بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

لوون آودیان در یک خانواده ارمنی در تبریز متولد شد آبا اجداد او از مهاجران شهر وان ترکیه بودند. او به همراه خانواده به تهران مهاجرت می‌کنند و برای تحصیل به دبیرستان البرز می‌رود. لوون آودیان برای تحصیل و مطالعه جواهر سازی در مؤسسه GIA رهسپار کالیفرنیا می‌شود، بعد از اتمام تحصیلات به تهران بازگشت و اقدام به تأسیس....


برچسب‌ها: لوون آودیان, دانش آموختگان دبيرستان البرز, مجسمه سازي, تبريز

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۲ توسط آ . پاسارگاد

شیرازه هوشیاری

متولد ۱۳۳۴، شیراز، ایران

تحصیلات

تحصیل دردانشگاه هنرکاردیف،کاردیف،انگلستان ۱۳۵۸

بیوگرافی

شیرازه هوشیاری مجسمه ساز، در سال ۱۹۵۳ به لندن رفت و در آنجا زندگی و کار می کند. او عضو جونیور کالج هنر کاردیف بود. اولین نمایشگاه انفرادی او در مرکز هنرهای فصل ، کاردیف ...


برچسب‌ها: شیرازه هوشیاری, ایرانیان چند ملیتی, ايرانيان مقيم انگلستان, مجسمه سازي

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۲ توسط آ . پاسارگاد

علیرضا یونس زاده حقیقی در بیست و نهم دی ماه 1333 در شیراز دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ضیاالدین روستائیان و تحصیلات متوسطه ی خود را در دبیرستان شمس به پایان رسانید و نهایتا در رشته مجسمه سازی از موسسه رسام فارغ التحصیل گردید.

وی از اوایل جوانی علاقه زیادی به شعر و شاعری داشت و همین امر باعث گردید که به مطالعه ادبیات فارسی و اشعار شعرای بزرگ روی آورد و سرانجام چشمه ذوق شاعری وی به خروش آمد و اشعار بسیاری به سبک شعر سپید سرود.

علیرضا یونس زاده حقیقی علاوه بر ساخت آثار زیادی در زمینه مجسمه سازی، اشعار بسیاری سروده است که گزیده ای از این اشعار در کتابی به نام "احساس و اندیشه" گردآوری شده است.

علیرضا یونس زاده حقیقی علاوه بر ساخت آثار زیادی در زمینه مجسمه سازی، اشعار بسیاری سروده است که گزیده ای از این اشعار در کتابی به نام "احساس و اندیشه" گردآوری شده است. جدیدترین اثر منتشر شده داستانی است به نام قصه نارنج طلا که در زمستان 1396 منتشر شده است.

********************

جناب آقای دکتر حسن خوب نظر درباره ایشان فرموده اند :

بیوگرافی استادعلیرضایونس زاده حقیقی کاملاتایید می شودوایشان مجسمه ساز-شاعر- نویسنده-پژوهشگر..... می باشندوباموفقیت به عضویت آکادمی مجسمه سازی فلورانس ایتالیا پذیرفته شده اند.استادعلیرضایونس زاده حقیقی علاوه براین روزنامه نگاروخبرنگارنیز می باشند.ومدیرمسئول آتلیه هنری گلابنون ومدیرمسئول بولتن داخلی هنروهنرمندومسئول کتابخانه بافرالعلوم می باشند.وازپروژه های ایشان تاسیس سازمان میعادهنرشیرازمیباشدو موسس دبستان نوبنیادامام حسین(ع)روستای پل فسا درحومه شیرازمی باشند.


برچسب‌ها: علیرضا یونس زاده حقیقی, شاعران معاصر, شيراز, مجسمه سازي
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۹ توسط آ . پاسارگاد

 

نادره حکیم‌الهی
Nadere hakimelahi.jpg

اولین حراج خیریه به نفع کودکان بی سرپرست در رشت

زاده۲ اسفند ۱۳۴۰ ‏(۵۷ سال)
ملیت ایرانی
همسر(ها)حمید علیدوستی

 


برچسب‌ها: نادره حکیم الهی, ترانه علیدوستی, حمید علیدوستی, مجسمه سازي

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد
ژینوس تقی‌زاده در سال 1350 در تهران متولد شد.

او فارغ‌التحصیل در رشته مجسمه‌سازی دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران است.

او همچنین در رشته ادبیات دراماتیک (فرهنگسرای نیاوران) دانش آموخته و دیپلم گرافیک از دبیرستان آزادگان دارد.

عضویت در هیئت انتخاب چهارمین دوسالانه مجسمه‌سازی تهران، عضویت علی‌البدل هیئت مدیره انجمن مجسمه‌سازان ایران، مدیر ...

 


برچسب‌ها: ژینوس تقی‌زاده, تهران, مجسمه سازي, دانشكده هنرهای زيبا دانشگاه تهران

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۵ توسط آ . پاسارگاد
 

 

زندگينامه
استاد جلیل ضیاءپور در ۵ اردیبهشت‌ماه ۱۲۹۹ شمسی در بندر انزلی متولد شدند. ایشان پس از به پایان رساندن تحصیلات مقدماتی در محل زادگاه، در سال ۱۳۱۷ به منظور ادامه و فراگیری علوم مورد علاقه رهسپار تهران گردیدند.

ضیاءپور پس از ورود به مدرسه صنایع مستظرفه قدیمه و فراگیری تذهیب، نقش قالی، مینیاتور، کاشیکاری و نگارگری در سال ۱۳۲۰ به دانشکده‌ی هنرهای ...

برچسب‌ها: جليل ضياء پور, دانشگاه تهران, كمال الملك, مجسمه سازي

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه سوم دی ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

فاطمه امدادیان

 متولد: ۱۳۳۴

فارغ‌التحصیل هنرستان هنرهای زیبا بهزاد تهران
ورود به دانشکده هنرهای تزئینی (دانشکده هنر) رشته مجسمه‌‌سازی
نمایشگاه‌های انفرادی :
گالری سیحون-۱۳۶۸
گالری گلستان- ۱۳۷۱ - ۱۳۷۳
گالری برگ- ۱۳۷۸
گالری نیل-  ۱۳۷۸
نمایشگاه‌های گروهی :
گالری افرند-  ۱۳۶۹
موزه هنرهای معاصرتهران-  ۱۳۶۹ -  ۱۳۷۰ -  ۱۳۷۳
نمایشگاه بین‌المللی تخصصی صادراتی-  ۱۳۷۱
سفارت فرانسه در ایران-  ۱۳۷۵
گالری آریا-  ۱۳۷۶
گالری کلاسیک پل اصفهان – ۱۳۷۶
گالری برگ –  ۱۳۷۸
کشور کویت –  ۱۳۷۹
گالری آناهیتا-  ۱۳۷۹
گالری طرح ورنگ-  ۱۳۸۰
شرکت در دومین دوسالانه آثار مجسمه‌سازان معاصر ایران وبرنده جایزه سوم – ۱۳۷۹
شرکت در سومین بی‌ینال مجسمه وبرنده جایزه برگزیده لوح افتخار وتندیس- ۱۳۸۱
شرکت در اولین بی‌ینال بین‌المللی چین –  ۲۰۰۳

مجسمهٔ «زندگی» اثر فاطمه امدادیان که سال ۱۳۸۵ در خانه هنرمندان ایران تهران نصب شده بود در بهار سال ۱۳۸۹، به همراه ۱۱ مجسمهٔ دیگر، دزدیده‌شد. تاكنون هيچ رد يا سرنخي از مجسمه هاي دزديده شده تهران به دست نيامده است .

 


برچسب‌ها: فاطمه امداديان, گالري سيحون, مجسمه سازي, خانه هنرمندان ايران
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

 

مجسمه برنزی نادر شاه در مشهد

مجسمه فردوسی - تهران

امیرکبیر

درسال ۱۳۸۴ سایت ۷ سنگ دو مصاحبه با فریدون صدیقی فرزند مرحوم صدیقی انجام داد که متاسفانه به قسمت اول آن دسترسی نداشتم و این قسمت دوم اون مصاحبه بلند هستش

- درباره وجه مجسمه‌سازی‌ استاد صحبت کردیم. اما ایشان نقاش بزرگی هم بوده‌اند. تا آنجایی که من اطلاع دارم یک قسمت از نقاشی‌های‌شان به عنوان چهره رسمی در کشور ثبت شده است، مثل تصاویر سعدی و فردوسی که در کتابهای درسی و دیگر جاها به عنوان چهره رسمی استفاده می‌شود کار ایشان است. در این مورد هم کمی صحبت کنیم.

- بله، ببینید در ۱۳۲۲ انجمن آثار ملی تاسیس شد و از آن سال شروع کردند راجع به مفاخر و مشاهیر ملی بحث و گفتگو کردن. ایران‌شناس‌ها و باستان‌شناس‌ها نشستند و صحبت کردند که آنچه تصویر از چهره اینها وجود دارد و در بین کتابهای قدیمی باقی مانده است اثر هنرمندانی است که ایرانی نیستند. اکثرا هندی یا پاکستانی یا مربوط به آذربایجان شوروی هستند. مثلا خواجه نصیر طوسی را یک نفر مثل هندی‌ها کشیده بود، یک نفر عین چینی‌ها و مغولی‌ها کشیده بود. این بود که بنا شد یک چهره رسمی برای این مفاخر ملی در انجمن آثار ملی ثبت شود.

سال ۱۳۲۴ پدرم تصویری از سعدی کشید و به تصویب انجمن آثار رسید و از آن به بعد هر هنرمندی که بخواهد تابلو یا مجسمه‌ای از آن هنرمند بسازد باید چهره‌اش همانی باشد که ثبت شده که البته متاسفانه گاهی رعایت نمی‌شود. ابوریحان بیرونی، خواجه نصیر طوسی، حافظ، فردوسی، سعدی اینها کسایی بودند که پدرم چهره‌های‌شان را کشید و ثبت شد.

پدرم تابلوهای خیلی ارزنده‌ای هم دارد. دو تا از تابلوهایش در موزه سعد‌آباد است. یک تابلو بزرگ دارد به طول ۷ متر و ارتفاع ۳ متر در سفارت ایران در پاریس که چهره اولین ایلچی خان ایران یعنی همان سفیر ایران در دربار لوئی شانزدهم است. حتی موزه لوور در گزارش قرنی که داد اشاره کرده که هنرمندان خارجی هم بودند که آمدند اینجا و همچین فعالیتهایی داشتند مثل پیکاسو، مثل دالی و مثل ابولحسن صدیقی. پدرم تابلوهای خیلی نفیسی دارد و یکی از نفیس‌ترین تابلوها خوشبختانه در اختیار من است. تابلویی است که از رامبراند در فلورانس کپی کرده است. یک تابلو دیگر تابلویی است که از روبنس کپی کرده که متاسفانه بر اثر سهل‌انگاری از بین رفت. هنگام کشیدن این تابلو در موزه لوور بوده و وقتی کارش تمام می‌شود اجازه نمی‌دهند بیرون بیاید می‌گویند شما دارید این تابلو را می‌دزدید! بعدا می‌روند و می‌بینند این تابلو را تازه کشیده و آن یکی خشک شده است. یعنی اینقدر دقیق کار شده بود که قابل تشخیص نبوده است. یک تابلو تمام قد فرشته دختر چشمه مال سورس دارد و چون این تابلو خیلی عریان است آدم هر جایی نمی‌تواند آنرا نمایش دهد! تابلویی دارد از رضا خان ایستاده بعد از تاجگذاری. پدرم چند مدال هم درست کرده است. مدال برای هزارمین سال فردوسی. البته اینها کارهای کوچکترش است. این کار در یونسکو هم ثبت شده است. پدر من ۸۳ تا مجسمه ساخت که از این ۸۳ تا چهارده تا قابل بحث نیست بخاطر اینکه شخصیت‌های حکومتی هستند. واقعا خدمت کلانی به فرهنگ و ادب مملکت کرد و باعث شناسانده شدن شخصیت‌های ادبی ایرانی شد.

- از نظر تدریس چطور؟ چه مدت تدریس داشت؟ شاگردانش چه کسانی بودند؟ کجا تدریس داشت؟

- در دانشکده هنرهای زیبا بعد از افتتاح حدود پنج سالی درس دادند. بعد از ۱۳۲۰ بود که جنگ شد و اینجا هم اشغال شد. یکی دوسالی اوضاع راکد بود و دوباره در دانشگاه درس می‌داد و بعد خسته شد. اصلا پدر من برای اینکار ساخته نشده بود که درس بدهد. رفت و آزاد کار خودش را کرد. البته استاد دانشگاه بود و خیلی زود خودش را بازنشسته کرد که خیالش راحت شود و رفت به مسئله هنر بپردازد.

 

 

 

- رابطه شما با پدرتان چطور بود؟

- همیشه راجع به مسائل هنری با هم درد دل می‌کردیم و به من نصیحت می‌کرد که به این مسائل کاری نداشته باش و همیشه گوش‌ت فقط صدای چکش‌ت را بشنود و حتی اگر کسی صدایت زد توجه نکن. می‌گفت دور از حب و بغض باش و کینه کسی را به دل نگیر و اگر سنگ جوابت را نداد کینه او را به دست بگیر و برو و آنقدر بزن در سر سنگ تا نرم شود. اصولا مرد عجیب و غریبی بود و من به عنوان پسرش که الان با شما صحبت می‌کنم ممکن است تا بیست سال پیش پدرم را به عنوان پدر دوست داشتم اما الان نه عنوان صرفا پدر بلکه به عنوان یک شخصیت والای هنری علاقه دارم. چون چیزهایی که من از پدرم موقع کار دیدیم هیچ‌جا ندیده‌ام. مواقعی وسط تابستان داشت کار می‌کرد و عرق می‌ریخت. درست در موقعی که هیچ تنابنده‌ای نمی‌آید همچین کاری بکند این شخص با یک پیراهن رکابی در آن گرمای شدید شروع می‌کرد به چکش زدن و روزی چهار هزار تا، پنج هزارتا چکش می‌زد. وزن هر چکشی را حداقل دو کیلو در نظر بگیرید، کار آسانی نیست که بتوان همچین شاهکاری را از دل یک سنگ نتراشیده نخراشیده بیرون بیاورد.
الان در هنرمندان ما هیچ‌کس نیست. همیشه هم در هر محفلی که باشم می‌گویم هیچ‌کس نیست و این هنرمندان ما فقط ادعا دارند که ما اینیم. از هنر فقط این است که کلاه کج و کوله به سرشان بگذارند و ریش بلند بگذارند و قوز بکنند، یک شالی بندازند روی گردنشان و متاسفانه معتاد هم بشوند. این برایشان یعنی راه و رسم هنرمند شدن! اما پدر من تا روز آخر مرتب کت و شلوار می‌پوشید، کراوات می‌زد، ریشش را می‌زد و آدم مرتبی بود. خیلی از این کارها را از کمال‌الملک یاد گرفته بود و همیشه هم می‌گفت که کمال‌الملک‌ نه تنها استاد هنری من بود، استاد زندگی من هم بود و خیلی چیزها را به من یاد داد.

- خود شما هم یک مجسمه ساز هستید. فکر می‌کنید در بین مجسمه سازان معاصر ایرانی چند جریان وجود دارد و جایگاه پدر شما در بین اینها کجاست؟

- من به عنوان یک هنرمند و مجسمه‌ساز که از گچ و سنگ و بتون مجسمه ساخته‌ام و تجربه لازم را دارم و دستم در این راه پینه بسته ولی نه به عنوان اینکه یک هنرمند تاپ هستم، نه یک مجسمه ساز کاملا معمولی هستم، نظر می‌دهم. اگر الان بخواهم همه مجسمه‌سازها را بگذاریم در یک صف، نمی‌توانم برای پدرم جایگاه پیدا کنم. مثل فرق بین زمین تا کوثر است! پدر من تنهاست هیچ مشابهی در این مملکت ندارد. ما هنرمندان همینطوری اینجا می‌لولیم ولی ایشان یک شخصیت بالاست. وقتی پدرم فوت کرد آقای المعید سفیر بحرین یک نامه تسلیت آمیز به من نوشت که ارتحال پدر شما را تسلیت می‌گویم، یک ستاره پرنور در کهکشان هنر ایران خاموش شد.

- از نظر سبکی ایشان معمولا رئال می‌ساختند. یعنی کارهایی که من از ایشان دیده‌ام رئال بوده است. غیر رئال هم کار کرده‌اند؟

- بله. البته یکی دوبار هم غیر رئال کار کرد ولی جواب نگرفت و ارضا نشد. ببینید چون الان من درگیر هستم از اوضاع هنر اطلاع دارم بگذارید یک چیزی را به شما بگویم. یکی از مسئولین هنری مملکت به من گفت که استاد صدیقی اگر دو نفر دیگر از هنرمندان مملکت باشند که اینطور حرفشان را راحت با مسئولین بزنند ما مشکلی نخواهیم داشت. اما هیچ‌کدام اینکار را نمی‌کنند. هنرمندان مملکت ما کارشان شده اینکه هر جوری هست یک قرارداری ببندند و یک پولی بگیرند و زندگی‌شان را بکنند و یک چیزی هم درست کنند بگذارند آنجا. مملکت ما برای هنر مدرن، مملکت نیست. من نمی‌خواهم هنر مدرن را نفی کنم، من خودم یک مکتب هنری مدرن ثبت شده در اتریش دارم ولی آن جای خودش را دارد. الان در پارک‌های مملکت‌مان هنرمندان ما بدون شناخت نسبت به طول و عرض پارک و بدون آشنایی به بافت پارک که در کدام منطقه تهران قرار گرفته و مردمش چطور هستند می‌آیند و مجسمه مدرن درست می‌کنند. الان هم که مسئله شهید و مادرشهید و شهید گمنام و با نام و بی‌نام و اینها زیاد باب شده - و به درستی به این مسائل ارزش گذاشته می‌شود - مثلا یک میدانی را در جنوبی‌ترین نقطه شهر تهران درست می‌کنند به نام میدان مادر شهید و یک چیزی را با هزینه بالا درست می‌کنند و آنجا می‌گذارند که پیامی ندارد. من پنج بار رفتم آنجا و با مردمش صحبت کردم. آنجا دوره‌گرد هست، بزاز هست، خرازی هست، سبزی فروش هست و ... . ما یک میدانی را درست می‌کنیم آنجا به نام میدان مادر شهید که خود هنرمندی که این را ساخته است نمی داند این چیست. پدر من هر کاری که می‌کرد مطالعه زیادی در مورد آن انجام می‌داد. مثلا اگر قرار بود برای یک میدان مجسمه بسازد از زوایای مختلف از میدان و حواشی آن عکس می‌گرفت و حتی نوع خانه‌های اطراف میدان را هم در نظر می‌گرفت. و بعد طرح می‌داد و ماکت می‌ساخت و بعد مجسمه می‌ساخت.

ما نمی‌توانیم در یک پارکی که یک جوان می‌خواهد با یکی دیگر راه برود یک مجسمه بگذاریم که طرف گیج شود. باید یک مجسمه‌ای را آنجا بگذاریم که فهمش برای من و شما راحت باشد. نمی‌خواهم بگویم مدرن نباشد، مدرن باشد اما در جای خودش. شما می‌توانید در فرهنگ‌سرای نیاوران یک مجسمه مدرن بگذاری. برای ایکنه کسی که می‌آید آنجا و می‌رود کنسرت پیانو می‌شنود کسی است که در یک رده دیگری قرار دارد و هضم این هنر مدرن برایش آسان است و حتی تفسیر هم می‌تواند بکند. ولی کسی که در جنوب شهر است و ساعت شماری می کند که پنج‌شنبه بشود و برود دعای کمیل این‌شخص نمی‌تواند مدرن را بپذیرد و هضم کند. پس باید به هر کس چیزی را بدهیم که با آن آشنایی داشته باشد و با طبیعتش بیگانه نباشد.

الان جلوی دانشگاه شهید بهشتی منومان گذاشته‌اند به عنوان شخصیت شهید بهشتی. بروید بینید! چیزی که در آن نیست پیام یک انسان است! من کاری به اسم انسان ندارم. ولی در این اثر هیچ پیامی نیست. اگر چشم شما را ببندند و ببرند در آن جا چشم‌تان را باز کنند می‌بینید سه تا چیز دراز عین مغار کنار هم گذاشته‌اند! این چه چیزی می‌خواهد بگوید!؟

- خب برگردیم به مجسمه‌های مرحوم ابوالحسن صدیقی. کدام یک از اینها از همه مشهورتر بود و پدر شما کدام‌یک را بیشتر از همه دوست داشتند.

- ببینید پدر من در طول زندگی عاشق سه شخصیت فرهنگی بود؛ خیام، فردوسی و سعدی. پدر من در خانه چهار تا کتاب داشت. دیوان حافظ، شاهنامه فردوسی، خیام و قرآن. بالاخره پدرم تعصب مذهبی هم داشت. پدر من شاهنامه فردوسی را حفظ بود، دیوان خیام را حفظ بود. اصلا حرف زدنش فردوسی بود. هر جا هم که صحبت می‌کرد به هر حال ناخوداگاه دو تا بیت از شاهنامه فردوسی داشت. در بین کارهایش ایتالیایی‌ها خیام پدر من را مثل یک داوود میکلانژ دوست داشتند، همین خیام پارک لاله را. چون این مجسمه به مدت بیست و پنج روز در جلوی کارگاهی که کار می‌کرد در ایتالیا در معرض دید مردم بود و مردم می‌آمدند و با آن عکس می‌انداختند و روزنامه‌های ایتالیا مفصلا در مورد آن نوشته بودند. پدر من همان اندازه در ایتالیا معروف است که در ایران معروف است.

- خودش کدام مجسه‌ها را بیشتر دوست داشت؟

- همین خیام پارک لاله. دومی هم فردوسی میدان فردوسی.

 

 

 

- یعنی دو مجسمه‌ای که بیشتر از همه آسیب دیده‌اند. حالا داستان اینها را تعریف کنید که الان وضعیت‌شان چطور است و چه بلاهایی سر آن آمده است.

- مجسمه فردوسی سال ۵۰ نصب شد. سال ۵۲ هم مجسمه خیام نصب شد. مجسمه ها هیچ مشکلی نداشتند تا سال ۱۳۵۶. در سال ۵۶ در آن شلوغی‌ها که تظاهرات می‌کردند به صورت خیام سنگ زدند و با قلوه سنگ و آجر دماغ و گوش و انگشتها را شکستند. من هم یک مجسمه ابوریحان از سنگ مرمر ساخته بودم در انجمن آثار در آن شلوغ پلوغی‌ها اصلا خردش کردند.

بعد از آن سالها شهرداری منطقه ۶ بدون اینکه توجهی به این مسئله داشته باشد یک نفر را از دانشکده هنرهای زیبا پیدا کرد که مجسمه‌سازی می‌خوانده و آورد که مجسمه را مرمت کند. بعد از آن ترمیم نه دماغ، دماغ خیام است و نه انگشتان. یکی دو سال بعد از آن گویا رنگ روی آن پاشیده‌اند. بعد اینها آمده‌اند با تینر رنگ را پاک کرده‌اند، رنگ سیاه را. بعد چون دیدند ریخت مجسمه خراب شد اینبار رنگ سفید زدند، رنگ روغن. رنگ روغن هم روی سنگ تا یک زمانی برقرار است و بعد بخاطر آب و هوا پوسته می‌شود و می‌ریزد. بعد آمدند با یک بتونه مانند پستی بلندی‌هایش را صاف کرده‌اند! یک مقدار زیادی از خطوط چکش الان زیر رنگ محو شده و معلوم نیست. بعد از مدتی دوباره کثیف شده و اینها آمده‌اند رنگ زدند. مجسمه فردوسی را هم همینطور. یک روزی دیدم پوستر آویزان کرده‌اند و طناب پوستر را انداخته‌اند دور دست فردوسی! آن قسمتی که دست روی پایش قرار داده و جای انگشت خالیست به آن طناب وصل کرده‌اند! پوستر ۱۰-۱۵ کیلویی را به آن آویزان کرده‌اند. بعد هم آن را کشیده‌اند تا انگشت شکسته شد!

یک روز دیگر آمدم دیدم انگشت سر جایش است بعد معلوم شد با چسب آنرا همینطوری چسبانده‌اند! تابستان و در هوای ۴۰ درجه سنگ به مرور در طی دو سه روز تا مغزش گرم می‌شود. سنگ مرمر هم از جنسی است که اگر به آن شوک وارد شود از خودش عکس‌العمل نشان می‌دهد. حالا این عکس‌العمل ممکن است بصورت پوسته شدن یا ترک برداشتن باشد. آن باغبانی هم که گلها را آب می‌داده حواسش نبوده یا دلش سوخته به حال مجسمه که کثیف شده آب سرد را ریخته روی مجسمه و در آن اوج حرارت باعث شده که سنگ از جاهای ضعیف ترک بخورد! سنگ مرمر مکندگی‌اش بسیار ضعیف است و به همین صورت اینکارها باعث انهدام و آسیب دیدن مجسمه می‌شود.
الان دور تا دور مجسمه ۱۱ تا ۱۲ تا ترک خورده است. با یک تکان یا یخبندان شدید ترک‌ها بیشتر هم می‌شود. یکی دیگر از عواملی که بطور طبیعی به این سنگها ضربه زده تکان خوردن بر اثر زلزله است.

- حالا سرنوشت این مجسمه‌ها چه می‌شود؟

- فعلا که اینقدر حرکت در این سازمان زیباسازی شهرداری تهران هست و مشغول جلسه درست کردن برای کارهای خودشان هستند که به این جور مسائل نمی‌رسند. از اردیبهشت ماه (سال هشتاد و سه) این قضیه مطرح شد که سازمان میراث فرهنگی دخالت کرد و خبر در چند روزنامه هم منعکس شد و در صدا و سیما هم بخش شد. اینها یک سال است نامه می‌نویسند که به داد این مجسه برسید. الان با یک لرزش ممکن است این سنگ از حداقل دو جا و حداکثر چهار جا از هم جدا شود. من با نماینده زیباسازی رفتیم و مجسمه را بررسی کردیم و با چشکش به دو جای مختلف آن که زدم دو صدای مختلف می‌داد و صدای مرگ داشت.
ترمیم این مجسمه‌ها کار بسیار مشکل و دقیقی است و مراحل مختلفی دارد. اما من اینکار را می‌کنم چون تخصص‌م است.


- پس الان مشکل کجاست؟ چرا کار شروع نمی‌شود؟

- الان مشکل از خود ارگان‌هاست. ببینید شهردای منطقه ۶ اواخر سال هشتاد و دو اعلام می‌کند که این مجسمه خیام آسیب دیده و به دادش برسید و اینها گفتند بسیار خوب. فروردین‌شان که تعطیل بود. از آن به بعد ۳-۴ بار با مامور سازمان زیباسازی به آنجا رفتیم تا موضوع را بررسی کنیم. آنها هم گفتند ما با شما قرارداد می‌بنیم که اول تیر ماه کارتان را شروع کنید. این همه مدت گذشته و هنوز معلوم نیست چکار می‌خواهند بکنند. در این مدت ترک‌ها هم بزرگ‌تر شده است. معلوم نیست وضعیت چه می‌شود. ما می‌خواهیم مجسمه را مرمت کنیم. مرمت این آقایان چه بود در دو سال پیش؟ یک سطل رنگ دادند به باغبانی که نیم‌کت‌ها را رنگ می‌زد و او قلمو را برداشت و مجسمه را رنگ زد! بعضی جاها رنگ به قطر ۵ میل روی مجسمه است. الان در مجسمه خیام موی ریش دیده نمی‌شود از بس که از رنگ اشباع شده است. فردوسی هم همینطور است.

فردوسی را کنیتکس کردند و دوباره رنگ زدند. الان می‌خواهیم مجسمه امیرکبیر را هم مرمت کنیم اما در مورد امیرکبیر طرف من میراث فرهنگی است و سازمان زیباسازی نیست. یک ماه پیش من به اینها گفتم می‌خواهم با مسئول مربوطه صحبت کنم. از آنروز اگر شما پشت گوشت را دیدی من هم آن مدیر را دیدم! یک ماه مرتب می‌رفتم و ایشان یا جلسه داشتند یا نبودند یا مرخصی بودند! یک فکری برای اینکار نمی‌کنند. قضیه مثل زمان یکی از پادشاهان مملکت شده که آمدند گفتند محمد افغان حمله کرد، عین خیالش نبود، گفتند آمد خراسان را گرفت، باز هم به هیمن‌صورت، گفتند آمد تا سمنان و دامغان و رسید به اصفهان، باز هم توجه نکرد تا رسید به دم دروازه شهر، سردار ممکلت خونین و مالین رفت و تا خواست به پادشاه بگوید محمد افغان دارد می‌آید دیدند که پادشاه آنجا نشسته است و با یک عده صحبت می‌کنند که کشمش لای پلو حرام است یا مکروه است یا حرام! این مملکت ماست!

من هفته پیش یک نامه برای اینها نوشتم که اولا من مرمت این مجسمه را چون کار پدرم بوده و ارزش هنری آن را می‌دانم انجام می‌دهم و تحت این شرایط هم کار را انجام می‌دهم؛ زمان طولانی‌تر و هزینه کمتر. خودشان هم محاسبه کرده‌اند که اگر قرار باشد همچین مجسمه‌ای الان ساخته بشود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان هزینه آن است. حالا گیریم که همه هنرمندان هم بلدند.

- هزینه مرمتش چقدر است؟

- من گرفته‌ام سه میلیون و پانصد هزار تومان. همین مرمت پایین‌تر از ۱۵ میلیون تومان نیست و من هم فقط بخاطر کار پدرم گرفته‌ام. این هزینه هم صرف تهیه ابزار لازم برای مرمت می‌شود. یک مته برای مرمت ۹۰ هزار تومان می‌شود و فقط تعداد زیادی مته برای اینکار لازم است. برای ساخت مته‌ها هم خوشبختانه یک تراشکار ارمنی را پیدا کرد‌ه‌ام که به کارش متعهد باشد!

اینها کار نمی‌کنند! می‌خواهند کار کنند اما هیچ تکانی نمی‌خورند! مجسمه داوود میکلانژ را که مربوط به ۴۹۰ سال پیش است در فلورانس آورده‌اند پایین که تمیزش کنند، مرمتش سه سال طول کشیده، یک میلیون و هشتصدهزار دلار هم هزینه‌اش بود.
من به اینها هم گفتم که اگر تا هفته آینده هیئت مدیره‌تان تشکیل شد و تصمیم گرفت و ابلاغ کرد که هیچ. ولی اگر نشد من دیگر این مجسمه را مرمت نمی‌کنم و بدهید به همان متخصصتان که با سطل رنگ می‌زند مرمت کند!

- شرایط بقیه مجسمه‌ها به چه صورتی است؟ مثل بوعلی، نادر و بقیه.

- الان مجسمه بوعلی هم خیلی وضعش بد است. این مجسمه ساخت ۱۳۲۵ است. هم ترک دارد و هم جنس سنگش خوب نیست. مجسمه را به مرور جابجا هم کرده‌‌اند و صدمه دیده است. سعدی هم همینطور. فرشته‌ عدالت هم همینطور انگشتهایش شکسته شده است. میراث فرهنگی در فکر هست که فکری برای اینها بکند.

- شما خودتان تدریس هم می‌کنید؟

- من نه. من دوسال در دانشگاه فرح پهلوی سابق که الان شده الزهرا درس دادم اما بعد از آن نه. اصلا حوصله تدریس ندارم و نمی‌توانم.

- الان وضعیت مجسمه سازی در ایرن چطور است؟

- همه در یک خط هستند. همان اندازه که می‌شود امید داشت همان اندازه هم می‌شود نا امید بود. ببینید شما وقتی می‌خواهی که یک کاری را انجام بدهی تا زمانی که عشق واقعی به کار نداشته باشی موفق نمی‌شوی. الان همینطور است. الان مسائلی برای ما در اولویت قرار دارد که هیچ هم‌خوانی با هنر ندارد. می‌آیند میلیاردها تومان خرج می‌کنند برای یک برنامه‌ای که چند روز طول می‌کشد وقتی هم که تمام شد اثری از آن باقی نمی‌ماند. آن وقت برای حفظ و احیای یک تابلو نقاشی اصیل ایرانی که کار یک هنرمند ایرانی است کاری نمی‌کنند و آخرش رنگرز می‌آید و رنگ می‌ریزد روی آن! مگر انجمن آثار ملی چکار کرده است؟ در جایی تابلویی بود از حکیم‌المک اثر کمال‌الملک که آنجا را ساخته بود. آنجا که آنموقع مال انجمن آثار ملی نبود. بعد آمدند یک کتابخانه‌ای آنجا درست کردند در جایی که آینه کاری بود. قشری به قطر سه سانتیمتر روی تمام آینه‌ها گچ گرفته بودند!

- چند تا خاطره از پدرتان هم برای ما تعریف کنید.

- خاطره که زیاد است اما یک خاطره بگویم که در ارتباط با مجسمه‌سازی باشد. زمانی که حدود پانزده سالم بود یک روز ظهر وقتی پدرم بعد از کار روی یک مجسمه برای نهار رفته بود من آمدم چکش قلمش را برداشتم شروع کردم به تراشیدن سنگ! آنموقع علاقه داشتم به مجسمه‌سازی و گاهی هم نقاشی می‌کشیدم ولی کار مجسمه‌سازی نکرده بودم برای من هم مهم نبود که کجای سنگ را می‌تراشم و چکار می‌کنم فقط مهم این بود که سنگ را بتراشم و ببینم که چطور است! یک دفعه دیدم گوش من گرفته شد و یک کشیده محکم خورد توی گوشم! دیدم پدرم است و گفت چکار داری می‌کنی؟ گفتم سنگ می‌تراشم! او هم خیلی محکم به من گفت تو غلط کردی که داری همچین کاری می‌کنی! مگر نمی‌بینی پدرت با چه بدبختی مجسمه می‌تراشد؟ تو می‌خواهی از من هم بدبخت‌تر بشوی!؟ بلدشو و برو! الان هم هر وقت روی سنگ کار می‌کنم یاد آن روز می‌افتم!

 

- خیلی ممنون و متشکر. چیز دیگری برای کامل کردن حرفها ماند؟

- ببینید! گفتنیها زیاد است. ولی زمانش باید ایجاب کند!

تیم گفتگو: حمیدرضا حسن‌پور، احسان حسینی، محمد مهدی مولایی

مجسمه ابوالحسن صدیقی در خیابان گذر هنرمندان کیش

 

 

برچسب‌ها: ابوالحسن صدیقی, كمال الملك, مجسمه سازي, اميركبير
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

 

ابوالحسن‌خان صدیقی (۱۲۷۳ - ۱۳۷۴) نقاش و مجسمه‌ساز برجستهٔ ایرانی و از شاگردان کمال‌الملک بود. مجسمه فردوسی در میدان فردوسی، مجسمه خیام در پارک لاله تهران، مجسمه نادرشاه افشار در مشهد و طرح چهره ابوعلی سینا از کارهای برجستهٔ وی هستند.

زندگی

ابوالحسن‌خان صدیقی در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محلهٔ عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا باقرخان صدیق‌الدوله از اهالی نور مازندران بود اما سال‌ها پیش از زاده شدن ابوالحسن به تهران آمده بودند و ساکن عودلاجان شده بودند که آن زمان از کوی های اعیان‌نشین پایتخت بود. ابوالحسن در هفت سالگی به مدرسهٔ اقدسیه رفت که از مدارس جدید بود و سعیدالعلمای لاریجانی آن را بنیان گذاشته بود. پس از پایان آموزش ابتدایی برای ادامه تحصیل به مدرسهٔ آلیانس رفت و در آن‌جا بدون این که استادی داشته باشد آغاز به نقاشی کرد؛ نقاشی‌های او روی دیوارهای مدرسه اعتراض مدیران مدرسه را در پی داشت.

هر چند خانواده اشرافی او آرزوهای دیگری برای‌اش می‌پروراند و پدرش گرایش نداشت که فرزندش به نقاشی روی آورد اما علاقهٔ بیش از اندازه ابوالحسن به نقاشی و طراحی او را بر آن داشت تا درس را در سال پایانی مدرسه رها کرده و همراه دوستش علی‌محمد حیدریان نزد کمال‌الملک غفاری برود و بر سر کلاس درس او در مدرسهٔ صنایع مستظرفه حاضر شود. پس از سه سال تحصیل در سال ۱۲۹۹ با درجهٔ ممتاز دیپلم گرفت و در همان مدرسه به عنوان آموزگار به آموزش هنرجویان پرداخت. شاگرد برجستهٔ او علی‌اکبر صنعتی در مورد این دوران می‌نویسد: [ابوالحسن] «... در کار هنرآفرینی آن‌چنان خوش می‌درخشد که به روایت مرحوم اسمعیل‌خان آشتیانی، آقا کمال‌الملک اغلب از سر طنز و تشویق شاگرد، او را آمیرزا ابولحسن‌خان رقیب صدا می‌کرد!»

مدرسه صنایع مستظرفه

 
مجسمهٔ ونوس میلو (به فرانسوی: Vénus de Milo)‏ در موزه لوور. صدیقی اولین مجسمهٔ سنگی خود را از روی عکسی از این مجسمه می‌سازد و به احمدشاه اهدا می‌کند که گم شده‌است.

میل مبهم درونی صدیقی را به سوی مجسمه‌سازی می‌کشاند و در حالی که در آن زمان هیچ استاد مجسمه‌سازی در ایران وجود نداشت و در هیچ کجا از جمله مدرسهٔ صنایع مستظرفه آموزش داده نمی‌شد او در سال ۱۳۰۱ با وسایلی ابتدایی مجسمه‌ای گچی از نیم‌تنه کودکی می‌سازد و به کمال‌الملک عرضه می‌کند. کمال‌الملک با دیدن مجسمه متوجه استعداد صدیقی که اکنون دیگر یکی از آموزگاران نقاشی در مدرسه بود می‌شود و گل‌خانه‌ٔ مدرسه را تبدیل به کارگاه مجسمه‌سازی می‌کند و صدیقی ضمن آموزش دادن نقاشی به تجربه‌اندوزی در زمینهٔ مجسمه‌سازی می‌پردازد و با خواندن کتاب‌هایی که کمال‌الملک از اروپا با خود آورده بود تا اندازه ای به جنبه‌های نظری مجسمه‌سازی نیز آشنا می‌شود.

پس از آن که چندین مجسمهٔ گچی می‌سازد و طی دو سه سال توانایی بایسته را پیدا می‌کند روزی از کمال‌الملک می‌خواهد که امکان ساختن مجسمه‌ای از سنگ را برای او فراهم کند که کمال‌الملک نخست مخالفت می‌کند و امکانات و تجربهٔ صدیقی را کافی نمی‌داند اما سرانجام می پذیرد و هزینهٔ خرید سنگ را تقبل می‌کند. صدیقی از روی عکسی از مجسمهٔ ونوس دومیلو کار ساختن مجسمه ونوس را شروع می‌کند و سرانجام در سال ۱۳۰۴ کار این مجسمهٔ سنگی به پایان می‌رسد. کمال‌الملک که متوجه استعداد کم‌نظیر شاگرد خود می‌شود او را به همراه مجسمهٔ سنگی ونوس میلو به حضور احمدشاه می‌برد و در این دیدار احمدشاه پنجاه تومان که در آن زمان پول زیادی بود به کمال‌الملک می‌دهد و مقرری ماهانه‌ای به مبلغ ۲۰ تومان برای پیش‌برد و تداوم کارهای صدیقی برای وی تعیین می‌کند و کمال‌الملک نیز سرپرستی کارگاه تازه تاسیس شدهٔ مجسمه‌سازی مدرسه صنایع مستظرفه را به او می‌سپارد.

در این دوران او مجسمه‌های بسیاری می‌سازد از جمله:مجسمهٔ گچی فردوسی، مجسمه‌های نیم‌تنه و تمام قد امیرکبیر، مجسمه ابوالقاسم، مجسمهٔ الیاس دوره‌گرد و دلاک حمام. ماندگارترین مجسمهٔ این دوران، که در سال ۱۳۰۵ ساخته شده‌است، مجسمهٔ سیاه نی‌زن (حاج مقبل) است که از گچ فرنگی پاتینه شده ساخته شده‌است و ارتفاع آن ۹۳ سانتی‌متر است و هم‌اکنون در موزه هنرهای ملی نگه‌داری می‌شود.

عزیمت به اروپا

 

سال ۱۳۰۶ سالی است که کمال‌الملک از تمامی مناصب خود کناره گیری و به حسین‌آباد نیشابور کوچ کرد. او هنگام ترک تهران به صدیقی پیشنهاد داد به اروپا رفته و تحصیلات تکمیلی خود را در آن‌انجا بگذراند؛ پولی را هم که کمال‌الملک در این مدت از محل دریافت مستمری احمدشاه برای‌اش پس‌انداز کرده بود به او داد. با کوچ استاد شاگردان و معلمان مدرسه نیز پراکنده شدند و یک سال بعد در ۱۳۰۷ صدیقی با هزینهٔ شخصی از تهران به آستارا و از آن‌جا به باکو و مسکو و از طریق مسکو به فرانسه رفت. مدتی به چند کشور اروپایی سفر کرد و سرانجام به مدت چهار سال در مدرسه عالی ملی هنرهای زیبای پاریس زیر نظر آنژالبر به فراگیری و کسب تجربه در مجسمه‌سازی و حجاری پرداخت.

صدیقی که در فاصله‌ٔ دو جنگ جهانی در اروپا به سر می‌برد بیشتر وقت خود را به نقاشی می‌گذراند. او ۱۶۰ تابلو در این دوران کشید.

بازگشت به کشور و ازدواج

 
صدیقی و همسرش قدرت‌السادات میرفندرسکی در میدان فردوسی ویلا بورگز رم کنار مجسمه فردوسی

اسفند سال ۱۳۱۲ صدیقی با کوله‌باری از تجربه به کشور بازگشت او چند ماه بعد در اردیبهشت ۱۳۱۳ با دختر خالهٔ خود قدرت‌السادات میرفندرسکی ازدواج کرد. با کسب اجازه از کمال‌الملک که در تبعید خودخواسته به‌سر می‌برد و با کمک دوست و هم‌کلاسی قدیمی‌اش علی‌محمد حیدریان دوباره مدرسهٔ هنرهای مستظرفه را دایر کرد. پس از مرگ کمال‌الملک در ۱۳۱۹ به دلایل نامعلومی این مدرسه تعطیل شد. اما بعد از مدتی مدرسه دیگری به نام مدرسهٔ هنرهای زیبا وابسته به وزارت فرهنگ تشکیل شد صدیقی پس از مدتی سرانجام می‌پذیرد که در این مدرسهٔ جدید به تدریس بپردازد. این مدرسه بعد از تاسیس دانشگاه تهران تحت عنوان دانشکده هنرهای زیبا به کار خود ادامه می‌دهد و ریاست دپارتمان حجاری در این دانشکده به صدیقی سپرده می‌شود.

انجمن آثار ملی

در سال ۱۳۲۹ صدیقی به انجمن آثار ملی پیوست در این دوران او چهره‌نگاری از مشاهیر علمی و ادبی ایرانی را به انجام رساند و مجسمه‌های ماندگاری از این مشاهیر ساخت. چهره‌نگاری از سعدی، بوعلی سینا، فردوسی و حافظ حاصل این دوران است.

او سرانجام در سال ۱۳۴۰ از دانشگاه تهران بازنشسته شد اما تمام هم و غم خود را به مجسمه‌سازی اختصاص داد. با سفر به ایتالیا موفق شد مجسمه‌های ماندگاری در ایتالیا بسازد. مجسمه نادر و همراه‌اش در آرامگاه نادرشاه مشهد و مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران و مجسمه خیام پارک لاله تهران هم حاصل این سال‌ها است.

سال‌های پایانی

در جریان انقلاب ۱۳۵۷ مجسمه خیام آسیب جدی دید و به دلیل پرتاب سنگ به این مجمسه صورت و انگشتان‌اش شکست در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گروهی ناشناس سر مجسمهٔ فردوسی را از تن جدا کردند که بعدها مرمت شد. در هنگام وقوع انقلاب، صدیقی در ایتالیا در کار ساختن مجسمهٔ امیرکبیر بود، ماکت گچی مجسمه تمام شده بود که مسئولین دولت حکومت جدید از پرداخت هزینه‌های بعدی سرباز زدند و مجسمهٔ برنزی که قرار بود ساخته شود هرگز ساخته نشد. این ماکت گچی که ۲۲۵ سانتی‌متر ارتفاع دارد توسط لورنزو نیکولوچی ریخته‌گری شده و ساخته شد اما به دلیل تغییر دولت در ایران در سال ۵۷ انتقال آن به تهران منتفی شد. این مجسمه پس از ۳۳ سال در تاریخ ۱۹ مهر سال ۱۳۸۹ به همت شهرداری وقت تهران، طی مراسمی با حضور خانواده ایشان و مسئولین شهرداری در پارک ملت در فضای زیبایی نصب گردید. محل نصب آن پس از ورودی پارک ملت، کمی بالاتر به پله‌هایی می‌رسید که در دوسوی آن تندیس‌های جاودانهٔ مشاهیر ایران‌زمین خودنمایی می‌کند. درست در نقطه بالایی پله‌ها و در افق زیبایی که به چشم می‌آید، مجسمهٔ رشید و پرابهت امیرکبیر که ۳۳ سال پیش در کارگاه هنرمند ایتالیایی به دست زنده یاد ابوالحسن صدیقی ساخته و توسط لورنزو نیکولوچی ریخته‌گری شده خود را نشان می‌دهد.

صدیقی بعد از مدتی به ایران بازگشت و سال‌های پایانی را در سکوت و انزوا به‌سر برد. در هشتم تیر ۱۳۷۱ همسرش نیز درگذشت.

در سال ۱۳۷۰ کمیسیون ملی یونسکو در ایران تصمیم گرفت از آثار صدیقی عکس‌برداری کند و کتابی در این زمینه منتشر کند. کتاب در سال ۱۳۷۳ منتشر شد صدیقی یک سال پس از انتشار این کتاب در ۲۰ آذر ۱۳۷۴ درگذشت.

پس از مرگ برای او مجالس بزرگداشتی برگزار شد، همچنین سفارش ساخت مجسمه‌ای از او به فرزندش فریدون صدیقی داده شد که این تندیس نیم‌تنه هم‌اکنون در دانشکده هنرهای زیبا قرار دارد. در سال ۱۳۸۸ نیز تندیس نیم‌تنه دیگری از این هنرمند در جزیره کیش و در قطعه گذر هنرمندان برپا گردید.

آثار

مجسمه‌ها

 
نقش برجسته روی آرامگاه کمال الملک در نیشابور

گوستینوس آمبروزی مجسمه‌ساز ایتالیایی در دیدار از مجسمهٔ فردوسی در ویلا بورگز رم در دفتر یادبود می‌نویسد:

«دنیا بداند، من خالق مجسمهٔ فردوسی را میکل آنژ ثانی شرق شناختم. میکل آنژ بار دیگر در مشرق زمین متولد شده‌است.»

ابولحسن صدیقی مجموعاً ۸۳ مجسمه ساخته‌است که از بین آن‌ها، تعدادی که اطلاعات دقیقی در موردشان ثبت شده، در فهرست زیر آمده‌است؛ علاوه بر آن او به ساخت مجسمه‌هایی از سرشناسان معاصر ایران نیز پرداخته‌است. از جمله مجسمهٔ رضاشاه و محمدرضا پهلوی و تقی‌زاده (برای مجلس شورای ملی) دکتر حبیبی (یکی از روسای دانشکده کشاورزی)، بیات، کاشف‌السلطنه (مجسمه در لاهیجان است) مجسمه‌ٔ مرحوم ساعی، امام قلی خان (حاکم فارس در زمان شاه عباس صفوی) در میدان مرکزی شهر قشم.

سالنامجنسارتفاع (سانتی‌متر)محل نگهداری

۱۳۰۳

نیم‌تنهٔ دختربچه

گچ فرنگی

۲۰

مجموعهٔ خصوصی

۱۳۰۵

سیاه نی‌زن (حاج مقبل)

گچ فرنگی پاتینه شده

۹۳

موزه هنرهای ملی

۱۳۰۵

نیم‌تنهٔ حاج مقبل

گچ فرنگی پاتینه شده

۶۳

موزهٔ هنرهای ملی

۱۳۰۷

نیم‌تنهٔ زن جوان

سنگ مرمر یزد

۳۵

مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲

نیم‌تنهٔ پیرمرد

گچ فرنگی

۶۷

مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲

نیم‌تنهٔ جوان (ابوالقاسم)

گچ فرنگی

۶۴

مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲

نیم‌تنهٔ خدمتکار خانه (ننه حسین)

گچ فرنگی پاتینه شده

۳۰

مجموعهٔ خصوصی

۱۳۱۲

نیم‌تنهٔ پیرمرد

سنگ مرمر یزد

۵۱

مجموعه خصوصی

۱۳۱۲

مجسمهٔ فردوسی سوار بر سیمرغ

گچی

۱۶۰

از میان رفته!

۱۳۱۳

نیم‌تنهٔ ابوالقاسم فردوسی

گچی

۷۰

از میان رفته!

۱۳۱۷

نیم‌تنهٔ نادرشاه

سنگ مرمر یزد

۷۰

موزه توس مشهد

۱۳۱۹

مادر استاد (شاجان)

گچ فرنگی پاتینه شده

۳۳

مجموعهٔ خصوصی

۱۳۲۱

چهار نقش برجسته از قضات ایران

سنگ سفید سپری

۱۸۰×۹۰

کاخ دادگستری تهران

۱۳۲۲

میرزا تقی‌خان امیرکبیر

گچ فرنگی پاتینه شده

۲۲۰

مدرسه دارالفنون

۱۳۲۳

فرشتهٔ عدالت

سنگ مرمریت

۲۲۰

کاخ دادگستری تهران

۱۳۲۵

نقش برجستهٔ سه خوان از شاهنامه فردوسی

سنگ سپری

۸۵×۴۳۰

سردر زورخانه بانک ملی ایران

۱۳۳۰

شیخ اجل سعدی

سنگ مرمریت

۲۸۵

میدان سعدی شیراز

۱۳۳۳

حکیم ابوعلی سینا

سنگ مرمریت

۲۸۵

میدان آرامگاه ابوعلی سینا همدان

۱۳۳۵

نادرشاه و سربازانش

ریخته‌گری برنز سوخته

۷ متر

آرامگاه نادرشاه مشهد

۱۳۳۷

نیم‌تنهٔ برادر استاد

گچ فرنگی

۴۴

مجموعهٔ خصوصی

۱۳۴۷

نقش برجستهٔ نیم‌رخ استاد کمال‌الملک غفاری

سنگ مرمریت

۶۰×۶۵

آرامگاه کمال الملک، نیشابور

۱۳۴۷

حکیم ابوالقاسم فردوسی

سنگ مرمر کارارا

۱۸۵

میدان فردوسی ویلا بورگز رم

۱۳۴۸

حکیم ابوالقاسم فردوسی

سنگ مرمر کارارا

۱۸۵

آرامگاه فردوسی توس

۱۳۴۹

نیم‌تنهٔ خیام

سنگ مرمر کارارا

۹۰

آرامگاه خیام نیشابور

۱۳۵۰

حکیم ابوالقاسم فردوسی

سنگ مرمر کارارا

۳ متر

میدان فردوسی تهران

۱۳۵۵

ماکت امیرکبیر

گچی

۲۲۵

ریخته‌گری میلان ایتالیا

۱۳۵۴

حکیم عمر خیام

سنگ مرمر کارارا

۱۸۵

پارک لاله تهران

۱۳۵۶

مجسمهٔ سواره یعقوب لیث صفاری (شهره به رستم)

برنز

۴۵۰

میدان مرکزی زابل

۱۳۵۷

مجسمهٔ امیر کبیر

برنز

؟

پارک ملت تهران

نقاشی‌ها

صدیقی نقاش آثار برجسته‌ای از خود به‌جا گذاشته و طرح‌های او از چهره‌ٔ بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی چهرهٔ آنان را تثبیت کرده‌است. علاوه بر آن دو تابلو از وی در موزه سعدآباد بوده و یک تابلو بزرگ به طول ۷ متر و ارتفاع ۳ متر از او در سفارت ایران در پاریس است. این تابلو چهرهٔ اولین ایلچی‌خان ایران (سفیر ارران) در دربار لویی شانزدهم است.

وی در سال‌هایی که در اروپا بود ضمن نقاشی کشیدن از مناظر اروپا در موزهٔ لوور از روی آثار رافائل، رامبرانت، روبنس، انگر... تابلوهایی با شباهت بسیار به تابلوهای اصلی کپی کرده‌است. تابلوی روبنس بر اثر سهل‌انگاری از بین رفته‌است اما کپی درخشان او از تابلوی مریم و عیسی اثر رافائل در اختیار فرزند او فریدون صدیقی است. به گفته وی این هنرمند «یک تابلوی تمام قد فرشته دختر چشمه (سورس) دارد و چون این تابلو خیلی عریان است آدم هر جایی نمی‌تواند آنرا نمایش دهد!»

صدیقی اغلب تابلوهای خود را با آب‌رنگ و رنگ روغن کشیده‌است.

 

طرح‌ها

 
چهره ابوعلی‌سینا بصورت سیاه قلم روی کاغذ (سال ۱۳۲۴) که همکنون به عنوان چهره رسمی ابوعلی سینا شناخته شده‌است.

طرح‌های صدیقی از بزرگان ادبیات فارسی به عنوان طرح‌های تثبیت شده‌ای از چهره آنان رواج پیدا کرده‌است. به‌ویژه طرح چهرهٔ بوعلی سینا و سعدی و فردوسی.

در مورد طراحی چهرهٔ ابن‌سینا در سال ۱۳۲۳ گروهی کارشناس تشکیل می‌شود و طراحی چهره به عهدهٔ ابولحسن صدیقی گذاشته می‌شود؛ او در اردیبهشت ۱۳۲۴ تصویری تمام چهره با قلم سیاه طراحی کرد و در بیست و یکمین جلسه‌ٔ انجمن آثار ملی این تصویر تصویب شد و بر روی اوراق بخت‌آزمائی ابن‌سینا چاپ شد. در دی ۱۳۲۷ طرح نیم‌رخ همان طرح تمام‌رخ نیز توسط صدیقی کشیده شد و در چاپ تمبر و مدال و موارد مشابه مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۳۲۸ گروه شش نفری که در آن هوشنگ سیحون و ابولحسن صدیقی نیز حضور داشتند برای نبش قبر بوعلی سینا به همدان رفتند، پس از نبش قبر جمجمهٔ بوعلی سینا مورد بازدید این افراد قرار گرفت، پس از ساختن آرامگاه جدید بوعلی اسکلت وی بار دیگر در آرامگاه جدید به خاک سپرده شد. پس از آن صدیقی از طرف انجمن آثار ملی ماموریت پیدا کرد که مجسمه‌ای از بوعلی سینا بسازد؛ این مجمسه نیز در ۱۳۳۳ ساخته شد و هم‌اکنون در میدان بوعلی سینا در شهر همدان قرار دارد.

سالنامنوعابعاد

۱۳۰۹

پرترهٔ هنرمند در جوانی، فلورانسایتالیا

مدادرنگی روی کاغذ

۳۰×۲۰

۱۳۱۰

پرترهٔ هنرمند در جوانی، پاریس

آب مرکب روی کاغذ

۲۴×۱۶

۱۳۱۰

چشم‌اندازی از فلورانس، ایتالیا

سیاه قلم روی کاغذ

۲۵×۱۵

۱۳۱۰

اسکله گوندوله‌ها در ونیز، ایتالیا

سیاه قلم روی کاغذ

۲۰×۱۵

۱۳۱۰

لنگرگاه مخصوص گوندوله‌ها در ونیز، ایتالیا

سیاه قلم روی کاغذ

۲۰×۱۵

۱۳۲۴

چهره ابوعلی سینا

سیاه قلم روی کاغذ

 

۱۳۲۸

نیمرخ بوعلی سینا

سیاه قلم روی کاغذ

۳۵×۴۸

۱۳۲۸

پرتره سعدی

سیاه قلم روی کاغذ

۳۵×۴۸

۱۳۳۰

پرتره زن جوان، رم ایتالیا

مدادرنگی روی کاغذ

۲۱×۲۱

۱۳۵۰

پرتره حافظ

 

۱۱۰×۷۰

رنگ روغن

سالنامابعاد

۱۳۰۳

پرتره ننه‌حسین، خدمتکار باوفای مادر استاد

۴۰×۳۲

۱۳۰۴

پرتره خواهر استاد

۵۵×۴۶

۱۳۰۶

کپی از تابلوی مریم و عیسی اثر رافائل

۸۵×۸۵

۱۳۰۶

پرترهٔ مریم، استاد علی‌محمد حیدریان و استاد ابوالحسن صدیقی (پروژه دیپلم مدرسه کمال‌الملک)

۴۵×۳۰

۱۳۰۷

منظره‌ای از لتیان، اطراف تهران

۵۰×۳۳

۱۳۰۷

شمایل علی

۴۰×۳۰

۱۳۰۷

منظره‌ای از دهکدهٔ دماوند

۵۰×۳۳

۱۳۰۷

پرتره هنرمند در جوانی

۵۵×۴۸

۱۳۰۹

پرتره هنرمند در جوانی، فلورانس ایتالیا

۲۷×۱۸

۱۳۰۹

دو چشم‌انداز از میدان سان مارکو ونیز-ایتالیا

۴۱×۳۴

۱۳۰۹

پرتره هنرمند در جوانی، ونیز- ایتالیا

۸۲×۶۵

۱۳۰۹

دهکده‌ای کنار رود سن- پاریس

 

۱۳۰۹

پرتره هنرمند در ونیز- ایتالیا

۴۰×۳۳

۱۳۰۹

دهکده‌ای در نزدیکی فلورانس- ایتالیا

۴۵×۳۵

۱۳۰۹

چشم‌اندازی از جنوب فرانسه

 

۱۳۰۹

رخت‌شوی‌خانه‌ای در پاریس

۴۲×۳۵

۱۳۰۹

پرتره هنرمند در مارسی- فرانسه

۷۰×۵۵

۱۳۱۰

پرتره هنرمند در جوانی

۳۳×۲۵

۱۳۱۰

کپی از یک اثر رامبراند (تصویر خود رامبراند)

۵۶×۳۵

۱۳۱۲

پرتره همسر هنرمند (نیمه‌کاره)

۷۰×۵۳

۱۳۳۷

اقامت‌گاه هنرمند در مونتی‌پاریولی- رم – ایتالیا

۴۰×۳۰

۱۳۳۹

چشم‌اندازی از مونتی‌پاریولی- رم- ایتالیا

۸۴×۶۲

۱۳۵۵

چشم‌اندازی از مونتی‌پاریولی- رم- ایتالیا

۵۰×۳۵

آب‌رنگ

سالنامابعاد

۱۳۰۷

کلیسای نتردام، پاریس

۲۹×۲۱

۱۳۰۸

چشم‌انداز یک پارک در پاریس

۳۰×۲۲

۱۳۰۸

منظره‌ای خارج از پاریس

۵۲×۳۸

۱۳۰۹

چشم‌اندازی از رود سِن- پاریس

۳۰×۲۲

۱۳۰۹

دورنمایی از شهر قدیمی ونیز- ایتالیا

۵۳×۳۸

۱۳۰۹

چشم‌اندازی از دهانهٔ ورودی کانال گرانده- ونیز- ایتالیا

۵۴×۳۸

۱۳۰۹

منظره‌ای نزدیک مارسی- فرانسه

۴۹×۳۹

۱۳۰۹

چشم‌اندازی از جنوب فرانسه

۵۷×۴۲

۱۳۰۹

یکی از لنگرگاه‌های ونیز- ایتالیا

۲۹×۲۱

۱۳۰۹

چشم‌اندازی از محله‌ای قدیمی در شهر پاریس

۵۲×۴۲

۱۳۰۹

دورنمایی از طبیعت- جنوب فرانسه

۳۰×۲۲

۱۳۰۹

دهکده‌ای در نزدیکی پاریس

۳۰×۲۲

۱۳۰۹

منظره‌ای از اطراف پاریس

۲۹×۲۲

۱۳۰۹

دورنمایی از اطراف پاریس

۵۱×۳۹

۱۳۰۹

چشم‌انداز محله‌ای قدیمی در شهر پاریس

۳۰×۲۲

۱۳۰۹

دورنمای محله‌ای قدیمی در شهر پاریس

۴۶×۴۱

۱۳۰۹

دورنمای محله‌ای قدیمی در شهر پاریس

۵۲×۴۲

۱۳۱۰

دورنمای کلیسایی در ونیز- ایتالیا

۳۰×۲۲

۱۳۱۰

دورنمایی از ونیز- ایتالیا

۳۰×۲۲

۱۳۱۰

دورنمایی از سان مارکو- ونیز- ایتالیا

۵۴×۳۸

۱۳۱۰

دورنمایی از بندر ونیز- ایتالیا

۵۴×۳۸

۱۳۱۰

پلی بر رود سن- پاریس

۵۲×۴۲

۱۳۱۰

دورنمای محله‌ای قدیمی در شهر پاریس

۵۲×۴۲

۱۳۱۰

منظره‌ای از رود سن- پاریس

۵۲×۴۲

۱۳۱۰

چشم‌اندازی از ونیز- ایتالیا

۵۴×۳۸

۱۳۱۰

چشم‌اندازی از رود سن- پاریس

۵۲×۴۲

۱۳۱۰

دورنمای محله‌ای قدیمی در شهر پاریس

۵۴×۳۸

۱۳۱۰

چشم‌اندازی از جنوب فرانسه

۵۴×۳۸

۱۳۱۰

میدان سن مارکو- ونیز- ایتالیا

۳۰×۲۲

۱۳۱۰

کلیسایی در شهر پاریس

۲۵×۱۵

۱۳۳۰

پل سن مارتین و کانال گرانده- ونیز- ایتالیا

۲۹×۲۱

آثار از میان رفته

  • ۱۳۰۴ - مجسمه سنگی «ونوس دمیلو» اولین مجسمه سنگی ساخته شده توسط صدیقی که به احمدشاه اهدا شده بود هرگز یافت نشد.
  • ۱۳۱۲ - مجسمه گچی فردوسی سوار بر سیمرغ (با همکاری حسنعلی وزیری). ارتفاع حدود ۱۶۰ سانتی‌متر.
  • ۱۳۱۳ -نیم‌تنه گچی حکیم ابولقاسم فردوسی. ارتفاع:۷۰ سانتی‌متر.
  • تندیس تمام‌قد ملک المتکلمین از سنگ مرمر. (تا سال ۱۳۷۸ در پارک شهر قرار داشت و پس از آن به انبار سازمان پارک‌ها منتقل شد. در خرداد سال ۱۳۸۵ اعلام شد این مجسمه گم شده‌است.)

نشان‌ها و افتخارات

  • هنگام پرده‌برداری مجسمهٔ فردوسی در ویلا بورگز رم رئیس جمهور وقت ایتالیا کورونسکی نشان «کومن داتور» که نشان اول هنر در ایتالیا را به او هدیه داد.

 


برچسب‌ها: ابوالحسن صدیقی, فردوسي, نادرشاه افشار, ابوعلي سينا
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

ایرج کریم‌خان زند (به اختصار ایرج زند)، نقاش و مجسمه ساز ایرانی است.

او در سال ۱۳۲۹ در تهران متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۳۴۶ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل گردید وی از شاگردان محسن وزیری مقدم از هنرمندان مدرنیسم ایران بود که ظرف 20 سال گذشته نمایشگاه‌های متعددی از آثار نقاشی و حجم خود برگزار کرده بود. 
در سال1354 به منظور ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال ۱۳۶۰ همزمان با شروع جنگ ایران و عراق از دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) فارغ التحصیل شد و به ایران بازگشت. ایرج زند از سال ۱۳۶۴ بیش از ۱۵۰ نمایشگاه انفرادی برپا کرد و در بیش از ۳۵ نمایشگاه گروهی در ایران، فرانسه، آلمان، کویت و پرتقال آثار مجسمه و نقاشی‌اش را به تماشا گذاشت. زند از سال ۱۳۶۳ به تدریس در دانشگاه‌های هنری ایران پرداخت. او عضو هیئت مدیره انجمن هنرمندان نقاش ایران نیز بوده است.

مجسمه‌هاي بزرگ شهري او در تهران و اصفهان و نيز ديوارنگاره‌هايش، در متروي تهران، كليساي سنت‌ماري - فرانسه - و نمازخانه سنت‌پل ماندگار شده‌اند.

از جمله آثار بارز وی می توان به مجموعه مجسمه های فلزی او اشاره کرد که حاصل برش و خمش صفحات دو بعدی و در نتیجه تبدیل آنان به احجام و فرم های سه بعدی است. بر خلاف بیشتر گونه های دیگر مجسمه، آثار زند از تمامی جهات دیداری قابل برداشت و دارای هویت اند. وی در آخرین نمایشگاه خود از پلکسی گلاس به جای صفحات فولادی نیز استفاده کرده بود.

وی با گمان ابتلا به یک بیماری ساده تنفسی یا گوارشی در بیمارستان بستری شد اما بیماری وی سرطان روده و معده تشخیص داده شد. ایرج زند در صبح روز ۲۳ آذر ماه ۱۳۸۵ در بیمارستان پارس تهران درگذشت.

 

چند نمونه از کارهای ایرج زند

 


برچسب‌ها: ایرج زند, ايرج كريم خان زند, محسن وزيري مقدم, تهران
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک