میرزا مهدی خان شقاقی (۱۲۲۳-۱۲۹۹) ملقب به ممتحن الدوله اولین مهندس معمار (آرشیتکت) ایران است.
برچسبها: میرزا مهدی خان شقاقی ممتحن الدوله, دبيرستان دارالفنون, ناصرالدين شاه, ميرزا ملکم خان
ادامه مطلب
بیوگرافی سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..
|
||||||||||||||||||||||||||||||||
|
میرزا مهدی خان شقاقی (۱۲۲۳-۱۲۹۹) ملقب به ممتحن الدوله اولین مهندس معمار (آرشیتکت) ایران است.
برچسبها: میرزا مهدی خان شقاقی ممتحن الدوله, دبيرستان دارالفنون, ناصرالدين شاه, ميرزا ملکم خان ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ دوشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
ماشاالله آجودانی (زادهٔ ۱۳۲۹ در آمل) نویسنده و تاریخدان ایرانی مقیم انگلستان است. برچسبها: ماشاالله آجودانی, رضاخان, ملك الشعرای بهار, ميرزا ملکم خان ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ سه شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
فاطمه ملقب به انیسالدوله همسر مورد علاقه و سوگلی حرمسرای ناصرالدینشاه قاجار، پادشاه ایران بود. کودکی و خانوادهفاطمه، دختر نورمحمد نامی، در کودکی یتیم شد و مادرش نیز مجددا ازدواج نمود. فاطمه به ناچار در امامه نزد عمو و عمه خود زندگی سختی را به چوپانی میگذراند. عمویش صفر و عمهاش نسا نام داشتند. او دو برادر دیگر هم به نامهای حبیبالله و محمدحسن داشت که بعدها به حکومت قم و درجه امیرتومانی رسیدند و به القاب معظمالسلطنه و معظمالدوله مفتخر شدند. رابطه با شاهآشنایی ناصرالدینشاه و انیسالدوله در یکی از سفرهای شکار شاه اتفاق افتاد. در سفری که شاه برای شکار به حوالی امامه رفته بود، دختر چوپانی را میبیند و پس از اندکی مصاحبت، او را خوش صحبت و شیرین زبان مییابد و با خود به تهران میآورد. انیس الدوله ابتدا به دست جیران سپرده میشود تا آداب معاشرت بیاموزد. با مرگ جیران (سوگلی قبلی شاه) خانه و اثاث او به انیسالدوله سپرده میشود و او به تدریج مقام و نفوذ لازم را پیدا میکند. انیسالدوله نسبت به شاه وفاداری حیرت انگیزی داشت. او پس از ترور ناصرالدینشاه تا زمان مرگ عزادار بوده و زمانی که اتابک حقوق وی را بصورت یک بسته اسکناس برای وی فرستاد، با مشاهده تصویر ناصرالدینشاه بر اسکناسها، غش کرد و پس از چند ساعت فوت نمود. وظایف اداریمقام انیسالدوله بر سایر همسران ناصرالدینشاه برتری داشت و عملاً میتوان او را ملکه ایران دانست. او بر خلاف دیگر زنان شاه، چنان قدرتی داشتهاست که میتوانسته با شاه مستقیما دعوا و حتی قهر کند. اعتمادالسلطنه در کتاب روزنامه وقایع بارها چنین مناسباتی را گزارش نمودهاست. او درباره مقام انیسالدوله نوشتهاست:
انیسالدوله از سوی شاه نشان حمایل آفتاب و تمثال همایونی دریافت کرد. او که خود اهل امامه لواسان بود در ناصرآباد پلی بنا کرد. سفر فرنگاو نخستین ملکه ایران است که تا اروپا مسافرت کرد. او با شاه تا مسکو همراه بود ولی حضور دختران اشرافزاده روسی و مراسم غربی در جریان خوشآمدگویی از آنها باعث برخورد فرهنگی شد و ناصرالدینشاه انیسالدوله را به تهران برگرداند. ماجرا چنین بود که به محض اینکه شهردار مسکو از ورود انیسالدوله اطلاع یافت، تا دروازه شهر رفت و تلاش کرد تا دسته گلی تقدیمش کند، برای گریز از چنین دردسرهایی، مشیرالدوله به شاه توصیه کرد تا انیسالدوله را به تهران بازگرداند. شاه در طول سفر مدام نگران عصبانیت انیسالدوله از بازگشت اجباریاش به کشور بوده و در تلگرافی از لندن، احوال خواجگان و منشی و اقوام وی را نیز جویا شدهاست:
ولی کار به همین جا ختم نشد. انیسالدوله در مسکو سوگند یاد کرد تا انتقام کارشکنی مشیرالدوله را بگیرد.او موفق شد روحانیون و درباریان را بر علیه مشیرالدوله بشوراند. با بازگشت شاه به کشور، مقصود انیسالدوله برآمد. نیکوکاریهاانیسالدوله به کارهای خیر علاقه داشت:
انیسالدوله و ملیجک
انيس الدوله به تهران بازگشت و به مخالفان ميرزا حسينخان سپهسالار پيوست او بازگشت خود را توصيه صدراعظم به شاه ميدانست. اما بازگشت او به تهران فرصتي مناسبتر از سفر فرنگ برايش فراهم كرد مهدعليا مادر شاه و مقتدرترين زن دربار فوت كرد، انيس الدوله امور حرم را كاملا به دست گرفت.
در جريان تحريم تنباكو نيز اين رقابت ادامه يافت، انيسالدوله راه خود را از شاه جدا كرد و استقلال خود را نشان داد، پس از صدور فتواي تحريم تنباكو به دستور انيس الدوله قليانها را جمع كردند و در پاسخ به شاه كه چه كسي تنباكو را حرام كرده گفت آن كس كه مرا به تو حلال كرده است. اما در مقابل وي اميناقدس به همراه شاه قليان ميكشيد و اعتنايي به اين حكم نكرد. از موارد ديگر رقابت بين اين دو زن مسئله علياصغر خان امينالسطان صدراعظم ناصرالدين شاه بود. امين اقدس برخلاف انيسالدوله از دوستان امينالسلطان محسوب ميشد در حالي كه انيسالدوله از مخالفان سرسخت صدراعظم بود. با مرگ امين اقدس در سال ۱۳۱۲ وظايف محول به وي چون «ترياك و آبگرم صبح، صابون و مسواك و غيره را به انيسالدوله دادند» تغييرات او در دستگاه امين اقدس چندان مورد رضايت امينالسلطان نبود با اين تغييرات او به اخبار مورد نظر دسترسي پيدا نميكرد و اخبار از طريق انيسالدوله به مخالفان وي ميرسيد « ميل صدراعظم اين بود كه وضع امين اقدس را بعد از مردن او به هم نزند اين دستگاه به همان شكل و ترتيب باشد. اما نائبالسلطنهها به خلاف ميخواستند اغول بيكه را كه دوست خودشان است رئيس خلوت اندرون بكنند. در معني انيسالدوله و اغول بيكه و باغبانباشي در ميان نيست. صدراعظم است و نايبالسلطنه همان طوري كه به واسطه عداوت با هم زندگاني بيرون پادشاه ما را مختل و مشوش كردهاند و اساس سلطنت را معدوم نمودهاند همين قسم يك آسايش مختصري كه پادشاه ما در اندرون داشت اين دو موجود محترم برهم زدند.» اين تنها زنان شاه نبودند كه نسبت به انيسالدوله حسادت ميكردند بلكه خويشان شاه از محبوبيت وي خشمگين و آزرده بودند. قهرمان ميرزا عينالسلطنه پسرعموي ناصرالدين شاه در روزنامه خاطرات خود مينويسد: چيز تازه لقبي است كه انيسالدوله گرفته «حضرت قدسيه» لقب مرحمت شده از القاب تازه و اسباب حيرت و تعجب است. اين زن پير كثيف امامهاي چه قدر بايد ترقي كند نه خوشگلي دارد نه ملاحت نه سواد و خط هيچ. سياه، كثيف، پير، بد لهجه. همه خانمها ديدهاند و حالتش معلوم است. حالا ملكه ايران است در حقيقت امپراطريس ما است. افتخارها بايد به اين امپراطريس كرد... سالي سي هزار تومان مواجب دارد مداخل آن از صد هزار تومان متجاوز است خدا بخت بدهد. سالها كنيز فروغالسلطنه جيران بود. پس از او محترم شد تا به اين درجه رسيد كه رسيده... عشقي است كه اعليحضرت دارند به قول عوام كار دل است كار آب و گل نيست انيسالدوله از نفوذ فراوان خود بر شاه استفاده ميكرد كه تنها چند نمونه از آنها در اينجا ذكر ميشود و نشان هوش و سياست اوست. در خصوص بركناري ركنالدوله از حكومت شيراز در نامهاي به شاه از او ميخواهد كه از اقدام خود صرفنظر كند در ضمن آنكه براي حاكم وساطت ميكند حقوق رعايا را نيز به شاه يادآوري مينمايد: « باري شنيدهام كه حكومت شيراز را باز تغيير دادهايد والله خيلي تعجب است بيچاره ركنالدوله هفت ماه است رفته با آنهمه خسارات اگر براي پيشكش است از خود شاهزاده بگيريد و خودش باشد اينطورها كه پدر رعيت بيچاره در ميآيد رعيت همين طور تمام ميشود. حاكم كه از خودش نميدهد دور از مروت است از همه جهت بيچارهها تمام شدند. عريضه را به دست كسي ندهيد محرمانه ملاحظه فرموده پس بدهيد خواجه بياورد». ناصرالدين شاه به خواسته انيسالدوله پاسخ مثبت داد و ركنالدوله را از حكومت شيراز بركنار نكرد. مورد ديگر وساطت براي خواهر ميرزا ملكم خان، فرنگيس، است كه پس از عزل برادر مستمري او هم قطع شده و به توسط انيسالدوله در عريضهاي به شاه خواهان برقراري مجدد مستمري خود است. انيسالدوله در كنار نامه وي خطاب به همسر خود نوشته: «اين عريضه خواهر ملكم خان است به توسط من در سه سال پيش از اينكه خود پناه به شاه بياورد و از برادرش مايوس شده بود در سال دويست تومان مرحمت فرموديد و گذراني ميكرد... حالا بيچاره كارش به طوري شده كه تصدق به او واجب شده، برادر پدرسگش خلاف كرده باين يك مشت زن مسلمان بيباعث چه افتاده كه نانش را بريدند.... استدعا دارم محض تصدق وجود مبارك و زكوه بدن مبارك مواجب او را به هر كس كه داديد به خودش برگردانيد». اين خواسته او نيز با پاسخ مثبت شاه روبه رو شد. البته هميشه وساطتهاي وي مورد پذيرش واقع نميشد چناچه با فوت ميرزا يحيي خان مشيرالدوله وزير عدليه و تجارت بسياري به دنبال مقام او بودند يكي از اين افراد ميرزا حسن خان اعتمادالسلطنه است كه عليرغم نزديكي فراوانش به شاه متوسل به انيسالدوله شد ولي تقاضايش با بي اعتنايي ناصرالدين شاه روبه رو شد. انيسالدوله كه در حكم ملكه قاجار محسوب ميشد هميشه پذيراي همسران سفراي خارجي بود و شاه نيز در اين مراسم حضور مييافت همسر درموند ولف، وزير مختار انگليس، همسر ايلچي ايتاليا، همسر سفير امريكا از جمله مهمانان انيسالدوله بودهاند. در ايام نوروز يا جشن ولادت شاه نيز دربار انيسالدوله پذيراي فرنگيها بود. در روز جشن ولادت شاه انيسالدوله نيم تاج بر سر و حمايل بر سينه با نشانهاي خارجي خود از مهمانانش پذيرايي ميكرد. از ديگر مراسمي كه با آداب و آيين توسط انيسالدوله برگزار ميشد؛ در روز سوم محرم علم شاه را به اندرون ميبردند و انيسالدوله به زينت آن با پارچههاي زري و طاقه شال و جواهر ميپرداخت، سپس خود كنار آن ايستاده و به پذيرايي از اهالي اندرون با شربت مشغول ميشد. پس از مراسم نوحهخواني توسط يكي از دختران فتحعلي شاه علم را با مراسمي خاص به تكيه دولت ميبردند. در اكثر موارد انيسالدوله بر سر سفره غذا حاضر و آماده كردن ميوه براي شاه نيز بر عهده او بود. او داراي لقب حضرت قدسيه، و نشانهايي چون نشان شفقت از دولت عثماني و نشان حمايل آفتاب از سوي ناصرالدين شاه بود، اين نشان در نخستين سفر براي اعطا به ملكههاي اروپا ابداع شد. عمارتهايي كه به وي تعلق داشت عبارت بودند از: عمارت سه طبقه كلاه فرنگي در باغ عشرتآباد، عمارتي در صاحبقرانيه كه پيش از وي به مهدعليا تعلق داشته است. در سال ۱۳۱۳ ه ق ناصرالدين شاه پنجاهمين سال سلطنت خود را جشن گرفت، نقل است كه انيسالدوله پيش از آن احساس خطر براي شاه ميكرده و از اجراي اين مراسم چندان خوشنود نبوده است. تاجالسلطنه دختر ناصرالدين شاه در اين خصوص مينويسد: «خواجهها وارد شده لباس روز قرن را آوردند اين لباسي بود از ماهوت مشكي اعلا كه زينت داده شده بود از مرواريدهاي درشتي كه پدرم به سليقه خود انتخاب كرده ساخته بود. ... خانمها با يك همهمه و ازدحامي لباسها را تماشا كرده تعريفها نمودند... كسي كه تنها در تمام اين هياهو ساكت و غمناك بود انيسالدوله بود كه با يك وحشت و اضطرابي به شوهر عزيز يگانه خود تماشا كرده مشرف به بيهوشي و افتادن بود ...» و در روز جشن نيز از شاه خواست تا به حضرت عبدالعظيم نرود و او را از توطئهاي برحذر ميدارد. پس از مرگ همسر بسيار اندوهگين بود و روايت است كه با ديدن عكس شاه بر روي اسكناس « چنان بر سينه و شكم كوفت كه سخت بيمار شد» او يك سال بعد از قتل ناصرالدين شاه در بيست و سوم ربيعالثاني ۱۳۱۴ ه ق به علت ابتلا به بيماري يرقان درگذشت. عینالسلطنه در خاطرات خود مینویسد: سی سال است که روز به روز ترقی کرده در حقیقت بانوی حرم و ملکه ایران بود. با وجود آنکه صباحت منظری نداشت شاه بی اندازه مایل بود. عموم زنها تمکین او را داشتند. از اغلب دول فرنگ نشان داشت. ... مهمانیهای رسمی اندرون با او بود... مکنت زیادی دارد. جواهرهای او را هیچ کس ندارد. تمام خزانهای و اعلی است. دخل زیادی در سال داشت. لیکن خرج هم زیاد میکرد و زن خیر با سخاوتی بود. در لباس مهمانی و خانهداری تالی نداشت. بیشتر تغییرات لباس حالیه زنها به واسطه اختراع و تفکر او پیدا شده... خیلی حق به گردن زنها و مردها دارد. از انيسالدوله آثار خيريه به اين شرح باقي است: ضريح نقره براي شهداي كربلا، پرده مرواريد تقديم آستان حضرت سيدالشهدا، ده باب دكان وقف حضرت رضا براي روضهخواني، جيقه الماس تقديم روضه مقدسه حضرت اميرالمومنين، نيم تاج الماس تقديم عتبه حضرت رضا، بقعه و گنبد شاهزاده حسين در امامه، بناي پل در ناصرآباد سمت لواسان. چاپ و توزيع مجاني يك جلد از كتاب ناسخالتواريخ مربوط به شرح حال حضرت فاطمه (س) و دستور به چاپ رساله عمليه زينهالعباد در سال ۱۳۱۳ ه ق .
برچسبها: انیس الدوله, ناصرالدين شاه, ميرزا ملکم خان, میرزا علیاصغر خان امینالسلطان نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) نمایشنامهنویس آزادیخواه آذربایجانی ایرانیتبار دورهٔ قاجار بود. او را از پیشگامان جنبش ترقیخواهی و ناسیونالیسم ایرانی میدانند. اندیشههای او بر اندیشمندان جنبش مشروطیت ایران از جمله میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، طالبوف و دیگران بسیار تاثیر گذاشت. زندگیدر سال ۱۱۹۱ خورشیدی برابر با ۱۸۱۲ میلادی و ۱۲۲۸ هجری قمری در شهر نوخه یاشکی زاده شد. پدرش میرزا محمدتقی، کدخدای روستای خامنه بود که درست یک سال پیش از تولد میرزافتحعلی از این سمت برکنار شد و با مهاجرت جعفرقلی خان دنبلی از خوی به شهر شکی و حکومت در آن ولایت، بسیاری از اهالی شهرهای مختلف آذربایجان به جهت عدل و داد وی با آن شهر مهاجرت نمودند که میرزا تقی نیز یکی از آنها بود. در آنجا همسر دیگری به نام نعناخانم اختیار کرد و از او میرزافتحعلی را به دنیا آورد. شهر نوخه در جمهوری آذربایجان کنونی تا زمان انعقاد عهدنامه ترکمانچای در سال ۱۸۲۸ میلادی/ ۱۲۰۶ خورشیدی٬ یعنی حدود ۱۶ سال پس از تولد فتحعلی٬ متعلق به ایران بود. فتحعلی در کودکی به همراه خانواده مدتی در خامنه و مشکینشهر و چندی هم در گنجه زندگی کرد و سپس به نوخه بازگشت و در آنجا تحصیل کرد. سپس هنگامی که ۲۳ ساله بود به تفلیس رفت و مترجم بارون روزن فرماندار گرجستان شد و تا آخر زندگی همین سمت را داشت. او در زمان ورود به تفلیس بود که با تئاترهای گرجستان آشنا شد. در این تئاترها عموماً آثار گوگول، آستروفسکی و مولیر به صحنه میرفت. او از این پس بود که خود نیز دست به کار نگارش نمایشنامه شد. از جمله آثار آخوندزاده که سبب شهرت وی در ادبیات نمایشی شد، کتاب «تمثیلات» است که حاوی شش نمایشنامه و یک داستان به قرار زیر میباشد:
آخوندزاده اولین سازندهٔ قالبهای امروزی نمایش در مشرق زمین است. او همچنین جزو نخستین کسانی است که به موضوع زن و مشکلات زنان ایرانی در آثارش میپردازد. هرچند او در نمایشنامههایش به مساله آزادی و مشکلات زنان میپردازد اما راه حلی برای نجات آنان ارائه نمیکند. تمایل به روشنگری، هجو سنت و ستایش از جلوههای تجدد از مضامین اصلی نمایشنامههای او بود. او در کتاب «ستارگان فریبخورده» از ماجرایی تاریخی در عصر صفویه برای ترسیم واقعیتهای زمان خودش بهره برده است. میرزا فتحعلی آخوندزاده از اولین ادیبان و نقادان اجتماعی به شیوه علمی بود. او در "رساله قرتیکا" یا "سروشیه" نقدی بر قصیده سروش اصفهانی نوشت و می توان گفت اساس نقد نظام مند در ایران را شروع نمود. برخلاف عادات ادبی آن زمان وی مضمون و محتوا و تأثیرات اجتماع در نقد خود جای داد. آخوندزاده در سال ۱۲۵۷ خورشیدی (۱۸۷۸ میلادی در تفلیس در ۶۷ سالگی درگذشت. فعالیتهای ادبیآخوندزاده در تفلیس با فن نمایش و نمایشنامهنویسی آشنا شد و خود به نوشتن نمایشنامههای اجتماعی و انتقادی پرداخت. آثار او اغلب به زبان ترکی آذربایجانی است که گاه به شعرهای فارسی مزین میشد. برخی از آثارش به روسی و فارسی ترجمه شدند. نمایشنامه تمثیلات او با مهارت به انتقاد از اخلاق و عادات مردم قفقاز و آذربایجان میپردازد. وی مرثیه شرق در رثای مرگ پوشکین را در سال ۱۹۳۷ میلادی سروده است. آثار او در کارهای دیگر نویسندگان آزادیخواه دورهٔ مشروطیت ایران تأثیر زیادی داشت. او همچنین از طرفداران و مبلغان تغییر رسمالخط عربی به الفبای لاتین بود. کتابشناسی
معرفی آخوندزاده در دایره المعارف بزرگ اسلامی آخوندْزاده، ميرزا فتحعلي (۱۲۲۷ - ۱۲۹۵ ق /۱۸۱۲ - ۱۸۷۸ م ) نويسنده و شاعر آذربايجاني. تحول انديشه و شكلگيري عقايد: فتحعلي در مدرسة شاه عباس گنجه، تحتتأثير ميرزا شفيع قرار گرفت و پس از آشنايي سطحي با فلسفه و عرفان، از انديشههاي اسلامي دور شد و آموزش فقه و اصول را رها كرد. اقامت در تفليس و خدمت در دستگاه حكومتي روسيه و همنشيني با دوستان و آشناياني كه در اين شهر يافت، ذهن او را در بستر ديگري افكند و خطّ فكري او را براي تمام عمر معين ساخت. ۱ . ملاّ ابراهيم خليل كيمياگر؛ ۲ . مسيو ژوردان حكيم نباتات و درويش مَسْتْعلي شاه جادوگر؛ ۳ . وزيرِ خانِ سراب (اين عنوان در ترجمة فارسي، به وزيرِ خانِ لنكران تغيير يافت)؛ ۴ . حكايت خرس قولدور باسان (خرس دزد افكن)؛ ۵ . سرگذشت مرد خسيس؛ ۶ . وكلاي مرافعه؛ ۷ . داستان يوسف شاه (ستارگان فريب خورده). آخوندزاده در بيشتر نوشتههايش كوشيده است جانب احتياط را رها نكند و كفر خويش را بر همگان آشكار نسازد، بلكه گاه نيز سخناني حاكي از پاي بندي خوي به دين گفته است. به سرتيپ عليخان، كنسول ايران در تفليس نوشته است: «شما ميدانيد كه من در اسلاميت چقدر راسخ القلبم. سوره كهيعص را كه در حضور حاجي ابوالفضل براي شما تفسير كردم، شنيديد و در اين اعتقاد، اولاد و اخلاف من نيز پيرو من خواهند بود» اما از لابلاي برخي از همين گونه نوشتهها نيز ميتوان بياعتقادي او را دريافت. در عين حال در آنچه براي جمع كوچكتري از دوستان نزديكش نوشته و نيز در جاهايي كه عقايد خود را از زبان شخص ديگري بيان كرده (مكتوبات كمالالدوله) به صراحت منكر وجودباري و بعثت انبياء و حقيقت دين گشته است. در اين تصنيف، فتحعلي سخنان الحادي خود را از زبان يك شاهزادة خيالي به نام كمالالدوله كه گويا پسر اورنگ زيب، پادشاه هندوستان بوده، آورده و كار خود را چنين توجيه كرده است كه براي پاسخ گفتن به «خيالات فاسدة... پسر ناخلف اورنگ زيب» بايد ابتدا از آنها آگاهي يافت (آدميت، ۱۹۰ ). زماني هم به ملكم كه قول داده بود مكتوبات كمالالدوله را چاپ كند، نوشت: «در وقت چاپ كردن كمالالدوله، مبادا اسم مرا ذكر نموده باشيد» (الفباي جديد و مكتوبات، ۱۶۸). تصور فتحعلي آن بود كه با انتشار اين تصنيف، عقايد ديني مردم جوامع اسلامي زير و زبر خواهد شد. او براي ملكم نوشت: «نسخهجات متعدّد كمالالدوله در دست دوستان و همرازان من در اطراف عالم موجود است. عن قريب دوستانم نسخه را در طرفي به چاپ خواهند رساند و در كلّ اسيا و افريقيه منتشر خواهند كرد. آن وقت ببينيم كه وزراي استانبول چگونه دين خودشان را نگاه خواهند داشت. آن وقت دين ايشان از دست خواهد رفت» آشنايي آخوندزاده با فلسفه و علوم اسلامي سطحي بود. او استدلال معتقدان به صانع را، با اين دعوي كه تقسيم وجود به ممكن و واجب اعتباري ندارد، مردود شمرده و تصريح كرده است كه «مراد ما از وجود، ماهيت اشياء است» و «ماهيت اشياء واجبالوجود است». آنگاه مدعي شده است كه متشرعان در برابر اين استدلال «مات و مبهوت ميشوند» حاصل سخن فتحعلي در اين زمينه، تكرار خطاي اصحاب تحقق، از قديم و جديد است كه متعلق علم را به وجود محسوس، منحصر و محدود ميشمارند. دعوي نادرست ديگر فتحعلي اين است كه همة حكما را منكر صانع اعلام ميكند. وي به اقتضاي سخن، پس از انكار صانع، به هتك حرمت مقام رسالت و فقه اسلامي و بزرگان فقها ميپردازد . همچنين در پاسخ بر رسالة يك كلمه كه نويسندهاش، يوسفخان مستشارالدوله، در آن كوشيده بود ثابت كند «آيين اسلام... با ترقي و سيويليزاسيون» مخالفت ندارد، يك سلسله اشكالات سطحي بر شريعت وارد ساخته است، ولي شايد خود نيز احتمال ميداده است كه سخنانش در اين باره چندان سنجيده و استوار نيست، زيرا خود در پايان اين پاسخ گويد: «هذيان گفتم. توبه ميكنم» در عين حال، آخوندزاده در مكتوبات كمالالدوله از اصلاح دين، يا به تعبير خودش پروتستانيسم، نيز سخن ميگويد. البته اين واقعبيني را دارد كه به رغم كين شديدش نسبت به اسلام و پيشوايان آن و بيزاريش از عنصر عرب، آرزوي خود را به جاي واقعيت نميگذارد. او با همة عشقي كه به زرتشتيان به عنوان يادگار نياكان دارد، در پيامي به مانكجي، رهبر زرتشتيان گويد: «احياي دين زرتشت بعد از اين در ايران از ممكنات نيست. در ايران دين اسلام پايدار و برقرار خواهد بود، اما نه به آن روش و حالت كه سابق بود»
برچسبها: میرزا فتحعلی آخوندزاده, آخوندوف, ميرزا ملکم خان, عباس میرزا نوشته شده در تاريخ شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
عباسقلي آدميت ؛ فرزند عيوض علي در سال ۱۲۷۸هجري قمري (۱۲۴۰ش) در قزوين ديده به جهان گشود. در شش سالگي پس از مرگ پدرش، زير نظر ميرزا محمد خان قزويني معروف به «منشيباشي»، شوهر خواهرش، پرورش ... برچسبها: دكتر محمد مصدق, عباسقلي آدميت, ميرزا ملکم خان, آ پاسارگاد ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
|
|||||||||||||||||||||||||||||||
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک |