوس با قلم مو اتاق رنگ درست کرد. در این اتاق، اتوبوس وارد می‌شد و رنگ‌پاش‌های برقی همه جایش را به طور مساوی رنگ می‌کردند در کنار سالن شاپرکی یک سالن برای ساخت صندلی‌های راحت مخصوص اتوبوس ساخت تا مسافرانی که چندین ساعت روی صندلی می‌نشینند احساس ناراحتی نکنند. این کارگاه صندلی‌سازی بعد‌ها الهام بخش او در ساختن نخستین کارخانه بزرگ مبل‌سازی ایران به نام «مبلیران» شد. در میان مردان خودساخته هستند، کسانی که وقتی از زندگی سخت به مراحل بالا رسیدند اعتقاد پیدا می‌کنند حال که خودشان سختی کشیدند تا به رفاه رسیدند دیگران نیز به نوبه خود باید چنین مراحلی را بگذرانند. احمد خیامی از این گروه نبود عقیده داشت تا حدی که برایش امکان دارد باید از فشار وسختی زندگی دیگران کم کند. او می‌دانست نخستین آرزوی هر کارگر و کارمند ایرانی داشتن یک سرپناه و نجات از خانه به دوشی است. به این سبب همین که کارش در فروشگاه‌های قطعات یدکی خیابان اکباتان و کارگاه ساخت اتاق اتوبوس جاده کرج رونق پیدا کرد به فکر ساختن خانه برای کارگران و کارمندانش افتاد. زمینی در اراضی نیروی هوایی در شرق تهران خرید. از یک مهندس دوست و همکارش خواست در آنجا برای کارگران و کارمندانش خانه‌سازی کند. در آن تاریخ یعنی اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل خورشیدی در ایران سابقه نداشت یک کارفرما در بخش خصوصی برای کارکنانش خانه بسازد. به این سبب این مجتمع مسکونی که به ۱۶ دستگاه معروف شد در میان مردم و کارگران و حتی کارفرمایان چنان شهرتی برای احمد خیامی به وجود آمورد و اعتبار او را میان هم صنفانش چنان بالا برد که یک تشکیلات عظیم روابط عمومی هم نمی توانست از عهده این کار برآید در مورد ناهار نیز کارشناسان خارجی عقیده داشتند که غذای کارگران باید مختصر یعنی به صورت ساندویج باشد تا کارگران زود بخورند و مشغول کار شوند. احمد خیامی با این نظر مخالف بود، او می‌گفت: «کارگر ایرانی در خانه غذای کامل و پرکالری نمی خورد. در کارخانه باید یک وعده غذای گرم و پرانرژی به او بدهیم. به همین خاطر یک رستوران مجهز برای پختن غذای سنتی ایرانی ساخته شد» یک روز محمود خیامی مشاهده کرد یکی از کارگران در گوشه ای از حیاط کارخانه مشغول خوردن نان و پنیر و انگور است. از او پرسید چرا در رستوران کارخانه غذا نمی‌خورد کارگر جواب داد: غذای کارخانه ۱۲ ریال است اما نان، پنیر و انگور ۶ ریال تمام می‌شود من ۶ ریال صرفه‌جویی می‌کنم وچیزی برای خانواده می‌خرم. محمود پس از مشورت با برادر دستور داد که بعد از آن ناهار کارگران در کارخانه مجانی باشد. ما ایرانی‌ها سنت خوبی داریم که امیدواریم آن را در نسلهای آینده نیز هم چنان حفظ کنیم و آن گرامی شمردن خانواده است. احمد که در این زمان مراحل اولیه موفقیت را پیموده بود به فکر خانواده‌اش افتاد. از پدر و مادرش خواست نزد او به تهران بروند، امّا آنها حاضر نشدند مشهد را ترک کنند. احمد در حد امکان برای آنها زندگی راحتی در مشهد فراهم ساخت. برادر کوچکترش مسعود کم سن و سال بود و به تحصیل اشتغال داشت. از محمود که پنج سال از او کوچکتر بود خواست گاراژ و تعمیرگاه مشهد را برچیند و خودش به اتفاق بعضی از کارگران که به نظرش متعهد و متخصص و قابل اعتماد هستند به تهران برود. احمد برای آینده نقشه‌های بسیاری در سر داشت که برادرش محمود می‌توانست در پیاده‌کردن آن برنامه‌ها مدد کارش باشد. محمود خیامی پس از مدّتی کوتاه با همه کارهای فروشگاه قطعات یدکی اتومبیل و کارگاه ساخت اتاقهای اتوبوس آشنایی پیدا کرد و فروشنده‌ها و خریداران را شناخت. احمد وقتی دید او به کارها تسلط پیدا کرده تصمیم گرفت تشکیلاتش را به برادر کوچکترش بسپارد و به مسافرت دور دنیا برود. او این سفر را از دو نظر لازم داشت؛ یکی آنکه کارخانه‌های بزرگ اتومبیل سازی جهان را از نزدیک ببیند و از طرز کارشان آگاه شود و دیگر آنکه از میان آن همه مدل‌های گوناگون یک اتومبیل سواری مناسب را برای مونتاژ در ایران انتخاب کند. در این سفر دو نفر از دوستان و همراهان احمد خیامی او را همراهی می‌کردند. اول به ایتالیا رفت، کارخانه‌های اتومبیل سازی فیات و لانچیا توجه او را جلب کرد به خصوص مجذوب عظمت کارخانه فیات و تنوع تولیداتش شد. فیات در ایران نماینده داشت. برادران کاشانچی (علی و حسن کاشانچی) فیات ۱۱۰۰ را در ایران مونتاژ می‌کردند اما کلیه قطعات این اتومبیل در ایتالیا ساخته و در ایران به هم وصل می‌شد و چون احمد خیامی مدتی نمایندگی فیات را در مشهد داشت و بردران کاشانچی به او خیلی کمک کرده بودن فکر می‌کرد به راحتی بتواند با آنها سر مونتاژ فیات در ایران کنار بیاید. به خصوص آن که آنها تا این زمان هنوز به وارد کردن «پرس»های مورد نیاز کارخانه برای ساختن تنه اتومبیل و قطعات لازم برای مونتاژ اقدام نکرده بودند و دولت هم به آنها فشار وارد می‌کرد که وضع کارخانه را مشخص کنند. احمد خیامی از ایتالیا به اسپانیا رفت. در آن زمان کارخانه اتومبیل‌سازی فورد آمریکا در اسپانیا اتومبیل‌های کوچکی به نام «فی‌یستا» تولید می‌کرد که اسپانیایی‌ها به آن اتومبیل هزار و یک شب لغب داده بودند علّت این نامگذاری آن بود که گفته می‌شد که این کارخانه در هزار و یک روز ساخته شده است. خیامی این اتومبیل را هم پسندید و آن را در اولویت قرار داد. خیامی از اسپانیا راهی آلمان، فرانسه، انگلستان، سوئد و آمریکا شد. او از کارخانه‌های اتومبیل سازی فولکس واگن، مرسدس بنز، دکا، پژو، سیتروئن، رنو و کارخانه روتس سازنده اتومبیل‌های هیلمن، آرو، آونجر و جاگوار بازدید کرد و بیش از همه مجذوب فولکس واگن و مرسدس بنز شد. یکی از دوستان و همکاران احمد خیامی که در این سفر او را همراهی می‌کرد می‌گفت : «احمد از این سفر تجربیات فراوانی اندوخت او که تا این زمان فقط در شهر‌های مشهد و تهران اقامت کرده و تعمیرگاه‌ها و کارگاه‌های این دو شهر را دیده بود. از مشاهده کارخانه‌های بزرگ اتومبیل‌سازی اروپا و آمریکا با ده‌ها و صد‌ها هزار کارگر و کارمند چنان به هیجان آمده بود که دائم در حال برنامه‌ریزی بود که در ایران یک کارخانه اتومبیل‌سازی بزرگ تأسیس کند» در بازگشت به ایران اطرافیان خیامی انتظار داشتند اعلام کند که قصد مونتاژ فیات یا فی‌یستا یا ولوو یا یک اتومبیل آلمانی یا فرانسوی را دارد اما وی می‌خواست اتومبیل «آرو» از محصولات کارخانه اتومبیل‌سازی «روتس» انگلستان را مونتاژ کند. «روتس» در آن زمان یک کارخانه اتومبیل‌سازی ورشکسته بود و خیامی در بازدید از آن کارخانه به تولیدات آن از همه کمتر امتیاز داده بود. یکی از دوستان نزدیک خیامی تعریف می‌کرد وقتی ان خبر را شنیدم گفتم : — مگر خودت نگفتی «روتس» یک کارخانه ورشکسته است پس این انتخاب چه معنی دارد؟ او در حالی که در قیافه‌اش اثری از اندوه دیده می‌شود جواب داد: — در زندگی انسان همیشه مختار نیست هر کاری را که می‌خواهد انجام بدهد. بعد بلافاصله اعتماد به نفس خودش را بدست آورد و گفت به زودی خواهی دید من این مدل ورشکسته را به یکی از معتبرترین اتومبیل‌های جهان تبدیل می‌کنم.

اولین کار احمد خیامی بعد از انتخاب اتومبیل انگلیسی آرو برای مونتاژ تأسیس یک شرکت بود. شرکت نام و سرمایه می‌خواست. نامی که او برای کارخانه اتومبیل‌سازی اش انتخاب کرد ایران ناسیونال بود که امروز به ایران خودرو تغییر نام داده است و با آرم یا علامت گردونه‌ای باستانی که به وسیله اسب کشیده می‌شد. امروزه شاید کمتر کسی بداند چرا خیامی این نام را برای کارخانه اتومبیل سازی‌اش انتخاب کرده. یکی از همکاران سابق او در این باره چنین گفت «بعد از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال کشور به وسیله متفقین و آزادی فعالیت سیاسی، جوانان هم به سیاست علاقه پیدا کردند، امّا بیشتر آنها به ویژه روشنفکران و افراد وابسته به طبقات محروم جامعه به عضویت حزب توده در آمدند. حزب توده یک حزب دست چپی متمایل به سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. امّا احمد خیامی با آن که از طبقات پایین جامعه بود و در جوانی محرومیت‌ها کشیده بود تمایلات ملی گرایانه داشت. به این سبب در شعبه مشهد حزب «ایران» نام‌نویسی کرد و در تمام سال‌های بعد از شهریور ۱۳۲۰ تا بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ که فعالیت احزاب آزاد بود در آن حزب فعالیت می‌کرد و چون جوانی ورزشکار بود و بارها می‌شد او را در صف اول مبارزه بین احزاب و زد و خورد گروه‌های مختلف سیاسی دید. حزب ایران یک حزب کوچک ملّی بود که رهبران و اعضای آن طرفدار دکتر محد مصدق بودند و وقتی نهضت ملی کردن صنعت نفت آغاز شد همگی به عضویت جبهه ملی در آمدند و در حقیقت ستون اصلی جبهه ملی را تشکیل دادند. بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بسیاری از اعضای حزب ایران گرفتار، محکوم و زندانی شدند امّا احمد مشکلی پیدا نکرد او در زمان جوانی گمنام بود که بین مشهد و تهران فعالیت می‌کرد. بعد از ۲۸ مرداد به کلی از سیاست کناره‌گیری کرد امّا تمایلات ملی گرایانه خودش را از دست نداد به این سبب وقتی برای کارخانه به دنبال اسم می‌گشت نام ایران ناسیونال را انتخاب کرد، ایران به سبب تمایل به حزب ایران و ناسیو نال یا ملی به سبب عضویتش در جبهه ملّی» در مورد اتومبیل هم او نام آرو را نپسندید و تصمیم گرفت برای آن مارک اتومبیل کارخانه روتس یک نام ایرانی انتخاب کند. کلمه آرو در فارسی به معنی «تیر»، «خدنگ» و «پیکان» آمده. او در میان این کلمات پیکان را پسندید. با خواندن این نام انسان کمتر به یاد تیر و خدنگ و نیزه می‌افتد به خصوص که امروز شخص تا نام پیکان را می‌شنود یک اتومبیل در نظرش مجسم می‌شود.

کارخانه ایران ناسیونال روز ۱۲ مهرماه ۱۳۴۱ با سرمایه‌ای در حدود ۱۰ میلیون تومان و با هدف مونتاژ و تولید انواع خودرو در خیابان اکباتان تهران متولد شد و از ۲۸ اسفندماه ۱۳۴۲ با تولید اتوبوس شروع به کار کرد. موسسان اولیه این کارخانه آقایان حاج علی اکبر خیامی ، احمد خیامی، محمود خیامی و خانم‌ها مرضیه خیامی و زهرا سیدی رشتی بودند درسال ۱۳۴۵ قراردادی بین شرکت ایران خودرو و تالبوت در مورد مونتاژ و ساخت خودروی پیکان که نام انگلیسی آن هیلمن بود منعقد شد و به طور رسمی با وارد شدن قطعات از تالبوت انگلستان که در آن روزگار زیرمجموعه شرکت کرایسلر آمریکا بود تولید پیکان در اردیبهشت سال ۱۳۴۶ با ظرفیت ۶۰ هزار دستگاه و با حضور مقامات کشورى آغاز شد، این تیراژ به تدریج به ۱۲۰ هزار دستگاه رسید.

در پائیز سال ۱۳۴۶ حسین دانشور از مقامات دربار رژیم شاهنشاهی، از خبرنگاران دعوت کرد تا در مجموعه ایران ناسیونال در جاده کرج به تماشاى اولین اتومبیل ساخت ایران بروند.او در حالی که خودرو پیکان را به همه نشان مى داد اعلام کرد که به زودى کارگران این کارخانه بهترین اتومبیل‌ها را سوار خواهند شد. در سال ۱۳۵۳ خط تولید وانت شکل گرفت، در ۲۷ مهرماه ۱۳۵۳ نیز کارخانه ریخته‌گری و موتورسازی دایر شد تا نسبت به ساخت شش قسمت از موتور پیکان ۱۶۰۰ اقدام کند. شاید دانستن این مطلب جالب است که تولید پیکان پس از یک دهه تولید در انگلستان، در ایران شروع شد. محبوب‌ترین مکان‌هایی که بعد از ایران این خودرو در آن تولید یا فروخته شده است را می‌توان انگلستان و استرالیا دانست.

مدل‌های اولیه پیکان در انگلستان دارای حجم موتور ۱۷۲۵ سی‌سی بود، در سال‌های بعد یعنی سال ۱۹۶۹ مدل دولوکس پیکان که در ایران نیز بسیار مشهور است ساخته شد. بهترین مدل پیکان که در ایران معروف به پیکان اونجر است نیز در سال ۱۹۷۵ ساخته شد؛ تالبوت در آن زمان موتور پرتحرک فورد را بر روی پیکان گذاشته بود. پیکان تا قبل از انقلاب در بیش از شش مدل تولید شد که پیکان استیشن، دولوکس، کار، جوانان برخی از مدل‌های قبل از انقلاب پیکان است.

در روزهاى آغازین کارخانه ایران ناسیونال، با تولید روزانه ۱۰ دستگاه اتومبیل سوارى و ۷ دستگاه اتوبوس و کامیون کار خود را شروع کرد. شاید هیچ کس تصور نمى کرد که این کارخانه در برابر تولید فراوان رقباى خارجى دوام آورد و در حالى که تولید سالانه خودروسازان اروپایى و آمریکایى به چند میلیون مى‌رسد، این محصول نوپا که از محصولات یک شرکت ورشکسته در انگلستان است بتواند در میان ایرانیان جا باز کند و روزهاى شکوفایى را آغاز کند، اما اینگونه شد. پیکان خیلى زودتر از آنچه تصور مى‌شد، به میان مردم آمد و شد خودرو محبوب آنها. مردم ایران سوار پیکان شدند و تاریخ این خودرو آغاز شد. درست ۷ سال بعد این کارخانه در گزارشى با اعلام سرمایه خود شگفتى همگان را برانگیخت. در سال ۱۳۵۳ کارخانه طى گزارشى از وضع کار و سرمایه اعلام کرد که سرمایه‌اش به ۵۷۹ میلیون و ۱۲۵ هزار دلار رسیده. شاید این اندازه توجه مردم به این خودرو اعجاب‌انگیز باشد، اما گویا ماجرا همان بود که احمد خیامى بعد از سفر پرماجرایش به کشورهاى غربى گفت و اینک با گذشت بیش از 35 سال از زمان تأسیس آن شرکت ایران خودرو بزرگترین شرکت خودروسازی کشور می‌باشد که به طور متوسط 65 تا ۷۰ درصد تولید خودرو داخل کشور را به طور دائم به خود اختصاص داده است . شرکت ایران خودرو با تولید ۱۱۱۱۱۱ دستگاه خودرو سواری و وانت در سال ۱۳۷۶ رکورد تولید سی ساله‌ی خود را شکست و علاوه بر آن موفق شد به میزان قابل توجهی کمیت و کیفیت محصولات خود را افزایش دهد.

برنامه بعدی احمد و محمود خیامی تاسیس کارخانه‌ای در خراسان یا زنجان بود. انتخاب خراسان به سبب علاقه این دو برادر به زادگاهشان بود، اما زنجان را به این علت انتخاب کردند که اولا در مسیر جاده ترانزیتی بود و می‌توانست قطعات اتومبیل را بسته‌بندی شده به آن جا بیاورند و مونتاژ کنند. از آن گذشته احمد خیامی با ذوالفقاری‌ها و خانواده افشار دوستی داشت و در مورد واگذاری زمین و عرضه نیروی انسانی وعده‌هایی به خیامی داده بودند اما فقط همین نبود. برادران خیامی در کنار مونتاژ اتومبیل سواری، اتوبوس، مینی‌بوس و آمبولانس یکی پس از دیگری موسسات بهداشتی و فرهنگی تازه افتتاح می‌کردند. برای آنکه به فعالیت‌های این دو برادر پی ببریم نام بعضی از کارخانه‌ها و موسساتشان را در اینجا می‌آوریم:

۱ - کارخانه لاستیک سازی بریجستون ایران

۲ - شرکت پیستون‌سازی ایران

۳ - کارخانه پولی رنگ (تولیدکننده رنگ اتومبیل)

۴ - کارخانجات رضا در مشهد برای تولید سپر و رینگ اتومبیل (قطعات اتومبیل حال حاضر)

۵ - کارخانه جوش اکسیژن در مشهد با سهم ۲۵ درصدی ایران ناسیونال

۶ - کارخانه ایدم در تبریز برای تولید موتور

۷ - کارخانه فنرسازی در جاده کرج

۸ - کارخانه تولید شن ریخته‌گری

۹ - کارخانه تولید موتور اتومبیل برای تولید قسمت‌هایی از سیلندر و رینگ و پیستون اتومبیل

۱۰ - هنرستان مدرسه صنعتی ایران ناسیونال برای تربیت تکنسین در جاده قدیم کرج

۱۱ - هنرستان بزرگ صنعتی مشهد

۱۲ - بیمارستان بزرگ در مشهد که نیمه کاره ماند.

۱۳ -مرکز مبارزه با سرطان در خیابان کوهسنگی مشهد

۱۴ - احداث ۱۲ باب واحد آموزشی در ۱۲ شهر از استانهای خراسان توسط محمود خیامی

۱۵ -احداث ۸ باب واحد آموزشی در شهر مشهد به نام امام هشتم توسط محمود خیامی

۱۶ - شروع احداث ۱۱۰ واحد آموزشی روستایی به نام محمودیه در خراسان

در اواخر سال ۱۳۵۱زمانی که همه جا صبحت از موفقیت‌های برادران خیامی بود یک خبر باعث حیرت محافل اقتصادی شد. خبر این بود : «برادران خیامی بعد از سالها همکاری، از هم جدا شدند» . اما آنچه این خبر را عیجیب‌تر می‌کرد آن بود که کارخانجات اتومبیل‌سازی پیکان، اتوبوس‌سازی، مرسدس بنز به احمد برادر بزرگتر که موسس این تشکیلات عظیم بود نرسید بلکه سهم محمود برادر کوچکتر شد. احمد خیامی نیز با پولی که از ایران ناسیونال برایش مانده بود، ابتدا تعداد زیادی از سهام بیمه آسیا را خرید و سپس یک کارخانه مبل‌سازی به نام مبلیران تاسیس کرد. او بعد از آن فروشگاه‌های زنجیره‌ای به نام‌های فردوسی، کوروش(قدس کنونی) و فروشگاههایی در تهران و مشهد تاسیس کرد. محمود خیامی هم که حالا صاحب اختیار مطلق ایران ناسیونال شده بود توانست کار را توسعه دهد. اولین بیلان رسمی که بعد از جدایی دو برادر در بهار ۱۳۵۴ منتشر شد حاکی از موفقیت‌های کم نظیر ایران ناسیونال بود و نشان می‌داد که به صورت بزرگترین کارخانه صنعتی کشور در آمده است. به موجب آمارها، فروش تولیدات ایران ناسیونال در سال ۱۳۵۳ به ۹/۱ میلیارد تومان رسید و دارایی‌اش متجاوز از یک میلیارد تومان بود. این دارایی برای کارخانه‌ای که ۷ سال قبل با سرمایه‌ای بین ۱۰ تا ۴۰ میلیون تومان آن هم به صورت زمین و ماشین‌آلات تاسیس شده بود یک معجزه به حساب می‌آمد. فقط مالیاتی که کارخانه به دولت پرداخته بود، ۹/۲۵ میلیون تومان بود. فعالیت محمود خیامی به این حد محدود نمی‌شود. او مبلغ هنگفتی برای ساختن اتومبیل برقی سرمایه‌گذاری کرده بود و مشغول مذاکره با کارخانه مرسدس بنز آلمان برای مونتاژ مرسدس بنز ۱۷۰ هم بود. علاوه بر این‌ها تلاش می‌کرد برای صادرات پیکان و اتوبوس مرسدس بنز بازارهایی در اروپای شرقی و کشورهای همسایه پیدا کند. صادرات این اتومبیل‌ها و اتوبوس‌ها با وجود آن همه سر وصداها مقرون به صرفه نبود، چون قطعات آنها را با ارز معتبر وارد می‌کردند و بعد از مونتاژ در داخل کشور در مقابل ارز نامعتبر شوروی و اروپای شرقی یا معامله پایاپای با کالاهای نامرغوب کشورهای سوسیالیستی صادر می‌کردند. به همین سبب بعد از مدتی به عنوان آن که کارخانه جوابگوی تقاضاهای داخلی نیست جلو صادرات اتومبیل و اتوبوس گرفته شد اما فعالیت ایران ناسیونال در زمینه‌های دیگری ادامه یافت.

احمد و محمود خیامی هر دو پرکار و سختکوش بودند. در نظر احمد بین کارفرما و کارگران تفاوتی وجود نداشت. محمود هم بدون تردید یکی از پرکارترین افراد در تشکیلات ایران ناسیونال بود. او اغلب روزها قبل از کارکنان و کارگران می‌آمد و بیشتر روزها بعد از کارگران و کارمندان می‌رفت. هر دو برادر به شدت مذهبی بودند با این تفاوت که احمد اهل تساهل و تسامح بود، اما محمود همه اصول و فروع دین را به جا می‌آورد. احمد در ساختن مساجد کمک می‌کرد، محمود در شمال خانه‌اش، زمینی را به ساختن حسینیه اختصاص داده بود که در تمام روزهای مذهبی و اغلب جمعه‌ها مراسمی در آنجا برپا می‌شد که اهل محل و بعضی از رجال شرکت می‌کردند. احمد و محمود خیامی هر دو اهل عرفان و درویش مسلک بودند و با وجود داشتن آن همه ثروت و شهرت متواضع و خاکی بودند. هر دو در کارهای خیر پیشقدم بودند. محمود هنوز برای ساختن مدرسه از انگلستان به مشهد پول می‌فرستد. در آغاز ارتباط احمد با مقامات دولتی سبب می‌شد که مشکلات کارخانه زودتر حل شود. در آن ایام محمود بیشتر به کارهای داخلی می‌پرداخت اما از سال ۱۳۵۲ که صاحب اختیار کارخانه شد نوبت ایجاد رابطه به او رسید. چیزی که باعث تعجب می‌باشد، این است که هر دو برادر اهل مطالعه و شیفته ادبیات بودند. دکتر ایرانی در سفری که به انگلستان سفر کرد یک دوره شش جلدی تاریخ ادبیات اثر دکتر ذبیح ا… صفا برای محمود خیامی سوغات می‌برد. محمود با دیدن کتاب می‌گوید «من آن را خوانده‌ام . درباره بعضی از مطالب آن نظریاتی دارم که مایلم روشن شود» همچنین محمود خیامی نامه‌ای به دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن می‌نویسد و آمادگی خویش را برای کمک به بنیاد تحقیق و توسعه فردوسی و شاهنامه اعلام می‌کند.

محمود خیامی از بازیکنان قدیمی تیم شاهین بود. علاقه محمود به فوتبال آن قدر بود که همه مسابقات فوتبال کشور و مسابقات مهم تیم‌های خارجی را پیگیری می‌کرد. کارخانه اتومبیل‌سازی روتس (سازنده اتومبیل پیکان) که از این علاقه آگاه بود هر وقت مسابقه مهمی بین تیم‌های معروف برگزار می‌شد برای او بلیت هواپیما، بلیت جایگاه مخصوص مسابقه و رزواسیون هتل می‌فرستاد و محمود خیامی یکی و دو روز به سفر می‌رفت و مسابقات را از نزدیک تماشا می‌کرد. عده ای از دوستان و همکاران محمود خیامی که عشق و علاقه او را به فوتبال دیدند او را تشویق کردند که ایران ناسیونال هم یک تیم فوتبال تاسیس کند. فریدون معاونیان، مهندس معمار صاحب نام که از آغاز با خیامی‌ها همکاری داشت و قسمت اعظم کارخانه‌های ایران ناسیونال و کارخانه‌های جنبی را در تهران، مشهد و اصفهان ساخته در این باره می‌گوید «ما به محمود خیامی گفتیم بیشتر باشگاههای فوتبال معروف اروپا متعلق به کارخانه‌های اتومبیل‌سازی هستند. مانند: یونتوس، فیات ، روتس ، فولکس واگن و…. محمود که به فوتبال علاقه زیادی داشت پیشنهاد را پذیرفت و ایران ناسیونال باشگاه اقبال را که به وسیله صنعتکاران و تاجیک قهرمانان سابق تاسیس شده بود، خریداری کرد و به توسعه آن پرداخت و به این ترتیب تیم پیکان به وجود آمد» اما موفیقت پیکان که حتی زمانی قهرمان کشور شده بود وقتی به اوج رسید که ستاره های تیم شاهین بعد از انحلال آن تیم صاحب نام به پیکان پیوستند.

احمد خیامی بعد از انقلاب به تورنتو می‌رود. او سپس برای معالجه سرطان خود عازم لوس‌آنجلس می‌شود. او قصد داشت کارخانه‌ای در مشهد تاسیس کند. در این زمان با وجود رسیدن به هفتاد سالگی و ضعف جسمی ناشی از بیماری با شور و نشاط جوانی کار می‌کرد. احمد خیامی در این زمان در یک آپارتمان کوچک دو اتاقه در لس آنجلس زندگی می‌کرد که با خانه سی و هفت هزار متری و دریاچه و جزیره اش در تهران قابل مقایسه نبود. یکی از دوستانش که چند روز قبل از مرگش با او دیدار کرده بود درباره این دیدار می‌گفت: «شنیده بودم ریه‌اش کار نمی‌کند، کبدش کار نمی کند، دچار سیروزی کبدی شده و ریه‌هایش حالت اسفنجی پیدا کرده. ظاهرش هم با آن صورت تکیده، چشم‌های گود افتاده و جسم ضعیف از پیشرفت بیماری خبر می‌دهد. اما بر خلاف جسم ضعیف روحیه‌اش قوی بود. در این حال او شروع به یادآوری خاطرات گذشته کرد، ایامی که روزها به ماشین‌شویی می‌پرداخت و شبها بزرگترین آروزیش آن بود که به سینما برود اما چون پول خریدن بلیت را نداشت هر بار به نوعی خودش را به سالن سینما می‌رساند. گاهی پنهانی از در خروجی به داخل سالن می‌رفت و گاهی هم بلیت می‌خرید . یک بار که موفق نشده بلیت بخرد به بلیت فروش می‌گوید که مادرش سخت بیمار است و به او گفته‌اند دکترش به این سینما آمده اگر او را بر بالین مادر نبرد ممکن است مادرش بمیرد. بلیت‌فروش دلش به رحم آمده و او را به این بهانه به سالن می‌رود و فیلم را تا آخر تماشا می‌کند» احمد چند روز بعد شب می‌خوابد و دیگر بلند نمی‌شود. مراسم خاکسپاری احمد خیامی در مموریال پارک ، گورستان ایست وود لس آنجلس در حضور چند تن از دوستان و خویشاوندانش برگزار شد. خبر درگذشت او خیلی زود به ایران می‌رسد، کارگران کارخانه ایران خودرو و کارخانه‌های دیگر و فروشگاه‌های قدس مراسم متعددی به تلافی مراسم ساده امریکا به یاد او برپا می‌کنند. عده‌ای از کارگران تازه این موسسات که این همه تجلیل را نمی پسندیدند به عنوان آنکه او یک سرمایه‌دار طاغوتی بود تصمیم گرفتند مراسم را به هم بزنند. یکی از کارکنان قدیمی ایران ناسیونال با بیان جمله ای از یک نویسنده آنها را آرام کرد. او گفت «هیچ کس به مرده حسادت نمی کند به خصوص اگر مانند ما کارش را با کارگری شروع کرده و مانند هر کارگری ساده وغریبانه به خاک سپرده شده باشد»


برچسب‌ها: محمود خيامي, احمد خيامي, ايران ناسيونال, سيدمحمدخاتمی
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 


سید محمود خیامی (زاده ۱۳۰۸ مشهد، ایران) سرشناس به پدر صنعت اتومبیل ایران، از عمده ترین صاحبان صنایع خودروسازی در ایران بود. برادر بزرگتر وی سیداحمد خیامی از بنیانگذاران و شریک وی در ایران ناسیونال بود. او اکنون تبعه کشور فرانسه است .

زندگی‌نامه

محمود خیامی، فرزند حاج سید علی اکبر خیامی است بنا به برخی گزارش هااواصالتا مشهدی (طرقبه-جاغرق)می باشد. پدر او کامیون دار بود. ارتش روسیه که در دوران جنگ جهانی اول مشهد را اشغال کرده بود، کامیون های او را مصادره و پس از پایان جنگ به روسیه منتقل کرد. علی اکبر خیامی از آن پس مکان توقف گاه کامیون ها را تبدیل به تعمیرگاه کامیون نموده به کسب و کار ادامه داد. محمود که در آن زمان شاگرد «دبیرستان رضا» در مشهد بود بخاطر کمک به پدر به تحصیل شبانه در «دبیرستان رازی» ادامه داد. می‌گویند احمد ومحمود خیامی در دوران کودکی، در خیابان اتومبیل‌های مردم را می‌شستند. ماجرای زندگی این دو برادر همچون بسیاری دیگر از کارآفرینان ناکام ایرانی شرحی از تلاش‌های طولانی مدت است. این دوبرادر در مشهد تعمیرگاهی به نام برادران خیامی داشتند.  
احمد برادر بزرگتر مدتی بعد راهی سفری طولانی مدت برای پیداکردن شغلی تازه در اروپا و امریکا می‌شود. محمود همزمان راهی تهران می‌شود تا مقدمات تاسیس تعمیرگاهی در تهران را هم فراهم کند. همزمان احمد به او اطلاع می‌دهدکه در لندن موفق به امضاء قراردادی با هیلمن هانت شده‌است. محمود هم در تهران مقدمات تاسیس کارخانه‌‌ای برای مونتاژ خودروی انگلیسی را فراهم می‌کند.  
احمد و محمود مدتی بعد کارخانه ایران‌ناسیونال را در تهران تاسیس می‌کنند. کارخانه باید پیکان تولید می‌کرد، همان خودرویی که تا 28 سال پس از انقلاب هم همچنان تولید می‌شد. آیین گشایش تولید خط پیکان برعهده هویدا نخست وزیر وقت گذاشته شده‌بود. آیین پایان کار پیکان هم توسط محمدخاتمی رئیس‌جمهور وقت ایران برگزار شد.  
احمد و محمود در میانه فعالیت‌هایشان فروشگاه‌های زنجیره‌ای کوروش را هم راه‌اندازی کردند.
برادر بزرگتر سید احمد خیامی از بنیانگذاران و شریک وی در ایران ناسیونال بود. او اکنون تبعه کشور فرانسه است. در در زمان جداشدن دو برادر از یکدیگر، ایران ناسیونال به محمود انتقال یافت.
کارخانه ایران ناسیونال روز ۱۲ مهرماه ۱۳۴۱ با سرمایه‌ای در حدود ۱۰ میلیون تومان و با هدف مونتاژ و تولید انواع خودرو در خیابان اکباتان تهران متولد شد و از ۲۸ اسفندماه ۱۳۴۲ با تولید اتوبوس شروع به کار کرد. موسسان اولیه این کارخانه آقایان حاج علی اکبر خیامی ، احمد خیامی، محمود خیامی و خانم‌ها مرضیه خیامی و زهرا سیدی رشتی بودند درسال ۱۳۴۵ قراردادی بین شرکت ایران خودرو و تالبوت در مورد مونتاژ و ساخت خودروی پیکان که نام انگلیسی آن هیلمن بود منعقد شد و به طور رسمی با وارد شدن قطعات از تالبوت انگلستان که در آن روزگار زیرمجموعه شرکت کرایسلر آمریکا بود تولید پیکان در اردیبهشت سال ۱۳۴۶ با ظرفیت ۶۰ هزار دستگاه و با حضور مقامات کشورى آغاز شد، این تیراژ به تدریج به ۱۲۰ هزار دستگاه رسید.

برای آنکه به فعالیت‌های این دو برادر پی ببریم نام بعضی از کارخانه‌ها و موسساتشان را در اینجا می‌آوریم:

۱ - کارخانه لاستیک سازی بریجستون ایران

۲ - شرکت پیستون‌سازی ایران

۳ - کارخانه پولی رنگ (تولیدکننده رنگ اتومبیل)

۴ - کارخانجات رضا در مشهد برای تولید سپر و رینگ اتومبیل (قطعات اتومبیل حال حاضر)

۵ - کارخانه جوش اکسیژن در مشهد با سهم ۲۵ درصدی ایران ناسیونال

۶ - کارخانه ایدم در تبریز برای تولید موتور

۷ - کارخانه فنرسازی در جاده کرج

۸ - کارخانه تولید شن ریخته‌گری

۹ - کارخانه تولید موتور اتومبیل برای تولید قسمت‌هایی از سیلندر و رینگ و پیستون اتومبیل

۱۰ - هنرستان مدرسه صنعتی ایران ناسیونال برای تربیت تکنسین در جاده قدیم کرج

۱۱ - هنرستان بزرگ صنعتی مشهد

۱۲ - بیمارستان بزرگ در مشهد که نیمه کاره ماند.

۱۳ -مرکز مبارزه با سرطان در خیابان کوهسنگی مشهد

۱۴ - احداث ۱۲ باب واحد آموزشی در ۱۲ شهر از استانهای خراسان توسط محمود خیامی

۱۵ -احداث ۸ باب واحد آموزشی در شهر مشهد به نام امام هشتم توسط محمود خیامی

۱۶ - شروع احداث ۱۱۰ واحد آموزشی روستایی به نام محمودیه در خراسان

در اواخر سال ۱۳۵۱ ، زمانی که همه جا صبحت از موفقیت‌های برادران خیامی بود یک خبر باعث حیرت محافل اقتصادی شد. خبر این بود : «برادران خیامی بعد از سالها همکاری، از هم جدا شدند» . اما آنچه این خبر را عیجیب‌تر می‌کرد آن بود که کارخانجات اتومبیل‌سازی پیکان، اتوبوس‌سازی، مرسدس بنز به احمد برادر بزرگتر که موسس این تشکیلات عظیم بود نرسید بلکه سهم محمود برادر کوچکتر شد. احمد خیامی نیز با پولی که از ایران ناسیونال برایش مانده بود، ابتدا تعداد زیادی از سهام بیمه آسیا را خرید و سپس یک کارخانه مبل‌سازی به نام مبلیران تاسیس کرد. او بعد از آن فروشگاه‌های زنجیره‌ای به نام‌های فردوسی، کوروش(قدس کنونی) و فروشگاههایی در تهران و مشهد تاسیس کرد. محمود خیامی هم که حالا صاحب اختیار مطلق ایران ناسیونال شده بود توانست کار را توسعه دهد. اولین بیلان رسمی که بعد از جدایی دو برادر در بهار ۱۳۵۴ منتشر شد حاکی از موفقیت‌های کم نظیر ایران ناسیونال بود و نشان می‌داد که به صورت بزرگترین کارخانه صنعتی کشور در آمده است. به موجب آمارها، فروش تولیدات ایران ناسیونال در سال ۱۳۵۳ به ۹/۱ میلیارد تومان رسید و دارایی‌اش متجاوز از یک میلیارد تومان بود. این دارایی برای کارخانه‌ای که ۷ سال قبل با سرمایه‌ای بین ۱۰ تا ۴۰ میلیون تومان آن هم به صورت زمین و ماشین‌آلات تاسیس شده بود یک معجزه به حساب می‌آمد. فقط مالیاتی که کارخانه به دولت پرداخته بود، ۹/۲۵ میلیون تومان بود. فعالیت محمود خیامی به این حد محدود نمی‌شود. او مبلغ هنگفتی برای ساختن اتومبیل برقی سرمایه‌گذاری کرده بود و مشغول مذاکره با کارخانه مرسدس بنز آلمان برای مونتاژ مرسدس بنز ۱۷۰ هم بود. علاوه بر این‌ها تلاش می‌کرد برای صادرات پیکان و اتوبوس مرسدس بنز بازارهایی در اروپای شرقی و کشورهای همسایه پیدا کند. صادرات این اتومبیل‌ها و اتوبوس‌ها با وجود آن همه سر وصداها مقرون به صرفه نبود، چون قطعات آنها را با ارز معتبر وارد می‌کردند و بعد از مونتاژ در داخل کشور در مقابل ارز نامعتبر شوروی و اروپای شرقی یا معامله پایاپای با کالاهای نامرغوب کشورهای سوسیالیستی صادر می‌کردند. به همین سبب بعد از مدتی به عنوان آن که کارخانه جوابگوی تقاضاهای داخلی نیست جلو صادرات اتومبیل و اتوبوس گرفته شد اما فعالیت ایران ناسیونال در زمینه‌های دیگری ادامه یافت.
احمد خیامی بعد از انقلاب به تورنتو می‌رود. او سپس برای معالجه سرطان خود عازم لوس‌آنجلس می‌شود. او قصد داشت کارخانه‌ای در مشهد تاسیس کند. در این زمان با وجود رسیدن به هفتاد سالگی و ضعف جسمی ناشی از بیماری با شور و نشاط جوانی کار می‌کرد. احمد خیامی در این زمان در یک آپارتمان کوچک دو اتاقه در لس آنجلس زندگی می‌کرد که با خانه سی و هفت هزار متری و دریاچه و جزیره اش در تهران قابل مقایسه نبود. یکی از دوستانش که چند روز قبل از مرگش با او دیدار کرده بود درباره این دیدار می‌گفت: «شنیده بودم ریه‌اش کار نمی‌کند، کبدش کار نمی کند، دچار سیروزی کبدی شده و ریه‌هایش حالت اسفنجی پیدا کرده. ظاهرش هم با آن صورت تکیده، چشم‌های گود افتاده و جسم ضعیف از پیشرفت بیماری خبر می‌دهد. اما بر خلاف جسم ضعیف روحیه‌اش قوی بود. در این حال او شروع به یادآوری خاطرات گذشته کرد، ایامی که روزها به ماشین‌شویی می‌پرداخت و شبها بزرگترین آروزیش آن بود که به سینما برود اما چون پول خریدن بلیت را نداشت هر بار به نوعی خودش را به سالن سینما می‌رساند. گاهی پنهانی از در خروجی به داخل سالن می‌رفت و گاهی هم بلیت می‌خرید . یک بار که موفق نشده بلیت بخرد به بلیت فروش می‌گوید که مادرش سخت بیمار است و به او گفته‌اند دکترش به این سینما آمده اگر او را بر بالین مادر نبرد ممکن است مادرش بمیرد. بلیت‌فروش دلش به رحم آمده و  او به این بهانه به سالن می‌رود و فیلم را تا آخر تماشا می‌کند» احمد چند روز بعد شب می‌خوابد و دیگر بلند نمی‌شود. مراسم خاکسپاری احمد خیامی در مموریال پارک ، گورستان ایست وود لس آنجلس در حضور چند تن از دوستان و خویشاوندانش برگزار شد. خبر درگذشت او خیلی زود به ایران می‌رسد، کارگران کارخانه ایران خودرو و کارخانه‌های دیگر و فروشگاه‌های قدس مراسم متعددی به تلافی مراسم ساده امریکا به یاد او برپا می‌کنند. عده‌ای از کارگران تازه این موسسات که این همه تجلیل را نمی پسندیدند به عنوان آنکه او یک سرمایه‌دار طاغوتی بود تصمیم گرفتند مراسم را به هم بزنند. یکی از کارکنان قدیمی ایران ناسیونال با بیان جمله ای از یک نویسنده آنها را آرام کرد. او گفت «هیچ کس به مرده حسادت نمی کند به خصوص اگر مانند ما کارش را با کارگری شروع کرده و مانند هر کارگری ساده و غریبانه به خاک سپرده شده باشد» .


پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران

وی شرکتهای ایران ناسیونال (ایران خودرو فعلی)، بانک صنعت و معدن و فروشگاه زنجیره‌ای کوروش (قدس فعلی) را پیش از انقلاب ۵۷ در ایران بنیانگذاری کرد.

البته شرکت ایران ناسیونال و اکثر شرکتهای یاد شده توسط برادر بزرگتر، احمد خیامی تاسیس شده بود و در زمان جداشدن دو برادر از یکدیگر، ایران ناسیونال به محمود انتقال یافت. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، نظام جمهوری اسلامی ایران اموال وی را مصادره کرد و از آن زمان تاکنون وی مقیم انگلستان است.

 

پس از انقلاب اسلامی ایران

وی مدیر بنیاد خیامی است که در سال ۲۰۰۰ میلادی توسط وی تأسیس شد. این بنیاد در کنار فعالیتهای خیریه در زمینه‌های بهداشت، کودکان و پناهندگان، فعالیتهایی را در زمینه گفتگوی بین ادیان را نیز در برنامه خود قرار داده است. این بنیاد در سال ۲۰۰۵ کنفرانس دو روزه‌ای تحت عنوان «آیا اسلام خطری برای غرب محسوب می شود؟» به منظور ایجاد تفاهم بین اسلام و غرب برگزار کرد.

خیامی در سالهای اخیر صد و ده مدرسه به نام امام علی در روستاهای استان خراسان ساخته و هشت مجموعه بزرگ آموزشی نیز به نام ثامن‌الائمه در مشهد احداث کرده است. او همچنین ساخت هجده مجموعه کار و دانش را در استان خراسان به پایان رسانده که هجده میلیارد تومان هزینه دربرداشته است.

او همچنین صاحب چندین نمایندگی اتومبیل‌های مرسدس بنز در کشورهای انگلستان و ایالات متحده است. وی در سال ۲۰۰۷ میلادی کمک یک میلیون پوندی را به حزب کارگر انگلستان اعطا کرد که قدردانی تونی بلر واکنش‌های گسترده‌ای را در رسانه‌های بریتانیا به همراه داشت.

محمود در تیرماه ۱۳۸۲ در همایش بزرگ صنعت ومعدن خراسان به عنوان پیشکسوت نمونه صنعت معرفی شد. ایشان در حال حاضر سرپرست هیات امنای دانش‌نامه ایرانیکا را در شهر نیویورک بر عهده دارد .

نشان و لقب های محمود خیامی

خیامی دارای چند نشان و لقب از مراجع غربی است، از جمله: CBE «فرماندهِ رتبۀ امپراتوری بریتانیا»، نشان KSS یا «سنکت سیلوستر» (نشان رتبه پنجم کلیسای کاتولیک) و همچنین «Royal Order of Francis I». محمود در تیرماه ۱۳۸۲ در همایش بزرگ صنعت ومعدن خراسان به عنوان پیشکسوت نمونه صنعت معرفی شد. ایشان در حال حاضر سرپرست هیات امنای دانش‌نامه ایرانیکا را در شهر نیویورک بر عهده دارد .


برچسب‌ها: محمود خيامي, احمد خيامي, پيكان, سيدمحمدخاتمی
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

          حسنعلی منصور، فرزند رجبعلی (منصورالملک) از رجال بلند مرتبه قاجار و پهلوی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۲ هجري شمسی در تهران متولد شد. مادر وی نوه دختری حسن رئیس ظهیرالملك حكمران و دولتمرد عصر قاجار و پهلوی بود . پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران راه یافت و به پشتوانه پدری چون منصورالملک در ۱۳۲۴ به استخدام وزارت خارجه درآمد. او خیلی سریع پله های ترقی را پیمود و در همان سال آغازین استخدامش به عضویت هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس درآمد و پس از پایان کنفرانس نیز به عنوان وابسته در سفارت ایران در پاریس ماندگار شد.

مأموریت بعدی او در سفارت ایران در آلمان بود و در این مأموریت با یکی از اعضای سفارت به نام امیرعباس هویدا آشنا شد و این آشنایی به دوستی پایدار بین این دو انجامید.

حسنعلی منصور پس از بازگشت به ایران در دولتهای مختلف به کار مشغول شد تا اینکه در دولت دکتر منوچهر اقبال به معاونت وزارت بازرگانی و قائم مقامی دبیرکلی شورای عالی اقتصاد منصوب گشت. دولت اقبال را وزیرانی جوان که طرفدار سیاستهای امریکا بودند تشکیل می دادند و منصور نیز از همین جوانان بود. در جریان ترمیم دولت، منصور در ۱۳۳۸ به وزارت کار منصوب شد و بعد هم به وزارت بازرگانی راه یافت و تا نیمه ۱۳۳۹در منصب وزارت باقی ماند. در همین حین به همراه گروهی دیگر از سیاستمداران جوان طرفدار امریکا "کانون مترقی" را تشکیل داد. یکی از طراحان اصلی این جمعیت کلنل گراتیان یاتسویچ، رئیس دفتر سیا در ایران بود که مستأجر منزل منصور بود و به همین مناسبت روابط نزدیکی با وی برقرار کرد. یاتسویچ در اکثر جلسات این گروه حضور داشت و دیگر اعضای این گروه را امیرعباس هویدا، پاشا بهادری، منصور روحانی و ... تشکیل می دادند. ریاست کانون بر عهده منصور و هویدا بود.

پس از تشکیل این حزب منصور خود را برای حضور در مجلس شورای ملی آماده کرد و تلاش او به نتیجه رسید و منصور در دوره ۲۱ مجلس شورای ملی نماینده دوم تهران بود. پس از راهیابی به مجلس بنا به توصیه امریکاییها کانون مترقی جای خود را به حزب ایران نوین داد و منصور در این حزب دبیرکل بود، اما او به دنبال موقعیتی برتر بود که یاران امریکایی زمینه را برای او فراهم کردند.

 

در اسفند ۱۳۲۴ ، اسدالله علم از نخست وزیری برکنار شد و جای خود را به حسنعلی منصور داد. منصور دولت خود را در ۱۸ اسفند به مجلس معرفی کرد و از فروردین ۱۳۴۳ به اجرای برنامه های خود پرداخت. منصور برای ایجاد آرامش در جامعه، اولین اقدامش برقراری مناسبات دوستانه با روحانیان بود و به همین منظور وزیر کشور خود دکتر جواد صدر را مأمور ملاقات و گفت و گو با امام خمینی کرد که آن زمان به حکم دولت سابق در قیطریه بازداشت بود. در این ملاقات دکتر صدر حکم آزادی امام را به ایشان ابلاغ کرد.

منصور آن گاه اقدامات خود را آغاز کرد و طرح «مصونیت مستشاران نظامی امریکایی» را که به عنوان ماده واحده در دوره علم به مجلس سنا ارائه شده بود دوباره به مجلس سنا برد. منصور گستاخانه در صدد آن بود که طرح را به مرحله تصویب برساند. مجلس سنا پس از چند ماه بررسی سرانجام لایحه را تصویب و آن را به مجلس شورای ملی ارسال کرد، اما در مجلس نمایندگان به مخالفت با آن پرداختند، منصور به سختی از این لایحه دفاع کرد و « به قصد آرام کردن فضا و ساکت کردن مخالفان آشکارا و به عمد به آنان در مورد مفاد لایحه دروغ گفت.»  او حتی به خبرنگاران نیز دروغ گفت و این مصونیت را تنها شامل حال مستشاران نظامی خواند و بستگان و دیگر مستشاران را شامل این قانون ندانست.

این اظهارات وی موجب تردید سفارت امریکا در ایران شد و راکول در این زمینه از وی توضیح خواست، اما منصور در این دیدار سخنان خود را انکار کرد و مفاد قرارداد را مورد تأیید قرار داد. تلاشهای منصور در دیگر اعضای کابینه منجر به تصویب این لایحه در مهر ۱۳۴۳ شد. خبر تصویب این ماده روحانیت را به خشم آورد و امام خمینی در ۴ آبان ۱۳۴۳ در سخنرانی ِ تندی این عمل را محکوم کرد و پیامد این سخنرانی، تبعید ایشان به ترکیه بود.

این عمل نه تنها خشم روحانیت، بلکه کلیه اقشار جامعه را برانگیخت، بیانیه ها و اعلامیه های تند بر ضد آن منتشر شد و دکتر مصدق نیز از احمدآباد در نامه ای به منصور نوشت:

احمدآباد ۲۲ آبان ۱۳۴۳

جناب آقای منصور

            اکنون که متجاوز از ۱۱ سال است در زندان به سر می برم و قادر نیستم از منافع وطن خود دفاع نمایم اجازه می فرمائید که لااقل به وسیله این چند سطر از خود دفاع کنم. بیانات آن جناب در جلسه روز سه شنبه ۱۹آبان در مجلس شورای ملی راجع به این که در موقع تصدی این جانب قراردادی راجع به مصونیت سیاسی نظامیان دولت امریکا در ایران امضا نموده ام، موجب کمال تعجب گردید چون که این جانب اول کسی بودم که در این مملکت، زبان به اعتراض به مصونیتهای اتباع دول بیگانه گشودم و آن در اوایل جنگ اول بین المللی بود که دولت ترکیه رژیم کاپیتولاسیون را در آن کشور الغاء نمود و این جانب رساله ای به نام "کاپیتولاسیون و ایران" به تعداد ۵ هزار نسخه منتشر کرده و اولیای امور الغای این رژیم مخالف آزادی و استقلال مملکت را درخواست نمودم ... دکتر محمد مصدق

با توجه به این اقدام منصور و اعتراضات کلیه اقشار، گروه مؤتلفه اسلامی با تأیید مراجع تقلید تصمیم به ترور منصور گرفتند و در ۱۰ صبح ۱بهمن ۱۳۴۳منصور در مقابل مجلس شورای ملی به دست محمد بخارایی با شلیک ۳گلوله ترور شد. او را بلافاصله به بیمارستان پارس منتقل کردند و از پزشکان امریکایی و فرانسوی و انگلیسی برای درمان او کمک خواستند، اما این اقدامات نتیجه ای نداد و منصور در ۶ بهمن ۱۳۴۳ درگذشت. بعد از مرگ او دوست صمیمی وی امیر عباس هویدا به نخست وزیری رسید .

یكی از افرادی كه در پرونده وی بازداشت شد اسدالله لاجوردی بود كه در ترور او دست داشت و بعد از بازداشت به ۱۸ماه زندان محكوم شد .

وی ابتدا یك ازدواج ناموفق با دختر تیمور تاش داشت سپس با فریده امامی خویی دختر دکتر نظام الدین خویی ازدواج کرد و از وی صاحب ۲فرزند بود. فریده خویی نوه دختری حسن وثوق ( وثوق الدوله ) بود و منصور بواسطه او با خانواده های متنفذ وثوق ، امینی ، قوام و ... هم قرابت و خویشاوندی پیدا كرد همسر منصور معتقد بود که ترور منصور به دست مستقیم شاه صورت گرفته است و از ابراز این عقیده واهمه ای نداشت به همین جهت بنا به دستور شاه پس از مراسم تدفین منصور از ایران خارج شد.

 


برچسب‌ها: حسنعلی منصور, اميرعباس هويدا, دكتر منوچهر اقبال, امير اسدالله علم
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک