بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

سید ابوالقاسم ذرّه (سجادی) (۱۲۷۸ خورشیدی/ ۱۸۹۹میلادی در تهران – ۷ اردیبهشت ۱۳۱۷ خورشیدی / ۲۷ آوریل ۱۹۳۸ میلادی در ۳۹ سالگی) شاعر، روزنامه‌نگار، مترجم، آموزگار زبان فارسی، لغت‌شناس، ایران‌شناس و کمونیست اهل ایران بود.

او در مدت کوتاه زندگانی‌اش ( حدود ۳۹ سال )، نویسندگی و سردبیری نشریات متعددی را آزمود، در حکومت برآمده از جنبش جنگل مشارکت کرد، و به آموزش و پژوهش در نهادهای شرق‌شناسی شوروی پرداخت. وی سرانجام ...


برچسب‌ها: سید ابوالقاسم ذرّه, سید محمد سجادی, ملك الشعرای بهار, سعید نفیسی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۳ توسط آ . پاسارگاد

آوانس گریگوری اوهانیانس یا آوانس گریگوری اوگانیانس

اوانس اوهانیانس (اوگانیانس) (به ارمنی: Աւանէս Օհանեանս) (زاده ۱۲۷۹ – درگذشته ۱۳۴۰) کارگردان فیلم، بازیگر، فیلمنامه‌نویس و تدوینگر اهل ارمنستان-ایران بود.

وی اولین کارگردان سینمای ایران و همچنین...


برچسب‌ها: اوانس اوهانیانس, مدفونان در گورستان دولاب, ایرانیان ارمنی تبار, سعید نفیسی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و یکم مهر ۱۴۰۳ توسط آ . پاسارگاد
 

علی‌اصغر نفیسی
ملیت  ایران
تولد ۱۲۵۱ خورشیدی
خیابان چراغ‌برق تهران
والدین ناظم‌الاطبا
مرگ ۴ تیر ۱۳۲۸
تهران
استاد دانشگاه‌های مدرسه طب دارالفنون
فرزندان حبیب نفیسی، دکتر ماه‌منیر نفیسی
بنیانگذار مدیر مجله «حفظ الصحه» (حفظ الصحت)
لقب مودب‌الدوله
دلیل شهرت نخستین وزیر بهداری (صحیه و خیرات عمومی) ایران در کابینه کودتای سوم اسفند

علی‌اصغر نفیسی ملقب به مودب‌الدوله (زاده ۱۲۵۱ خورشیدی خیابان چراغ‌برق تهران - درگذشته ۴ تیر ۱۳۲۸ تهران) استاد مدرسه طب دارالفنون، نخستین وزیر بهداری (صحیه و خیرات عمومی) ایران در کابینه کودتای سوم اسفند بود. او پدر حبیب نفیسی و دکتر ماه‌منیر نفیسی و پسر ناظم‌الاطبا بود. او مدیر مجله «حفظ الصحه» (حفظ الصحت) بود. وی تحصیلات ...

 

 


برچسب‌ها: علی‌اصغر نفیسی ملقب به مودب‌الدوله, حکیم برهان‌الدین نفیس بن عوض بن حکیم کرمانی, دکتر میرزا علی‌اکبر خان نفیسی, ناظم الاطبا کرمانی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

برهان الدین نفیس بن عوض بن حکیم کرمانی یا برهان‌الدین کرمانی (زاده: ۸۱۲ هجری قمری در کرمان، درگذشت: ۸۹۰ قمری)، پزشک ایرانی قرن پانزده میلادی از کرمان بود. وی که معروف به طبیب نفیس یا حکیم نفیس، نیز میباشد و گاه برهان نفیس هم خوانده شده، از حکیمان، طبیبان و دانشمندان مشهور ایران در قرن نهم هجری و از بزرگترین و نامدارترین مولفین کتابهای پزشکی در تاریخ پزشکی ایران محسوب میشود. نفیس بن ...


برچسب‌ها: حکیم برهان‌الدین نفیس بن عوض بن حکیم کرمانی, دکتر میرزا علی‌اکبر خان نفیسی, ناظم الاطبا کرمانی, سعید نفیسی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

 دکتر میرزا علی‌اکبر خان نفیسی مشهور و ملقب به ناظم‌الاطباء کرمانی (تولد ۱۷ ربیع‌الثانی ۱۲۶۳هجری قمری در کرمان، درگذشت ۲۶ ذیقعده ۱۳۴۲هجری قمری برابر با نهم خرداد ماه سال ۱۳۰۳ خورشیدی در تهران) پزشک، ادیب و دانشمند ایرانی و از برجسته‌ترین پزشکان ایرانی اواخر عهد قاجار محسوب می‌شود و پزشک مخصوص دربار مظفرالدین شاه و مؤثر در امضای فرمان مشروطیت بوده‌است.

وی در تأسیس چند مریضخانه به سبک اروپایی ...

 


برچسب‌ها: دکتر میرزا علی‌اکبر خان نفیسی, ناظم الاطبا کرمانی, سعید نفیسی, حکیم برهان‌الدین نفیس بن عوض بن حکیم کرمانی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

کمال‌‏الدّین غیاث شیرازی (وفات 848 ق)، شاعر. وى معاصر ابراهیم سلطان تیمورى( دوره حکومت ۷۹۶ تا ۸۳۷ هجری قمری )  و مردى ورزشكار بود كه از پزشكى نیز سررشته داشت. كمال‏الدین هنگام نماز عصر در میدان سعادت شیراز و چهارسوی شیراز بساطى مى‏افكند و به مناقب خوانى مى‏پرداخت و نمایشهای پهلوانی اجرا میکرد .

كمال‏الدین قصاید غرایى در مدح امامان شیعه ...


برچسب‌ها: کمال‌‏الدّین غیاث شیرازی, دولتشاه سمرقندی, حافظ, سعید نفیسی

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد

     

سعید نفیسی (۱۸ خرداد ۱۲۷۴-۲۳ آبان ۱۳۴۵ خورشیدی)، دانش‌پژوه، ادیب، تاریخ‌نگار، نویسنده، مترجم و شاعر ایرانی. او جز نسل اول استادان دانشکده تاریخ دانشگاه تهران بود

زندگی‌نامه

سعید نفیسی، فرزند میرزا علی‌اکبر ناظم‌الاطبا (معروف به "ناظم‌الاطبا کرمانی") در ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. تحصیلات سه‌سالهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ شرف، یکی از نخستین مدارس جدید که پدرش تأسیس کرده بود گذراند و تحصیلات متوسطه را در مدرسهٔ علمیه، تنها مدرسه‌ای که دورهٔ متوسطه داشت، در بهار ۱۲۸۸ در تهران به پایان رساند. پانزده ساله بود که برادر بزرگترش دکتر اکبر مؤدب نفیسی او را برای ادامهٔ تحصیل به اروپا برد. نفیسی تحصیلات خود را در شهر نوشاتل سویس و دانشگاه پاریس انجام داد و در سال ۱۲۹۷ به ایران بازگشت. ابتدا در دبیرستان‌های تهران به تدریس زبان فرانسه پرداخت و بعد در وزارت فواید عامه مشغول خدمت شد. در سال ۱۲۹۷ به گروه نویسندگان مجلهٔ دانشکده پیوست و در مدت یک سالهٔ فعالیت این مجله با ملک‌الشعرا بهار همکاری داشت.

در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و علاوه بر تدریس زبان فرانسه در دبیرستان‌ها، به کار آموزش در مدارس علوم سیاسی، دارالفنون، مدرسه عالی تجارت و مدرسه صنعتی پرداخت. در سال‌های بعد به تدریس در دانشکده‌های حقوق و ادبیات پرداخت و به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.

سعید نفیسی از بیماری آسم رنج می‌برد و سال‌های آخر عمر را در پاریس به‌سر می‌برد. زمانی که برای شرکت در نخستین کنگرهٔ ایران‌شناسان به تهران آمده‌بود در ۲۲ آبان ۱۳۴۵ در تهران درگذشت. وی را در تهران در کنار قبر پدرش و در بقعه‌ای به نام سر قبر آقا (ظهیر الاسلام) دفن نمودند.

خود سعید نفیسی با قلم و انشاء خود به زیبایی هرچه تمام تر زندگی نامه خود را این چنین نگاشته است :

خانواده پدري من تا جايي که خبر دارم، يازده پشت همه پزشک بوده اند. نياي يازدهم من حکيم برهان الدين نفيسي بن عوض بن حکيم کرماني صاحب مؤلفات معروف در طب، که برخي از آنها تا روزي که طب قديم را در ايران فرا مي گرفتند کتابهاي درسي بود، طبيب دستگاه الغ بيک پسر شاهرخ (۸۱۲- ۸۵۳) شاهزاده دانشمند معروف تيموري بود، و در دربار وي در حلقه دانشمندان معروفي که در سمرقند گرد آمده بودند مي زيست. وي در ۸۲۴در سمرقند، آن رصدخانه معروف را برپا کرد و گروهي از دانشمندان را در آن شهر گرد آورد. چنان مي نمايد که برهان الدين نفيسي را در همان زمان ها از کرمان به سمرقند خواسته است؛ زيرا که وي برخي از مؤلفات خود را در آن شهر پرداخته است. چنان مي نمايد که پس از مرگ الغ بيک در ۸۵۳به کرمان بازگشته؛ زيرا که حواشي شرح موجز القانون را که پس از آن شرح پرداخته، در کرمان نوشته است.
از آن پس فرزندان وي پشت در پشت در کرمان زيسته اند و در اين ميان تنها جد هشتم من ميرزا سعيد شريف طبيب کرماني به اصفهان رفته و چندي در دربار شاه عباس بزرگ در آن شهر زيسته است، و وي نيز در پايان زندگي به زادگاه خود برگشته و بازماندگان او همه در کرمان بوده اند و چند تن از بزرگان دانش و ادب کرمان از اين خاندان بوده اند.
پدرم دکتر علي اکبر نفيسي ناظم الاطباء در ۱۲۶۳قمري در کرمان ولادت يافت. تا ۱۹سالگي در آن شهر مي زيست و طب قديم و علوم متداول آن روزگار را در آن شهر فراگرفت. در اين ميان مدرسه دارالفنون را در ۱۲۶۸در تهران تأسيس کردند و مهمترين رشته اي که در آن تدريس مي کردند طب جديد بود.
در ۱۲۸۲از تهران به همه فرمانروايان ولايات دستور دادند که از هر شهري جواناني از خاندان هاي دانشمندان را که شايسته دانش اندوزي در اين مدرسه باشند، به تهران بفرستند. حکمران کرمان پدرم را براي همين کار به تهران فرستاد و وي دوره طب دارالفنون را در چهار سال به پايان رساند و بي درنگ کارهاي مهم به او رجوع کردند؛ از آن جمله رياست نخستين بيمارستاني بود که در ۱۲۹۰به نام مريضخانه دولتي تأسيس کردند و همان بيمارستان سيناي امروز است. بيشتر اوقات خود را در تهران مي گذرانيد و گذشته از طبابت دربار سلطنت و حرم خانه، به درد مردم هم مي رسيد، تا اينکه در نهم خرداد ۱۳۱۳در ۷۹ سالگي درگذشت. مؤلفاتي در رشته هاي مختلف علم و ادب از او مانده است.
پدرم در آغاز، همسري از خانواده دولتشاهي گرفت که در جواني درگذشت و از او دو فرزند زاد که يکي از آنها برادرم دکتر علي اصغر مؤدب الدوله نفيسي ماند. پس از آن مادرم جليله جمال الدوله از خاندان خواجه نوري را به همسري اختيار کرد. از چهار پسر و سه دختر که يکي از آنها در خردسالي از ميان رفت، من پيش از همه در تهران در ۱۸خرداد ماه ۱۲۷۴شمسي که در آن سال مصادف با ۸ژوئن ۱۸۹۶م است به جهان آمدم. پدرم مي گفت آن سال ناصرالدين شاه آخرين سفر خود را به ييلاق جاجرود کرده بود، و وي را که از پزشکان معالجش بود، با خود برده بود. خبر ولادت من در آن اقامتگاه تابستاني به او رسيد. ناصرالدين شاه در اين مورد بخششي به او کرده بود و چون از تاريخ خاندان ما آگاه بود، به او گفته بود نام جد هشتم مرا به من بدهند و اين نام از آنجا به من تعلق گرفت.
در پنج سالگي مرا به مدرسه شرف گذاشتند که تنها سه سال ابتدايي را داشت. از سال چهارم ابتدايي تا سال سوم متوسطه را در مدرسه علميه به تحصيل پرداختم. چون سال سوم دبيرستان را به پايان رساندم، براي فرا گرفتن دوره دوم متوسطه و دوره عالي، مرحوم برادرم مرا با برادر پس از من، دکتر حسن مشرف نفيسي به اروپا برد.
بدين گونه در پاييز سال ۱۲۸۸دوره دوم متوسطه را در بهترين دبيرستان نوشاتل، «دبيرستان کلژلاتن» آغاز کردم. در سوئيس وفرانسه فراگرفتن زبان يوناني و لاتين براي آموختن علم طب ضروري بود. خانواده من مي خواست من پيروي از همان سنت خانوادگي بکنم و در اروپا فن پزشکي را بياموزم. به همين جهت مرا به آن دبيرستان سپردند و در کلاس پنجم که به آن «پنجم لاتين» مي گفتند، به کار آغاز کردم.
پس از يک سال خانواده ام مناسب تر دانست که ما دو برادر به پاريس برويم. اقامت در سوئيس و فرانسه ناچار مي بايست دلبستگي مرا به ادبيات اين زبان بسيار بکند. هنگامي که به تهران بازگشتم، دستگاه فرهنگي توسعه بسيار يافته بود و در چندين دبيرستان، دوره متوسطه را تدريس مي کردند. زباني که همه در پي فراگرفتن آن بودند، زبان فرانسه بود و ايرانياني که اين زبان را در آن کشور آموخته بودند و مي توانستند آن را درس بدهند، انگشت شمار بودند. به همين جهت نخستين کاري که به من رجوع کردند، تدريس زبان فرانسه در دو دبيرستان بود که مهمترني دبيرستان هاي تهران بودند: يکي دبيرستان اقدسيه که از معروف ترين دبيرستان هاي ملي بود، و ديگر دبيرستان تهران امروز که در آن زمان به آن مدرسه «سن لويي» مي گفتند و کشيشان لازاريست کاتوليک آن را تأسيس کرده و اداره مي کردند.
در ضمن معمول بود کساني که چيزي مي دانستند، در خانه خود به سالمندان درس مي دادند. من هم پيروي از اين سنت پسنديده کردم و هفته اي سه روز عده اي از سالمندان که سن همه آنها بيشتر و گاهي دو برابر سن من بود، درس مجاني از من مي گرفتند.
برادرم مرحوم اکبر مؤدب نفيسي هم در خانه پدري هفته اي يک روز درس فيزيک مي داد. از جمله کساني که پاي درس او مي آمدند، مرحوم ملک الشعراي بهار بود. به اين وسيله با اين شاعر بزرگ آن روزها آشنا شدم. پدرم نيز که ذوق ادبي سرشاري داشت، با بسياري از اديبان معروف تهران رفت و آمد داشت و همين سبب شد که من از آغاز کار در محيط ادبي تهران وارد شدم. ذوق فطري من کم کم پرورش يافت و بر تجارب من در اين رشته افزوده شد.
در ۱۲۹۷حسين علا مأمور تشکيل وزارتخانه جديدي به نام «وزارت فلاحت و تجارت و فوايد عامه» شد، و درصدد برآمد مجله اي به عنوان «مجله فلاحت و تجارت» تأسيس کند. در آن زمان انجمن ادبي معروف «دانشکده» تأسيس شده بود و مجله اي به همين نام منتشر مي کرد که مرحوم بهار مدير آن بود و تهيه مقالات و تصحيح و طبع آنها را به من سپرده بودند. تجربه اي که در کار چاپ به هم زده بودم، سبب شد که آقاي علا مرا به مديريت آن مجله دعوت کرد و پس از مدت کوتاهي که يکي دو شماره آن مجله را، چنان که مطلوب وي بود، منتشر کردم کار مرا پسنديد، رياست اداره فلاحت را به من داد.
دو سال رياست اين اداره با من بود تا آنکه اداره جديدي به نام «اداره امتيازات» در آن وزارتخانه تأسيس شد و رياست آن را به من دادند. چندي نگذشت که کار ديگري به من رجوع شد، و آن اين بود که راه تهران به دماوند را دو مهندس بلژيکي که در وزارتخانه بودند، ساخته بودند و راهداري از آيندگان و روندگان مي گرفتند و يکي از منابع عايدي آن وزارتخانه بود. رياست آن راه را به من دادند. پس از چندي رئيس اداره کارگزيني آن وزارتخانه شدم که در آن زمان اداره پرسنل مي گفتند. چند ماه بعد وزارتخانه، مدرسه اي به نام «مدرسه عالي تجارت» تأسيس کرد و مرا به رياست آن گماشتند.
در تمام اين مدت من همچنان مشغول تدريس در مدارس مختلف بودم. از آن جمله چندي در دبيرستان نظام تدريس کردم، تا اينکه به دلايل بسيار طبعم از کارهاي اداري رميده شد و مصمم شدم کار خود را منحصر به تدريس بکنم. مرحوم عنايت الله سميعي معاون وزارت معارف و آقاي دکتر عيسي صديق رئيس تعليمات بودند. اين انديشه را با ايشان در ميان گذاشتم. تازه مدرسه علوم سياسي را که تا آن زمان تابع وزارت امور خارجه بود، به وزارت معارف سپرده بودند و من به تدريس تاريخ در آن مدرسه و تدريس تاريخ ادبيات در مدرسه دارالفنون مأمور شدم. پس از آن تدريس در مدرسه عالي تجارت و مدرسه صنعتي (هنرستان دولتي امروز) نيز به عهده من قرار گرفت. هنگامي که دانشگاه تهران تأسيس شد، به دانشگاه منتقل شدم و نخست در دانشکده حقوق و سپس در دانشکده ادبيات مأمور تدريس شدم.
در اين ميان مرا جزو نخستين اعضاي فرهنگستان انتخاب کردند و سفرهاي متعدد در خارج از ايران براي من پيش آمد، چنان که تاکنون نه بار براي شرکت در جشنها و عضويت کنگره هاي ادبي به خاک شوروي رفته ام. در اين سفر به کشورهاي مختلف مانند افغانستان و هند و پاکستان و لبنان و مصر و ايتاليا و سوئيس و آلمان و چکسلواکي و مجارستان و روماني و بلغارستان و اتريش و هلند و دانمارک و بلژيک و فرانسه و انگلستان و آمريکا رفته ام و در سر راه بيش و کم در عراق و ترکيه و يونان درنگ کرده ام.
***
استاد سعيد نفيسي استاد دانشمند و پرکار دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران روز يک شنبه ۲۳ آبان ماه ۱۳۴۵ در ۷۲سالگي درگذشت و در مزار خانوادگي اش (سر قبر آقا) به خاک سپرده شد. حدود پنجاه سال متوالي از عمر او در خدمت فرهنگ و ادب کشور گذشت. نويسنده مؤلف و اهل تحقيق بود. از آثار قلمي و تأليفات او علي التحقيق بيش از صدها کتاب ورساله کوچک و بزرگ در مسائل متفرقه، ادبي و تاريخي طبع شده است. در اينجا به فهرستي که توسط آقاي ايرج افشار تهيه و تنظيم گرديده اشاره مي شود.

الف- آثار ادبي
 

آتشهاي نهفته (يا حسابها درست درنياند، ۱۳۳۰)؛ آخرين يادگار نادرشاه (نمايشنامه، ۱۳۰۶)؛ ستارگان سياه (مجموعه داستان، ۱۳۱۷)؛ فرنگيس (۱۳۱۰)؛ گلچيني از ديوان سعيد نفيسي(۱۳۳۳)؛ ماه نخشب (مجموعه داستان، ۱۳۲۸)؛ نيمه راه بهشت (داستان، ۱۳۳۲).

ب- ادبيات اروپايي
 

آدام متيسکيه ويچ (ترجمه، ۱۳۳۴)؛ آرزوهاي بر باد رفته (اثر بالزاک، ترجمه، ۱۳۳۷)؛ اديسه (اثر هومر، ترجمه، ۱۳۳۷)؛ افسانه هاي گريلف (۱۳۲۳)؛ ايلياد (اثر هومر، ترجمه، ۱۳۳۴)؛ به ياد ماکسيم گورکي(۱۳۱۵)؛ پل ورويرژيني (اثر برناردن دوسن پير، ۱۳۳۵)؛ پوشکين (۱۳۲۵)؛ تاريخ ادبيات روسي (جلد اول، ۱۳۴۴)؛ زندگي و کار و هنر ماکسيم گورکي (با چند داستان، ۱۳۳۶)؛ عشق چگونه زايل شد (و چند داستان ديگر، اثر لئون تالستوي، ۱۳۳۱)؛ نايب چاپارخانه (اثر پوشکين، ۱۳۲۶)؛ نمونه اي از آثار پوشکين(۱۳۱۵)؛ يادبود گريلف (۱۳۲۳).

ج- متون فارسي
 

پندنامه انوشيروان از بدايعي بلخي (۱۳۱۲)؛ تاريخ گيتي گشا (تأليف ميرزا محمد صادق موسوي، با دو ذيل تأليف عبدالکريم شريف و آقا محمدرضا شيرازي، ۱۳۱۷)؛ تاريخ مسعودي(معروف به تاريخ بيهقي، ۳جلد، ۱۳۱۹- ۱۳۳۲)؛ دستورالوزرا (تأليف خواندمير، ۱۳۳۷)؛ دو تقرير از خواجه امام عمر خيام (مندرج در مجله شرق، ۱۳۰۹)؛ ديوان ازرقي هروي (۱۳۳۶)؛ ديوان انوري (۱۳۳۷)؛ ديوان اوحدي مراغي (۱۳۴۰)؛ ديوان قصايد و غزليات معين الدين جنيد شيرازي (۱۳۲۰)؛ ديوان رشيد وطواط (۱۳۳۹)؛ ديوان قصايد و غزليات عطار نيشابوري (۱۳۱۹)؛ ديوان قصايد و غزليات نظامي (۱۳۳۸)؛ ديوان عمعق بخارايي (۱۳۳۹)؛ ديوان قاسم انوار (۱۳۳۷)؛ ديوان مقطعات و رباعيات ابن يمين (۱۳۱۸)؛ ديوان لامعي گرگاني (۱۳۱۹)؛ ديوان هلالي جغتايي(۱۳۳۷)؛ رباعيات باباافضل کاشاني (۱۳۱۱)؛ رباعيات حکيم عمرخيام (۱۳۰۶)؛ رساله روحي انارجاني (۱۳۳۳)؛ رساله صاحبيه. (۱۳۳۳)؛ رساله فريدون بن احمد سپهسالار (۱۳۲۵)؛ رساله مجديه (نوشته مجد الملک سينکي، (۱۳۲۱)؛ زين الاخبار (تأليف ابوسعيد عبدالحي گرديزي، ۱۳۳۳)؛ سالنامه خواجوي کرماني (۱۳۱۶)؛ شاهنامه (جلدهاي ۷تا ۱۰چاپ بروخيم، ۱۳۱۴)؛ شاهنامه (جلد اول، چاپ خاور، ۱۳۱۰)؛ فتوت نامه ناصري (۱۳۳۹)؛ کليات عراقي (۱۳۳۵)؛ گشايش و رهيش (تأليف ناصرخسرو، ۱۳۲۸)؛ گلستان سعدي (۱۳۴۰)؛ لباب الالباب (۱۳۳۵)؛ مقامات عبدالخالق غجدواني و عارف ريوگري (۱۳۳۳)؛ منتخب قابوسنامه (۱۳۲۰)؛مواهب الهي در تاريخ آل مظفر، تأليف معين الدين يزدي، جلد اول، (۱۳۲۶)؛ نصيحت نامه (قابوسنامه، ۱۳۱۲).

د- تحقيق در ادبيات فارسي و ايران
 

آثار گمشده ابوالفضل بيهقي (۱۳۱۵)؛ ابن سينا در اروپا (۱۳۳۳)؛ احوال و منتخب اشعار خواجوي کرماني (۱۳۰۷)؛ احوال و اشعار رودکي (۱۳۰۹- ۱۳۰۹)؛ احوال و اشعار فارسي شيخ بهايي (۱۳۱۶)؛ تاريخ نظم و نثر ايران در زبان فارسي (۱۳۳۴)؛ جستجو در احوال و اشعار فريدالدين عطار (۱۳۲۰)؛ در پيرامون احوال و اشعار حافظ (۱۳۲۱)؛ در مکتب استاد (مباحث دستوري و املايي، ۱۳۳۴)؛ روزگار ابن سينا (۱۳۳۱)؛ زندگي و کار و انديشه و روزگار پورسينا (۱۳۳۳)؛ سخنان سعدي درباره خودش (۱۳۱۶)؛ سرچشمه تصوف (۱۳۴۵)؛ سرگذشت ابن سينا به قلم خود او (۱۳۳۲)؛ شاهکارهاي نثر معاصر فارسي (دو جلد، ۱۳۳۰- ۱۳۳۲)؛ مجدالدين همگر شيرازي (۱۳۱۴)؛ نظامي در اروپا (۱۳۱۴)؛ ترجمه جشن نامه ابن سينا (۱۹۵۳).

هـ- تاريخ ايران
 

بابک خرم دين، دلاور آذربايجان (۱۳۳۳)؛ بحرين، حقوق ۱۷۰۰ساله ايران (۱۳۳۳)؛ تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان(۱۳۴۲)؛ تاريخ اجتماعي در دوران پيش از تاريخ و آغاز تاريخ (۱۳۴۲)؛ ايران در دوره پهلوي (۱۳۱۸)؛ تاريخ بيمارستان هاي ايران (۱۳۲۹)؛ تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر (۱۳۳۵- ۱۳۴۴)؛ تاريخ اجتماعي قرون معاصر (۱۳۳۴)؛ تاريخ تمدن ايران ساساني (۱۳۳۱- ۱۳۴۴)؛ تاريخ شهرياري رضاشاه پهلوي (۱۳۴۴)؛ خاندان طاهريان (۱۳۳۵)؛ در پيرامون تاريخ بيهقي (۱۳۴۲)؛ درفش ايران و شير و خورشيد (۱۳۲۸)؛ شيخ زاهد گيلاني، رشت (۱۳۰۷)؛ مدرسه نظاميه بغداد (۱۳۱۳)؛ مسيحيت در ايران (۱۳۴۳)؛ يزدگرد سوم (۱۳۱۲).

و- لغت
 

فرهنگ فارسي جيبي (۱۳۴۳)؛ فرهنگ فرانسه- فارسي (۱۳۰۹- ۱۳۱۰)؛ فرهنگ نفيسي (فرنودسار، تأليف علي اکبر ناظم الاطباء، پنج جلد، ۱۳۱۸- ۱۳۳۹)؛ فرهنگنامه پارسي (۱۳۱۹).

ز- کتاب شناسي
 

فهرست کتابخانه مجلس شوراي ملي (جلد ششم، ۱۳۴۴)؛ فهرست آثار اروپايي درباره ابن سينا:
Bibliographie des principaux travaux europeenne sur Avicenne, 1953

ح- ترجمه تاريخ
 

ابن خلدون و تيمور لنگ (تأليف والتر فيشل، ترجمه با همکاري نوشين نفيسي، ۱۳۳۹)؛ تاريخ ترکيه (تأليف لاموش، ۱۳۱۶).

ط- آثار ديگر
 

پيشرفت هاي فرهنگي در اتحاد جماهير شوروي (۱۳۲۳)؛ سازمان آموزش عمومي در اتحاد جماهير شوروي (۱۳۲۳)؛ سرانجام آلمان (ترجمه، ۱۳۲۶)؛ صنعت تخم نوغان ايران (تأليف ف. لافن و هـ.ل. رابينو، ترجمه، ۱۲۹۸)؛ معالجه تازه براي حفظ دندان هاي طبيعي و دهان (تأليف گريگوريان)؛ هفتاد سال زندگي، پنجاه سال خدمت به دانش (زندگي عبدالعظيم قريب، ۱۳۲۶)؛ هديه دوستانه (۱۳۰۴).

ي- مجلات
 

اميد (روزنامه، هفت شماره، ۱۳۰۲)؛ پيام نو (مجله ماهانه، دوازده شماره، ۱۳۰۹- ۱۳۱۰)؛ شرق (مجله، سال اول، دوازده شماره، ۱۳۱۳)؛ مجله فلاحت و تجارت (۱۲۹۷- ۱۲۹۹سه سال).

مقالات
 

مقالات نفيسي بسيار متعدد و متفرق و در زمينه هاي متنوع است و از سال ۱۲۹۰در جرايد و مجلات ايران ديده شده است.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (۱۳۸۷) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.


برچسب‌ها: سعید نفیسی, ناصرالدين شاه, ملك الشعرای بهار, حسين علا
نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک