بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

علی دشتی (۱۱ فروردین ۱۲۷۶ - ۲۶ دی ۱۳۶۰) از پژوهشگران، نویسندگان و سیاستمداران ایرانی بود.

علی دشتی طی هفت دهه در جریانات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران نقش داشت و گاهی از بازیگران اصلی عرصه سیاست بود. در تحکیم اقتدار حکومت دو پادشاه سلسله پهلوی، رضاشاه و محمدرضاشاه، فعال بود اما در اوج اقتدار آنان، شاید به دلیل خلق و خوی تندش، مورد بی‌مهری قرار گرفت و تقریباً در انزوا بود و پس از سقوط آنها سخت‌ترین انتقادات را بر خصوصیات فردی و شیوه حکومت آنان گفت یا نوشت. او هر چند تحصیلات خود را از مدارس مذهبی و در حوزه‌های علمیه آغاز کرد اما بعدها تندترین انتقادها را به روحانیت و مبانی دین اسلام داشت و کتاب‌هایی را مانند ۲۳ سال در نقد تاریخ صدر اسلام، البته بدون ذکر نام خود، منتشر کرد.

تولد و خردسالی

وی در ۱۱ فروردین ۱۲۷۶ خورشیدی (۱۳۱۲ قمری)در محله پشت بازار کربلا در یک خانوادهٔ ایرانی به دنیا آمد. پدرش شیخ عبدالحسین دشتی از شیوخ بزرگوار دشتی، روحانی خوش‌نام و مورد احترام و از مردم روستای تلخو در بخش کاکی شهرستان دشتی، استان بوشهر بود. علی دشتی تحصیلاتش را در حوزه‌های علمیه نجف شروع کرد، و تحصیلات ابتدایی خود را در روستای گل اسپیه از توابع شهرستان دلفان به اتمام رساند

علی دشتی: از نویسندگان و محققین ادب فارسی، سیاستمدار و روزنامه‌نویس عصر مشروطیت است. وی در 1272 ش در کربلا تولد یافت. پدرش شیخ عبدالحسین در کسوت روحانیت بود. مقام مدرسی داشت. گاهی در عراق و بین‌النهرین و زمانی در جنوب ایران به سر می‌برد. فرزندش به سیره خانوادگی تحصلات خود را از مقدمات زبان فارسی و عربی و ریاضیات در مدرسه حسینی عراض شروع کرد و تا حدود سطح ادامه داد. چندی هم در حوزه‌های علمی نجف و کربلا درس خارج گرفت. مخصوصاً در منطق و کلام و فلسفه مطالعات عمیق‌تری نمود و به آموزش زبان‌های خارجی نیز پرداخت. در 1298 در حکومت وثوق‌الدوله به ایران آمد مدتی در اصفهان و شیراز اقامت گزید. در آن هنگام موضوع قرارداد ایران و انگلیس معروف به قرارداد 1919 از اهمّ مسائل روز بود. دشتی با قرارداد مخالفت ورزید و با نوشتن مقالات و ایراد خطابه‌ها در صف مخالفین دولت درآمد. حکومت دستور توقیف و تبعید او را صادر کرد. چند روزی در زندان به سر برد و به خارج از کشور تبعید شد ولی قبل از آنکه از مرز خارج شود، وثوق‌الدوله ساقط شد و دشتی به تهران معاودت نمود و سردبیری روزنامه ستاره ایران را عهده‌دار شد و با نشر مقالات انتقادی و کوبنده در صف مخالفان حکومت و طرفداران آزادی و حکومت قانون قرار گرفت. در کودتای 1299، دشتی از طرف دولت بازداشت شد و در تمام مدت حکومت سیدضیاءالدین طباطبایی ، در زندان به سر برد. در همین مدت بود که توانست تخیلات و مشاهدات عینی خود را تحت عنوان ایام محبس به روی کاغذ آورده و انتشار دهد. در اسفند 1300 امتیاز روزنامه شفق سرخ را گرفت و به انتشار آن مبادرت نمود. شفق سرخ که بعدها به صورت یومیه درآمد، از جراید تندرو و بیباک و انتقادی آن روز بود. او در دوران انتشار روزنامه با مقامات مؤثر آشنائی بیشتری یافت و مشغول محکم کردن وضع خود شد. با داور و تیمورتاش طرح دوستی ریخت و شالوده محکمی برای آینده سیاسی خود بنیان نهاد و در انتخابات دوره پنجم که عوامل سردار سپه فعال مایشاء بودند، دشتی سر از ساوه درآورد و وکیل مجلس شورای ملی گردید. ولی هنگام طرح اعتبارنامه او، سید حسن مدرس به عنوان مخالف سخن گفت و اسنادی در مجلس ارائه داد که او با انگلیس‌ها ارتباط داشته و با کمک آنها وکیل شده است و سرانجام اعتبارنامه او رد شد. دشتی در دوره ششم از بوشهر به وکالت رسید. در ادوار هفتم و هشتم مجدداً از ساوه سردرآورد و دوره نهم وکیل بوشهر شد. در همین دوره بود که از وی سلب مصونیت شد و به زندان افتاد و امتیاز روزنامه شفق سرخ هم ابطال گردید. او مدتی را در زندان بود تا با شفاعت عده‌ای از زندان خارج شد و به عضویت اداره شهربانی درآمد و ریاست دایرة راهنمای نامه‌نگاری در اداره سیاسی شهربانی به او سپرده شد. او در آنجا تنها نبود، عبدالرحمن فرامرزی، ابوالقاسم پاینده، ابوالقاسم شمیم و چند نفر دیگر هم عضویت داشتند. این دایره موظف بود که سانسور مطبوعات را در حد کامل انجام دهد. با توجه به تعداد مطبوعات محدود آن ایام، هیچ روزنامه‌ای حق نداشت حتی آگهی‌های تبلیغاتی خود را هم بدون اجازه این قسمت چاپ کند. مطبوعات موظف بودند همه روزه نوشته‌های خود را بدانجا برده، پس از مطالعه اجازه چاپ به آنها داده شود و غالباً داستان‌های عشقی و تاریخی نیز از تیغ سانسور مصون نمی‌ماندند.
دشتی بعدها معتقد بود که انجام این کار موجب حیات من شد. اگر تن به این کار نمی‌دادم، جان سالم از زندان بیرون نمی‌بردم . در هر حال خدمات دشتی در شهربانی موجب شد دیکتاتور ایران نسبت به او مجدداً توجه پیدا کند و از سر تقصیرات او بگذرد و باز در سنگر پارلمان بنشیند. او در دوره دوازدهم به وکالت مجلس رسید ولی این بار نه از بوشهر و نه از ساوه انتخاب شد، بلکه از دماوند به وکالت مبعوث گردید. در دوره سیزدهم نیز از دماوند به وکالت رسید. در شهریور 1320 رضاشاه رفت، ایران اشغال شد، و دامنه جنگ بین‌الملل همه جا را گرفت. دشتی اولین وکیلی بود که علیه رضاشاه سخن گفت و او را متهم ساخت که جواهرات سلطنتی را با خود برده است. از آن روز به بعد دشتی در مجلس آرام نداشت و مرتباً دولت‌ها از حربه برنده نطق او مصون نبودند و یکی از ارکان مجلس محسوب می‌شد.
در انتخابات دوره چهاردهم، دشتی با آراء قابل ملاحظه‌ای هم طراز مؤتمن الملک، مصدق‌السلطنه، سید محمد صادق طباطبائی از تهران به وکالت رسید و فراکسیونی به نام فراکسیون مستقل تشکیل داد و خود مدیر آن شد. همچنین حزبی به نام عدالت بنیاد نهاد. در طول مشروطیت ایران، قدرت یا حکومت قوه مقننه هیچ موقع به اندازه دوره سیزدهم و چهاردهم نبوده است و در این ادوار بود که دولت‌ها دست‌نشانده تنی چند از نمایندگان مجلس بودند. عمر کوتاه کابینه‌ها نشانگر حکومت وکیلان بوده است. در آن دو دوره دشتی در تثبیت و تزلزل دولت‌ها نقش اساسی داشت و در انتخاب وزیران و بلندپایگان موثر بوده. در دوره چهاردهم یک بار تکلیف زمامداری به او شد، نپذیرفت یا کارش سر نگرفت. پس از خاتمه دوره چهاردهم و فترت نسبتاً طولانی، دشتی به دستور قوام‌السطنه رئیس دولت وقت، طبق ماده 5 حکومت نظامی بازداشت شد و مدتی به جرم تحریک علیه حکومت در زندان به سر برد. پس از سقوط قوام، از زندان بیرون آمد و سودای سفارت در سرپرورانید و سرانجام با عنوان سفیر کبیر به قاهره رفت. سه سال در آنجا بود، با تسلط و تبحری که به زبان و ادبیات عری داشت، در محافل دانشگاهی اسم و رسمی پیدا کرد. چند سخنرانی در دانشگاه الازهر ایراد نمود، و شیخ السفراء شد. در اواخر سال 1329 در کابینه علاء وزارت مشاور گرفت. دو ماه در کابینه بود تا این بار سفیر ایران در لبنان گردید و در تمام مدت حکومت مصدق‌السلطنه در بیروت ماند. عدم تغییر او از سفارت لبنان فقط در اثر مساعی و جدیت دکتر حسین فاطمی بود که دشتی را پیش‌کسوت می‌دانست. در 1332 به تهران آمد و سناتور شد و تا آخر عمر در کرسی سنا باقی ماند.
دشتی روزنامه‌نگاری منقد و تندرو بود. روزنامه شفق سرخ در نخستین سال‌های تأسیس این موضوع را اثبات می‌کند. ولی بعدها به صورت یک روزنامه خبری طرفدار دولت درآمد. او به زبان و ادبیات پارسی و تازی و فرانسه تسلط داشت، از زبان‌های آلمانی و انگلیسی هم بهره گرفته بود. فوق‌العاده تیزهوش ، کم تحمل ، لجوج و عصبی مزاج بود. خودخواهی زایدالوصف داشت، به دیگران به نظر تحقیر می‌نگریست. استدلال و کلام خود را وحی منزل می‌دانست . درجوانی و میانسالی سخنوری صحنه‌ساز بود. در دوران پیری و کهولت ، منزوی و گوشه‌گیر بود.
شهرت دشتی بیشتر در کار نویسندگی اوست. تخیلی و احساسی چیز می‌نوشت ولی کارهای جدی هم دارد. بیشتر دو اوین شعرای پارسی و تازی را خوانده و تفحص کرده بود. به همین مناسبت کتاب‌هائی در آن زمینه انتشار داده است. غیر از کتاب ایام محبس و کتاب فتنه که هر کدام چندین بار به چاپ رسیده‌اند، در اواخر عمر به نقد دواوین شعراء پرداخت. از آن میان عناوین در قلمرو سعدی، دمی با خیام، سیری در دیوان شمس، حافظ چه می‌گوید، شاعری دیرآشنا ، نگاهی به صائب را باید نام برد که در کمال مهارت به نقد و تفسیر پرداخته و شاعر را آنچنان که خود شناخته است، معرفی می‌کند. از آثار دیگر او در دیار صوفیان، اعتماد به نفس، عقلاء بر خلاف عقل را باید نام برد.
کتاب دیگری هم تحت عنوان پنجاه و پنج نوشت که قسمتی از تاریخ پنجاه ساله بود. گرچه آن نوشته دستوری در مقابل دریافت دستمزد قابل ملاحظه‌ای انجام گرفت، لیکن در خلال نوشته‌ها نقد و نیش وجود دارد.
علی دشتی هیچ موقع به دنبال مال و منال نرفت و چیزی تا آخر عمر نیندوخت. در جوانی باغچه‌ای در تیغستان شمیران خریداری کرده بود که تا آخرین روزهای حیات در آن می‌زیست. او در تمام عمر همسری انتخاب نکرد و در سن 90 سالگی بلاعقبه درگذشت.

کتاب ۵۵

در سال ۱۳۵۴ کتابی از دشتی چاپ شد با نام پنجاه و پنج که در آن به مدح پنجاه و پنج سال سلطنت پهلوی پرداخته بود. شورای دانشگاه تهران دشتی را نامزد دکترای افتخاری کرد. افراد زیادی در تشویق و یا انتقاد از دشتی به خاطر این کتاب قلم زدند. از جمله احسان طبری نوشت

«در تاریخ معاصر ایران مردانـی نیـز بـوده و هـستند از قبیـل تقـی زاده، دکتر رضازاده شفق و همین آقای علی دشتی که هر مایه ای که داشته اند به خـاطر برخورداری از "لذات عمر" در خدمت ستمگر نهادنـد؛ و بـه قـول شـاعر "دانـش وآزادگی و دیـن و مـروت"، ایـن همـه، را بـرده درم سـاختند و یـا بـه گفتـه انجیل مرواریدهای خود را در پای خوکان ریختند.»

با این حال دشتی پس از انقلاب کتابی نوشت به نام "عوامل سقوط" و در این کتاب پادشاه پهلوی را مورد انتقاد قرار داد.

دشتی و موسیقی

«دشتی به موسیقی ایران نیز رغبت بسیار داشت و به ویژه نوآوری را در آن می‌پسندید و حمایت می‌کرد. با علینقی وزیری دوستی داشت و از زمره نخستین فرهیختگانی بود که به عضویت "کلوب موزیکال" او در آمد تا بتواند در همه کنسرت‌های ماهانه "مدرسه موسیقی" شرکت کند.

یک بار که وزارت معارف نام مدرسه موسیقی متعلق به وزیری را از فهرست "مدارس عالی" حذف کرده، دشتی با نفوذی که داشت مرد و مردانه قد علم کرد، و به حمایت از وزیری برخاست و متن دفاعیات او را در شفق سرخ انتشار داد.»

آثار

نوشته‌ها و ترجمه‌های دشتی بازتاب اندیشه و مرام او در بررسی مسائل روز و باورهای مذهبی و سیاسی است و نگرش او به تاریخ، ادبیات و عرفان ایرانی را نشان می‌دهد. دشتی کتاب‌ها و مقالات متعددی نوشت اما از این میان دو کتاب او بیش از تمامی آثارش بر شهرت و زندگی دشتی سایه افکنده‌است. او در کتاب تخت پولاد به انتقاد از «دین مرسوم» می‌پردازد و بیش از همه کتاب ۲۳ سال جنجال برانگیز شد که در آن به کلی تمامیت اسلام را به عنوان دین مبتنی بر وحی نفی می‌کند. هر دو این کتاب‌ها بدون ذکر نام نویسنده به چاپ رسیدند. این در حالی است که او پیشتر در کتاب ایام محبس اسلام را، به عنوان راه رستگاری بشر، مینمایاند: «عقاید خشک مادیون و طبیعیون این هارا بـه طـرف یـﺃس، ناامیـدی، بـدبختی و قساوت و بالنتیجه جرایم و جنایات میکشاند، همچنان که عقاید تصوف به سـوی ذلت و نکبت واسارت سوق می‌دهد. پس بهترین طریـق بـرای سـعادتمند کـردن مردم، یعنی ایجاد سعادت نسبی، همان حدودی است که تعالیم یک دیانتی ماننـداسلام برای پیروان وظایف طبیعی و اخلاقی تعیین کرده است.

اگر چه دشتی کتاب ۲۳ سال را در سال ۱۳۱۱ به رشته تحریر در آورد، ولی تا سال ۱۳۲۶ در چاپ و انتشار آن اقدامی ننمود. احتمال دارد که چاپ کتاب هم در بیروت انجام گرفته باشد؛ زیرا بین سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ رژیم شاه از چاپ و انتشار هر گونه نوشتاری که مخالف دین بود، جلوگیری می‌کرد. پس از انقلاب اسلامی، دشتی به گروه‌های مخالف حکومت جمهوری اسلامی که به گونه زیرزمینی فعالیت می‌کردند، اجازه داد که به چاپ و انتشار این کتاب بپردازند. گفته می‌شود شمار نیم میلیون از این کتاب بین سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ به گونه غیر مجاز چاپ و به فروش رفته‌است.

داستان کوتاه

  • فتنه (۱۳۲۳)
  • جادو (۱۳۳۰)
  • هندو (۱۳۳۳)

پژوهش‌هاو نقد ادبی

  • سایه
  • ایام محبس (۱۳۰۱)
  • نقش حافظ (۱۳۳۶)
  • سیری در دیوان شمس (۱۳۳۷)
  • شاعری دیرآشنا (۱۳۴۰)
  • دمی با خیام (۱۳۴۴)
  • در مدح قمر تاح (۱۳۴۵)
  • کاخ ابداع (منتشر شده در مجله یغما - ۱۳۵۱)
  • نگاهی به صائب (مجموعه‌ای از دوازده مقاله - ۱۳۵۳)
  • قلمرو سعدی (۱۳۳۸)
  • تصوری از ناصرخسرو (۱۳۶۲)

نقد مذهبی

  • ۲۳ سال که قبل از سال ۱۳۵۳، احتمالا در بیروت، به چاپ رسید و بعدها بارها به صورت زیرزمینی تجدید چاپ شد و بینشی انتقادی بر زندگی محمد پیامبر اسلام است.
  • تخت پولاد که در سال ۱۳۵۴، بدون ذکر نام نویسنده، چاپ شد و در برگیرنده بحثی است بین یک مجتهد و یک دانشجو.
  • جبر یا اختیار (۱۳۵۰)
  • ابلیس در کسوت عرفان (در روزنامه اطلاعات، شماره‌های ۱۸ تا ۳۱، اردی‌بهشت ۱۳۵۳)
  • در دیار صوفیان (چاپ چهارم ۱۳۶۳) مقالاتی پیرامون صوفی و صوفیگری
  • عقلا بر خلاف عقل (۱۳۵۴)

ترجمه

  • اعتماد بنفس (کتاب) ‏(en) اثر ساموئل اسمایلز ‏(en)
  • نوامیس روحیه تطور ملل اثر گوستاو لوبون
  • تفوّق انگلوساکسون مربوط به چیست؟ اثر ادمون دومولن

ادعاهای دکتر مصاحب

به‌نوشته دکتر مصاحب، دشتی در ۱۳۳۴ قمری از عتبات به بوشهر و سپس به خانه شوهر خواهرش -شیخ محمدحسین برازجانی- در برازجان رفت و ساکن شد. دکتر مصاحب مدّعی است که با توجه به جایگاه شیخ محمدحسین برازجانی در جنوب ایران، انگلیسی‌ها برای مطلع شدن از نقشه‌های مبارزات مسلحانه ضد انگلیسی، علی دشتی را به برازجان فرستادند. سر انجام علی دشتی مورد سؤ ظنّ مبارزین قرار گرفت و از خانه داماد خود اخراج شد. دکتر مصاحب می‌گوید: «به علی دشتی نسبت‌های زیادی می‌دهند... یکی از این شایعات، دوستی علی دشتی با سرپاس رکن‌الدین مختار (مختاری)، آخرین رئیس شهربانی رضا شاه (فروردین ۱۳۱۵- شهریور ۱۳۲۰)، است و همکاری دشتی با پلیس مخفی آن زمان. گفته می‌شد که پس از شهریور ۱۳۲۰ دشتی عضو کمیته هفت نفره‌ای بود که برای حمایت از مختاری و تبرئه او تلاش می‌کرد.»

دشتی و شجاع الدین شفا

طبقه گفته شهبازی آخرین نامه دشتی به عنوان سفیر ایران در لبنان به ۲۸ آذر ۱۳۴۲ تعلق دارد. این نامه خطاب به شاه است و اعتراضی است شدید به مراسم بزرگداشت بیست و پنجمین سال نویسندگی شجاع‌الدین شفا، معاون فرهنگی وزارت دربار. او در این نامه اعتراض آمیز می‌نویسد

«ایشان هرگـز اثـری نیافریده واز خود چیزی بیرون نداده، مخصوصا در شناسـاندن فرهنـگ ایـران بـه دنیای خارج کاری نکرده‌اند، تا شورای فرهنگی سـلطنتی بخواهـد از وی تجلیـل کند.»

دشتی در این نامه مقام شفا را در حد یک مترجم می‌خواند:

«آیا با این مقدمه سزاوار است که نخستین اقدام شورای فرهنگی سلطنتی تجلیل از یک مترجم متوسط باشد؟»

دشتی در یادشت‌هایی که پس از انقلاب منتشر کرد می‌نویسد

«شاه از هر کسی که شبهه استقلال رأی و فکر در او می‌رفت، بدش می‌آمد... او تیپ جمشید اعلم و شجاع‌الدین شفا را می‌پسندید.»

نقد

پیشینه نقد علی دشتی به زمانی بر می‌گردد که دکتر غلامحسین مصاحب -پدر ریاضیات جدید ایران و بنیانگذار اولین دایرةالمعارف فارسی- کتابی در نقد علی دشتی به نام «دسیسه‌های علی دشتی» در سال ۱۳۲۴ منتشر کرد.دکتر مصاحب نوشته دیگری دارد که با امضای نویسنده گمنام در شماره ۱۵۰ روزنامه شفق ۲۳ مرداد ۱۳۲۴ منتشر شده است.

حمایت از رضا خان در غوغای جمهوری

به گفته مصاحب «رضا خان از روزی که وزیر جنگ شد قانون اساسی را نقض کرد و دشتی از او حمایت نمود». وی به مقاله دشتی در شفق سرخ، مورخ ۳۰ شهریور ۱۳۰۹، اشاره می‌کند و آن را "روزی‌نامه" می‌خواند. دشتی در جلسه ۳۰ خرداد ۱۳۱۳ مجلس شورای ملی می‌گوید: «ما اعلیحضرت پهلوی را تنها یک نفر پادشاه خودمان نمی‌دانیم بلکه او را مظهر ایده‌آل ملّی خودمان می‌دانیم... ما شاه خود را از صمیم قلب دوست داریم و مظهر افکار و ایده‌آل ملّی‌مان می‌دانیم.»

سهم شیخ علی دشتی و شفق سرخ او در غوغای جمهوری رضا خانی چنان بـزرگ بود که ملکالشعرای بهار در منظومه "جمهوری نامه" نام او را، در کنار میرزا کریم‌خان رشتی و سید محمد تدین، به عنوان یکی از گردانندگان اصلی این غائله ذکر کرد

چو جمهوری شود آقای دشتی علمدارش بود شیطان رشتی
تدین آن سفید کهنه مشتی نشیند عصرها در توی هشتی
کند کور و کچل‌ها را خبردار ز حلاج و ز رواس و ز سمسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار

با این حال هنگامی که رضا خان سقوط کرد او اولین وکیلی بود که بر علیه او در مجلس سخنرانی کرد و اعلام کرد که "رضا پهلوی تا جواهرات سلطنتی را تحویل نداده از کشور خارج نشود".

حوادث ۱۵خرداد ۴۲

با شروع شدن حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دشتی که خود در مدارس علمیه تحصیل کرده بود در لبنان به عنوان سفیر ایران رایزنی‌های با روحانیون و علمای شیعه آنجا به نفع رژیم پهلوی داشت. با وجود اینکه دشتی منتقد جدی روحانیت بود از سیاست‌های اسدالله علم در وقایع خرداد ۱۳۴۲ انتقاد می‌کرد. این انتقادها و نصایح دشتی به شاه برای او چندان خوشایند نبود. گفته می‌شود که دشتی از شاه تقاضای آزادی یا لغو تبعید امام خمینی را کرد که در جواب شاه پاسخ تندی به او داده‌است.

انزوای سیاسی و سکوت

از سال ۱۳۴۴ به بعد دشتی به‌انتقاداتی از دولت عباس هویدا نیز پرداخت اما پس از مدتی از ورود به مباحث سیاسی به‌کلی کناره گرفت و حتی با اوج‌گیری جنبش عمومی منجر به انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز سکوت اختیار کرد و تنها به مسائل ادبی پرداخت.

پس از انقلاب

سه سال پایانی زندگی دشتی همراه با برخوردهای مختلف مقامات جمهوری اسلامی با او بود . وی پس از انقلاب ۱۳۵۷ دو بار به مدت کوتاه دستگیر شد. بار اول کمتر از یک ماه از ۱۹ فروردین تا ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ بود که به ادعای خودش با صادق خلخالی مجادلاتی هم داشته ولی با نظر مساعد حضرت امام خمینی ( ره ) آزاد شده‌است. و بار دوم در حدود آذر ماه ۱۳۶۰ که به اتهام نوشتن کتاب ۲۳ سال دستگیر اما به دلیل کهولت سن و شکستگی پا آزاد شد و چند روز بعد در ۲۶ دی ۱۳۶۰ در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان جم در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد.

علی دشتی تا پایان عمر مجرد زیست و خواهرزاده او دکتر مهدی ماحوزی همدم سال‌های آخر عمرش بود که پس از درگذشتش، در تابستان سال ۱۳۶۲ یادداشت‌های منتشر نشده دشتی پیرامون ناصر خسرو را با عنوان «تصویری از ناصرخسرو» منتشر کرد. او همچنین مجموعه‌ای از یادداشت‌ها و تقریرات سال‌های پایانی عمر دشتی را که از اواسط سال ۱۳۵۸ و اندکی پیش از دستگیری و مرگش تا آبان ۱۳۶۰ نوشته شده بود را به نام "عوامل سقوط" در سال ۱۳۸۱ منتشر کرد.

و یک نوشتار دیگر :

علی دشتی، روزنامه نگار، پژوهشگر و نویسنده را “پیر مطبوعات” لقب داده‌اند. مردی برخاسته از خانواده ای روحانی، زاده شده در کربلا که با کتاب ۲۳ سال، جنجالی فراموش ناشدنی را در میان متعصبین مذهبی ایجاد کرد. علی دشتی در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در کربلا زاده شد. پس از درگذشت پدر روحانی خود به بوشهر رفت و سپس شیراز و اصفهان را برای اقامت برگزید. ورود دشتی به تهران، همزمان با انعقاد قرارداد نفتی وثوق الدوله با “سر پرسی کاکس بود. همان قراردادی که آن را ننگین می‌خواندند.

زندگی در میان روحانیان برای دشتی یکنواخت و ملال آور شده بود. سیاست را برگزید تا به قول خودش دیگر تماشاگر حوادث نباشد و هیجانی در میان خاموشی و سکوت امور عادی ایجاد کند. هیجانی که تا پایان عمر او ادامه داشت. «شب‌نامه نویسی در سنگین زندان شماره ۲ را به رویم گشود و از زندان رهسپار تبعید و دیار غریبم کرد. سیاست در ۱۲۹۹ دوباره به زندانم کشانید. روزنامه نویسی، در مجلس شورای ملی را به رویم گشود و اینک از کرسی بهارستان مستقیما به کریدور شماره ۸ زندان قصر افتادم.» در همان زندان کتاب “ایام محبس” را نوشت که یکی از نخستین کتاب‌های منتشر شده در باره‌ی زندان است.

پیر مطبوعات سرانجام در آغاز قرن جاری خورشیدی، روزنامه “شفق سرخ” را منتشر کرد. روزنامه‌ای که هم جائی برای انتقادهای سیاسی‌اش بود و هم جایگاهی برای عرضه شعر و ادب. شفق سرخ را از جراید بزرگ و آبرومند تهران می‌دانستند. در همین روزنامه بود که دشتی با وجود ترس همگانی از سردار سپه، مقاله‌ی “آقای سردار سپه بخواند” را منتشر کرد. مطلب ضمن آن که سراپا انتقادی بود بر دلاوری‌های رضا شاه نیز مهر تائید می‌گذاشت. دشتی به حمایت از روزنامه نگاران مغضوب در این مقاله نوشت: «آن روزی که مدیر ستاره ایران را به امر شما شلاق زدند، یک نفر به شما نگفت که این رفتار در خاطره عموم ملت چقدر اثر سوء بخشیده است. آیا برای شما موجب خفت نیست که فرخی یزدی از بیم شما به سفارت روس پناه ببرد؟» بر خلاف انتظار، دشتی دستگیر نشد و از آن پس کوشید تا خود را به سردار سپه نزدیک کند. کوشش او بی‌ثمر نماند. به سردار سپه نزدیک شد و با او از در دوستی درآمد.

دشتی و ادبیات
خارج از دنیای سیاست، دشتی از پیروان پر و پا قرص شعر و ادب بود. در خانه‌اش محافل خصوصی ترتیب می داد و آنان را که محرم حریم خود می دانست، دعوت می کرد. احمد احرار و محمد عاصمی که هر دو از روزنامه نگاران قدیمی هستند به این محافل راه داشتند و خاطرات بسیاری دارند از هنرمندانی که با او انس و الفت داشتند. دشتی شوخ طبع بود و محفلی دلنشین داشت. دوستانش می‌گویند وقتی از او می پرسیدند آقای دشتی چرا زن نمی گیری، می گفت رفقا دارند. دکتر محمد عاصمی درباره‌ی او گفته است: «می توان دید و دریافت که این بچه آخوند “شرور” چه جان پاک و روان تابناکی داشته است. او از نسل کهن بود ولی به شهادت نوشته‌هایش و سیری که در آثار بزرگان شعر و ادب ایران داشت، نشان داد که کوشش‌های موفقی نیز در نوآوری داشته است.»
دشتی چند تفسیر بر روی دیوان اشعار خیام، حافظ، سعدی و مولانا دارد. علاوه بر این تفسیرها او چند مجموعه داستان با نام های “فتنه”، “جادو” و هندو” نیز منتشر کرده است. شاید بتوان گفت که “فتنه” یکی از مشهورترین آن هاست. دکتر صدرالدین الهی نویسنده و روزنامه نگار می‌گوید: پس از انتشار فتنه اغلب خوانندگان این قصه نام دخترهایشان را فتنه گذاشتند. دشتی اما خود را داستان‌نویس حرفه‌‌‌‌‌‌‌‌ای نمی داند و در پاسخ منتقدین می‌گوید:« این بد است، من هم می‌دانم بد است و شاید به همین جهت باشد که نه یک سیاستگر ماهر و نه یک داستان نویس زبر دست و نه در هیچ موضوعی صاحب تخصص نگردیده‌ام.»

زندان پشت زندان نزدیکی دشتی به رضا شاه اما نتوانست مانع از توقیف روزنامه شود.رضا شاه در اعلامیه “حکم می کنم” دفتر و دستک تمام روزنامه‌های اندک منتقد را هم تخته کرد. دشتی یک بار دیگر به زندان افتاد و چهارده ماه در زندان قصر، بیمارستان نجمیه و خانه خود محبوس و تحت نظر ماند تا سر انجام حکم آزادی اش صادر شد. دشتی در مقاله‌ای می نویسد: «آن روزها تمام انرژی و جوانی و قطره قطره خون خود را صرف تقویت او، تائید فکر و سیاست او می کردم و خوشحال بودم که به تجدید حیات و عظمت ایران خدمت می‌کنم. اینک به پاداش این جهش کریمانه روح پر از ایمان و بی‌دریغ، حتی مثل یک حمال هم نمی‌توانم آزادانه نفس بکشم.» دشتی که به رضا شاه لقب “گاریبالدی” داده بود با خشم اضافه می‌کند: خیال می کردم به  اردشیر بابکان دست یافته‌ام! دوران محبس اما به‌سر آمد و دشتی هم دست از روزنامه‌نگاری کشید. دشتی بارها به نمایندگی مجلس شورا و سنا انتخاب شد و همچنان در جرگه نزدیکان دربار و درباریان باقی ماند. کتاب “پتجاه و پنج”، سراپا مدح و ستایش از دوران پنجاه و پنج ساله رژیم پهلوی است. با این همه اما در لابلای سطرها جملاتی یافت می‌شود که هم روحیه رضا شاه را منعکس می‌کند و هم نیش قلمی به آن سو دارد، طوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب.

دشتی و سیاست
رضا شاه تیمورتاش را که از یاران صدیقش بود از کار برکنار می‌کند. در آغاز به نظر می‌رسد خشمی است که فروکش خواهد کرد. اما کار بالا می گیرد و به توقیف تیمورتاش منجرمی شود. دشتی در شرح ملاقات خود  با رضا شاه می نویسد: « با لهجه‌ای که نهایت خشم ایشان را نشان می داد سخن گفت. عین این عبارت هنوز در ذهنم نقش بسته است که ” از اول خلقت چنین آدم خائنی وجود نداشته است. دستور دادم که او را توقیف کنند.” بدیهی است تا هنوز، بر شخص من روشن نشده است که چه خلافی از تیمور تاش سرزده که شاه اسم آن را خیانت گذاشته است.» در جای دیگری از کتاب پنجاه و پنج ضمن تحسین رضا شاه که هیچ‌گاه در انجام کارهای سیاسی و اجتماعی تابع هوس نبوده و بی جهت ماموری را تغییر نمی داده، می نویسد: «فقط چیزی که هست علت و جهت، گاهی در نظر معظم‌له بیش از حد بزرگ می‌شد، یا گاهی داشتن نظر و رای خاص حمل بر گستاخی یا عدم صداقت می‌گردید و برعکس اطاعت صرف و بی‌عقیده و رای بودن بعضی از ماموران باعث بقاء آن‌ها می شد.»

دکتر محمد عاصمی نگاه دشتی به سیاست را به گونه‌ی دیگری می‌نگرد:«سیاستمداران پیرامون خود را مجموعه‌ای از بادکنک‌های سیاسی می‌دید و در درون و بیرون، سیاست را از چپ چپ تا راست راست که خودش نیز در حاشیه آن بود می‌کاوید و از پوچی و بیهودگی این دستگاه ابلهِ ابله پسندِ ابله پرورِ ابله پایگاه…به ادبیات بلند و والای فارسی پناه می‌برد و در شخصیت های حافظ و رومی و فردوسی و خیام و سعدی و رنج‌های آنان خیره می‌ماند.» دشتی علاوه بر ادبیات ایران، ترجمه های بسیار از نویسندگان غربی دارد. در میان ادیبان غربی به “آناتول فرانس” بیش از همه ارادت داشت و در یکصدمین سال تولدش اورا “پادشاه نثر” لقب داد. دشتی هرگاه که از دست زمان و زمانه به ستوه می‌آمد، خشم خود را در مقالاتی که می‌نوشت ابراز می کرد: «حسرت برید ای عقلای گیتی که به عقل و دانش خود افتخار می‌کنید، بر آن دیوانه‌ای که نمی‌فهمد و ادراک نمی‌کند.»
 گویا دشتی از هر چه تمدن و پیشرفت نیز زده شده بود، آنچنان که می‌گوید: «تمدن قسمت اعظم بشر را بدبخت نموده، تا یک دسته را خوشبخت و سعادتمند نماید. باید این تمدن ظالم را ویران کرد و بر آثار و خرابه های آن، توحشی که نسبتا به سعادت نزدیک‌تر باشد بر پا نمود.»

قضیه “بیست و سه سال”
کتاب بیست و سه سال در نخستین سال‌های دهه پنجاه منتشر شد و مخفیانه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر رفت. کتاب بدون نام مولف و ناشر منتشر شده بود و همه از خود می‌پرسیدند چنین شجاعتی از چه کسی بر می‌آید. از حروف عربی کتاب حدس زده می‌شد که کتاب در لبنان به چاپ رسیده باشد اما نویسنده آن به هر حال فارسی زبان بود. کسی که جرات کرده بود پرده از روی خرافات مذهبی بر کشد و زندگی پیامبر اسلام را به‌زعم خود آن‌گونه که بود تصویر کند.

در این میان حدس  و سوء ظن‌ها متوجه “علینقی منزوی” شد. او را به زندان بردند تا اعتراف کند که تالیف کتاب کار او بوده است. از او انکار و از مامورین امنیتی اصرار. تا این که در سال ۱۳۵۲ متن بیست و سه سال در شماره‌های پیاپی مجله کاوه چاپ مونیخ منتشر شد. محمد عاصمی هم نام نویسنده و ناشر را ذکر نکرده بود. منزوی سرانجام جان سالم به در برد و این معما همچنان تا بعد از انقلاب باقی ماند که چه کسی بیست و سه سال را نوشته است. پس از انقلاب دشتی کهن‌سال لاغر اندام را نیز مانند دیگران به زندان افکندند. او پس از تحمل درد و رنج زندان سرانجام در بیست و ششم دیماه سال ۱۳۶۰ در نهایت ضعف و ناتوانی در حالی که می‌گویند بیش از چهل کیلو وزن نداشت با زندگی وداع کرد. مرگ دشتی اما این بار با انتشار رسمی کتاب در خارج از کشور، با اسم نویسنده همراه شد. مقدمه کتاب را دکتر محمد عاصمی نوشته و شرح ما وقع را داده است. دشتی در سال ۱۳۵۲ در سفری که به مونیخ داشته از عاصمی می‌خواهد که با او ملاقات کند. در این دیدار کتابی را به عاصمی می دهد که سه روزه مطالعه کند و نظر خود را نسبت به آن بگوید. عاصمی کتاب را بیست و چهار ساعته می خواند و از پیش‌داوری‌های خود نسبت به دشتی هم شرمنده می‌شود. بدین ترتیب بیست و سه سال بدون نام و نشان در کاوه به چاپ می‌رسد. عاصمی بر سر قول خود می‌ایستد و این راز را تا پس از مرگ دشتی با خود نگاه می‌دارد. دشتی در توضیح علت نوشتن کتاب می گوید: «من از کودکی در کربلا و در خانواده‌ای بسیار متعصب با خشکی‌ها و نادانی‌ها و فشارها بزرگ شده‌ام و دنیای منجمد قشریون را با همه وجودم لمس کرده‌ام و می‌دانم که تعصب چه بلائی است و وظیفه خود می‌دانم که آن چه در توان دارم با این بلا بجنگم.»


برچسب‌ها: علی دشتی, عبدالحسين تيمورتاش, علي‌اکبر داور, سیدضیاءالدین طباطبایی
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه نهم بهمن ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک