بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

 

 

 

امانوئل ملیک اصلانیان ( ۱۲۹۴، تبریز - ۲۳ تیر ۱۳۸۲، تهران) از آهنگسازان و پیانیست‌های بزرگ ایرانی بود.

اصلانیان تحصیلات ابتدایی و آموزش پیانو را در زادگاهش، تبریز، آغاز کرد. وی در سنین جوانی برای تحصیل موسیقی راهی آلمان شد و پس از طی دوره کوتاهی در هنرستان موسیقی هامبورگ، تحصیلات موسیقی خویش را در آکادمی موسیقی برلین ادامه داد.

وی پس از بازگشت به ایران، به آموزش موسیقی در دانشگاه تهران و هنرستان عالی موسیقی پرداخت. آثار ساخته‌شده توسط امانوئل ملیک اصلانیان بارها توسط ارکسترهای بزرگ جهان و ارکستر سمفونیک تهران به رهبری فرهاد مشکات، حشمت سنجری و علی رهبری اجرا شده‌است.

از شاگردان او مي توان به فريده بهبود، ميناسكاتيان، الميرا آزادي، پري پركسنلي، فوزيه مجد، فريدون ناصري، ...

 

 


برچسب‌ها: امانوئل ملیک اصلانیان, پري بركشلي, فرهاد فخرالديني, فوزيه مجد

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
 

 

فرهاد فخرالدینی (زادهٔ ۱۳۱۶ در تبریز ) موسیقی‌دان ایرانی است که به مدت ۱۱ سال رهبر ارکستر ملی ایران بود. او هم‌اکنون یکی از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران است.

پدرش محمدعلی فخرالدینی متخلص به «محزون» ۱۳۶۵-۱۲۷۸، از شعرای آذربایجان بود که نزد مردم آن سرزمین از احترام خاصی برخوردار بود.  برادر بزرگش فخرالدین فخرالدینی عکاس نامدار پرتره‌است. برادر کوچکترش فاروق فخرالدینی ضمن اشتغال به حرفه عکاسی. از ورزشکارن به نام بوده و سال‌ها سمت مربی گری تیم ملی والیبال ایران را به عهده داشته‌است.

خاطرات دوران كودكي :
 
 برادر بزرگ فرهاد تاري داشت كه اوقات فراغت خود را با آن مي گذراند. هرگاه كه او در منزل نبود فرهاد به سراغ تار او مي رفت و چون در اين كار علاقه و استعداد خاصي داشت ، پدر وي ويولوني تهيه كرد و او را تشويق به فراگيري اين ساز كرد.

همسر :


  فرهاد فخرالديني در سال ۱۳۴۲ ازدواج كرده و داراي دو فرزند پسر به نام هاي فرشاد و فرزاد است. همسرش كه بسيار علاقمند به شعر و موسيقي است ، همواره يار و ياور او و مشاور كارهاي هنريش بوده است.

زندگی‌نامه :

فخرالدینی نواختن ویلون را از کودکی آغاز کرد و تحصیلات موسیقی‌اش را در هنرستان عالی موسیقی ملی و «موسسه موسیقی شناسی»-که تنها برای یک دوره چهار ساله در سال‌های دههٔ ۴۰ در تهران بنیاد شده بود-گذراند. هنوز تحصیلاتش در هنرستان عالی به پایان نرسیده بود که از طرف حسین دهلوی (ریاست وقت هنرستان) به تدریس در آن‌جا دعوت شد. از اساتیدی که فخرالدینی نزد آن‌ها موسیقی را فراگرفته می‌توان از احمد مهاجر، ابوالحسن صبا، علی تجویدی و امانوئل ملیک اصلانیان نام برد.

خاطرات و وقايع دوران تحصيل :

 فرهاد فخرالديني صرف نظر از كار عملي موسيقي به مطالعه و تحقيقات علمي نيز پرداخته است و اين كار را نيز از همان زماني كه در دوره عالي هنرستان موسيقي ملي تحصيل مي كرد شروع نمود. در اين مورد چنين مي گويد: « از استاداني كه در دوره عالي در پرورش و تعليم من سهم عمده داشتند بايد از دكتر مهدي بركشلي يادكنم كه نه تنها به عنوان يك استاد خوب ، با معلومات و دلسوز او را شناختم ، بلكه الگوي موسيقي عملي در من موثر بودند... او اولين بار از من خواست تنبور خراسان را به روش ابو نصر فارابي كه با روايت خود فارابي نوشته و به وسيله دكتر بركشلي شرح داده شده بود ، پرده بندي نمايم. اين كار بعد از شش ماه به پايان رسيد و طي كنفرانسي كه از طرف هنرستان ، در تاريخ ۲۲ بهمن ۱۳۴۱ ترتيب داده شد ، صداهاي حاصله از پرده هاي اين ساز در حضور هنرمندان و علاقمندان شنيده شد و باعث حيرت و تحسي حضار گرديد و بايد بگويم ، خودم هم مانند استادم و استادان ديگر حاضر در جلسه از اين كه صداهاي حدود هزار سال پيش را روي تنبور پرده بندي مي شنيديم ، احساس غرور مي كردم. اتفاق جالبي به وقوع پيوسته و شاهد آن بوديم كه صداها و درجات گام موسيقي ايران از هزاران سال پيش به اين طرف تغييري ننموده است و من به اين موفقيت كه به دست آورده بودم مباهات مي كردم...»

فعالیت حرفه‌ای :

او از سال ۱۳۴۷ و با شوهر آهو خانم آهنگ‌سازی فیلم را شروع کرد و تا به امروز برای بیش از ۱۵ فیلم و سریال موسیقی ساخته‌است.

از ديگر آثار سينمايي كه وي آهنگسازي آن‌ها را انجام داد مي‌توان به اين فيلم‌ها اشاره كرد:
 کمال ‌الملک (علي حاتمي ۱۳۶۳)، گزارش يک قتل (محمدعلي نجفي ۱۳۶۵)، بوعلي سينا (کيهان رهگذار ۱۳۶۶)، پرستار شب (محمدعلي نجفي ۱۳۶۶)، روز باشکوه (کيانوش عياري ۱۳۶۷)، شاخه‌ هاي بيد (امرالله احمدجو ۱۳۶۷)، جستجوگر (محمد متوسلاني ۱۳۶۸)، ساوالان ( يدالله صمدي ۱۳۶۸)، آپارتمان شماره ۱۳ (يدالله صمدي۱۳۶۹)، ملک خاتون (حسن محمدزاده ۱۳۶۹)، قرق (احمد هاشمي ۱۳۷۰)، زندان ديو (حسن هدايت  ۱۳۷۱)، آدم برفي (داود ميرباقري ۱۳۷۳)، مسافر ري (داود ۱۳۷۹)، وعده ديدار (جمال شورجه ۱۳۸۳) و....

در سال ۱۳۵۲ همهٔ ارکسترهای موجود در سازمان رادیو تلویزیون در هم ادغام شدند و ارکستر بزرگ سازمان را به وجود آوردند. رهبري اين اركستر ابتدا به عهده فريدون ناصري و در اوائل سال ۱۳۵۲ چند ماهي مرتضي حنانه قرار گرفت. سپس در همان سال ۱۳۵۲ در مسابقه‌ای که برای گزینش رهبر این ارکستر برگزار شد، فخرالدینی بیشترین امتیاز را آورد و از آن سال تا سال ۱۳۵۸ سرپرستی و رهبری ارکستر رادیو و تلویزیون را بر عهده داشت.

موسیقی شناسی :

فخرالدینی در سال‌های پس از انقلاب و با دشواری‌هایی که برای کار با ارکستر و برگزاری کنسرت‌های بزرگ پیش آمد، بیشتر به موسیقی فیلم پرداخت. در این میان موسیقی او برای مجموعه‌های تلویزیونی سربداران، امام علی و بوعلی سینا با استقبال بسیار روبرو شدند. موسیقی متن مجموعه‌های تلویزیونی روزی روزگاری و کیف انگلیسی از دیگر ساخته‌های او هستند.

افتخارات :

وی به درخواست استادش دکتر مهدی برکشلی برای اولین بار تنبور خراسان را به روش ابونصر فارابی که با روایت خود فارابی نوشته و به وسیله دکتر برکشلی شرح داده شده بود، پس از شش ماه پرده بندی نمود. طی کنفرانسی که از طرف هنرستان، در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۴۱ ترتیب داده شد ساز جدید را نواخت .
فخرالدینی در سال ۱۳۶۵ برای فیلم «گزارش یک قتل» و در سال ۱۳۶۶ برای فیلم «پرستار شب» برندهٔ جایزهٔ «بهترین موسیقی متن» از جشنوارهٔ فیلم فجر شده‌است.

موسیقی متن فیلم امام علی :

فخرالدینی در زمینهٔ پژوهش در آثار موسیقی کهن ایرانی هم فعالیت‌هایی داشته‌است. او در مورد رمزگشایی از یکی از سروده‌های عبدالقادر مراغه‌ای گفته‌است:

عبدالقادر آهنگی دارد در دو کتاب مقاصدالالحان و جامع‌الالحان که با حروف ابجد نوشته شده... و تاکنون شمار زیادی از پژوهشگران خارجی و خودی روی آن کار کرده‌اند ولی هیچ کدامشان موفق نشده‌اند که شعر و آهنگ این قطعه را با هم تطبیق بدهند... توفیق کشف این کار به من رسید که نزدیک ۳۰ سال روی آن کار کرده‌ام.
— پایان نقل قول

فخرالدینی برای ساخت موسیقی تیتراژ ابتدایی «سریال امام علی»، از سرودهٔ مراغه‌ای بهره برده‌است.

فرهاد فخرالديني- احسان رفعتي

ارکستر ملی ایران :

او در سال ۱۳۷۷ ارکستر موسیقی ملی ایران را بنیان گذاشت و اولین برنامهٔ این ارکستر به اجرای چند اثر از علی تجویدی با آواز محمدرضا شجریان اختصاص یافت. وی در تیرماه سال ۱۳۸۸ از این سمت استعفا داد.

اجرای کنسرت در شهرهای پکن و شانگ‌های چین، اجرای کنسرت در کشور سویس -کویت و همچنین اجراهای متعدد در تهران و شهرهای سنندج، شیراز و اصفهان اشاره کرد.

استادان :

فرهاد فخرالدینی از تعلیم استادانی چون: احمد مهاجر، ابوالحسن صبا، علی تجویدی (در رشته ویولن و موسیقی ردیف ایرانی)، ملیک اصلانیان (در اصول تئوری و هارمنی و تجزیه و تحلیل موسیقی غربی)، مهدی برکشلی (در تجزیه و تحلیل موسیقی ایرانی) بهره مند گردید.

همکاران :

فرهاد فخرالدینی در زمینه موسیقی از همکاری حسین دهلوی، مصطفی پورتراب، احمد پژمان، روح الله خالقی، جواد معروفی، مرتضی حنانه، فریدون ناصری برخوردار گردید.

 


برچسب‌ها: فخرالدين فخرالديني, فرهاد فخرالديني, روح الله خالقي, ابوالحسن صبا
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 

فخرالدین فخرالدینی (زادهٔ ۱۴ اسفند ۱۳۱۱) از پیش‌گامان عکاسی پرتره در ایران است.

سال ۱۳۱۱ در آذربایجان و در خانواده‌ای هنردوست بدنیا آمد. پدرش شاعر بود و عکاس، برادرانش نیز به هنر گرایش داشتند. برادر او فرهاد فخرالدینی از موسیقیدانان و آهنگسازان بنام است.

در کودکی به نقاشی علاقه‌مند شد و هنوز هم نقاشی را ادامه می‌دهد. از ۱۸ سالگی عکاسی را در کنار پدرش که عکاس بود شروع کرد و عکاسی پرتره را نزد او آموخت. بعد از تجربه‌های محدودی در ایران، به کشورهای آمریکا و آلمان سفر کرد و در زمینه شخصیت‌گرایی در عکاسی پرتره کار کرد. مطالعه چندین جلد کتاب از عکاسان معاصر جهان عامل گرایش‌اش به عکاسی پرتره بود.

گفت‌وگوي روزنامه «ملت ما» با فخرالدين فخرالديني

نمايش عكس‌هاي فخرالدين فخرالديني

من عكاسي را از دوران كودكي از پدر آموخته‌ام و براي دستيابي به ريزه‌كاري‌ها و تكنيك‌ سه سال در آكادمي سانفرانسيسكو به كار مشغول شدم؛ يك سال و نيم هم با شاركويكسي كار كردم كه يكي از صاحب‌‌نظران خوب عكاسي كلن و از استادان بسيار خوب بود و تكنيك بالايي داشت.

وي تمايل خود را در عكاسي بيش‌تر به پرتره مي‌داند و مي‌افزايد: تمايل من به پرتره و شخصيت‌گرايي در افراد است. مي‌خواستم شخصيت افراد را آنطور كه هست نشان دهم نه چهره‌هايي با ژست‌هاي غيرطبيعي. هدف من اين بوده است كه شخصيت‌هاي انسان‌ها را با لحني ساده و آنچه كه در قالب خودشان است نشان دهم. من سعي كرده‌ام كه سادگي كار را در نظر بگيرم.

وي توضيح مي‌دهد: من به شخصيت‌گرايي افراد علاقه بسيار داشتم، با عكاسي پرتره شخصيت‌هاي افراد را مي‌توان نشان داد؛ در پرتره مسائلي است كه هنوز عكاسان ما به دنبال آن نرفته‌اند. آنچه كه انسان حس كند وروي كاغذ بياورد كار بسيار مهمي است. عكاسي دكلانشورزدن نيست.بايد محيط‌كار عكاس و نورپردازي‌هايي كه انجام مي‌دهد چهره را كاملاً طبيعي ثبت كند. به اين منظور ممكن است از پنج يا شش منبع نوري هم استفاده كند. عكاس بايد در كار خود خلاقيت داشته باشد و تمايل افراد در پيشه آنها نشان داده شده باشد. روانشناسي تا 20 درصد در كار عكاس دخالت دارد و بقيه آن مربوط به ذوق و استعداد اوست.قبل از عكاسي، عكاس بايد با سوژه آشنايي پيدا كند، دوستي و احساس راحتي با آن برقرار كندو شغل او را در نظر بگيرد و بعد متناسب با آن همان حالت نورپردازي و عكاسي انجام پذيرد. من معمولا از مدل هايم بلافاصله عكس نمي‌گيرم و با آنها چند بار صحبت مي‌كنم و اجازه مي‌دهم كه با هم راحت ارتباط برقرار كنيم. چون كسي كه مي‌خواهد عكس بگيرد در برخورد اول خود را جمع و جور مي‌كند و اين مسئله به عقيده من در عكاسي مهم است. وقتي كه روابط خوب و آشنا باشد، مدل در مقابل عكاس راحت‌تر است و عكاس هم در مقابل مدل. فخرالديني عجله نداشتن در عكاسي را توصيه مي‌كند و مي‌گويد: عجله نكردن در عكاسي و حوصله‌داشتن، كارهاي منحصربه فردي را خلق مي‌كند.

با عكاسي شخصيت‌گرايانه مي‌توان، شخصيت‌های مهم را براي نسل‌هاي آينده معرفي كرد. شخصيت‌هاي معروف خيلي به عكاسي كمك مي‌كنند؛ شهرت آنها خود به خود تاثيرگذار است و نسل‌هاي جديد با ديدن عكاس‌ها شخصيت آنها را حس مي‌كنند و با آنها ارتباط برقرار مي‌كنند.به عنوان نمونه نسل‌هاي آينده خواهند فهميد كه« پرفسور هشترودي» يا «سعيد نفيسي» چه شكلي بوده‌اند. وقتي عكس حالت طبيعي افراد را نشان بدهد تمامي خيال‌بافي افراد در رابطه با شخصيت‌ها در هم شكسته مي‌شود و مخاطب با ديدن عكس احساس مي‌كند كه شخصيت را ديده است.

 وي درباره نورپردازي در آثار خود بيان مي‌كند: من بيش‌تر از فلاش استفاده مي‌كنم ولي تمايل به نورپردازي كه متمايل به نور‌هاي طبيعي باشند، دارم من معمولاً سعي مي‌كنم از ديافراگم‌هاي بسيار بسته استفاده كنم. ديافراگم بسته مزايا و معايبي دارد. عيب آن اين است كه اگر عكاس شناخت خوبي از نور نداشته باشد، چهره را خيلي تخت نشان مي‌دهد و بعد را از بين مي‌برد؛ در حالي كه اگر نور را خوب بشناسد با نورپردازي‌هاي خاصي مي‌شود به صورت بعد بيش‌تري داد.نورپردازي يكي از مهم‌ترين مسائل عكاسي است و پس از آن كادر بندي مناسب و ظهور خوب مكمل يكديگرند و يك عكاس پرتره حتما بايد آگاهي به داور‌هاي خوب و لنزهايي كه مرتبط باشد، داشته باشد، تا عكاسي را دفورمه نكند. وي مي‌افزايد: من از لنز‌هاي 350 در بيش‌تر پرتره‌هايم استفاده مي‌كنم ولي بعضي‌ها با توجه به روش‌شان از اين لنز‌ها استفاده نمي‌كنند. من در بعضي از عكس‌هايم از لنز‌هاي 420 هم استفاده كرده‌ام.

 وي معتقد است كه يك عكاس خوب بايد عكس هايش را خودش چاپ كند تا عيب كارش مشخص شود. وي بار‌ها به دانشجويانش در دانشكده هنر گفته است كه سعي كنيد كار‌هاي مربوط به عكاسي را خودتان انجام دهيد و به كارتان وجه يك شخصيتي بدهد؛ وقتي كه يك عكاس، عكسش را براي چاپ به جاي ديگري مي‌دهد عكس او دو شخصيتي است. يعني چاپگر با عكاس هيچ‌وقت نمي‌تواند هماهنگي داشته باشد؛ ولي وقتي عكاس كار خودش را خودش انجام دهدمي تواند روش كار و عيوب كارش را تصحيح كندو عيوب كارش را به ترتيب از بين ببرد.

 وي به نمايش چند اثرش كه توسط موزه هنر‌هاي معاصر براي نمايش به چاپ رسيده اشاره مي‌كند و مي‌گويد: وقتي چاپ آن عكس‌ها را يكي از آنها پرتره «مميز» بود را با چاپي كه من انجام داده بودم، مقايسه كرديم، متوجه اختلاف زياد در چاپ آنها شديم. وي ادامه مي‌دهد: اگرچه امروزه عكاسي، بسيار پرهزينه است و براي استفاده كردن از وسايل مورد قبول بايد هزينه زياد پرداخت، اما اگر يك عكاس بخواهد اثر با كيفيت ارايه بدهد، بايد تمام كار‌هاي مربوط به عكاسي را خودش انجام دهد.

 وي درپاسخ به اين سوال كه در مدل‌هاي خود تمايل دارد كه كدام يك از ويژگي‌هاي آنها را نشان دهد مي‌گويد: من به هنرمندان و نويسندگان بسيار علاقه‌مندم چرا كه اين شخصيت‌ها هميشه ماندگار هستند. من از افراد عادي هم عكس بسيار گرفته‌ام، اما آنها را كسي نمي‌شناسد. فخرالديني به عكس‌هايي كه از سيمين بهبهاني، ابتهاج، سايه و فريدون مشيري گرفته، اشاره مي‌كند و مي‌افزايد: ممكن است كه بسياري از افراد از اين عكس‌ها خوششان نياد ولي من در اين عكس‌ها با توجه به نزديكي كه با آنها داشتم، آنها را آنطور كه بودند نشان دادم. وي به آخرين عكس گرفته شده از شاملو اشاره مي‌كند و مي‌گويد: 20 روز بعد از گرفتن اين عكس شاملو فوت مي‌كند. در آن روز دولت‌آبادي و جمعي ديگر از هنرمندان هم در منزل شاملو بودند و همسر شاملو(آيدا) روبه من كرد و گفت: هرطور شده بايد يك عكس از شاملو بگيريد. بسيار عكاسي مشكل بود و من دوربين را تا پايين‌ترين سطح آوردم چرا كه سر شاملو بلند نمي‌شد و با خوش‌شانسي توانستم يك عكس از شاملو بگيرم.

 وي درباره اين سوال كه آيا عكسي شده او را راضي نكند اينطور اظهارنظر مي‌كند: بله چندين‌بار شده است كه عكسي را بگيرم و مرا راضي نكرده باشد. پس از آن دوباره از مدل عكاسي كرده‌ام تا عكس مورد نظر خود را بدست آورم. گاهي اوقات ساعت‌ها، ولي بارها دو تا سه روز هم وقت گذاشته‌ام. هنگام نقاشي از چهره ممكن است چند روز مدل رفت و آمد كند و هر بار با قيافه‌اي، يك روز خسته، يك روز بي‌روحيه و يك روز با مشكل مالي و... ولي هنگام عكاسي بيش‌تر فرصت پيدا كردن لحظه مناسب وجود دارد. هرگاه قيافه مناسب است عكس گرفته مي‌شود.

 وي به مدل‌هايي كه از آنها عكاسي كرده است گريز مي‌زند و مي‌گويد: من در كتابم از چند پزشك عكس گرفتم، آخرين عكس گرفته شده از«پرفسور عدل» در سن90 سالگي متعلق به من است كه چند ماه بعد فوت كرده است. وي به فعاليت 60 ساله خود در عكاسي پرتره اشاره مي‌كند و مي‌افزايد: بعضي از عكس‌هاي گرفته شده و چاپ شده در كتاب من متعلق به 40 سال يا بيش‌تر است.وی از عكس‌هاي گرفته شده از عباس كيارستمي و آيدين آغداشلو كه در 5، 6 سال پيش گرفته شده به عنوان عكس‌هاي جديد در مجموعه‌اش ياد مي‌كند. وي در پاسخ به اين سوال كه چه حسي از ديدن عكسهايش به او دست مي‌دهد مي‌گويد: من خاطرات زيادي از مدل هايم دارم. آتليه من بيش از 40 سال عمر دارد و شاهد رفت و آمدها و دوستي‌های زيادي با شخصيت‌های بزرگ است. پدر من با شهريار دوستي و آشنايي داشت وبعضي ازمدل‌هاي من رابطه خانوادگي است و با بعضي ديگر به واسطه عكاسي دوست و آشنا مي‌شدم.

 وي به عكاسي از طبيعت اشاره مي‌كند و مي‌گويد: من نمايشگاه‌هاي زيادي در رابطه با عكاسي از مناظر طبيعي شركت كرده‌ام. من سفر را دوست دارم و بسيار هم سفر كرده ام؛ نمايشگاه‌هاي مناظر طبیعي من هميشه با استقبال روبه‌رو بوده است. فخرالديني عاشق پاييز و طبيعت است و فصل پاييز را بهترين و زيباترين فصل براي عكاسي و نقاشي مي‌داند. وي به علاقه خود به نقاشي اشاره مي‌كند و اضافه مي‌كند: من در 11 سالگي با سياه‌قلم فردوسي را كشيدم.

 وي به برنامه هفتگي خود اشاره مي‌كند و توضيح مي‌دهد: من هفته‌اي سه روز از لواسان به آتليه خودم درخيابان فلسطين مي‌آيم و چهار روز ديگر را در منزل نقاشي مي‌كنم. وي در صحبت هايش به ياد هديه‌اي كه از«شارکویسکی» گرفته مي‌افتد؛ آن كه يك دوربين با 52 سال عمر بود كه هم اكنون با آن عكاسي هم مي‌كند را به من نشان مي‌دهد.

 وي درباره عكاسي سياه و سفيد از مدل‌های خود مي‌گويد: من در حدود 30 سال پيش از طرف كداك به سفري دعوت شده بودم و در نمايشگاهي ديدم، عكس‌هايي كه 60، 70 سال از عمر آنها مي‌گذشت بسيار سالم و خوب بودند ولي عكس‌هاي رنگي از بين رفته بودند. عكاسان بزرگ هميشه سعي مي‌كنند كه با سياه و سفيد كار كنند به دليل اين‌كه رنگي بعد از چند سال از بين مي‌رود. وي ادامه مي‌دهد: در عكاسي سياه و سفيد مخاطب كنجكاو مي‌شود كه چشم‌هاي مدل و رنگ پوست آن چه شكلي است؛ ولي در رنگي توناليته رنگ است و در عكس رنگي همه‌چيز براي شما روشن است و در عكاسي سياه وسفيد شما فكر مي‌كنيد و به خيالبافي می پردازيد. عكاسي سياه و سفيد به‌نظر من با گسترش تكنولوژي امروزي عمری بيش از 500 سال خواهد داشت و هيچ‌وقت خراب نمي‌شود. فخرالديني در پاسخ به اين سوال كه چرا بين عكاسي و نقاشي يكي را انتخاب نكرده است بيان مي‌كند: به‌نظر من مقام نقاشي در مقابل عكاسي بالاتر است. در عكاسي 50 درصد آن وسيله است و 50درصد خلاقيت عكاس است ولي در نقاشي قلم و رنگ است كه به آثار جان مي‌دهد. فخرالديني به علاقه خود به موسيقي و نواختن تار اشاره مي‌كندو مي‌گويد: از آنجا كه برادرم رهبر اركستر است، من در مقابل او نمي‌توانم بگويم كه من در موسيقي هم تخصص دارم. هر وقت با برادرم فرهاد فخرالديني صحبت مي‌كنم به او مي‌گويم من 30 سال است كه در دستگاه«سه گاه» كار مي‌كنم و به جايي نرسيده‌ام. ولي من اگر دوباره، دوباره و دوباره متولد شوم بازهم عكاسي را انتخاب مي‌كنم واگر ديگر چيز ديگر نبود شايد به سراغ موسيقي مي‌رفتم.

 من از كودكي عاشق اين كار بوده‌ام و هم اكنون هم عاشق عكاسي هستم. و هنوزم كه هست اگر من عكاسي را كنار بگذارم همانند آدم فلج مي‌مانم. اگرچه در حال حاضر فعاليتم كم است ولي تجربه‌ام زياد است چرا كه سال‌ها عمرم را صرف تجربه اندوزي كرده‌ام و با گذشت زمان ايراد‌هاي كارم را حس كرده‌ام. ولي با تمام اين تفاسير عكاسي از عزيز‌ترين كار‌هايي است كه من انتخاب كرده‌ام.

 فخرالديني در ادامه صحبت هايش به عكاسي با آنالوگ اشاره مي‌كند و مي‌گويد: پايه‌هاي عكاسي، آنالوگ است. اگر شما دوربين ديجيتال را به يك كودك هم بدهيد او عكاسي مي‌كندولي آن آگاهي كه عكاس آنالوگ دارد و مي‌داند كه تكنيك چيست؟نورپردازي و كادر بندي چيست؟با عكاسي ديجيتال نمي‌توان بدست آورد. عكاسي كه با دوربين آنالوگ كاركرده است، كاركردن براي او با دوربين ديجيتال آسان است. اين هنرمند به روتوش در عكاسي و روش خود در اين باره اشاره مي‌كند و ادامه مي‌دهد: من هميشه به دليل ضعف‌ها و محدوديت‌هايي كه در چاپ وجود دارد در تاريكخانه روي عكس كار مي‌كنم. ما مجاز نيستيم زيبايي بافت‌هاي صورت را كه خود عكس مي‌تواند آنها را جلوه دهد، با ماله صاف كنيم و بگوييم آن را روتوش كرده‌ايم. البته من در تاريكخانه روي عكس كار مي‌كنم و برخي از ضعف‌ها را در هنگام چاپ از بين مي‌برم...

 فخرالديني در پاسخ به اين سوال كه كدام يك از عكاسان بزرگ در كارش تاثيرگذار بوده‌اند؟ بيان مي‌كند: من در اوايل تحت‌تاثير دو نفر قرار گرفتم يكي «فيليپ هالسمن» و ديگري «ژوزف كارش»، اما الان كارم شبيه كار هيچ‌كس نيست. شخصيت كارم مستقل شكل گرفته است. لازم نيست شبيه كسي باشم. چون خود او وجود دارد و تقليد كار بيهوده‌اي است.اگر بخواهم تقليد كنم صورت سوژه‌هايم را تقليد مي‌كنم. شخصيت هر فرد در صورت او نهفته است.  وي به نصيحت«بهزاد» كه هيچ‌وقت به آن عمل نكرده است، اشاره مي‌كند كه به او گفته بود هيچ‌وقت ازدواج نكن ولي من به توصيه او عمل نكردم و در سن 50 سالگي ازدواج كردم. دو فرزند؛ يك دختر و يك پسر دارم. همسرم هنرمندو نويسنده است. پسرم 27 سال مهندس كامپيوتر و دخترم 24 سال دارد و من هيچ‌وقت، وقت نداشتم كه به بچه‌ها برسم و اين همسرم بوده است كه تربيت آنها را به عهده گرفته است و از اين بابت مديون اويم. استاد فخرالديني مي‌گويد:‌اي كاش انسان دوبار در اين دنيا زندگي مي‌كرد، يك‌بار براي تجربه كردن و دگربار براي استفاده از تجربه‌ها با آنها ضعف‌ها و عيوبش را از بين ببرد. ولي متاسفانه آن آرزو هيچ‌وقت محقق نمي‌شود. وي زندگي كردن در غرب را دوست ندارد و معتقد است كه ايران بهترين جاي دنيا است. او مي‌گويد: در غرب انسان‌ها تنها و بيگانه با يكديگرند.

 
با فخرالدين فخر الديني، پيشكسوت عكاسي پرتره و نقاشي
كارهاي پيكاسو را درك نمي‌كنم
 
جام جم شماره خبر: 100834512261
   دوشنبه 11 بهمن 1389
 
فخرالدين فخرالديني از پيشگامان عكاسي پرتره در ايران است. اين عكاس پيشكسوت كه اين روزها دوباره نقاشي را پيشه خود كرده، سال‌هاي سال دست به قلم‌مو داشته، ولي كسي از اين موضوع با خبر نبوده است. متولد سال 1311 خورشيدي در خانواده‌اي آذري است كه هنر در بند‌ بند زندگي آن جاري بوده است. پدرش شاعر بود و عكاس، برادرانش نيز به هنر گرايش داشتند. فرهاد فخرالديني برادر كوچك‌ترش، اكنون چهره سرشناسي در موسيقي ايران است.

برپايي نمايشگاه‌هاي هنري در ايران و كشورهاي آمريكا و آلمان در زمينه شخصيت‌گرايي در عكاسي پرتره باعث شده است تا او هنرمندي متفاوت نام گيرد. اين روزها اما او به علاقه ديرينه‌اش روي آورده تا نقاشي‌هاي واقع‌گرايانه از طبيعت ايران را به نمايش بگذارد. نقاشي‌هايي كه به گفته خودش تلفيقي از عكس‌هاي او از طبيعت و زيباتر كشيدن آنها در قالب يك تابلوي نقاشي است. گفت‌وگوي زير در حاشيه نمايشگاه جديد آثارش در نگارخانه فخرالدين صورت گرفته است.

خيلي از مردم شما را تنها به عنوان يك عكاس پرتره مي‌شناسند. اما امروز ما شاهد اين هستيم كه شما نمايشگاهي از نقاشي‌هاي خود را برپا كرده‌ا‌يد كه بسيار مورد توجه نيز قرار گرفته است.

بله. براي خيلي‌ها اين امر شگفت‌انگيز بود، اما نكته‌اي كه بايد من در اينجا به آن اشاره كنم اين است كه من قبل از اين كه عكاسي كنم، نقاشي مي‌كردم و حتي اين رشته را در دانشگاه تحصيل كرده‌ام. اتفاق خاصي نيفتاده است، تنها كاري را كه سال‌ها براي دلم انجام مي‌دادم در قالب نمايشگاهي عمومي به معرض نمايش درآورده‌ام.

هميشه در ميان منتقدان اين مساله وجود دارد كه وقتي مي‌توان زيبايي‌هاي طبيعت را با عكس ثبت كرد، چرا بايد از آنها نقاشي كشيد. چه پاسخي در اين زمينه داريد؟

من اوايل نقاش بودم و سپس به عكاسي روي آوردم. نقاشي بينش بالا مي‌خواهد. در نگاهي ديگر در ميان هنرشناسان نقاشي ارجحيت بيشتري نسبت به عكس دارد و از سويي ديگر نقاشي بيشتر از عكس مرا راضي مي‌كند. اين امر از نظر اهميت هنري نيز مورد توجه است كه نقاشي بالاتر از عكس جاي مي‌گيرد.

اين پاسخ پرسش من نبود. رئاليست‌ها يا همان واقع‌گرا‌ها وقتي مي‌توانند با فشردن يك دكمه عكسي واقعي از يك موقعيت داشته باشند، چرا به دنبال نقاشي كردن آن موقعيت مي‌گردند.

اين يك واقعيت است كه زندگي رئاليستي است. حقايق را نمي‌توان پنهان كرد همان طور كه طبيعت را نمي‌توان غير از آن چيزي كه هست به تصوير كشيد. بله با فشردن يك دكمه مي‌توان تصويري از يك موقعيت را تثبيت كرد، اما هنرشناسان معتقدند كه رئاليسم تنها در نقاشي ماندگار است. ببينيد رئاليسم در هنر با مدرنيسم متفاوت است، حقايق را نمي‌توان پنهان كرد همان‌طور كه طبيعت را نمي‌توان غير از آن چيزي كه هست به تصوير كشيد. نگاه رئاليست‌ها در هنر با مدرنيست‌ها از زمين تا آسمان متفاوت است. رئاليست‌ها سعي مي‌كنند تا آسيبي به جزئيات واقعي يك واقعيت نزنند، ولي در مدرنيسم اين امر به صورت عمدي صورت مي‌گيرد. نكته ديگري كه در اين تفاوت نگاه وجود دارد، نوعي استمرار و سختي كار در رئاليسم بودن است كه مدرنيست‌ها هرگز نمي‌توانند آن را درك كنند. البته هر كاري سختي خود را دارد، اما شما اگر از بعد زماني هم نگاه كنيد مي‌بينيد كه پديد آوردن يك اثر واقع‌گرا چندين ماه طول مي‌كشد تا خلق شود، اما يك اثر مدرن در چند دقيقه يا چند ساعت به وجود مي‌آيد.

من با اين امر موافق نيستم. كار مدرن را شايد بتوان اختلاط تفكر با هنر دانست. حال آن كه هنر در حيطه واقع‌گرايانه (رئال) تنها به ثبت جز به جز واقعيت‌ها مي‌پردازد، ولي انديشه‌اي را برنمي‌تابد.

شما كار رامبراند را با آثار بسياري از بزرگان نقاشي مدرن مقايسه كنيد تا اختلافي كه من مي‌خواهم از آن حرف بزنم به راحتي ببينيد. به نظر من كار در حوزه واقع‌گرايي چون وقت‌گير است و جوانان نقاش اين روزها كمي تنبل شده‌اند و نمي‌خواهند براي خلق يك اثر هنري وقت بگذارند، امروز كمرنگ شده است. هنر واقعي به نظر من در آثار روبنس و رامبراند جلوه پيدا كرده است. حال بخواهيم اين آثار را كنار آثار مدرنيست‌ها بگذاريم خواهيم ديد كه چه تفاوت مشهودي بين اين دو گروه آثار وجود دارد. براي نمونه پيكاسو به عنوان يكي از سردمداران هنر مدرن كه در عصر خودش نيز نامدار و نام‌آور بوده است، اما من واقعا نمي‌توانم آثار او را بفهمم. اصلا هضمش مشكل است. حال كار رئال و طبيعي رامبراند را بگذاريد، كنار آثار سر درگم و مبهم پيكاسو، خواهيد ديد كه هر كدام چقدر مخاطب خواهد داشت.

يعني به نظر شما وقت صرف شده براي پديد آوردن 2 اثر هنري در 2 شاخه متفاوت نقاشي مي‌تواند دليل برتري يكي بر ديگري شود؟

بي‌شك تاثير دارد. البته نظر و عقيده همه مدرنيست‌ها و ديگر رشته‌هاي هنري براي من محترم است، اما باز مي‌خواهم مثالي بزنم كه شايد بهتر بتوانم حرفم را منتقل كنم. اكنون به تابلوهاي قرن 16 نگاه كنيد. اكنون يك هنرمند به قولي مدرن مي‌تواند آن زيبايي را دوباره خلق كند. وقتي مدرنيست‌ها يك روزه يك تابلو را خلق مي‌كردند رئاليست‌ها ماه‌ها براي خلق يك اثر مشغول به فعاليت بودند. هر روز راز و نيازي متفاوت با اثري داشتند كه نفس به نفس با آنها در حال بزرگ شدن و رشد و نمو است.

شما كه هم عكاس و هم نقاشي واقع‌گرا هستيد، خوب مي‌دانيد كه اختراع دوربين عكاسي خودش يكي از علت‌هاي افول سبك رئاليسم بود. نظرتان در اين‌باره چيست؟

از آن موقع كه عكاسي به دنيا آمده به نقاشي كمك كرد. نقاش‌ها از عكاسي وحشت داشتند، فكر مي‌كردند با آمدن عكاسي وضع مالي‌شان خراب مي‌شود. اما ديديد كه اين طور نشد، چراكه بازنمايي طبيعت از نگاه نقاش و در قاب يك اثر رئاليستي با عكاسي بسيار متفاوت است.

نظرتان درباره كارهاي كمال‌الملك چيست؟

تابلوهاي او بيشتر كپي از روش نقاشان اروپايي است. با اين حال نمي‌توان از كمال‌الملك خرده گرفت، چرا زماني كه مدرنيست‌ها در اروپا عرصه هنر را تصاحب كرده بودند، به دنبال آنان نرفت و كار رئاليست‌هاي چند قرن قبل را تقليد كرد. كمال‌الملك در جامعه‌اي زندگي مي‌كرده كه مردمش هنوز با آثار نقاشي حتي واقع‌گرا ارتباط برقرار نكرده بودند. حال چطور مي‌توان به اين جامعه هنر مدرن را تزريق كرد. اين امر را نيز هنوز در ايران شاهد هستيم. چطور وقتي هنوز مردم ما با نقاشي رئال ارتباط منطقي هنري برقرار نكرده‌اند مي‌خواهيم هنر مدرن را به خورد آنان بدهيم. به نظر من اين ظلم بزرگي در حق هنر است كه مي‌توان روا داشت. مردم بايد اين ارتباط را برقرار كنند تا به قولي اين چرخه اقتصاد هنر نيز بچرخد. بازهم تاكيد مي‌كنم كه هنوز بخش اعظمي از مردم جهان نمي‌توانند با آثار مدرن ارتباط منطقي برقرار كنند.

براي اين گفته مثالي هم داريد؟

در اتاق تمامي روساي جمهور جهان مي‌توان يك اثر رئاليسم از يك منظره طبيعي يا كلا مفهوم واقع‌گرايانه يافت. اما در همين اتاق‌ها هيچ وقت يك اثر مدرن وجود ندارد.

به نظرم هميشه اين‌طور نيست. چون در تزيين خانه يا محل كار آثار مدرن هم زياد به كار مي‌آيند.

دليل بهتر از اين‌كه مردم هنر مدرن را نمي‌توانند درك كنند. مگر هنر براي مردم خلق نمي‌شود. به نظرم هنر مدرن و پسا مدرن آن‌طور كه بايد نمي‌تواند وظيفه ارتباط با مخاطب را انجام دهد و در راه ارتباط‌گيري با مخاطب وامي‌ماند. معتقدم كه هنرمندان معاصر راه را به نوعي به اشتباه پيموده‌اند. آنان بايد ابتدا مقدمات ارتباط هنر با مردم را مورد بررسي قرار دهند و سپس به خلق آثار هنري بپردازند. آثار رئاليسم هر چقدر هم عيني‌گرايي و واقع‌گرايي باشند كه بايد باشند زود هضم هستند و وظيفه‌اي كه هنر به دنبال آن است، يعني ارتباط با مخاطب را در ابتدا به خوبي انجام مي‌دهد، اما آثاري كه به شيوه‌هاي ديگر خلق مي‌شوند، مقابل مخاطب سدي را ايجاد مي‌كنند كه واپس‌گرايي نسبت به هنر ايجاد مي‌شود.

خب باز من با اين قسمت از حرف‌هاي شما مخالفم. شما قبل از ارائه اين آثار نقاشي خود عكاس هستيد و از ريزه‌كاري‌هاي اين هنر با خبريد. به نظر من اگر قرار است اثري نقاشي در حوزه رئاليسم (واقع‌گرايي) خلق شود، چه بهتر است كه از آن موضوع عكس گرفته شود. ديگر چه زحمتي است كه نقاشي از آن كشيده شود.

اولا براي پاسخ به اين سوال شما بايد بگويم كه عكس رنگي تنها 30 سال دوام دارد، اما در دنيا تابلوهاي نقاشي وجود دارند كه 600 سال است مانند روز اول مانده‌اند و ثانيا به عقيده من عكاسي قشنگ است، اما هنر نيست. هنر نقاشي بسيار بالاتر و والاتر از عكاسي است. حساب كنيد اين روزها هر كسي مي‌تواند با فشار دادن يك دكمه به قول خودش يك اثر هنري را خلق كند. خود شما قبول مي‌كنيد اين عكس را در كنار يك تابلوي نقاشي كه چندين ماه و چندين سال براي كشيدنش وقت صرف شده است در كنار هم قرار دهيد.

شما عكاسي را به عنوان هنر قبول نداريد و از آن سو بسياري از عكاسان هستند كه معتقدند دوره نقاشي به عنوان هنر تمام شده است.

آنها شايد هنر را آن طور كه بايد و شايد درك نكرده‌اند. اصلا ببينيد كارتيه برسون يكي از بهترين عكاس‌هاي مطرح جهان بوده كه بعد از مدتي به نقاشي رو آورده است. اين هنرمند بزرگ را شايد به عكاسي مي‌شناسند، اما او نام‌آوري در حوزه نقاشي بوده است كه كارهايش اكنون ميليون‌ها دلار مي‌ارزد. هنرمندان نقاش در يك تابلوي نقاشي مي‌توانند ريزه‌كاري‌هايي از حس خود را در اثر هنري دخيل كنند كه يك عكاس هرگز نمي‌تواند در يك فريم عكس آن را حتي ظاهري هم به تصوير بكشد چه برسد به آن كه بخواهد به القاي پيام بپردازد. به نظر من عكاسي مي‌تواند هنر به شمار رود، اما هنري كه 50 درصد آن به ابزار وابسته است.

اكنون جوانان بسياري هستند كه به هنر رو آورده‌اند. اصلا موج جوانان هنرمند امروز ايران قابل قياس با هيچ دوره تاريخي نيست. اما با كمال احترام به عقايد شما بسياري از اين جوانان هستند كه هم عكاسي مي‌كنند و هم اگر نقاش هستند دوست ندارند آثار رئال (واقع‌گرا) خلق كنند.

من نمي‌توانم كسي را از كاري منع كنم. هنر در برهه‌هاي مختلف تاريخي خود در برخي موارد هنر عصياني هم مي‌توانست نام گيرد. مثل اكنون كه جوان ترجيح مي‌دهد كه خيلي سريع و تند به نتيجه برسد. در حالي كه تابلويي كه 2 ساعته كشيده مي‌شود با اثري كه 2 سال براي آن وقت گذاشته شده، خيلي تفاوت دارد. مطمئنا هر كدام از اين تابلو‌ها با يكديگر متفاوت هستند. به نظر من مدرنيسم در دنيا با خود راحت‌طلبي را به ارمغان آورد. اين امر در تمامي زواياي زندگي آدم‌هاي مدرن رخنه كرد. حال اين‌كه تاثير آن بر هنر چگونه بود يا خواهد بود هنوز راه درازي را مي‌طلبد، اما اين تفكر نسلي از هنرمندان را به وجود آورد. درواقع خلاف آنچه گفته مي‌شود، خلاقيت نقاشان كمتر شد، بدتر از آن اگر هنرمندي در آناتومي يا پرسپكتيو مشكل داشت، اين كاستي را به گردن هنر مدرن مي‌انداخت. مي‌بينيم كه اين روزها طراحي‌هاي آثار هنري ضعيف شده و باز اين امر مشكلي است كه برخي از هنرمندان به گردن مدرنيسم مي‌اندازند. مي‌گويند ما براي خلق اين اثر زمان كمتري صرف كرديم، مي‌گويند كه اگر مشكل پرسپكتيو دارد، مي‌خواستيم كه موضوع خاصي را مطرح كنيم. اما كاش از همين هنرمندان خواسته شود كه در وقت فراخ به طراحي يك اثر كامل هنري بپردازند. نمي‌دانم كاش آنان بتوانند اين كار را انجام بدهند. به عقيده من نقاشي مدرن نقاشي با فكر نيست. تلفيق رنگ‌هاست. ما در مدرنيسم چيزي نمي‌بينيم جز بازي با رنگ. 

 


برچسب‌ها: فخرالدين فخرالديني, فرهاد فخرالديني, احمد شاملو, سيمين بهبهاني
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک