بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

سید ابوالقاسم ذرّه (سجادی) (۱۲۷۸ خورشیدی/ ۱۸۹۹میلادی در تهران – ۷ اردیبهشت ۱۳۱۷ خورشیدی / ۲۷ آوریل ۱۹۳۸ میلادی در ۳۹ سالگی) شاعر، روزنامه‌نگار، مترجم، آموزگار زبان فارسی، لغت‌شناس، ایران‌شناس و کمونیست اهل ایران بود.

او در مدت کوتاه زندگانی‌اش ( حدود ۳۹ سال )، نویسندگی و سردبیری نشریات متعددی را آزمود، در حکومت برآمده از جنبش جنگل مشارکت کرد، و به آموزش و پژوهش در نهادهای شرق‌شناسی شوروی پرداخت. وی سرانجام ...


برچسب‌ها: سید ابوالقاسم ذرّه, سید محمد سجادی, ملك الشعرای بهار, سعید نفیسی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۳ توسط آ . پاسارگاد

نصرت‌الله امینی

متولد : ۱۲۹۴خورشیدی در اراک

مرگ : ۳۱ فروردین ۱۳۸۸ (۹۴ سال)

در بیمارستانی حومه واشنگتن دی سی

فرزندان :محمد، مسعود، محمود، فریبا و مهدی‌ امینی

مسلمان . 

حزب سیاسی : جبهه ملی


برچسب‌ها: نصرت‌الله امینی, دبيرستان دارالفنون, دكتر محمد مصدق, مهندس مهدي بازرگان

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد

مجید موقر ، روزنامه‏ نگار و سیاستمدار در 1277 در بوشهر تولد یافت. پدرش میرزا حسین‏خان موقرالملك از اعیان و مالكین بوشهر و چند دوره نمایندگى مجلس را عهده‏ دار بود. مجید تحصیلات مقدماتى را در مدرسه سعادت بوشهر انجام داد و سپس براى ادامه تحصیل به بندر كراچى ...


برچسب‌ها: مجید موقر, رضاخان, ملك الشعرای بهار, حسين مكي

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۵ توسط آ . پاسارگاد
 

کامیار عابدی

زندگینامه:
كاميار عابدي متولد اول فروردين ١٣٤٧ است .


برچسب‌ها: کاظم تینا تهرانی, سهراب سپهري, كاميار عابدي, سياوش کسرايي

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

نصرالله زرین پنجه در سال ۱۲۸۵ در تهران متولد شد و از همان کودکى با موسیقى مأنوس شد و خود با آن انس گرفت. نصراللَّه زرین‏پنجه بسیار جوان بود که در خود ذوق به موسیقى را احساس کرد و با دلى سرشار از این علاقه به نزد میرزا ربیع برادر درویش خان رفت و شاگردى او را به جان و دل پذیرفت. میرزا ربیع همین که نصراللَّه را جوان مستعدى یافت با شوقى مطبوع تعلیم او را برعهده گرفت و نصراللَّه را به رموز موسیقى آشنا ساخت.

نام :

نصراللَّه

نام خانوادگی :

زرین‏پنجه

عنوان :

نوازنده

تاریخ تولد :

۱۲۸۵

جنسیت :

مرد

 



برچسب‌ها: نصرالله زرین پنجه, ملك الشعرای بهار, مرتضي ني داوود, علي اكبر شهنازي

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

حسن ارسنجانی (۱۳۴۸-۱۳۰۱)، روزنامه نویس، مدیر روزنامهٔ (داریا) وکیل دادگستری، نمایندهٔ بدون اعتبارنامه دورهٔ پانزدهم، معاون (۴ روزه) نخست وزیر، لیدر جمعیت آزادی، وزیر کشاورزی، عامل اصلی برنامهٔ اصلاحات ارضی در ایران، سفیر ایران در ایتالیا.


برچسب‌ها: حسن ارسنجاني, دبيرستان دارالفنون, دانشكده حقوق, دانشگاه تهران

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

ماشاالله آجودانی (زادهٔ ۱۳۲۹ در آمل) نویسنده و تاریخ‌دان ایرانی مقیم انگلستان است.


برچسب‌ها: ماشاالله آجودانی, رضاخان, ملك الشعرای بهار, ميرزا ملکم خان

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

محمدرضا آشتياني‌زاده فرزند ميرزا هاشم آشتياني (روحاني و نماينده مجلس)


برچسب‌ها: محمدرضا آشتياني‌زاده, احمد قوام السلطنه, دكتر محمد مصدق, ملك الشعرای بهار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه هفتم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 

علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج، خورشیدی در دهکده یوش از توابع نور استان مازندران (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ - درگذشته ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی و پدر شعر نو فارسی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.

نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.

تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین می‏دانند و او را هم‏پایه‏ی شاعران سمبولیست بنام جهان می‏دانند.

زندگی

کودکی

نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی درروستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیم‌خان اعظام‌السلطنه متعلق به خانواده‌ای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گله‌داری مشغول بود.  پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسب‌سواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.

نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار می‌داد و در کوچه باغ‌ها دنبال نیما می‌کرد.

اقامت در تهران

۱۲ ساله بود که به همراه خانواده تهران رفت  و روبه‌روي مسجد شاه كه يكي از مراكز فعاليت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌اي استيجاري، مجاور مدرسه‌ي دارالشفاء مسكن مي‌گزيند.

 او ابتدا به دبستان «حيات جاويد» مي‌رود و پس از چندي، به يك مدرسه‌ي كاتوليك كه آن وقت در تهران به مدرسه‌ي «سن‌لويي» شهرت داشته، فرستاده مي‌شود . در مدرسه از بچه‌ها کناره‌گیری می‌کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم‌هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد . نظام وفا استادي است كه نيما، شعر بلند «افسانه» كه به‌قولي، سنگ بناي شعر نو در زبان فارسي است را به او تقديم كرده است.

پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌لویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.

فعالیت‌های اجتماعی

دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفانهای سهمگین سیاسی - اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمی‌توانست از این توفان‌های اجتماعی بی تاثیر بماند. نیما از نظر سیاسی تفکر چپگرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر می‌شد همکاری قلمی داشت. از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. دو سال بعداز استخدام در وزارت ماليه ، با گرايش به مبارزه‌ي مسلحانه عليه حكومت قاجار ، اقدام به تهيه‌ي اسلحه مي‌كند. در همين سال‌هاست كه مي‌خواهد به نهضت مبارزان جنگلي بپيوندد؛ اما بعدا منصرف مي‌شود.

دیرتر در دهه بیست خورشیدی در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیات مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپگرای این دوران منتشر می‌گردید.

تشکیل خانواده

در سال ۱۳۰۵ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد. درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت. در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد. وی که در این زمان به دلیل بی‌کاری خانه‌نشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی می‌اندیشید اما چیزی منتشر نمی‌کرد.

ترک تهران

در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در این‌جا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش می‌کرد که چرا درآمدی ندارد. او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.

تغییر نام

علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده‌است.

آغاز شاعری

نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.

نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز می‌شود و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد.  او در ۶۲ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد.

آثار نیما

منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شده‌است. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کرده‌است و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداخته‌است.بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد می‌کند. چنان که خطاب به حافظ می‌گوید:

حافظا این چه کید و دروغ است   کز زبان می وجام ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست   که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو رونده‌است    
   
(افسانه)

نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسأله‌گو افکاری اجتماعی را بیان می‌کند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری می‌کند و هنوز راه خود را پیدا نکرده‌است. با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت. ای شب نیز در هفته‌نامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.

زندگی شخصی

نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند. پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و می‌خواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت. نیما صفورا را هنگام آب‌تنی در رودخانه دیده بود. این منظره شاعرانه و شکست عشق پیشین الهام‌بخش او در سرودن افسانه بود.

سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند. شراگیم در سال ۱۳۲۴ خورشیدی به دنیا آمد.

خانه نیما

خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می‌رسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث‌فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شده‌است و حفاظت می‌شود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.

مرگ

 
نما بیرونی خانه نیما
 
 
خانه نیما در دهکده یوش مازندران اردیبهشت ۱۳۸۶، آرامگاه او و سیروس طاهباز در وسط حیاط قرار دارد

این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته‌است.

کتاب‌شناسی

اشعار

  • قصه رنگ پریده
  • منظومه نیما
  • خانواده سرباز
  • ای شب
  • افسانه
  • مانلی
  • افسانه و رباعیات
  • ماخ اولا
  • شعر من
  • شهر شب و شهر صبح
  • ناقوس قلم انداز
  • فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ
  • آب در خوابگه مورچگان
  • مانلی و خانه سریویلی
  • مرقد آقا (داستان)
  • کندوهای شکسته (داستان)
  • آهو و پرنده‌ها (شعر و قصه برای کودکان)
  • توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)

مرغ آمین

مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده

رفته تا آنسوی این بیداد خانه

باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه

نوبت روز گشایش را

در پی چاره بمانده

می‌شناسد آن نهان بین نهانان (گوش پنهان جهان دردمند ما)

جور دیده مردمان را

با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد،

می‌دهد پیوندشان در هم

می‌کند از یاس خسران بار آنان کم

می‌نهد نزدیک با هم، آرزوهای نهان را

بسته در راه گلویش او

داستان مردمش را

رشته در رشته کشیده (فارغ از عیب کاو را بر زبان گیرند)

بر سر منقار دارد رشتهٔ سردرگمش را

او نشان از روز بیدار ظفرمندی است

با نهان تنگنای زندگانی دست دارد

از عروق زخمدار این غبارآلوده ره تصویر بگرفته

از درون استغاثه‌های رنجوران

در شبانگاهی چنین دلتنگ، می‌آید نمایان

وندر آشوب نگاهش خیره بر این زندگانی

که ندارد لحظه‌ای از آن رهایی

می‌دهد پوشیده، خود را بر فراز بام مردم آشنایی

آثار تحقیقی، نامه‌ها و یادداشت‌ها

آثاری که در کتاب " نیما یوشیج، دربارهٔ هنر و شعر و شاعری با گردآوری سیروس طاهباز" انتشار یافته:

  • ارزش احساسات در زندگی هنر پیشگان
  • تعریف و تبصره
  • حرف‌های همسایه
  • مقدمه خانواده سرباز
  • نامه به شین پرتو
  • مقدمهٔ «آخرین نبرد» شعرهای اسماعیل شاهرودی «آینده»
  • یادداشت برای مجموعه شعر منوچهر شیبانی
  • شعر چیست؟
  • از یک مقدمه
  • یک مصاحبه
  • درباره جعفرخان از فرنگ آمده
  • یک دیدار

سایر آثار:

  • دنیا خانه من است
  • نامه‌های نیما به همسرش - عالیه جهانگیر
  • کشتی توفان
  • مجموعه کامل اشعار(تدوین توسط سیروس طاهباز)

آثار درباره نیما

  • مهدی اخوان ثالث، بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج
  • مهدی اخوان ثالث، عطا و لقای نیما یوشیج
  • شاپور جورکش، بوطیقای شعر نو
  • بهمن شارق، نیما و شعر فارسی، بررسی و نقد آثار نیما یوشیج
  • حسین صمدی، کتابشناسی نیما
  • سیروس طاهباز و محمدرضا لاهوتی، یادمان نیما یوشیج
  • محمد عبدعلی، فرهنگ واژگان و ترکیبات اشعار نیما یوشیج
  • محمود فلکی، نگاهی به شعر نیما
  • حمید حسنی، موسیقی شعر نیما (تحقیقی در اوزان و قالب‌های شعریِ نیمایوشیج)
  • سیروس طاهباز، کماندار بزرگ کوهساران: زندگی و شعر نیما یوشیج
  • محمد حقوقی، نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده تفسیر و تحلیل موفق‌ترین شعرها
  • سعید حمیدیان، داستان دگردیسی: روند دگر گونیهای شعر نیما یوشیج
  • سیاوش کسرایی، در هوای مرغ آمین: نقدها، گفت و گوها و داستان‏ها
  • محمدعلی شهرستانی، عمارت دیگر (معنی شعر نیما) در پنج بخش
  • تقی پورنامداریان، خانه‌ام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد
  • عطاالله مهاجرانی، افسانة نیما
  • امید طبیب زاده، نگاهی به شعر نیما یوشیج: بحثی در چگونگی پیدایش نظام‌های شعری، انتشارات نیلوفر
  • مسعود بیزارگیتی، نیما، پاسخی به ضرورتی تاریخی

 


برچسب‌ها: نيما يوشيج, ملك الشعرای بهار, شعرا, شعرای معاصر
نوشته شده در تاريخ دوشنبه یازدهم دی ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

     

سعید نفیسی (۱۸ خرداد ۱۲۷۴-۲۳ آبان ۱۳۴۵ خورشیدی)، دانش‌پژوه، ادیب، تاریخ‌نگار، نویسنده، مترجم و شاعر ایرانی. او جز نسل اول استادان دانشکده تاریخ دانشگاه تهران بود

زندگی‌نامه

سعید نفیسی، فرزند میرزا علی‌اکبر ناظم‌الاطبا (معروف به "ناظم‌الاطبا کرمانی") در ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. تحصیلات سه‌سالهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ شرف، یکی از نخستین مدارس جدید که پدرش تأسیس کرده بود گذراند و تحصیلات متوسطه را در مدرسهٔ علمیه، تنها مدرسه‌ای که دورهٔ متوسطه داشت، در بهار ۱۲۸۸ در تهران به پایان رساند. پانزده ساله بود که برادر بزرگترش دکتر اکبر مؤدب نفیسی او را برای ادامهٔ تحصیل به اروپا برد. نفیسی تحصیلات خود را در شهر نوشاتل سویس و دانشگاه پاریس انجام داد و در سال ۱۲۹۷ به ایران بازگشت. ابتدا در دبیرستان‌های تهران به تدریس زبان فرانسه پرداخت و بعد در وزارت فواید عامه مشغول خدمت شد. در سال ۱۲۹۷ به گروه نویسندگان مجلهٔ دانشکده پیوست و در مدت یک سالهٔ فعالیت این مجله با ملک‌الشعرا بهار همکاری داشت.

در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و علاوه بر تدریس زبان فرانسه در دبیرستان‌ها، به کار آموزش در مدارس علوم سیاسی، دارالفنون، مدرسه عالی تجارت و مدرسه صنعتی پرداخت. در سال‌های بعد به تدریس در دانشکده‌های حقوق و ادبیات پرداخت و به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.

سعید نفیسی از بیماری آسم رنج می‌برد و سال‌های آخر عمر را در پاریس به‌سر می‌برد. زمانی که برای شرکت در نخستین کنگرهٔ ایران‌شناسان به تهران آمده‌بود در ۲۲ آبان ۱۳۴۵ در تهران درگذشت. وی را در تهران در کنار قبر پدرش و در بقعه‌ای به نام سر قبر آقا (ظهیر الاسلام) دفن نمودند.

خود سعید نفیسی با قلم و انشاء خود به زیبایی هرچه تمام تر زندگی نامه خود را این چنین نگاشته است :

خانواده پدري من تا جايي که خبر دارم، يازده پشت همه پزشک بوده اند. نياي يازدهم من حکيم برهان الدين نفيسي بن عوض بن حکيم کرماني صاحب مؤلفات معروف در طب، که برخي از آنها تا روزي که طب قديم را در ايران فرا مي گرفتند کتابهاي درسي بود، طبيب دستگاه الغ بيک پسر شاهرخ (۸۱۲- ۸۵۳) شاهزاده دانشمند معروف تيموري بود، و در دربار وي در حلقه دانشمندان معروفي که در سمرقند گرد آمده بودند مي زيست. وي در ۸۲۴در سمرقند، آن رصدخانه معروف را برپا کرد و گروهي از دانشمندان را در آن شهر گرد آورد. چنان مي نمايد که برهان الدين نفيسي را در همان زمان ها از کرمان به سمرقند خواسته است؛ زيرا که وي برخي از مؤلفات خود را در آن شهر پرداخته است. چنان مي نمايد که پس از مرگ الغ بيک در ۸۵۳به کرمان بازگشته؛ زيرا که حواشي شرح موجز القانون را که پس از آن شرح پرداخته، در کرمان نوشته است.
از آن پس فرزندان وي پشت در پشت در کرمان زيسته اند و در اين ميان تنها جد هشتم من ميرزا سعيد شريف طبيب کرماني به اصفهان رفته و چندي در دربار شاه عباس بزرگ در آن شهر زيسته است، و وي نيز در پايان زندگي به زادگاه خود برگشته و بازماندگان او همه در کرمان بوده اند و چند تن از بزرگان دانش و ادب کرمان از اين خاندان بوده اند.
پدرم دکتر علي اکبر نفيسي ناظم الاطباء در ۱۲۶۳قمري در کرمان ولادت يافت. تا ۱۹سالگي در آن شهر مي زيست و طب قديم و علوم متداول آن روزگار را در آن شهر فراگرفت. در اين ميان مدرسه دارالفنون را در ۱۲۶۸در تهران تأسيس کردند و مهمترين رشته اي که در آن تدريس مي کردند طب جديد بود.
در ۱۲۸۲از تهران به همه فرمانروايان ولايات دستور دادند که از هر شهري جواناني از خاندان هاي دانشمندان را که شايسته دانش اندوزي در اين مدرسه باشند، به تهران بفرستند. حکمران کرمان پدرم را براي همين کار به تهران فرستاد و وي دوره طب دارالفنون را در چهار سال به پايان رساند و بي درنگ کارهاي مهم به او رجوع کردند؛ از آن جمله رياست نخستين بيمارستاني بود که در ۱۲۹۰به نام مريضخانه دولتي تأسيس کردند و همان بيمارستان سيناي امروز است. بيشتر اوقات خود را در تهران مي گذرانيد و گذشته از طبابت دربار سلطنت و حرم خانه، به درد مردم هم مي رسيد، تا اينکه در نهم خرداد ۱۳۱۳در ۷۹ سالگي درگذشت. مؤلفاتي در رشته هاي مختلف علم و ادب از او مانده است.
پدرم در آغاز، همسري از خانواده دولتشاهي گرفت که در جواني درگذشت و از او دو فرزند زاد که يکي از آنها برادرم دکتر علي اصغر مؤدب الدوله نفيسي ماند. پس از آن مادرم جليله جمال الدوله از خاندان خواجه نوري را به همسري اختيار کرد. از چهار پسر و سه دختر که يکي از آنها در خردسالي از ميان رفت، من پيش از همه در تهران در ۱۸خرداد ماه ۱۲۷۴شمسي که در آن سال مصادف با ۸ژوئن ۱۸۹۶م است به جهان آمدم. پدرم مي گفت آن سال ناصرالدين شاه آخرين سفر خود را به ييلاق جاجرود کرده بود، و وي را که از پزشکان معالجش بود، با خود برده بود. خبر ولادت من در آن اقامتگاه تابستاني به او رسيد. ناصرالدين شاه در اين مورد بخششي به او کرده بود و چون از تاريخ خاندان ما آگاه بود، به او گفته بود نام جد هشتم مرا به من بدهند و اين نام از آنجا به من تعلق گرفت.
در پنج سالگي مرا به مدرسه شرف گذاشتند که تنها سه سال ابتدايي را داشت. از سال چهارم ابتدايي تا سال سوم متوسطه را در مدرسه علميه به تحصيل پرداختم. چون سال سوم دبيرستان را به پايان رساندم، براي فرا گرفتن دوره دوم متوسطه و دوره عالي، مرحوم برادرم مرا با برادر پس از من، دکتر حسن مشرف نفيسي به اروپا برد.
بدين گونه در پاييز سال ۱۲۸۸دوره دوم متوسطه را در بهترين دبيرستان نوشاتل، «دبيرستان کلژلاتن» آغاز کردم. در سوئيس وفرانسه فراگرفتن زبان يوناني و لاتين براي آموختن علم طب ضروري بود. خانواده من مي خواست من پيروي از همان سنت خانوادگي بکنم و در اروپا فن پزشکي را بياموزم. به همين جهت مرا به آن دبيرستان سپردند و در کلاس پنجم که به آن «پنجم لاتين» مي گفتند، به کار آغاز کردم.
پس از يک سال خانواده ام مناسب تر دانست که ما دو برادر به پاريس برويم. اقامت در سوئيس و فرانسه ناچار مي بايست دلبستگي مرا به ادبيات اين زبان بسيار بکند. هنگامي که به تهران بازگشتم، دستگاه فرهنگي توسعه بسيار يافته بود و در چندين دبيرستان، دوره متوسطه را تدريس مي کردند. زباني که همه در پي فراگرفتن آن بودند، زبان فرانسه بود و ايرانياني که اين زبان را در آن کشور آموخته بودند و مي توانستند آن را درس بدهند، انگشت شمار بودند. به همين جهت نخستين کاري که به من رجوع کردند، تدريس زبان فرانسه در دو دبيرستان بود که مهمترني دبيرستان هاي تهران بودند: يکي دبيرستان اقدسيه که از معروف ترين دبيرستان هاي ملي بود، و ديگر دبيرستان تهران امروز که در آن زمان به آن مدرسه «سن لويي» مي گفتند و کشيشان لازاريست کاتوليک آن را تأسيس کرده و اداره مي کردند.
در ضمن معمول بود کساني که چيزي مي دانستند، در خانه خود به سالمندان درس مي دادند. من هم پيروي از اين سنت پسنديده کردم و هفته اي سه روز عده اي از سالمندان که سن همه آنها بيشتر و گاهي دو برابر سن من بود، درس مجاني از من مي گرفتند.
برادرم مرحوم اکبر مؤدب نفيسي هم در خانه پدري هفته اي يک روز درس فيزيک مي داد. از جمله کساني که پاي درس او مي آمدند، مرحوم ملک الشعراي بهار بود. به اين وسيله با اين شاعر بزرگ آن روزها آشنا شدم. پدرم نيز که ذوق ادبي سرشاري داشت، با بسياري از اديبان معروف تهران رفت و آمد داشت و همين سبب شد که من از آغاز کار در محيط ادبي تهران وارد شدم. ذوق فطري من کم کم پرورش يافت و بر تجارب من در اين رشته افزوده شد.
در ۱۲۹۷حسين علا مأمور تشکيل وزارتخانه جديدي به نام «وزارت فلاحت و تجارت و فوايد عامه» شد، و درصدد برآمد مجله اي به عنوان «مجله فلاحت و تجارت» تأسيس کند. در آن زمان انجمن ادبي معروف «دانشکده» تأسيس شده بود و مجله اي به همين نام منتشر مي کرد که مرحوم بهار مدير آن بود و تهيه مقالات و تصحيح و طبع آنها را به من سپرده بودند. تجربه اي که در کار چاپ به هم زده بودم، سبب شد که آقاي علا مرا به مديريت آن مجله دعوت کرد و پس از مدت کوتاهي که يکي دو شماره آن مجله را، چنان که مطلوب وي بود، منتشر کردم کار مرا پسنديد، رياست اداره فلاحت را به من داد.
دو سال رياست اين اداره با من بود تا آنکه اداره جديدي به نام «اداره امتيازات» در آن وزارتخانه تأسيس شد و رياست آن را به من دادند. چندي نگذشت که کار ديگري به من رجوع شد، و آن اين بود که راه تهران به دماوند را دو مهندس بلژيکي که در وزارتخانه بودند، ساخته بودند و راهداري از آيندگان و روندگان مي گرفتند و يکي از منابع عايدي آن وزارتخانه بود. رياست آن راه را به من دادند. پس از چندي رئيس اداره کارگزيني آن وزارتخانه شدم که در آن زمان اداره پرسنل مي گفتند. چند ماه بعد وزارتخانه، مدرسه اي به نام «مدرسه عالي تجارت» تأسيس کرد و مرا به رياست آن گماشتند.
در تمام اين مدت من همچنان مشغول تدريس در مدارس مختلف بودم. از آن جمله چندي در دبيرستان نظام تدريس کردم، تا اينکه به دلايل بسيار طبعم از کارهاي اداري رميده شد و مصمم شدم کار خود را منحصر به تدريس بکنم. مرحوم عنايت الله سميعي معاون وزارت معارف و آقاي دکتر عيسي صديق رئيس تعليمات بودند. اين انديشه را با ايشان در ميان گذاشتم. تازه مدرسه علوم سياسي را که تا آن زمان تابع وزارت امور خارجه بود، به وزارت معارف سپرده بودند و من به تدريس تاريخ در آن مدرسه و تدريس تاريخ ادبيات در مدرسه دارالفنون مأمور شدم. پس از آن تدريس در مدرسه عالي تجارت و مدرسه صنعتي (هنرستان دولتي امروز) نيز به عهده من قرار گرفت. هنگامي که دانشگاه تهران تأسيس شد، به دانشگاه منتقل شدم و نخست در دانشکده حقوق و سپس در دانشکده ادبيات مأمور تدريس شدم.
در اين ميان مرا جزو نخستين اعضاي فرهنگستان انتخاب کردند و سفرهاي متعدد در خارج از ايران براي من پيش آمد، چنان که تاکنون نه بار براي شرکت در جشنها و عضويت کنگره هاي ادبي به خاک شوروي رفته ام. در اين سفر به کشورهاي مختلف مانند افغانستان و هند و پاکستان و لبنان و مصر و ايتاليا و سوئيس و آلمان و چکسلواکي و مجارستان و روماني و بلغارستان و اتريش و هلند و دانمارک و بلژيک و فرانسه و انگلستان و آمريکا رفته ام و در سر راه بيش و کم در عراق و ترکيه و يونان درنگ کرده ام.
***
استاد سعيد نفيسي استاد دانشمند و پرکار دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران روز يک شنبه ۲۳ آبان ماه ۱۳۴۵ در ۷۲سالگي درگذشت و در مزار خانوادگي اش (سر قبر آقا) به خاک سپرده شد. حدود پنجاه سال متوالي از عمر او در خدمت فرهنگ و ادب کشور گذشت. نويسنده مؤلف و اهل تحقيق بود. از آثار قلمي و تأليفات او علي التحقيق بيش از صدها کتاب ورساله کوچک و بزرگ در مسائل متفرقه، ادبي و تاريخي طبع شده است. در اينجا به فهرستي که توسط آقاي ايرج افشار تهيه و تنظيم گرديده اشاره مي شود.

الف- آثار ادبي
 

آتشهاي نهفته (يا حسابها درست درنياند، ۱۳۳۰)؛ آخرين يادگار نادرشاه (نمايشنامه، ۱۳۰۶)؛ ستارگان سياه (مجموعه داستان، ۱۳۱۷)؛ فرنگيس (۱۳۱۰)؛ گلچيني از ديوان سعيد نفيسي(۱۳۳۳)؛ ماه نخشب (مجموعه داستان، ۱۳۲۸)؛ نيمه راه بهشت (داستان، ۱۳۳۲).

ب- ادبيات اروپايي
 

آدام متيسکيه ويچ (ترجمه، ۱۳۳۴)؛ آرزوهاي بر باد رفته (اثر بالزاک، ترجمه، ۱۳۳۷)؛ اديسه (اثر هومر، ترجمه، ۱۳۳۷)؛ افسانه هاي گريلف (۱۳۲۳)؛ ايلياد (اثر هومر، ترجمه، ۱۳۳۴)؛ به ياد ماکسيم گورکي(۱۳۱۵)؛ پل ورويرژيني (اثر برناردن دوسن پير، ۱۳۳۵)؛ پوشکين (۱۳۲۵)؛ تاريخ ادبيات روسي (جلد اول، ۱۳۴۴)؛ زندگي و کار و هنر ماکسيم گورکي (با چند داستان، ۱۳۳۶)؛ عشق چگونه زايل شد (و چند داستان ديگر، اثر لئون تالستوي، ۱۳۳۱)؛ نايب چاپارخانه (اثر پوشکين، ۱۳۲۶)؛ نمونه اي از آثار پوشکين(۱۳۱۵)؛ يادبود گريلف (۱۳۲۳).

ج- متون فارسي
 

پندنامه انوشيروان از بدايعي بلخي (۱۳۱۲)؛ تاريخ گيتي گشا (تأليف ميرزا محمد صادق موسوي، با دو ذيل تأليف عبدالکريم شريف و آقا محمدرضا شيرازي، ۱۳۱۷)؛ تاريخ مسعودي(معروف به تاريخ بيهقي، ۳جلد، ۱۳۱۹- ۱۳۳۲)؛ دستورالوزرا (تأليف خواندمير، ۱۳۳۷)؛ دو تقرير از خواجه امام عمر خيام (مندرج در مجله شرق، ۱۳۰۹)؛ ديوان ازرقي هروي (۱۳۳۶)؛ ديوان انوري (۱۳۳۷)؛ ديوان اوحدي مراغي (۱۳۴۰)؛ ديوان قصايد و غزليات معين الدين جنيد شيرازي (۱۳۲۰)؛ ديوان رشيد وطواط (۱۳۳۹)؛ ديوان قصايد و غزليات عطار نيشابوري (۱۳۱۹)؛ ديوان قصايد و غزليات نظامي (۱۳۳۸)؛ ديوان عمعق بخارايي (۱۳۳۹)؛ ديوان قاسم انوار (۱۳۳۷)؛ ديوان مقطعات و رباعيات ابن يمين (۱۳۱۸)؛ ديوان لامعي گرگاني (۱۳۱۹)؛ ديوان هلالي جغتايي(۱۳۳۷)؛ رباعيات باباافضل کاشاني (۱۳۱۱)؛ رباعيات حکيم عمرخيام (۱۳۰۶)؛ رساله روحي انارجاني (۱۳۳۳)؛ رساله صاحبيه. (۱۳۳۳)؛ رساله فريدون بن احمد سپهسالار (۱۳۲۵)؛ رساله مجديه (نوشته مجد الملک سينکي، (۱۳۲۱)؛ زين الاخبار (تأليف ابوسعيد عبدالحي گرديزي، ۱۳۳۳)؛ سالنامه خواجوي کرماني (۱۳۱۶)؛ شاهنامه (جلدهاي ۷تا ۱۰چاپ بروخيم، ۱۳۱۴)؛ شاهنامه (جلد اول، چاپ خاور، ۱۳۱۰)؛ فتوت نامه ناصري (۱۳۳۹)؛ کليات عراقي (۱۳۳۵)؛ گشايش و رهيش (تأليف ناصرخسرو، ۱۳۲۸)؛ گلستان سعدي (۱۳۴۰)؛ لباب الالباب (۱۳۳۵)؛ مقامات عبدالخالق غجدواني و عارف ريوگري (۱۳۳۳)؛ منتخب قابوسنامه (۱۳۲۰)؛مواهب الهي در تاريخ آل مظفر، تأليف معين الدين يزدي، جلد اول، (۱۳۲۶)؛ نصيحت نامه (قابوسنامه، ۱۳۱۲).

د- تحقيق در ادبيات فارسي و ايران
 

آثار گمشده ابوالفضل بيهقي (۱۳۱۵)؛ ابن سينا در اروپا (۱۳۳۳)؛ احوال و منتخب اشعار خواجوي کرماني (۱۳۰۷)؛ احوال و اشعار رودکي (۱۳۰۹- ۱۳۰۹)؛ احوال و اشعار فارسي شيخ بهايي (۱۳۱۶)؛ تاريخ نظم و نثر ايران در زبان فارسي (۱۳۳۴)؛ جستجو در احوال و اشعار فريدالدين عطار (۱۳۲۰)؛ در پيرامون احوال و اشعار حافظ (۱۳۲۱)؛ در مکتب استاد (مباحث دستوري و املايي، ۱۳۳۴)؛ روزگار ابن سينا (۱۳۳۱)؛ زندگي و کار و انديشه و روزگار پورسينا (۱۳۳۳)؛ سخنان سعدي درباره خودش (۱۳۱۶)؛ سرچشمه تصوف (۱۳۴۵)؛ سرگذشت ابن سينا به قلم خود او (۱۳۳۲)؛ شاهکارهاي نثر معاصر فارسي (دو جلد، ۱۳۳۰- ۱۳۳۲)؛ مجدالدين همگر شيرازي (۱۳۱۴)؛ نظامي در اروپا (۱۳۱۴)؛ ترجمه جشن نامه ابن سينا (۱۹۵۳).

هـ- تاريخ ايران
 

بابک خرم دين، دلاور آذربايجان (۱۳۳۳)؛ بحرين، حقوق ۱۷۰۰ساله ايران (۱۳۳۳)؛ تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان(۱۳۴۲)؛ تاريخ اجتماعي در دوران پيش از تاريخ و آغاز تاريخ (۱۳۴۲)؛ ايران در دوره پهلوي (۱۳۱۸)؛ تاريخ بيمارستان هاي ايران (۱۳۲۹)؛ تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر (۱۳۳۵- ۱۳۴۴)؛ تاريخ اجتماعي قرون معاصر (۱۳۳۴)؛ تاريخ تمدن ايران ساساني (۱۳۳۱- ۱۳۴۴)؛ تاريخ شهرياري رضاشاه پهلوي (۱۳۴۴)؛ خاندان طاهريان (۱۳۳۵)؛ در پيرامون تاريخ بيهقي (۱۳۴۲)؛ درفش ايران و شير و خورشيد (۱۳۲۸)؛ شيخ زاهد گيلاني، رشت (۱۳۰۷)؛ مدرسه نظاميه بغداد (۱۳۱۳)؛ مسيحيت در ايران (۱۳۴۳)؛ يزدگرد سوم (۱۳۱۲).

و- لغت
 

فرهنگ فارسي جيبي (۱۳۴۳)؛ فرهنگ فرانسه- فارسي (۱۳۰۹- ۱۳۱۰)؛ فرهنگ نفيسي (فرنودسار، تأليف علي اکبر ناظم الاطباء، پنج جلد، ۱۳۱۸- ۱۳۳۹)؛ فرهنگنامه پارسي (۱۳۱۹).

ز- کتاب شناسي
 

فهرست کتابخانه مجلس شوراي ملي (جلد ششم، ۱۳۴۴)؛ فهرست آثار اروپايي درباره ابن سينا:
Bibliographie des principaux travaux europeenne sur Avicenne, 1953

ح- ترجمه تاريخ
 

ابن خلدون و تيمور لنگ (تأليف والتر فيشل، ترجمه با همکاري نوشين نفيسي، ۱۳۳۹)؛ تاريخ ترکيه (تأليف لاموش، ۱۳۱۶).

ط- آثار ديگر
 

پيشرفت هاي فرهنگي در اتحاد جماهير شوروي (۱۳۲۳)؛ سازمان آموزش عمومي در اتحاد جماهير شوروي (۱۳۲۳)؛ سرانجام آلمان (ترجمه، ۱۳۲۶)؛ صنعت تخم نوغان ايران (تأليف ف. لافن و هـ.ل. رابينو، ترجمه، ۱۲۹۸)؛ معالجه تازه براي حفظ دندان هاي طبيعي و دهان (تأليف گريگوريان)؛ هفتاد سال زندگي، پنجاه سال خدمت به دانش (زندگي عبدالعظيم قريب، ۱۳۲۶)؛ هديه دوستانه (۱۳۰۴).

ي- مجلات
 

اميد (روزنامه، هفت شماره، ۱۳۰۲)؛ پيام نو (مجله ماهانه، دوازده شماره، ۱۳۰۹- ۱۳۱۰)؛ شرق (مجله، سال اول، دوازده شماره، ۱۳۱۳)؛ مجله فلاحت و تجارت (۱۲۹۷- ۱۲۹۹سه سال).

مقالات
 

مقالات نفيسي بسيار متعدد و متفرق و در زمينه هاي متنوع است و از سال ۱۲۹۰در جرايد و مجلات ايران ديده شده است.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (۱۳۸۷) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.


برچسب‌ها: سعید نفیسی, ناصرالدين شاه, ملك الشعرای بهار, حسين علا
نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 

محمدتقی بهار

Bahar.jpg

 

 

 

 

 

 

محمدتقی بهار، ملقب به ملک‌الشعرا ، شاعر ، ادیب ، نویسنده ، روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار معاصر ایرانی بود.

 

 

 

 

 

زندگی‌نامه

محمدتقی بهار در شانزدهم آبان ۱۲۶۵ ه‍. ش. برابر با ۱۳۰۵ ه‍. ق. در مشهد زاده شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، قصیده‌سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه می‌دانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادرش از یک خانوادهٔ گرجی، که در دورهٔ عباس میرزا به ایران آمده بودند. مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. می‌گوید که پدرش ترجمه‌های الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه می‌آورد و با صدای بلند برای افراد خانواده می‌خواند و چون خسته می‌شد، مادرش خواندن را ادامه می‌داد.

بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی می‌خواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. وقتی ۱۵ ساله شد، اوضاع کشور یعنی مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع دیگر کسی به شاعران اعتنایی نخواهد کرد و تقریبا او را از شعر گفتن منع کرد و تلاش کرد تا وی را به تجارت وادارد.

اما این تلاش به دو دلیل به نتیجه نرسید، نخست اینکه محمدتقی بهار چندان علاقه‌ای به تجارت نداشت و دوم اینکه پدرش در سن ۱۸ سالگی او درگذشت و موفق نشد که جلوی شاعر شدن او را بگیرد. در بیست سالگی به صف مشروطه‌طلبان خراسان پیوست و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضا به چاپ می‌رسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلی شاه.

بهار در ۱۳۲۸ روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه‌بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. در ۱۳۳۲ به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه‌ای در نظم و نثر پدید آورد. علاوه بر بهار عده‌ای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی و تیمورتاش با این مجله همکاری داشتند.

انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از معروفترین قصیده‌های بهار، «بث‌الشکوی»، در ۱۳۳۷ به مناسبت توقیف نوبهار سروده شده‌است. کودتای ۱۲۹۹ بهار را برای سه ماه خانه‌نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنی‌ترین قصیده‌های خود، هیجان روح، را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی می‌کرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی می‌آموخت.

در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده‌است و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان می‌بینند. بعدها بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری سرود. در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینه‌ای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و او هوشمندانه از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیرماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد.

بهار در این دوران به فعالیت علمی و آموزشی روی آورد و در کنار استادانی چون عباس اقبال آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر و صادق رضازاده شفق در سال تحصیلی ۱۳۰۷-۱۳۰۸ در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت. در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضاشاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ چند بار به حبس و تبعید محکوم شد. در ۱۳۱۲ از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشن‌های هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.

از آن به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ پس از پایان مجلس ششم و کناره‌گیری از مجلس آغاز شده بود غنای بیشتری یافت. طی این دوره بود که بار دیگر به مطالعهٔ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علی‌اصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامع‌الحکایات عوفی پرداخت. دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبک‌شناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. در ۱۳۱۶ تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی را به عهده گرفت.

با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده حب‌الوطن را در اندرز به شاه جدید سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در دو جلد در سال  ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.

پس از غائلهٔ آذربایجان در ۱۳۲۴، بهار زیر لوای قوام‌السلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگرهٔ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینهٔ قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفا کرد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. اما بر اثر ابتلا به بیماری سل، تنها در ماههای تیر، مرداد و شهریور ۱۳۲۶ فرصت حضور در مجلس را یافت. در نیمهٔ دوم ۱۳۲۶ بهار که به بیماری سل مبتلا گشته بود، با استفاده از مرخصی استعلاجی از مجلس، برای معالجه به شهر لوزان در سویس رفت. بهار قصیده به‌یاد وطن معروف به «لُزَنیه» را در همین شهر سرود. اما مضیقهٔ شدید مالی باعث گردید که بهار با نیمه‌کاره رها کردن معالجه راهی ایران شود. سفر بهار به سویس کمی بیش از یک سال تا اردیبهشت ۱۳۲۸ طول کشید. بهار در بازگشت به ایران به تدریس دانشگاهی ادامه داد.

در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایه‌گذاران آن بود (اعضای مؤسس دیگر: دکتر علی شایگان، حائری‌زاده، مهندس قاسمی، دکتر حکمت، احمد لنکرانی، محمد رشاد و محمود هرمز)، به ریاست جمعیت انتخاب شد و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را، به اقتفای چکامهٔ بلند منوچهری سرود.

بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی بعلت ابتلا به بیماری سل در گذشت را و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. دوباره لازم به یادآوری است كه وی دو سال قبل از مرگ ، درمان بیماری خود را در خارج از كشور به علت عدم تمكن مالی نیمه كاره گذاشته بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بررسی آثار

آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقاله‌ها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رساله‌های تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمه‌های متون پهلوی، سبک‌شناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به خصوص شاهنامهٔ فردوسی را در برمی‌گیرد.

مهم‌ترین اثر بهار دیوان اشعار اوست که به اعتباری کارنامهٔ عمر او نیز به شمار می‌رود. این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی از بهار نقل می‌کند که می‌خواسته‌است سروده‌های خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب دیوان خود را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواستار شده بود که دوتن آشنا با شعر و شاعری را برای پاک‌نویس اشعارش در اختیار او بگذارد، اما این تقاضا اجابت نشد.

در میان آثار تحقیقی بهار نیز سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی ممتاز است. این کتاب حاصل ۳۰ سال تتبع و تدریس استاد است. هنوز هم کتابی در این موضوع که بتواند با آن رقابت کند تألیف نشده‌است. بهار به این مبحث از علوم ادبی در زبان فارسی استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی آن، به حق به نام او مُهر خورد. ژیلبر لازار در اثر نفیس خود «زبان کهن‌ترین آثار نثر فارسی» به سبک‌شناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد کرده، و آن کتاب را اثری افتخارآمیز شمرده‌است.

بهار بخشی از سبک‌شناسی شعر را نیز که چند دوره آن را درس داده، و با وزارت فرهنگ در بهار ۱۳۲۹ برای چاپ و نشر آن قرارداد بسته بود، نوشت که با شدت گرفتن بیماری سل مجال آن پیدا نکرد تا تدوین و نگارش این اثر را به پایان برساند. اما تقریرات درسی او با عنوان تاریخ تطور شعر فارسی چاپ و منتشر شد. عبدالحسین زرین‌کوب در وصف سبک‌شناسی شعر بهار می‌نویسد که او بیان خصوصیات مکتبهای شعر فارسی را ضابطه بخشید و کارهایی که بعدها در این باب صورت گرفت، جز تکرار و شرح آن نیست.

بهار در تدوین دستور زبان، معروف به دستور پنج استاد (تهران، ۱۳۲۹) سهم عمده دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادهٔ مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی اوست. او ضمن درس سبک‌شناسی نثر، نکات دستوری تازه‌ای بیان می‌کرد و اصرار داشت که در امتحان درس سبک‌شناسی این نکات را نیز موضوع سؤال قرار دهد.

مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامهٔ فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایران‌نامه و سخن چاپ و منتشر شد. این مقاله‌ها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژه‌شناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.

 

 
 
آرامگاه بهار
 

در عرصه شاعری

برخی را عقیده بر آن است که بعد از جامی، در انسجام کلام و روانی طبع و جامعیت، شاعری هم پایه بهار نداشته‌ایم. بهار تحصیلات خود را به شیوه امروزی فرا نگرفته بود، اما با مطالعه عمیق در آثار گذشتگان به مدد حافظه پر بار و سرشار خود، این نقیصه را جبران کرد و در فنون ادبی و تحقیقی به پایه‌ای از جامعیت رسید که بزرگترین محققان زمان به گفته‌ها و نوشته‌های او استناد می‌کردند. به زبان عربی تا آن حد که بتواند از مسیر تحقیق و تتبع به آسانی بگذرد آشنا بود و با زبانهای فرانسه و انگلیسی تا حدودی آشنایی داشت. دیوانهای شاعران سلف را به دقت خوانده بود و این خود به حضور ذهن او در یافتن و به کار بردن لغات در ترکیبات شعری یاری می‌رساند. بهار در بدیهه گویی و ارتجال، طبعی فراخ اندیش و زودیاب داشت و به آسانی از مضایق وزن و تنگنای قافیه بیرون می‌آمد. پایه و مقام شاعری او در عنفوان جوانی در حدی بود که بعضی از حاسدان سروده‌های او را به پدرش یا به بهار شروانی نسبت می‌دادند. حاسدان او را در معرض آزمایش نیز قرار دادند و لغاتی ناهنجار را بارها در اختیار او قرار دادند تا آنها را در یک بیت یا یک رباعی جای دهد و او در همه موارد خوب از عهده برمی‌آمد، و اعجاب و تحسین حاضران را برمی‌انگیخت.

قصاید او بیشتر ساخته و پرداخته طبع خود اوست. گاه نیز قصاید شعرای سلف را مانند رودکی، فرخی، جمال الدین عبدالرزاق، منوچهری و سنایی در وزن و قافیه تقلید کرده و به اصطلاح جواب گفته‌است. او در این شیوه تقلید نیز نوآوریهایی دارد. در قصیده‌ای که به تقلید از منوچهری سروده، توانسته‌است الفاظ بیگانه را در مضامین نو چنان جای دهد که در بافت کلام ناهمگون و ناهنجار به نظر نرسد.

هنر شاعری او را بعد از قصیده، باید در مثنویهای او دید، مثنویهای کوتاه و بلندی که شمار آنها به بیش از هشتاد می‌رسد. در این میان مثنویهایی که در بحر حدیقه سنایی یا شاهنامه فردوسی و یا سبحه الابرار جامی سروده‌است بسیار جلب نظر می‌کند و در آنها از لحاظ شیوه گفتار به سبک این سه شاعر بسیار نزدیک شده‌است. بهار شاعری غزلسرا نبود و خود نیز چنین ادعایی نداشت. قصاید خود را به اقتضای طبع و غزلیات را بر سبیل تفنن می‌سرود. در میان غزلهای او نمونه‌هایی که بتوان آنها را از حیث مضمون با سروده‌های غزلسرایان معروف مقایسه کرد اندک است، هرچند از جنبه لفظی و فخامت و انسجام کلام بدان ایرادی نمی‌توان گرفت، جز آنکه در غزل نیز بر خلاف رسم متعارف، گاه به تصریح و گاه به کنایه، مضامین انتقادآمیز و شکوائیه و وطنی و سیاسی را نیز گنجانیده‌است. بهار در دیگر اقسام شعر نیز طبع آزمایی کرده و آثار ارزنده‌ای از خود به جا گذاشته‌است.

از تصنیفها و ترانه‌های سرودهٔ بهار «بهار دلکش»، «باد صبا بر گل گذر کن»، «ای شهنشه»، «ای شکسته دل»، «گر رقیب آید»، «ایران هنگام کار»، «ز من نگارم»، «پرده ز رخ برافکن»، «سرود پهلوی»، «عروس گل» و «مرغ سحر» را باید نام برد.

فهرست کتاب‌های منتشرشده

  • منظومهٔ چهار خطابه، ۱۳۰۵
  • اندرزهای آذرباد ماراسپندان (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲
  • یادگار زریران (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲
  • زندگانی مانی، ۱۳۱۳
  • گلشن صبا، فتحعلی خان صبا (تصحیح)، ۱۳۱۳
  • احوال فردوسی، ۱۳۱۳
  • تاریخ سیستان (تصحیح)، ۱۳۱۴
  • رسالهٔ نفس ارسطو ترجمهٔ باباافضل کاشانی (تصحیح)، ۱۳۱۶
  • مجمل‌التواریخ والقصص (تصحیح)، ۱۳۱۸
  • منتخب جوامع‌الحکایات، سدیدالدین عوفی (تصحیح)، ۱۳۲۴
  • سبک شناسی، (سه جلد) ۱۳۲۱-۱۳۲۶
  • تاریخ مختصر احزاب سیاسی (دو جلد)، ۱۳۲۱-۱۳۶۳
  • دستور زبان فارسی پنج استاد (به همراهی قریب، فروزانفر، رشید یاسمی، همایی)، ۱۳۲۹
  • شعر در ایران، ۱۳۳۳
  • تاریخ تطّور در شعر فارسی، ۱۳۳۴
  • دیوان اشعار، تهران، ۱۳۳۵
  • تاریخ بلعمی، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی (تصحیح) (به کوشش محمد پروین گنابادی)، ۱۳۴۱
  • فردوسی‌نامه بهار، (به کوشش محمد گلبن)، ۱۳۴۵
  • رساله در احوال محمدبن جریر طبری
  • بهار و ادب فارسی

برچسب‌ها: ملك الشعرای بهار, احمد قوام السلطنه, رضاخان, شعرا
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک