بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

بهمن میرزا (۱۲۲۵ ه ق تهران – ۱۳۰۱ ه ق شوشا)، شاهزاده قاجار، ادیب و نویسنده بود.او برادر تنی محمدشاه و پسر چهارم عباس میرزا بود. بهمن میرزا در ۱۲۵۷ هـ ق پس از درگذشت برادرش قهرمان میرزا حاکم آذربایجان شد. در ۱۲۶۲ هـ ق پس از شدت گرفتن بیماری محمدشاه، آصف‌الدوله، دائی شاه، سر به شورش برداشت. او قصد داشت پس از گرفتن تهران، بهمن میرزا را به جای برادرش به تخت بنشاند. حاجی میرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه، پس ...


برچسب‌ها: بهمن میرزا, شازده های قجری, عباس میرزا, فرهادمیرزا معتمدالدوله

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد

ابوالفتح‌خان‌ جوانشیر

تاریخ درگذشت ۱۲۵۵ه.ق.
ملیت کشور ایران
پیرو مذهب شیعه

پسر کوچک‌ ابراهیم‌ خلیل‌خان‌. وی‌ که‌ در دربار ایران‌ به‌سر می‌برد، بر خلاف‌ برادرش‌، مهدی‌ قلی‌خان‌، متمایل‌ به‌ ایران‌ و در خدمت‌ قشون‌ ایران‌ بود. ابوالفتح‌خان‌، بلافاصله‌ پس‌ از درخواست‌ کمک‌ پدرش‌ از حکومت‌ ایران‌، به‌ همراه‌ قوایی‌ که‌ عباس‌میرزا برای‌ یاری‌ ابراهیم‌خلیل‌خان‌ ...


برچسب‌ها: ابوالفتح خان جوانشیر, ابراهیم خلیل خان جوانشیر, خاندان جوانشیر, عباسقلی خان جوانشیر معتمدالدوله

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۵ توسط آ . پاسارگاد

پوران فرخ‌زاد یک روز بعد از زادروز فروغ درگذشت

پوران فرخ‌زاد (زادهٔ بهمن ۱۳۱۱ در نوشهر - درگذشتهٔ ۹ دی ۱۳۹۵) شاعر، نویسنده، مترجم، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و پژوهشگرایرانی بود. او در دوران فعالیتش حدود ۳۰ کتاب منتشر کرد که از مهمترین آن‌ها «کارنمای زنان کارای ایران»، نخستین فرهنگ مبسوط دربارهٔ زنان ایرانی است.


برچسب‌ها: پوران فرخ‌زاد, پرویز شاپور, فروغ فرخزاد, فریدون فرخزاد

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۵ توسط آ . پاسارگاد

 

اعتمادالسلطنه اول ـ حاج‌علي‌خان حاجب‌الدوله 

حاج‌علي‌خان حاجب‌الدوله فرزند حسين‌ خان مقدم ‌مراغه‌اي از ده سالگي در دربار محمد ميرزا وليعهد فتحعلي ‌شاه به خدمتگذاري مشغول بود و پس از به سلطنت رسيدن او به تهران آمد و به کارهاي حکومتي و درباري پرداخت. خاندان او از ساليان سال قبل به تجارت در خطه آذربايجان اشتغال داشتند. پدرش حسين‌خان مقدم‌ مراغه‌اي به خدمت دربار عباس ‌ميرزا نايب‌السلطنه در آمد و با سمت پيشخدمت باشيگري به کار مشغول شد. سپس به تهران آمد و ...

 


برچسب‌ها: حاج علی خان حاجب الدوله اعتماد السلطنه اول, محمد حسن خان صنیع الدوله اعتماد السلطنه دوم, ناصرالدين شاه, عباس میرزا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

اعتماد السلطنه

محمد  حسن خان صنیع الدوله ( اعتماد السلطنه )

محمد حسن خان فرنام معروف به اعتمادالسلطنه، فرزند حاج علی خان حاجب الدوله (اعتماد السلطنه) است . پدر ایشان علی خان مامور کشتن امیر کبیر شد و پس از انجام خویشکاری به تهران بازگشت و مورد اطمینان شاه بود .

محمد حسن خان به سال ۱۲۵۶مهی برابر با ۱۲۱۸ خورشیدی به دنیا آمد .

از شاگردان دوره اول دارالفنون بود و سپس با سمت نماینده نظامی به سفارت ایران در پاریس فرستاده شد .

وی در دانشگاه پاریس ٬ تاریخ ٬جغرافیا و ادبیات ...

 

 


برچسب‌ها: محمد حسن خان صنیع الدوله اعتماد السلطنه دوم, ناصرالدين شاه, عباس میرزا, حاج علی خان حاجب الدوله اعتماد السلطنه اول

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

فرهادمیرزا معتمدالدوله (۱۲۳۳ -۱۳۰۵ ه‍. ق) از مشاهیر و رجال و شاهزادگان عصر ناصرالدین شاه، فرزند عباس میرزا نایب‌السلطنه و عموی ناصرالدین شاه بود. در سال ۱۲۵۰ به حکومت لرستان و خوزستان منصوب شد. ناصرالدین شاه در نخستین سفر خود به فرنگ او را بعنوان نایب‌السلطنه برگزید. 

فرزندان

  1. عصمت‌السلطنه، همسر قوام‌الدوله آشتیانی و مادر ابراهیم معتمدالسلطنه و میرزا علی شکوه‌الملک
  2. سلطان اویس میرزا
  3. عبدالعلی میرزا

آثار

  • جام جم ...

 


برچسب‌ها: فرهادمیرزا معتمدالدوله, عباس میرزا, ناصرالدين شاه, عباس ميرزا ملك آرا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

اسکندر فیروز
زادروز

۱۳۰۵شیراز، فارس

ملیت

 ایرانی

پیشه

فعال محیط زیست

والدین

محمدحسین فیروز

اسکندر فیروز (متولد ۱۳۰۵ در شیراز) طبیعت‌شناس و کارشناس محیط زیست اهل ایران است. او بنیان‌گذار و نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران بود. برخی او را پدر سازمان محیط زیست ایران نامیده‌اند. او فرزند محمدحسین فیروز و نوهٔ عبدالحسین میرزا فرمانفرما (نوهٔ عباس میرزا و پسر عموی ناصرالدین شاه) است....

 

 

 


برچسب‌ها: سرتیپ محمدحسین فیروز, عبدالحسین میرزا فرمانفرما, حسين علا, اسکندر فیروز

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه یکم دی ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

فیروز میرزا شاهزاده قاجار، فرزند عباس میرزا بود.

با مرگ فتحعلی‌شاه در مهرماه ۱۲۱۳ خورشیدی، بزرگ‌ترین پسر باقیمانده‌اش، حسین‌علی‌میرزا فرمانفرما که والی فارس بود داعیه پادشاهی نمود. محمدشاه، برادر کوچک‌تر هفده ساله‌ش فیروز میرزا را به مقابله با قوای عمویش فرستاد که ...


برچسب‌ها: فیروز میرزا, عبدالحسین میرزا فرمانفرما, سلسله قاجاريه, عباس میرزا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه سی ام آذر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

هوشنگ سیحون
Seyhoon Houshang croped.jpg
نام هوشنگ سیحون
زادهٔ ۱۲۹۹
تهران،
ملّیت ایرانی
حوزه فعالیت معمار و نقاش

هوشنگ سیحون (۱ شهریور ۱۲۹۹ - تهران) معمار و نقاش ایرانی، استاد معماری و رییس سابق دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.

زندگی نامه

وی در خانواده‌ای آشنا ...

 

 


برچسب‌ها: معصومه سیحون, هوشنگ سیحون, دانشگاه تهران, كلنل محمدتقی خان پسیان

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه دهم آذر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

ماه‌رخسارخانم فخرالدوله شاهزاده قاجار و نخستین دختر عباس میرزا و خواهر تنی محمدشاه قاجار بود.

ماه‌رخسارخانم در شعر و نقاشی و خط دست داشت.اعتمادالسلطنه در کتاب خیرات حسان درباره او می‏نویسد:

"در نظم و تنسیق امور از مدیران کافی گوی سبقت می‏ربود و تا بود بر مدارج تمول و اعتبار خود می‏فزود. در بَثِّ مکارم نظیر نداشت و سائل را محروم نمی‏گذاشت."

فخرالدوله با محمدحسن خان سردار ایروانی ازدواج کرده بود. همسر ايشان محمدحسن خان سردار ایروانی (درگذشته ۱۲۷۱) پسر محمدخان قاجار زیادلو و حکمران یزد و کرمان در دوره ناصرالدین شاه قاجار بود. او در عمران و آبادی مناطقی که تحت حکومت داشت می‏کوشید و توسعه صنایع و حرف را تشویق می‏کرد. در دوران حکمرانی او عمارت دیوانی یزد و سرای گنجعلی خان که رو به ویرانی نهاده بودند، مرمت شدند. وی همچنین بانی باغ بهارستان در تهران به شمار می‏رود.

محمدحسن خان ماه‌رخسارخانم فخرالدوله دختر عباس میرزا را به همسری داشت. وی صاحب پنج پسر بود: عبدالله خان، محمد خان، یوسف خان، ابوالفتح خان صارم‌الدوله و عبدالحسین خان فخرالملک، که دو فرزند آخر از بطن فخرالدوله بودند.

 


برچسب‌ها: ماه‌رخسارخانم فخرالدوله, محمدحسن خان سردار ایروانی, سلسله قاجاريه, عباس میرزا
نوشته شده در تاريخ یکشنبه نهم تیر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

معمار ورزشگاه آزادی درگذشت ! بدرود آقای فرمانفرماییان

نام عبدالعزیز فرمانفرمائیان
تاریخ تولد ۱۲۹۹
محل تولد شیراز ایران
تاریخ مرگ ۳۱ خرداد ۱۳۹۲ (٩٣ سال)
محل مرگ اسپانیا
ملیت ایرانی

 

عبدالعزیز ميرزا فرمانفرمائیان (۱۲۹۹- ۳۱ خرداد ۱۳۹۲) معمار معاصر ایرانی، استاد دانشگاه تهران و از بنیان گذاران نظام مهندسی جدید در ایران است.

زندگینامه

او در سال ۱۲۹۹ در خانواده‌ای متمول و وابسته به سلطنت قاجار بدنیا آمد. او فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما و بتول خانم احشمی بود. پدرش از نوادگان عباس میرزا به شمار می‌آمد و سال‌ها به عنوان والی ایالت‌های مهم حکمرانی کرده بود و مادرش بتول‌خانم از جانب پدری به سادات احشمی کرمانشاه و از طرف مادری به خاندان دولتشاهی و محمدعلی میرزا دولتشاه نسب می‌برد. او علاوه بر عبدالعزیز از فرمانفرما صاحب هشت فرزند شد، از جمله مریم فیروز (مؤسس سازمان زنان حزب توده)، منوچهر فرمانفرمائیان (نویسنده کتاب خون و نفت) و عبدالعلی فرمانفرمائیان (مؤسس نخستین پالایشگاه خصوصی نفت در ایران)...

 

 


برچسب‌ها: عبدالعزیز فرمانفرمائیان, عباس میرزا, مريم فيروز, دانشگاه تهران

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه چهارم تیر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

حسن اسفندیاری ملقب به محتشم‌السلطنه (زاده ۱۲۸۳ قمری - درگذشته ۱۳۲۳ شمسی) سیاست‌مدار ایرانی و رییس مجلس شورای ملی، وزیر و سفیر کبیر ایران بوده‌است. او همچنین پدر همسر اول مریم فیروز محسوب می‌شود

حسن اسفندیاری
ESFANDIAARI.jpg
محتشم السلطنه
شناسنامه
معروف به «آخوند اعیان»
نام مستعار محتشم‌السلطنه
زادروز ۱۸ ذیحجه ۱۲۸۳
۲۳ آوریل ۱۸۶۷
تاریخ مرگ

۵ اسفند ۱۳۲۳ شمسی

۲۴ فوریه ۱۹۴۵ (۷۷ سال)
فرزندان عباسقلی اسفندیاری
اطلاعات سیاسی
سمت رییس مجلس شورای ملی،
سمت‌های پیشین وزیر عدلیه و وزیر خارجه در کابینه اول حسن مستوفی
وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه در کابینه پنجم حسن مستوفی
وزیر مالیه در کابینه‌های دوم و ششم حسن مستوفی
سفیر کبیر ایران


برچسب‌ها: حسن اسفندیاری, محتشم‌السلطنه, عباس میرزا, روساي مجلس شوراي ملي

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

مادام حاجی عباس گلساز، مشاور مهدعلیا

... ... مادام حاجی عباس که زنی باهوش و زیرک بود به فاصلۀ کمی فارسی را فرا گرفت و در اندرون محمد میرزا، آرایشگر اهل حرم شد. ضمناً ذهن شاه آینده ایران را ... ...

 

بقيه متن در ادامه مطلب ...


برچسب‌ها: مادام حاجی عباس گلساز, عباس میرزا, محمدشاه قاجار, مهد عليا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

MolkAra.jpg

عباس میرزا مُلک‌آرا (۶ آذر ۱۲۱۸ - ۲۵ فروردین ۱۲۷۶) شاهزادهٔ قاجار و برادر ناتنی ناصرالدین شاه است.


برچسب‌ها: عباس ميرزا ملك آرا, ناصرالدين شاه, عباس میرزا, محمدشاه قاجار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

محمدشاه قاجار (۱۴ دی ۱۱۸۶ تبریز-۱۴ شهریور ۱۲۲۷ تجریش) نوهٔ فتحعلی‌شاه و فرزند عباس‌میرزا و سومین شاه از دودمان قاجار در ایران بود.

محمد شاه در سلطنت
 
 
بقيه متن در ادامه مطلب ... :

برچسب‌ها: ناصرالدين شاه, فتحعلی شاه قاجار, عباس میرزا, محمدشاه قاجار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

فتحعلی شاه قاجار دومین شاه از دودمان قاجار بود که از ۱۱۷۶ (۱۷۹۷ م./۱۲۱۲ ق.) تا ۱۲۱۳ (۱۸۳۴ م./۱۲۵۰ ق.) به مدت ۳۶ سال و ۸ ماه فرمانروایی کرد.

محل تولد فتحعلی شاه شهرستان دامغان است در کوچه‌ای که بموجب این تولد همچنان بنام کوچه مولود خانه مشهور عام می‌باشد.

تاريخ


برچسب‌ها: فتحعلی شاه قاجار, آهو جهانسوز شاهی, سارا شاهی, آغامحمدخان قاجار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

اولين زن تاريخ دان ايراني : بانو امینه پاکروان به عنوان تاریخ دان ایرانی، نویسنده و نخستین استاد تاريخ زن دانشگاه بوده است. 

تولد ۱۲۶۸ شمسی . وفات ۱۳۲۵

بانو امینه پاکروان به عنوان تاریخ دان ایرانی، نویسنده و نخستین استاد دانشگاه نامی ماندگار از خود برجای گذاشته است.

بانو امینه پاکروان در سال 1268 از پدری ایرانی به نام حسن خان و مادری ادیب اتریشی تبار به نام آلیس آن هرتسفلد که فرزند یک افسر نیروی دریایی با تبار فرانسوی بود به دنیا آمد. به همین جهت ادبیات فرانسه تأثیر فراوانی در محیط زندگی و خانوادگی آنان داشت. خانواده پدری بانو امینه پاکروان از صاحب منصبان دولتی و سیاستمداران بودند و پدرش نیز به هنگام تولد او سفیر ایران در دولت عثمانی بود. بانو پاکروان سه سال بیشتر نداشت که پدر را در پاریس از دست داد.

نوجوانی را در استانبول گذراند. وی در سن بیست سالگی در سال 1288 با یک دیپلمات مسلمان ایرانی در استانبول ازدواج کرد. سالهای اول زندگی مشترک را در ترکیه ، مصر ، اتریش ، آلمان ، فرانسه و بلژیک گذراند. پس از تولد دختر و پسرش چندین سال در بلژیک و فرانسه اقامت کرد تا تحصیلات فرزندانش به پایان رسید.سرلشکر حسن پاکروان از فرزندان اوست.

وی در مصر با نام مستعار « ایران دخت » مقاله هایی درباره ایران در نشریه های قاهره نوشت و با همین نام در مصر به شهرت رسید.

بانو امینه پاکروان در سال 1311 در سن 43 سالگی پس از مرگ همسر اولش و دومین ازدواج ، برای همیشه به ایران آمد و با سمت استادی در دانشگاه تهران به تدریس در رشته ادبیات فرانسه و تاریخ هنر پرداخت. وی توانست کتابهای تاریخی پر ارزشی درباره ایران چاپ کند.

وی کتاب «شاهزاده گمنام (امیر بی‌تاریخ)» را در سال 1944 / ۱۳۲۳ هجری شمسی به رشته تحریر درآورد البته این کتاب را ابتدا به زبان فرانسه و در پاریس نوشت و نام آنرا " امیر بی تاریخ " گذاشت که با استقبال فراوانی روبرو شد سپس آن را به فارسی ترجمه کرد و بعد از ترجمه به فارسی اسم فارسی کتاب را شاهزاده گمنام نهاد .  سپس به نوشتن کتاب ها و رمانهای « نسل چهارم » ، « آغا محمد خان » ، « عباس میرزا » پرداخت. او علاقه زیادی به تاریخ ایران در قرن 19 داشت. نخستین کتاب بانو امینه پاکروان « شاهزاده گمنام (امیر بی‌تاریخ)» موفق به دریافت جایزه ادبی ریوارول فرانسه شد.

از جمله دیگر آثار او می توان از « قزوین پایتخت از یاد رفته » و « تهران قدیم » نام برد.

استاد امینه پاکروان در سال 1315 به منظور معرفی مینیاتور ایران سفرهایی را به شهرهای مختلف اروپا از جمله وین ، زوریخ ، پاریس ، آمستردام و لندن آعاز کرد و طی کنفرانسهای متعدد به زبانهای آلمانی ، فرانسوی و انگلیسی به معرفی این هنر ایرانی به جهانیان پرداخت و از مروجان این هنر در اروپا بود

بانو امینه پاکروان در سال 1325 در سن 65 سالگی به سبب ابتلا به بیماری سرطان درگذشت.

 


برچسب‌ها: بانو امینه پاکروان, سرلشکر حسن پاکروان, آغامحمدخان قاجار, عباس میرزا
نوشته شده در تاريخ جمعه بیست و دوم دی ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 

میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) نمایشنامه‌نویس آزادی‌خواه آذربایجانی ایرانی‌تبار دورهٔ قاجار بود. او را از پیشگامان جنبش ترقی‌خواهی و ناسیونالیسم ایرانی می‌دانند. اندیشه‌های او بر اندیشمندان جنبش مشروطیت ایران از جمله میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، طالبوف و دیگران بسیار تاثیر گذاشت.

زندگی

در سال ۱۱۹۱ خورشیدی برابر با ۱۸۱۲ میلادی و ۱۲۲۸ هجری قمری در شهر نوخه یاشکی زاده شد. پدرش میرزا محمدتقی، کدخدای روستای خامنه بود که درست یک سال پیش از تولد میرزافتحعلی از این سمت برکنار شد و با مهاجرت جعفرقلی خان دنبلی از خوی به شهر شکی و حکومت در آن ولایت، بسیاری از اهالی شهرهای مختلف آذربایجان به جهت عدل و داد وی با آن شهر مهاجرت نمودند که میرزا تقی نیز یکی از آن‌ها بود. در آنجا همسر دیگری به نام نعناخانم اختیار کرد و از او میرزافتحعلی را به دنیا آورد.

شهر نوخه در جمهوری آذربایجان کنونی تا زمان انعقاد عهدنامه ترکمانچای در سال ۱۸۲۸ میلادی/ ۱۲۰۶ خورشیدی٬ یعنی حدود ۱۶ سال پس از تولد فتحعلی٬ متعلق به ایران بود.

فتحعلی در کودکی به همراه خانواده مدتی در خامنه و مشکین‌شهر و چندی هم در گنجه زندگی کرد و سپس به نوخه بازگشت و در آنجا تحصیل کرد. سپس هنگامی که ۲۳ ساله بود به تفلیس رفت و مترجم بارون روزن فرماندار گرجستان شد و تا آخر زندگی همین سمت را داشت.

او در زمان ورود به تفلیس بود که با تئاترهای گرجستان آشنا شد. در این تئاترها عموماً آثار گوگول، آستروفسکی و مولیر به صحنه می‌رفت. او از این پس بود که خود نیز دست به کار نگارش نمایشنامه شد. از جمله آثار آخوندزاده که سبب شهرت وی در ادبیات نمایشی شد، کتاب «تمثیلات» است که حاوی شش نمایشنامه و یک داستان به قرار زیر می‌باشد:

  • «حکایت ملا ابراهیم خلیل کیمیاگر»
  • «حکایت خرس قولدورباسان» یا «دزدافکن»
  • «حکایت موسیو ژوردان حکیم نباتات و مستعلی شاه مشهور به به جادوگر»
  • «حکایت وزیر خان لنکران» یا «سراب»
  • «حکایت مرد خسیس» یا «حاجی قره»
  • «حکایت وکلای مرافعه تبریز»
  • داستان «یوسف شاه سراج» یا «ستارگان فریب خورده»

آخوندزاده اولین سازندهٔ قالب‌های امروزی نمایش در مشرق زمین است. او همچنین جزو نخستین کسانی است که به موضوع زن و مشکلات زنان ایرانی در آثارش می‌پردازد. هرچند او در نمایشنامه‌هایش به مساله آزادی و مشکلات زنان می‌پردازد اما راه حلی برای نجات آنان ارائه نمی‌کند. تمایل به روشنگری، هجو سنت و ستایش از جلوه‌های تجدد از مضامین اصلی نمایشنامه‌های او بود. او در کتاب «ستارگان فریب‌خورده» از ماجرایی تاریخی در عصر صفویه برای ترسیم واقعیت‌های زمان خودش بهره برده است.

میرزا فتحعلی آخوندزاده از اولین ادیبان و نقادان اجتماعی به شیوه علمی بود. او در "رساله قرتیکا" یا "سروشیه" نقدی بر قصیده سروش اصفهانی نوشت و می توان گفت اساس نقد نظام مند در ایران را شروع نمود. برخلاف عادات ادبی آن زمان وی مضمون و محتوا و تأثیرات اجتماع در نقد خود جای داد.

آخوندزاده در سال ۱۲۵۷ خورشیدی (۱۸۷۸ میلادی در تفلیس در ۶۷ سالگی درگذشت.

فعالیت‌های ادبی

آخوندزاده در تفلیس با فن نمایش و نمایشنامه‌نویسی آشنا شد و خود به نوشتن نمایشنامه‌های اجتماعی و انتقادی پرداخت. آثار او اغلب به زبان ترکی آذربایجانی است که گاه به شعرهای فارسی مزین می‌شد. برخی از آثارش به روسی و فارسی ترجمه شدند. نمایش‌نامه تمثیلات او با مهارت به انتقاد از اخلاق و عادات مردم قفقاز و آذربایجان می‌پردازد. وی مرثیه شرق در رثای مرگ پوشکین را در سال ۱۹۳۷ میلادی سروده است.

آثار او در کارهای دیگر نویسندگان آزادی‌خواه دورهٔ مشروطیت ایران تأثیر زیادی داشت. او همچنین از طرفداران و مبلغان تغییر رسم‌الخط عربی به الفبای لاتین بود.

کتاب‌شناسی

  • سرگذشت یک مرد خسیس
  • تمثیلات یا شش نمایش‌نامهٔ کمدی(۱۲۲۱-۱۲۲۵ هجری خورشیدی)
  • معرفی آخوندزاده در دایره المعارف بزرگ اسلامی
  • آخوندْزاده، ميرزا فتحعلي (۱۲۲۷ - ۱۲۹۵ ق /۱۸۱۲ - ۱۸۷۸ م ) نويسنده و شاعر آذربايجاني.
    زندگي: در خانوادة نسبتاً مرفهي زاده شد. پدربزرگش حاج احمد، نخست ساكن رشت بود و سرانجام به تبريز كوچيد. پدرش ميرزا محمد تقي كدخداي قصبة خامنه بود، اما در ۱۲۲۶ ق /۱۸۱۱ م آماج خشم عباس ميرزا نايب‌‌السلطنه گرديد و معزول شد؛ خانوادة خويش را رها كرد و به شهر نوخا در ولايت شَكي رفت كه در اين هنگام به تصرف نيروهاي روس درآمده بود و جعفرقلي خان خويي از طرف دولت تزار بر آن حكم مي‌راند. در آنجا ميرزا محمدتقي بار ديگر ازدواج كرد. همسر تازه‌اش، نعناع خانم، دختر برادر آخوند حاج علي اصغر بود. فتحعلي از اين پيوند پديد آمد. در ۱۲۲۸ ق/۱۸۱۳ م ولايت شكي به همراه بسياري مناطق ديگر، به موجب عهدنامة گلستان، به روسيه واگذار شد. يك سال بعد جعفرقلي خان درگذشت و در نتيجه بسياري از اهالي آن ولايت كه به حمايت وي پشت‌گرم بودند، آنجا را ترك گفتند. ميرزا محمدتقي نيز با فتحعلي و مادرش به خامنه بازگشت، اما نعناع خانم از زندگي در كنار همسر نخستين شوهر به تنگ آمد و در ۱۲۳۳ ق/۱۸۱۸ م با فتحعلي به نزد عمويش حاج علي اصغر كه اينك در مشكين از نواحي اردبيل مي‌زيست، رفت. از اين تاريخ، فتحعلي ديگر پدرش را نديد. آخوند حاج علي اصغر فتحعلي را به فرزندي پذيرفت و اين كودك به حاج علي اصغر اوغلي، يا آخوندزاده شهرت يافت. پدر خوانده ابتدا فتحعلي و مادرش را به روستاي هوراند، از توابع قراداغ، فرستاد و يك سال بعد، وقتي فتحعلي ۷ساله شد، وي را به مكتب‌خانه سپرد. در ۱۲۳۶ ق /۱۸۲۱ م حاج علي اصغر هوراند را ترك گفت و با فتحعلي و مادرش به ميان ايل انكوت رفت. در ۱۲۴۱ ق /۱۸۲۵ م حاج علي اصغر با فتحعلي و مادرش به نوخا بازگشت، اما ديري در آن شهر نماند و از آنجا به گنجه رفت. چند ماه بعد دور دوم جنگهاي ايران و روس آغاز گشت. در تصرف دوبارة اين شهر به دست سپاه روسيه، اموال حاج علي اصغر به تاراج رفت و او بار ديگر در نوخا سكونت گزيد. اكنون همة اين مناطق به موجب عهدنامة تركمانچاي به روسيه واگذار شده بود (شعبان ۱۲۴۳ ق / فورية ۱۸۲۸ م ). در ۱۲۴۷ ق /۱۸۳۲ م حاج علي اصغر عازم سفر حج شد و فتحعلي را در گنجه براي آموزش فقه و اصول به دست آخوند ملاحسين سپرد. فتحعلي در عين آموزش فقه و اصول در مسجد شاه عباسِ گنجه نزد معلمي به نام ميرزا شفيع خوش‌نويسي مي‌آموخت. ميرزا شفيع با فلسفه و عرفان آشنا بود؛ شعر نيز مي‌سرود و «واضح» تخلص مي‌كرد. او در ميان روحانيون گنجه به سستي اعتقاد متهم بود. فتحعلي مجذوب ميرزا شفيع شد و توسط وي آشناييِ اندكي با عرفان يافت. نيز شنيدن انتقادات ميرزا شفيع از روحانيون وي را نسبت به آنان بدبين ساخت. در نتيجه فتحعلي از اينكه آرزوي پدرخواندة خود را بر آوَرَد و در سلك روحانيون درآيد، منصرف گشت. حاج علي اصغر در ۱۲۴۹ ق /۱۸۳۳ م از حج بازگشت و ميرزا فتحعلي را از گنجه به نوخا بازگرداند. فتحعلي در مدرسة نوبنياد دولتي آن شهر به فراگرفتن زبان روسي پرداخت، اما به علت بزرگ‌سالي نتوانست بيش از يك سال در آنجا به تحصيل پردازد. در ۱۲۵۰ ق /۱۸۳۴ م حاج علي‌اصغر وي را به تفليس برد و به بارون روزين ، سردار روس، معرفي كرد و از او خواست كاري به وي بسپارد. بارون روزين علاوه بر استخدام او به عنوان دستيارِ مترجمِ زبانهاي شرقي، عباسقلي بيك معروف به بكي‌خان نويسنده و مترجم با سابقة ترك را كه خود از كاركنان دستگاه حكومتي روسيه در گرجستان بود، مأمور ساخت به فتحعلي در تكميل زبان روسي ياري رساند. در برگ استخدام او مورخ ۱۳ نوامبر ۱۸۳۴ م (۱۱ رجب ۱۲۵۰ ق ) ياد شده كه وي زبانهاي فارسي، تركي و عربي را خيلي خوب مي‌داند.
    از اين تاريخ، فتحعلي در خدمت سرداران روس قرار گرفت. وي از رمضان ۱۲۵۲ ق / دسامبر ۱۸۳۶ م ، در مدرسة نوبنياد دولتي تفليس به تدريس زبان تركي پرداخت و در ۱۲۵۶ ق /۱۸۴۰ م عنوان مترجم زبانهاي شرقي و سپس عنوان مترجم كتبي دفترخانة كشوري فرمانفرماي قفقاز را نيز به دست آورد. از ۱۲۶۲ ق /۱۸۴۶ م مقام كشوري او به منصب لشكري تبديل شد و او به تدريج از رتبة استواري تا درجة سرهنگي پيش رفت و نشانهاي گوناگون گرفت. طي مدت ۴۳ سال كه در خدمت دستگاه حكومتي روسية تزاري بود، در بسياري از هيأتهاي سياسي و پژوهشي دولتي روس عضويت يافت. در ۱۲۵۲ ق /۱۸۳۶ م جزو هيأتي به رياست ژنرال روزين براي تعيين مرزهاي ساحلي درياي سياه به ابخازستان (قسمتي از گرجستان كنوني) رفت. در ۱۲۵۳ ق /۱۸۳۷ م با مارلينسكي نويسندة روس به آدلر رفت. يك بار نيز به شوشي  سفر كرد و در آنجا با قاسم بيك شاعر آشنا شد. در ۱۲۵۵ ق /۱۸۳۹ م در كميسيون تعيين مرزهاي روسيه و عثماني، مترجم سرهنگ نميروويچ دنچينكو بود. در ۱۲۶۴ ق /۱۸۴۸ م به عنوان مترجم ژنرال شيلينگ ، نمايندة تزار، براي شركت در جشن تاج‌گذاري ناصرالدين شاه به تهران سفر كرد. در اين سفر با ميرزا تقي‌خان اميركبير نيز ديدار كرد و بعدها در منظومه‌اي او را ستود. پس از بازگشت هيأت روسي، فتحعلي ۴ ماه در ايران ماند. در لشكركشي روسيه به عثماني در ۱۲۷۲ ق/۱۸۵۵ م  و نيز در كميسيون بازرسي ادارات ايروان و بسياري مأموريتهاي ديگر شركت جست.
    فتحعلي از زندگاني مرفهي برخوردار بود. با طوبي خانم دختر حاج علي اصغر ازدواج كرد (۱۲۵۷ ق /۱۸۴۱ م ) و از او داراي ۳ دختر و يك پسر شد. پسرش رشيد پس از تحصيلات ابتدايي و متوسطه ۲ سالي در كنار پدر بود و به وي ياري مي‌رساند و در ۱۲۹۱ ق /۱۸۷۴ م براي تحصيل مهندسي به بروكسل رفت. از ۳ دختر فتحعلي يكي در كودكي مرد، يكي ديگر به نام سيره بيگم در جواني درگذشت و سومي، نساء خانم، كه همسر خان باباخان، پسر بهمن ميرزا (برادر محمد شاه) شده بود، در كنار پدر باقي ماند.
    ميرزا فتحعلي در تفليس درگذشت و در گورستان مسلمانان آن شهر به خاك سپرده شد. پس از درگذشت او، پليس مخفي حكومت تزار خانة او را تفتيش كرد، اما تنها به آثار چاپ شدة او دست يافت. فتحعلي از روي احتياط، آثار خطي و يادداشتهاي خود را در منزل دخترش پنهان كرده بود. برخي ادعا كرده‌اند كه تفتيش خانة فتحعلي پس از مرگ او به سبب بي‌اعتمادي و بدگماني مقامات روسي به وي بوده است، ولي اين دعوي نمي‌تواند درست باشد، زيرا تا او زنده بود، كسي به نوشته‌هايش كاري نداشت، چون مُرد به سراغ آنها رفتند، و اين طبيعي است، زيرا يادداشتهاي فتحعلي، به عنوان شخصي كه در مأموريتهاي سياسي مهم شركت داشته، از نظر دستگاه دولتي، نمي‌بايست به دست كسان ديگري بيفتد. پس مي‌توان گفت مقامات روسي به بازماندگانش بي‌اعتماد بوده‌اند، نه به خود وي .

    تحول انديشه و شكل‌گيري عقايد: فتحعلي در مدرسة شاه عباس گنجه، تحت‌تأثير ميرزا شفيع قرار گرفت و پس از آشنايي سطحي با فلسفه و عرفان، از انديشه‌هاي اسلامي دور شد و آموزش فقه و اصول را رها كرد. اقامت در تفليس و خدمت در دستگاه حكومتي روسيه و همنشيني با دوستان و آشناياني كه در اين شهر يافت، ذهن او را در بستر ديگري افكند و خطّ فكري او را براي تمام عمر معين ساخت.
    در اين دوران، شهر تفليس مقرّ فرمانرواي سراسر قفقاز، كه از نظر اهميت دومين شهر امپراتوري بود، به يكي از مراكز نشر انديشة غربي تبديل شده بود. مدارس جديد و كتابخانه‌هاي عمومي در آن گشوده شده و تئاتر رواج يافته بود. گروه بزرگي از نويسندگان و شاعران روسي و ارمني و گرجي و جمعي از روشنفكران دكابريست ، به صورت تبعيديان اختياري يا اجباري، در اين شهر گرد آمده بودند. فشار استبداد خشن تزاري بر روح اين آوارگان كتابخوان، بر شيفتگي ايشان نسبت به انديشة ليبراليستي اروپاي غربي افزوده بود. رفتار زشت كشيشان هم كه به گردش چرخ استبداد كمك مي‌كردند، موجب گشته بود كه آن آزاديخواهانِ دور از ديار، نه تنها از اين سو گريز گاهي نيابند، بلكه كليسا و متوليان آن را آماج ناخشنودي و خشم خويش سازند. عوامل مشابهي، برخي مسلمان‌زادگان آزاديخواه را نيز آزرده ساخته بود. اين پديده كه در سراسر قفقاز ديده مي‌شد، در تفليس شدت بيشتري داشت. در چنين فضايي، ۲ تن بر روي فتحعلي اثر ژرف نهادند: يكي عباسقلي بيكِ ياد شده (بكي خان) نويسندة ترك مسلمان‌زادة غرب زده و ديگري خاچاطور اَبوويان، نويسندة ارمنيِ دشمن كليسا. بكي خان همان مترجم رسمي دولت روس بود كه در تكميل زبان روسي به فتحعلي ياري مي‌رساند؛ شيفتة افكار غربي و مروج فعال آن بود؛ با فلسفة اروپايي و دانشهاي نوين اروپا آشنايي يافته بود و نخستين كسي بود كه آثار ادبي روسي را به تركي ترجمه كرده بود و با بسياري از نويسندان و ايبان روس، مانند گريبايدوف و پوشكين و نيز با تبعيديان انقلابي مقيم گرجستان، آشنايي داشت. او فتحعلي را با آن اديبان و آزاديخواهان آشنا ساخت و پاي او را به محافل علمي و ادبي تفليس گشود. ابوويان از اديبان آزاديخواه نوآور ارمنستان بود. گويا از كردارِ برخي كشيشان بي‌انصاف بسيار آزرده بود و با ايشان سخت در مي‌آويخت. سرانجام نيز اصحاب كليسا او را در ۳۶ سالگي سر به نيست كردند (۱۲۶۲ ق /۱۸۴۶ م ) و اين خود رويدادي بود كه دل فتحعلي را از كين نمايندگان دين انباشته‌تر ساخت. در ۱۲۵۵ ق/۱۸۳۹ م ميرزا شفيع گنجوي معلم پيشين فتحعلي نيز به تفليس رفت و فتحعلي كار تدريس زبان تركي را در مدرسة دولتي اين شهر كه خود بر عهده داشت، به او سپرد. در اين زمان همكاران مدرسة دولتي يعني فتحعلي، ابوويان و ميرزا شفيع، به كمك بكي‌خان و چند شاعر و اديب گرجي، انجمني ساختند كه در خانة ميرزا شفيع تشكيل مي‌شد. در اين انجمن كه نام «ديوان عقل» بر آن نهادند، دربارة شعر و ادب كهن ايران سخن مي‌گفتند، در مسائل سياسي و اجتماعي بحث مي‌كردند و به ويژه اهل ديانت مي‌تاختند. فتحعلي چند سالي در چنين فضايي زيست و از دين به كلي دست كشيد، بلكه در دشمني با آن استوار شد. انديشة آزاديخواهي نيز در ذهن او راه يافت، اما تعلق به دستگاه حكومتي روس او را از تحقق بخشيدن به انديشه‌هايش باز مي‌داشت.
    در ميان آشنايان او از ۲ تن ديگر نيز بايد نام بريم: يكي ميرزا اسماعيل بيك معروف به كوتكاشنسكي و ديگري حسن خان معروف به اوتسميف . اين هر دو از افسران درس خواندة ارتش تزاري بودند كه فتحعلي، گاه راز دل خود را با ايشان در ميان مي‌نهاد.
    طيّ اين سالها فتحعلي آثار چرنيشفسكي، استروسكي ، مارلينسكي، لرمانتوف، گريبايدوف، گوگول، پوشكين، گرتسن، بلينسكي و دابر اليوبوف را خواند؛ با آثار مولير، اوژن سو، دوما، ولتر، مونتسكيو، روسو، ميرابو، رنان، باكل، هيوم و ميل از راه ترجمة روسي آنها آشنا شد و با نظريات اقتصادي سيسموندي نيز آشنايي يافت. از ميان ايرانياني كه در وي تأثير داشته‌اند، ملكم‌خان، جلال‌الدين ميرزاي قاجار و ميرزا يوسف مستشارالدوله را بايد نام برد. آشنايي فتحعلي با آراي ملكم از راه مكاتبه با وي، به قدري فتحعلي را شاد ساخته بود كه لقب روح‌القدس بر او نهاد. فتحعلي ظاهراً خيلي پيش از ملكم خان، يعني در ۱۲۶۲ ق /۱۸۴۶ م به فكر تشكيل انجمنهاي فراماسوني افتاد و اين فكر را با ميرزا اسماعيل كوتكاشنسكي و حسن خان اوتسمي يف در ميان گذارد. اما آن انديشه به اجرا در نيامد. گويا حسن خان، فتحعلي را از چنان كاري بيمناك ساخت. آنگاه، وي به نگارش نمايشنامه‌هاي انتقادي روي آورد تا بدين وسيله مردم را به نبرد با عادتهاي كهنه برانگيزد و فكر آزادي و پيشرفت را در ذهن ايشان پديد آورد. او چند سال بعد، اين كار را نيز رها كرد و به تلاش در راه اصلاح و تبديل خط پرداخت. فتحعلي تا پايان عمر، اين كار را يگانه راه پيشرفت مي‌شمرد.
    آثار: مهم‌ترين زمينة كار فتحعلي، نمايشنامه‌نويسي است و او شهرت خود را بيشتر مديون همين فن است. وي پس از آنكه با زبان روسي به خوبي آشنا شد، به مطالعة داستانها و نمايشنامه‌هاي روسي و نيز ترجمة آثار نويسندگان غربِ اروپا، از جمله شكسپير و مولير پرداخت. برخي از آنها را به تركي درآورد و به روي صحنه كشاند و چون به قدر كافي با اين فن اشنا شد، خود به خلق آثاري پرداخت. فتحعلي نخستين نويسندة شرقي است كه به تقليد از اروپاييان، به نمايشنامه‌نويسي پرداخته است. وي از ۱۲۶۶ تا ۱۲۷۳ ق /۱۸۵۰ تا ۱۸۵۷ م ) تعداد ۶ نمايشنامة كمدي ـ انتقادي و يك داستان نوشت، از اين قرار:

    ۱ . ملاّ ابراهيم خليل كيمياگر؛

     ۲ . مسيو ژوردان حكيم نباتات و درويش مَسْتْعلي شاه جادوگر؛

    ۳ . وزيرِ خانِ سراب (اين عنوان در ترجمة فارسي، به وزيرِ خانِ لنكران تغيير يافت)؛

     ۴ . حكايت خرس قولدور باسان (خرس دزد افكن)؛

     ۵ . سرگذشت مرد خسيس؛

     ۶ . وكلاي مرافعه؛

     ۷ . داستان يوسف شاه (ستارگان فريب خورده).
    فتحعلي اين آثار را به زبان آذربايجاني نوشت. نماينشامه‌ها ابتدا در روزنامة قفقاز و سپس به صورت يك مجموعة جداگانه منتشر شد (۱۲۷۵ ق /۱۸۵۹ م ). همة آنها در زمان حيات نويسنده در تئاتر تفليس به نمايش درآمد. چندي بعد فتحعلي نمايشنامه‌هاي خود را به زبان روسي درآورد و برخي از آنها در تئاتر مسكو و پترزبورگ به نمايش گذارده شد. بدين سان او در محافل هنري روس شهرت يافت. بعدها (۱۲۸۷ - ۱۲۹۰ ق /۱۸۷۰ - ۱۸۷۳ م ) ميرزا محمدجعفر قراچه داغي، اين هفت اثر را با نظارت فتحعلي، به فارسي ترجمه كرد. برخي از آنها نيز به زبانهاي فرانسه، انگليسي، آلماني و نروژي ترجمه شد.
    فتحعلي در اين نمايشنامه به افشاي فريبكاراني كه از سادگي و ناداني و طمع مردم سوء استفاده مي‌كنند، مي‌پردازد و مي‌كوشد مردم را به انديشه و تلاش و كسب دانشهاي نوين وادارد و از تن‌پروري و آسان‌جويي بازدارد. با خرافات و مدعيان جادوگري و كيمياگري مي‌جنگد؛ شيوة حكمراني مستبدّانة شرقي را نكوهش مي‌كند و حكمرانان بي‌اطلاع و بي‌كفايت و وزيران و مشاوران نادان و طمّاع و چاپلوس را كه در برابر شاهان و اميران ضعف نشان مي‌دهند و به هر پستي تن مي‌سپارند، اما نسبت به زيردستان تكبر مي‌ورزند، به استهزا مي‌گيرد و به آنان مي‌تازد. چهرة ناخوشايند زندگي روستاييان را، در برابر زورگويي دولتيان و بيدادگري متصديان دادگستري و بي‌اعتنايي قاضيان به حق و عدالت به تصوير مي‌كشد. در جاي جاي اين نمايشنامه‌ها اشاراتي هم به حقوق زنان و مقام اجتماعي و استقلال آنان دارد.
    اما داستان ستارگان فريب خورده پيشينة تاريخي دارد: در هفتمين سال سلطنت شاه عباس اول صفوي (۱۰۰۳ ق /۱۵۹۵ م ) ستارة دنباله‌داري در آسمان ديده شد (هالي)، و منجمان اعلام داشتند كه ظهور اين ستاره از مرگ پادشاهي خبر مي‌دهد. جلال‌الدين محمد يزدي، منجم‌باشيِ دربار، چارة كار را در اين يافت كه شاه عباس چند روزي از سلطنت كناره گزيند و كسي ديگر را به جاي خود نشاند تا نحوست احتمالي كواكب دامن او را نگيرد. پس يوسف تركش دوز را كه از مردم قزوين و گويا بر مذهب نُقطوي بود، بر تخت سلطنت نشاندند و پس از ۳ روز او را كشتند. فتحعلي بر پاية اين رويداد تاريخي، داستان ستارگان فريب خورده را پرداخت، اما در داستان وي، يوسف شاه در طي مدت كوتاه سلطنت خويش دگرگونيهاي مهمي در دستگاه دولت پديد مي‌آورد؛ وزراي نادان و چاپلوس را از كار بركنار و شغل منجم‌باشي را لغو مي‌كند؛ مجازاتهاي غيرانساني مانند طناب انداختن و گوش و بيني بريدن و چشم كندن و شقّه كردن را ممنوع مي‌سازد؛ در سراسر كشور محاكم عدالت برپا مي‌كند و قوانين مالياتي تازه مي‌نهد. اما دوران اصلاحات او دير نمي‌پايد؛ وزيران و اميران معزول توطئه مي‌كنند و يوسف شاه را سرنگون مي‌سازند و شاه صفوي به سلطنت باز مي‌گردد. در اين داستان، ميرزا فتحعلي در حقيقت از وضع نابسامان روزگار خود انتقاد مي‌كند و ديدگاههاي خود را دربارة چگونگي نظم بخشيدن به جامعه و ادارة آن بيان مي‌دارد. نوشته‌هاي فتحعلي عموماً حاوي طنزي گزنده است. در حقيقت، اعتقاد راسخ او كه از جمله در نامه‌اي خطاب به ميرزا محمدجعفر قراچه‌داغي بيان داشته (الفباي جديد و مكتوبات، ۲۰۶ ، ۲۱۲ ، ۲۱۴ )، اين است كه موعظه و اندرز نتيجه ندارد و انتقاد و استهزا كارسازتر است.
    كوشش براي اصلاح و تغيير خط: تلاش به منظور اصلاح و تبديل خط در ايران و عثماني مهم‌ترين عنصر زندگي فتحعلي را مي‌سازد. در جهان اسلام او نخستين كسي است كه در راه اصلاح و تغيير خط به عمل پرداخت و گامهايي در اين جهت برداشت، گرچه فكر اصلاح خط در نوع خود تازه نبود. ۱۵۰ سال پيش از آن، پطركبير در روسيه در خط كهن آن سرزمين دگرگونيهايي وارد ساخت و به رغم مخالفت كشيشان و اشراف كار خود را پيش برد. پيش از آن نيز در جهان اسلام برخي كسان دربارة دشواريهاي خط عربي سخناني گفته بودند. فتحعلي در صفر ۱۲۷۴ ق / اكتبر ۱۸۵۷ م رسالة خود را زير عنوان الفباي جديد براي تحريرات السنة اسلاميه منتشر ساخت. در الفباي جديد وي، نقطه‌هاي حروفْ حذف شده و حركات 3 گانه داخل حروف گشته است و حروفْ متصل به يكديگر نوشته مي‌شود. او اين رساله را در ربيع‌الثاني همان سال توسط ميرزا حسين خان (مشيرالدوله و سپهسالار بعدي) كه در آن تاريخ كنسول ايران در تفليس بود، براي ميرزا سعيد خان مؤتمن الملك انصاري، وزير خارجة ايران، فرستاد و از اولياي دولت خواست طرح او را بررسي كنند. از برخي رجال متنفّذ كشور نيز براي انجام مقصود خود ياري خواست، اما كسي به طرح او اعتنا نكرد و فتحعلي هر چه تلاش به خرج داد، نتيجه‌اي نگرفت.
    در ذيحجة ۱۲۷۸ ق / ژوئن ۱۸۶۲ م طاهر مُنيف پاشا، اديب ترك و مترجم وزارت خارجة عثماني، طي خطابه‌اي در «جمعيت علمية عثمانيه» از ضرورت اصلاح الفباي تركي سخن گفت و پيشرفت جامعه را منوط به آن شمرد. ميرزا حسين خان مشيرالدوله كه از دوران خدمتش در تفليس با فتحعلي دوستي داشت و در اين زمان وزير مختار ايران در استانبول بود، به ميرزا فتحعلي رساند كه در عثماني زمينة مناسبي براي اجراي طرح او پديد آمده است. فتحعلي در اواخر ۱۲۷۹ ق /۱۸۶۳ م با اجازة گراندف ميكائيل، شاهزادة روس و حكمران قفقاز، و به هزينة دولت روس به استانبول شتافت؛ در سفارتخانة ايران منزل گزيد و با معرفي سفير روسيه در استانبول، رسالة الفباي جديد را به فؤاد پاشا صدراعظم عثماني نشان داد. اين ۳ نكته كه علاقة دولت تزار را به اجراي طرح تغيير خط در عثماني مي‌رسانَد، از سرگذشت فتحعلي به قلم خود وي گرفته شده است (الفباي جديد و مكتوبات، ۳۵۲ ). با اين حال، رفيعلي (ميكائيل حسن اوغلي، نويسندة كتابي زير عنوان آخوند اوف، مسكو، ۱۹۵۹ م ) معتقد است كه دولت روس و ژنرال ورانسوف، فرمانده نيروهاي قفقاز، با چنين نقشه‌اي موافق نبوده‌اند و سفر فتحعلي به استانبول نيز موجب سردي مناسبات او با دولت روسيه شده است (آدميت، ۸۶ ). زندگي آسودة او پس از بازگشت به تفليس و تلاش مستمرّ وي در همان راه تا پايان عمر، يعني تا ۱۵ سال پس از آن سفر،‌حكايت از مخالفت دولت روس با طرح اصلاح خط فتحعلي و سردي مناسبات وي با آن دولت ندارد.
    رسالة الفباي جديد به فرمان صدراعظم در جمعيت علمية عثمانيه به بررسي نهاده شد و اگرچة ماية تحسين گشت، اما گفته شد كه در كوتاه مدت قابل اجرا نيست و بايد به تدريج و طي مدتي نسبتاً دراز به آن كار پرداخته شود. به پاداش كوششي كه فتحعلي در راه مقصد اصلاح خط كرده بود، دولت عثماني با صدور فرماني، نشان «مجيديه» به او داد. در اين ميان، كار ميرزا فتحعلي با ميرزا حسين خان مشيرالدوله به اختلاف كشيد. ميرزا فتحعلي نسخه‌هايي از ننمايشنامه هاي خود را ميان عده‌اي از مردان دانش و سياست در عثماني توزيع كرده بود. ديديم كه فتحعلي در اين نمايشنامه‌ها از شيوة رفتار هيأت حاكمة ايران با مردم انتقاد كرده بود. ميرزا حسين خان به عنوان وزير مختار ايران اين كار را نپسنديد و فتحعلي نيز كار خود را درست مي‌شمرد و چون هيچ‌يك از عقيدة خود دست بر نمي‌داشتند، فتحعلي به اعتراض سفارتخانه را ترك گفت و مدتي در جاي ديگري سكونت گزيد. سپس به تفليس بازگشت و ناكامي خود را در پيشبرد كار اصلاح خط در عثماني به حساب ميرزا حسين خان گذاشت و دعوي كرد كه مشيرالدوله از همان زمان كه كنسول ايران در تفليس بوده، با او «در باطن عداوت شديد داشته است» (الفباي جديد و مكتوبات، ۳۵۳ ) و او را نزد وزيران عثماني «بدخواه دين و دولت اسلام» (همان) معرفي كرده است. در نامه‌هايي نيز كه بعدها براي ملكم نوشت، به ميرزا حسين خان دشنامهايي زشت داد و او را بي‌دانش خواند. در عين حال، طي نامه‌ةايي براي خود ميرزاحسين خان،‌ به رنجش او از خود اشاره مي‌كرد و مي‌كوشيد وي را با خود بر سر مهر و محبت آورد (آدميت، ۱۹۱).
    فتحعلي در تفليس به تلاش خود ادامه داد. مدتي بعد، ملكم خان كه خود نيز در اين زمينه خيالاتي در سر داشت ــ چنانكه بعدها او نيز طرحي براي تغيير خط عرضه كرد ــ اتصال حروف را در طرح نخستين فتحعلي موجد اشكال شمرد. فتحعلي هم نظر او را پذيرفت و طرح تازه‌اي با حروف مقطع تهيه كرد. اما اين طرح تازه نيز در ايران توجه كسان بسياري را برنينگيخت.
    اما در عثماني، گفت‌وگوي و تلاش در باب اصلاح خط همچنان ادامه يافت. منيف پاشا نيز دنبالة كار را داشت. در ۱۲۸۵ ق /۱۸۶۷۸ م شارل ميسمر فرانسوي، مشاور فؤاد پاشا صدراعظم عثماني، يادداشتي در دفاع از تغيير خط و استفاده از حروف لاتين براي فؤاد پاشا فرستاد. اين نامه در ذيقعده / مارس همان سال انتشار يافت. ملكم آن را براي فتحعلي فرستاد، كه او را بسيار خوش آمد؛ پسرش را واداشت تا آن را از فرانسوي به روسي ترجمه كند. سپس خلاصة آن را منتشر ساخت. خود نيز آن را به فارسي درآورد و نزد علماي قفقاز فرستاد. آن يادداشت از راه ديگري به ايران نيز رسيد و ترجمه شد. بدين‌ترتيب فتحعلي به سومين مرحلة كار خود در تبديل خط رسيد، يعني پس از انتشار نامة ميسمر، به كار برد حروف اروپايي معتقد شد و آخرين طرح خود را براي تغيير خط با استفاده از حروف روسي عرضه كرد. در اين هنگام طرفداران اصلاح خط در ايران نيز حرارتي يافتند و اميدهايي در دل فتحعلي پديد آوردند، اما در رمضان ۱۲۸۷ ق / دسامبر ۱۸۷۰ م ميرزا حسين خان مشيرالدوله كه در اين زمان به مخالفت با اصلاح خط گراييده بود، به وزارت عدليّه رسيد و ۱۱ ماه بعد نيز صدراعظم شد. در نتيجه، بيشتر دوستان فتحعلي كه از ناخشنودي ميرزا حسين خان از وي آگاه بودند، روابط خود را با او بريدند و آن حرارت فروكش كرد. پس از آن، ملكم نيز به عنوان مستشار صدارت عظمي به تهران رفت. فتحعلي تقريباً تنها شد. پس از اين، نامه‌اي به مستشارالدوله نوشت و «عقل و رشد و دانش و تدبير و اصابت رأي و سلامت ذهن و باريك‌بيني و دورانديشي و ملت خواهي و كارداني و اطلاعات وافر» او را از اوضاع دنيا ستود  . مستشارالدوله و ملكم ميانجي شدند و ميرزا حسين خان به خواهش فتحعلي، گذشته‌ها را فراموش كرد و در راه سفري كه به همراهي ناصرالدين شاه به اروپا كرد (۱۲۹۰ ق /۱۸۷۳ م )، به ديدار او رفت. فتحعلي باز هم از ضرورت ايجاد الفباي جديد و اينكه بدون اصلاح خط هيچ گونه پيشرفتي امكان ندارد، سخن گفت، اما ميرزا حسين خان انديشه‌هاي ديگري در سر داشت و به سخنان فتحعلي توجهي نكرد. ناكامي فتحعلي در كار تغيير خط، روح او را مي‌آزرد و موجب مي‌گشت كه او بيش از پيش در اهميت آن اصرار ورزد. حتي شيفتگان او نيز پذيرفته‌اند كه وي در «اهميت اصلاح و تغيير الفبا» مبالغه كرده است (مقدمة محمدزاده بر الفباي جديد، ص «ت»). آخوندزاده تا پايان عمر نيز از تلاش در راه تغيير خط دست برنداشت، اما نتيجه‌اي نگرفت. در همان سالهاي آغاز اين كوشش، به جست‌وجوي علل ناكامي خويش پرداخت و پنداشت كه عواطف ديني مردم سد راه تغيير خط دست برنداشت، اما نتيجه‌اي نگرفت. در همان سالهاي آغاز اين كوشش، به جست‌وجوي علل ناكامي خويش پرداخت و پنداشت كه عواطف ديني مردم سد راه تغيير خط است، پس در صدد هدم اساس دين برآمد (الفباي جديد و مكتوبات، ۳۵۴) و تصنيف مكتوبات كمال‌الدوله را به همين مقصود آغاز كرد (۱۲۷۹ ق /۱۸۶۲ م ).
    نبرد با دين: چنانكه گفته شد، فتحعلي تحت‌تأثير محيط زندگاني و معاشران خود، نسبت به روحانيت بدبين و از دين گريزان شد. زماني كه به آرزوي اصلاح و تغيير خط افتاد و به مخالفت روحانيون با اين انديشه برخورد و كوششهايش در راه اقناع ايشان نافرجام ماند  در اعتقادش بر اينكه دين مانع پيشرفت است، راسخ‌تر گشت و دشمني‌اش با دين شديدتر شد. وقتي ملكم براي او نوشت كه بزرگان عثماني، تغيير خط را موجب انهدام دين مي‌شمرند، وي به يوسف خان مستشارالدوله نوشت: «پس بعد از اين هيچ كس نگويد كه دين مانع علم و معرفت نيست»

    آخوند‌زاده در بيشتر نوشته‌هايش كوشيده است جانب احتياط را رها نكند و كفر خويش را بر همگان آشكار نسازد، بلكه گاه نيز سخناني حاكي از پاي بندي خوي به دين گفته است. به سرتيپ علي‌خان، كنسول ايران در تفليس نوشته است: «شما مي‌دانيد كه من در اسلاميت چقدر راسخ القلبم. سوره كهيعص را كه در حضور حاجي ابوالفضل براي شما تفسير كردم، شنيديد و در اين اعتقاد، اولاد و اخلاف من نيز پيرو من خواهند بود»

    اما از لابلاي برخي از همين گونه نوشته‌ها نيز مي‌توان بي‌اعتقادي او را دريافت. در عين حال در آنچه براي جمع كوچك‌تري از دوستان نزديكش نوشته و نيز در جاهايي كه عقايد خود را از زبان شخص ديگري بيان كرده (مكتوبات كمال‌الدوله) به صراحت منكر وجودباري و بعثت انبياء و حقيقت دين گشته است. در اين تصنيف، فتحعلي سخنان الحادي خود را از زبان يك شاهزادة خيالي به نام كمال‌الدوله كه گويا پسر اورنگ زيب، پادشاه هندوستان بوده، آورده و كار خود را چنين توجيه كرده است كه براي پاسخ گفتن به «خيالات فاسدة... پسر ناخلف اورنگ زيب» بايد ابتدا از آنها آگاهي يافت (آدميت، ۱۹۰ ). زماني هم به ملكم كه قول داده بود مكتوبات كمال‌الدوله را چاپ كند، نوشت: «در وقت چاپ كردن كمال‌الدوله، مبادا اسم مرا ذكر نموده باشيد» (الفباي جديد و مكتوبات، ۱۶۸). تصور فتحعلي آن بود كه با انتشار اين تصنيف، عقايد ديني مردم جوامع اسلامي زير و زبر خواهد شد. او براي ملكم نوشت: «نسخه‌جات متعدّد كمال‌الدوله در دست دوستان و همرازان من در اطراف عالم موجود است. عن قريب دوستانم نسخه را در طرفي به چاپ خواهند رساند و در كلّ اسيا و افريقيه منتشر خواهند كرد. آن وقت ببينيم كه وزراي استانبول چگونه دين خودشان را نگاه خواهند داشت. آن وقت دين ايشان از دست خواهد رفت»

    آشنايي آخوندزاده با فلسفه و علوم اسلامي سطحي بود. او استدلال معتقدان به صانع را، با اين دعوي كه تقسيم وجود به ممكن و واجب اعتباري ندارد، مردود شمرده و تصريح كرده است كه «مراد ما از وجود، ماهيت اشياء است» و «ماهيت اشياء واجب‌الوجود است». آنگاه مدعي شده است كه متشرعان در برابر اين استدلال «مات و مبهوت مي‌شوند»

    حاصل سخن فتحعلي در اين زمينه، تكرار خطاي اصحاب تحقق، از قديم و جديد است كه متعلق علم را به وجود محسوس، منحصر و محدود مي‌شمارند. دعوي نادرست ديگر فتحعلي اين است كه همة حكما را منكر صانع اعلام مي‌كند. وي به اقتضاي سخن، پس از انكار صانع، به هتك حرمت مقام رسالت و فقه اسلامي و بزرگان فقها مي‌پردازد . همچنين در پاسخ بر رسالة يك كلمه كه نويسنده‌اش، يوسف‌خان مستشارالدوله، در آن كوشيده بود ثابت كند «آيين اسلام... با ترقي و سيويليزاسيون» مخالفت ندارد، يك سلسله اشكالات سطحي بر شريعت وارد ساخته است، ولي شايد خود نيز احتمال مي‌داده است كه سخنانش در اين باره چندان سنجيده و استوار نيست، زيرا خود در پايان اين پاسخ گويد: «هذيان گفتم. توبه مي‌كنم»

    در عين حال، آخوندزاده در مكتوبات كمال‌الدوله از اصلاح دين، يا به تعبير خودش پروتستانيسم، نيز سخن مي‌گويد. البته اين واقع‌بيني را دارد كه به رغم كين شديدش نسبت به اسلام و پيشوايان آن و بيزاريش از عنصر عرب، آرزوي خود را به جاي واقعيت نمي‌گذارد. او با همة عشقي كه به زرتشتيان به عنوان يادگار نياكان دارد، در پيامي به مانكجي، رهبر زرتشتيان گويد: «احياي دين زرتشت بعد از اين در ايران از ممكنات نيست. در ايران دين اسلام پايدار و برقرار خواهد بود، اما نه به آن روش و حالت كه سابق بود»‌


    انديشة ملي گرايي و حكومت قانون: آخوندزاده از نخستين نمايندگان ناسيوناليسم ايراني است. او به تقليد از اروپاييان، كوشيد ملي‌گرايي را جانشين دين سازد. وي از نگارش مكتوبات كمال‌الدوله، به موازات محو دين يا تضعيف آن، تقويت علاقة ملت به ايران بيش از اسلام و در نتيجه ايجاد احساسات ملي را نيز در نظر داشت. فتحعلي معتقد بود كه اعتقادات ديني در دلهاي مردم، نيروي روزگاران گذشته را ندارد و نمي‌تواند آنان را به شوق شهادت به نبرد با دشمنان قوي دست بكشاند. پس بايد «تخم ملت دوستي و وطن‌پرستي» را در دلهاي ايشان كاشت (آدميت، ۱۱۵). «بلند همتي و علوّطلبي تقاضا مي‌كند كه تعصب ما در حق همجنسان (هم‌نژادان) و همزبانان و هموطنان باشد، نه در حق بيگانگان و راهزنان و خونخواران» (مقالات، ۱۲۶). پس به جاي «تعصب ديني»، «تعصب وطن» را بايد نشاند (آدميت، ۱۱۸). او از دورانهاي باستاني ايران، يعني زماني كه به گفتة وي، فرمان شاهان ايران بر مغرب و مشرق جاري بوده است، با شور بسيار سخن مي‌گفت (آدميت، ۱۲۱) و نسبت به قوم عرب كه به تعبير وي «آثار پادشاهان فرشته كردار پارسيان» را از ميان برده‌اند، سخت كينه مي‌‌ورزيد و آنان را «دشمنان علم و هنر» مي‌خواند (آدميت، ۱۲۵) و از «مصائب و خرابي»ها كه به گفتة وي «از اين قوم به وطن ما رسيده است» مي‌ناليد (الفباي جديد و مكتوبات، ۲۲۰). آرزوي او اين بود كه كسي پيدا شود و «ملت ما را از قيد اكثر رسوم ذميمة اين عربها كه سلطنت هزار سالة عدالت آيينِ ممدوحة بلندآواي ما را به زوال آوردند آزاد كند». اما آنچه مردم ايران از عربها گرفتند، رسوم ذميمة ايشان نبود و آيين اسلام كه زوال سلطنت هزار سالة ايران يكي از نتايج آن بود، رسالتش اين بود كه هم عربها و هم ساير اقوام را از قيد رسوم ذميمة موروثي ايشان آزاد كند. اينكه چه عربها و چه ديگر اقوام، بسياري از آن رسوم ذميمه را همچنان نگه داشتند، گناه خودشان بود. آن سلطنت هزار ساله هم عدالت آيين نبود، ستم‌آگين بود، ممدوحه نبود، زشت و نكوهيده بود و بلندآوايش هنوز هم گوش صاحبدلان را مي‌خراشد. آنان كه خواستند آرزوي فتحعلي را برآورند، ساده‌انديشانِ ملت خويش را گرفتارِ رسومِ پلشت‌تري ساختند.
    آخوندزاده به رغم شيفتگي نسبت به سلطنت هزارساله و «پادشاهان فرشته كردار پارسيان» تحت‌تأثير موج آزاديخواهي كه در آن روزگار از غرب به جنبش آمده بود، شيفتة كنستيتوسيون (حكومت قانون) و مخالف استبداد شاهان و فعال‌مايشائي شاهزادگان و طرفدار آزادي و برابري نيز شده بود. تلاش آخوندزاده در راه نشر انديشة حكومت قانون، در زمان حياتش جنبشي برنينگيخت، ولي جنبشي كه بعدها زيرعنوان مشروطيت به وجود آمد، تا حدودي از او تأثير پذيرفته بود.


    برچسب‌ها: میرزا فتحعلی آخوندزاده, آخوندوف, ميرزا ملکم خان, عباس میرزا
    نوشته شده در تاريخ شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
     

    عباس میرزا (۱۲۱۲-۱۱۶۸) یکی از شاهزاده گان قاجار، فرزند فتحعلی‌شاه و آسیه خانم بود. وی ولیعهد و والی آذربایجان بود. او قبل از مرگ پدرش از دنیا رفت.

    زندگینامه

    تولد و کودکی

    پسرِ فتحعلی شاه قاجار، عباس میرزا در سال ۱۱۶۸ هجری خورشیدی در قصبه (نوا) از توابع لاریجان قدم به عرصهٔ وجود گذاشت. فتحعلی شاه نام این فرزند را عباس میرزا گذاشت و نسبت به وی مهر و انسی خاص یافت. او بر خلاف پسران دیگرش در دوران کودکی، طفلی مریض المزاج ولی فوق‌العاده مودب و سر بزیر و محجوب بود. او در سن ده سالگی به کسالت و درد مفاصل و استخوان مبتلا گشت. در کودکی بسیار مورد علاقه آقا محمد خان قاجار سر سلسلهٔ قاجار بود که خود تعلیمات نظامی مخصوص را به او می‌آموخت. عباس میرزا ضمن فرا گرفتن تعالیم مختلف و روش‌های گوناگون فنون سواری و جنگ، در ایام فراغت و بیکاری به مطالعه کتب سودمند و مفید می‌پرداخت و به آسانی به بیشتر زبان‌های شرقی آشنا شده بود.

    جوانی و ولایتعهدی

    فتحعلی شاه در سال دوم سلطنت خود، مجلس با شکوهی ترتیب می‌دهد و جمع کثیری از بزرگان و علما و رجال سرشناس و درباریان و وابستگان صاحب رأی و نظر و همچنین سرکردگان خاندان قاجار را دعوت می‌کند تا آنها در زمینهٔ تفویض ولیعهدی به فرزند قابل و کاردانش، عباس میرزا به مشورت و گفتگو بپردازند. فتحعلی شاه عباس میرزا را از دیگر فرزندان خود باهوش تر و دلیرتر و مستعدتر می‌دید. در این مجلس عموم بزرگان و سران قاجار نسبت به شجاعت و امتیازات برجسته عباس میرزا و درایت و قابلیت او اتفاق نظر داشتند و این انتخاب شاه را شایسته دانستند. فردای آن روز شاه او را به حکومت آذربایجان تعیین کرد.

    ازدواج

    فتحعلی شاه دختر میرزا محمدخان دولوی قاجار را که از زعمای طایفهٔ قاجار بود به نام «خرده خانم» برای وی نامزد کرد. این از لحاظ سیاسی نیز برای ایل قاجار اهمیت فراوان داشت که وصلت عباس میرزا درون ایلی باشد و به این ترتیب عباس میرزا روانه آذربایجان شد.

    مرگ

    بیماری مزمنی که دستگاه گوارشی و کلیه‌های عباس میرزا را مورد حمله قرار داده بود، مزاج این شاهزاده را از حال اعتدال خارج ساخته و باعث شده بود او از لحاظ بنیه ضعیف شود. این امر لزوم مداوا و درمان فوری و مستمر را ایجاب می‌کرد ولی متأسفانه اشتغالات جنگی و سیاسی و حرکت‌های مداوم او برای امنیت دادن به شهرهای ناامن و سرکوبی گردنکشان اجازهٔ استراحت و معالجه را به او نمی‌داد و معالجات طبیب او کورمک نیز مأثر واقع نمی‌شد.

    هرات در محاصره بود که شاه قاجار به دلیلی نامعلوم عباس میرزا را فراخواند. سپهسالار ایران، فرزند خویش را برای ادامه محاصره شورشیان در هرات باقی گذاشت و عازم تهران شد اما در حوالی مشهد، بیماری کهنه کلیویش تشدید شده و در شهر مشهد دار فانی را وداع گفت. برخی مورخین به نقش پزشک انگلیسی عباس میرزا در مرگ او اشاره کرده و قائل به مسموم شدن ولیعهد می‌باشند اما صحت و سقم این ادعا هرگز مشخص نشده‌است.

    اتفاقات مهم

    جنگ‌های ایران و روس

    بعد از فتح گرجستان به وسیلهٔ روسیه تزاری کشمکشها بین ایران و روس آغاز شد و جنگ با روسیه با هدف فتح گرجستان چندان آسان به نظر نمی‌رسید. حال که انگلیسی‌ها رغبتی برای کمک کردن نشان نداده بودند می‌بایست در جستجوی متحد دیگری می­بود و چون کشور فرانسه با روسیه در حال جنگ بود، دولت ایران از ناپلئون تقاضای کمک کرد و او نیز بخاطر دست‌یابی به هند در صدد اتحاد با ایران بود. در آغاز جنگ، پیروزی از آن قشون ایران و نائب السلطنه عباس میرزا بود ولی بعد نیروهای روسی به اتکای توپخانه مجهز خود، نیروهای ایرانی را به عقب راندند و از طرفی فرانسویها که با روسها صلح کرده بودند، با میانجی‌گری بریتانیا دو طرف را به مذاکره برای صلح کشانیدند که سرانجام پیمانی در ۲۲ مهر ۱۱۹۲ در دهکده گلستان به امضاء رسید. بر اساس مفاد این پیمان ایران بسیاری از ایالات خود در قفقاز را مانند قره باغ، گنجه، شیروان، باکو و... را از دست داد.

    احتمالاً نه شاه ایران و نه تزار روسیه، عهدنامه گلستان را قطعی تلقی نمی‌کردند. عباس میرزا آن را فقط آتش بسی موقت می‌دانست و خود را برای جنگی دیگر آماده می‌کرد. در این زمان حکومت ایران ابوالحسن خان شیرازی سفیر سابق ایران در لندن را به سنت پترزبورگ فرستاد تا درخواست کند که به تصحیح خطوط مرزی اقدام شود، اما وزیر خارجه روسیه درخواست ایران را رد کرد. با وجود اینگونه رفتار سرد و دو پهلو از جانب دولت روسیه و فشار روحانیون و اینکه در اردیبهشت ۱۲۰۵ سپاهیان روسیه میرک محلی در خانات ایروان را اشغال کردند، ایرانیان دریاچه گوگچه را گرفتند. این بهانهٔ جنگ‌های دوم ایران و روس شد که در آغاز، سپاه ایران موفقیتهای زیادی بدست آورد اما به خاطر کمی تجهیزات شکست خورد. در ترکمن چای عهدنامهٔ دیگری بر ایران تحمیل شد که علاوه بر شهرهایی که در پی عهدنامهٔ گلستان از ایران جدا شده بود شهرهای جدیدی به همراه غرامت ۲۰ میلیون روبلی به ایران تحمیل شد.

    اقدامات مهم

    عباس میرزا و حکومت آذربایجان

    اواخر ماه ذیحجه ۱۲۱۳ هـ، ق عباس میرزا به شهر تبریز وارد شد. او خوشحال بود که توانسته این سفر طولانی را پشت سر بگذارد. کلیه حکام شهرها و امراء و سران عشایر و طوایف و همه بیگلربیگیان که از مدتها پیش انتظار او را می­کشیدند در دروازهٔ تبریز اجتماع کرده بودند. او پس از ورود به این سرزمین دست به اصلاحاتی در آذربایجان زد، او به کارهای دیوانی نظم و ترتیبی خاص داد وی طرز جمع‌آوری مالیات و عواید دولتی ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان داد. عباس میرزا دستور داد شهرهای مهم آذربایجان، از جمله اردبیل و خوی و مراغه و غیره از شکل و صورتهای قبلی خارج شوند و مخصوصاً ترتیب خیابانها و عمارات دولتی به طرز نوین احداث گردد. او در شهر تبریز بناها و ساختمانهای عمومی و گردشگاههای مختلفی را ایجاد کرد و بخاطر رفاه حال عموم، دستور داد اماکن و باغهای عمومی مفرح و دل‌انگیزی در داخل شهر تبریز ساخته شوند .

    اعزام دانشجو به اروپا

    در ابتدا عباس میرزا با ژنرال گاردان قرار می‌گذارد تا هر سال جمعی از جوانان ایرانی برای تحصیل به پاریس بروند. وعده گاردان به نتیجه نمی‌رسد و وی به همراه همراهان خود عازم فرانسه می‌شود. پس از ورود سفیر انگلیس به ایران وی از اعزام جوانان ایرانی به لندن استقبال می‌کند. در سال ۱۲۲۶ قمری که ماموریت سفیر انگلیس به اتمام می‌رسد، وی همراه با دونفر ایرانی عازم کشور خود می‌شود. این دو ایرانی عبارت بودند از محمدکاظم فرزند نقاش‌باشی و حاجی‌بابا افشار. اولی به دنبال تحصیل در نقاشی بود و دومی تحصیل طب.

    اصلاحات در ارتش

    عباس میرزا تلاش بسیار کرد تا به ارتش ایران نظم بخشد. او سعی کرد لباس‌های متحدالشکل را در ارتش رواج دهد. همچنین سپاهیان را عادت نمود تا چکمه بپوشند. تصور غلط نظامیان و وابستگی آنها با آداب و عادات گذشته نیز سد راه تلاش‌های اصلاحی وی بودند. در بدایت حال قاطبه رجال و عامه مردم از پوشیدن جامهٔ تنگ و کوتاه چندان اکراه داشتند که چنان می‌پنداشته که این گونه لباس حرب را که موجب چابکی در طعن و ضرب است پوشیدنش بر خلاف شرع مبین و منافی ملت متین، بلکه لازمه خروج از دین است.

    دعوت از اروپاییان برای دیدن ایران

    یکی از تلاش‌های عباس میرزا دعوت از اروپاییان برای دیدن ایران بود. او به دنبال آن بود تا برخی از اروپاییان به ایران مهاجرت کنند. او یقین داشت که اهل ایران به سبب کثرت معاشرت با اهل فرنگستان در علوم و صنایع که در این اوقات فی‌الجمله متروک شده‌است ترقی زیاد خواهند کرد. برای نیل به هدف فوق میرزا صالح شیرازی به عنوان نماینده ایران در سال ۱۲۳۸ هجری قمری مطلبی را در لندن منتشر می‌سازد که زمینه ساز و مشوق مهاجرت فرنگی‌ها به ایران می‌شود.

    عباس میرزا و عهدنامه ترکمنچای

    پس از عهدنامه گلستان، دوره دوم جنگ‌های ایران و روسیه آغاز شد.

    در این میان جنگ گنجه مهم‌تر از همه می‌نمود عباس میرزا فرمانده سپاه ایران با حرکت به سوی گنجه در این منطقه سنگر گرفت.

    در این میان پاسکویچ فرمانده سپاه روس نیز خود را به این منطقه رساند. ابتدا عباس میرزا به دلیل برخی آشفتگی‌ها در سپاه خود خواست که جنگی اتفاق نیافتد اما تلاش او موثر نیافتاد و جنگ وسیعی در این منطقه در گرفت.

    در پایان نیز سپاه روس فاتح میدان شد. عباس میرزا سرانجام در ناحیه ترکمانچای خواست که جلوی پاسکویچ را بگیرد اما در آنجا نیز شکست خورد و سرانجام مجبور شد که شرایط صلح را بپذیرد.

    در این میان پاسکویچ که خود را مغرور از فتح جنگ می‌دید برای سپاه ایران ضرب الاجلی تعیین کرد و گفت چنانچه تا پنج روز تکلیف صلح مشخص نشود عازم تهران خواهد شد.

    شکست سپاه عباس میرزا در جنگ اصلاندوز

    با قتل سیسیانوف فرماندهی سپاه روسیه به عهده گودوویچ افتاد (این دوران همزمان است با فعالیت‌های ژنرال گاردان در تقویت نظامی ایران).

    گودوویچ در سال ۱۲۲۳ ه. ق غافلگیرانه به ایروان حمله برد اما شکت خورد و برگشت.

    عباس میرزا برای تنبیه سپاه روسیه از تبریز به نخجوان رهسپار شد و طی چند نبرد در اطراف شهر ایروان و دریاچه گوگچه سپاهیان روس را مغلوب کرد.

    در سال ۱۲۲۵ ه. ق. حسین خان قاجار حاکم ایروان در برابر روسها شورش کرد و جمع زیادی از آنها را به اسیری گرفت و عازم تهران کرد.

    این روزها (۱۲۲۶- ۱۲۲۵ ه. ق) مقارن با خروج گاردان از ایران و ورود هیات نظامی انگلیسی به ایران است. در این زمان روس‌ها خواستار صلح با ایران شدند که شرطشان این بود که مکان‌های متصرفه در تصرف آنها بماند و نیز ایران به آنها اجازه عبور از داخل کشور برای حمله به عثمانی را بدهد که دولت ایران این تقاضا را نپذیرفت.

    پس از ورود گور اوزلی به ایران، و به علت رابطه دوستی که در این دوره میان انگلیس و روسیه ایجاد شده بود؛ وی بر آن شد که بین ایران و روسیه، صلح برقرار کند و خواستار آن شد که افسران انگلیسی که در سپاه ایران بودند از جنگ با روسیه دست بردارند. چون عباس میرزا اصرار داشت جنگ ادامه یابد، جنگ ادامه یافت و سپاه ایران در محل اصلاندوز کنار رود ارس در بخش مرکزی اهر مقیم شدند. در این هنگام روس‌ها غافلگیرانه به اردوی ایران حمله کردند. اگرچه سپاه ایران مقاومت زیادی نشان داد اما به علت اختلافاتی که بین سپاه ایران پیش آمد، نیروهای ایرانی مجبور به عقب‌نشینی به سمت تبریز شدند. فرمانده سپاه روسیه پس از فتح اصلاندوز، آذربایجان را از هر دو طرف مورد تهدید قرار داد. در این زمان ترکمانان خراسان شورش کردندو شاه ایران که درصدد آماده کردن سپاهی برای سرکوب نیروهای روسی بود به علت اوضاع ناآرام در چند جبهه تقاضای صلح کرد.

    با امضای قرارداد ترکمنچای و پایان جنگ‌های ایران و روس، عباس میرزا برای برقراری نظم و سرکوب شورش ترکمن‌ها به خراسان رفت. او در سال ۱۲۱۲ شمسی در مشهد درگذشت. مقبره او در کنار ضریح حرم امام رضا قرار دارد.

    فرزندان

    عباس میرزا از همسران خود چهل‏ وهشت فرزند یافت که بیست‏ ودو تن دختر و بیست‏ وشش تن پسر بودند:

    پسران

    1. محمدشاه (۱۲۲۲ - ۱۲۶۴)
    2. بهرام میرزا (۱۲۲۳ - ۱۲۹۹)
    3. بهمن میرزا (۱۲۲۵ - ۱۳۰۱)
    4. جهانگیر میرزا (۱۲۲۵ - رجب ۱۲۶۹)
    5. فریدون میرزا (۱۲۲۵ - ۱۲۷۲)
    6. اسکندر میرزا (۱۲۲۶ - ۱۲۷۳، تبریز)
    7. خسرو میرزا (۱۲۲۶ - ۱۳۰۱)
    8. قهرمان میرزا (؟ - ۱۲۵۵)
    9. اردشیر میرزا (؟ - ۱۲۸۳)
    10. احمد میرزا (؟ - ۱۳۱۰)
    11. جعفرقلی میرزا (؟ -؟)
    12. مصطفی‏قلی میرزا (؟ - ۱۲۷۱)
    13. مراد میرزا (ربیع‌الثانی ۱۲۳۳ - ۲ جمادی‌الاول ۱۳۰۰)
    14. منوچهر میرزا (؟ -؟)
    15. فرهاد میرزا (۱۲۳۳ - ۱۳۰۵)
    16. فیروز میرزا (۱۲۳۳ -؟)
    17. خانلر میرزا (؟ - ۱۲۷۸)
    18. محمدرحیم میرزا (؟ -؟)
    19. مهدی‌قلی میرزا (؟ - ۱۲۷۰)
    20. حمزه میرزا (؟ - ۱۲۹۷)
    21. ایلدرم بایزید میرزا
    22. لطف‏الله میرزا
    23. محمدکریم میرزا
    24. محمدجعفر میرزا
    25. عبدالله میرزا

    دختران

    1. ماه رخسار خانم فخرالدوله، همسر محمدحسن خان قاجار زیادلو
    2. طوبی خانم، همسر رضاقلی خان اردلان (حاکم کردستان)
    3. نگارالسلطنه، همسر عبدالله خان صارم‌الدوله قزاگزلو
    4. خورشیدکلاه‌خانم، همسر الله‌یار خان آصف‌الدوله دولو
    5. جهان‌خانم، همسر منشی‌الممالک زرین‌نعل
    6. فرخنده‌خانم، همسر میرکاظم‌خان تالشی
    7. دختر، همسر محمدخان قاجار دولو
    8. دختر، همسر طهماسب میرزا مؤیدالدوله
    9. صفیه‌سلطان‌خانم، همسر میرزا محمودخان ناصرالملک قراگزلو
    10. دختر، همسر جهانگیرخان قشقایی
    11. دختر، همسر سیف‌الملوک میرزا
    12. مهرجهان‌خانم، همسر نجفقلی‌خان دنبلی

    عباس‌میرزا در نگاه دیگران

    نامه قائم‌مقام به همسرش (خواهر عباس‌میرزا)

    شاهزاده جان قربانت شوم! ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم که خاک بر سر من باد و مهربانی من. اما یقین بدانید که در این واقعه هایله که خاک بر سر من و ایران شد، تلف خواهم گردید. دریغ و درد که آسمان نخواست ایران نظام گیرد و دولت و دین انتظام پذیرد. در این اعصار و اعوام کسی مثل ولیعهد جنت مکان یاد ندارد؛ عدل محض بود، محض عدل بود. حق خدمت خوب می‌دانست و قدر نوکر خوب می‌شناخت. به خدمت جزیی نعمت کلی می‌داد، ایتام را پدر بود و ارامل را پسر. اهل آذربایجان در مدت سی سال، پرورده احسان بودند. اهل خراسان را در این مدت سه سال، چنان بنده عدل و انعام و غلام فضل و اکرام خود فرمودند که صد برابر مطیع تر از اهل آن سامان شده بودند. این غلام پیر به چه زبان بگوید و به چه بیان بنویسد؟ خدا نخواست که جهان در عهد جهانداری او زنده و نازنده شود!

    توصیف ژوبر

    ارنست ژوبر که از سوی ناپلئون بناپارت به ایران اعزام شده بود، در سال ۱۲۲۱ ق در اردوگاه جنگی عباس میرزا با روسها، از او دیدار می‌کند. او می‌گوید: در مدت زمان کوتاهی که در خدمت عباس میرزا بودم همواره به مسائل مهم می‌پرداخت. او از امور پوچ و یاه‌گویی خودداری و همواره نکته‌های دقیقی را مطرح می‌کرد. یکبار از سر درد به من چنین گفت:

    مردم به کارهای من افتخار می‌کنند، ولی چون من، از ضعیفی من بی خبرند. چه کرده‌ام که قدر و قیمت جنگجویان مغرب زمین را داشته باشم؟ چه شهری را تسخیر کرده‌ام و چه انتقامی توانسته‌ام از تاراج ایلات خود بکشم؟... از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است، مع‌الوصف تمام قوای مرا یک مشت اروپایی(روسی) سرگرم داشته، مانع پیشرفت کار من می‌شوند... نمی‌دانم این قدرتی که شما(اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و بندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.

    برچسب‌ها: عباس میرزا, فتحعلی شاه قاجار, آغامحمدخان قاجار, قائم مقام فراهاني
    نوشته شده در تاريخ چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
    تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک