کیومرث صابری فومنی (۸ شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳)، معروف به گل آقا، پایهگذار مؤسسه گل آقا، نویسنده، طنزنویس، و معلم ایرانی بود.
معروفترین همکاران وی در هفته نامه گل آقا در روزهای نخست میتوان از مرتضی فرجیان، مرتضی ناطقیان (معتضدی)، سید ابراهیم نبوی، محمد رفیع ضیای، احمد عربانی، ناصر پاکشیر، نیکآهنگ کوثر، منوچهر احترامی، ابوالفضل زرویی نصرآباد، رضا رفیع و بزرگمهر حسین پور نام برد.
این نشریه پرطرفدار با شعار:
یک دهان دارم دوتا دندانِ لق | میزنم تا زنده هستم حرفِ حق |
منتشر میشد،
-
قب = قربانش بریم(فرهنگ لغات گل آقایی)
کیومرث صابری فومنی (گلآقا)
۱۳۲۰ / گیلان
کیومرث صابری فومنی (گلآقا) ادیب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهریور 1320، زمان حضور ارتش متفقین جنگ دوم جهانی در ایران، در صومعهسرا ـ یکی از شهرهای استان گیلان در شمال ایران ـ به دنیا آمد. خانواده او بسیار فقیر بودند. مادر صابری فرزند یک روحانی از سادات ترک و مورد احترام مردم بود اما این احترام که سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبة معنوی داشت و آنها همچنان در فقر و ناداری به سرمیبردند. مادر صابری که از معدود زنان باسواد شهر بود، در مکتبخانه قرآن تدریس میکرد و اینکه تنها ممر معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تکافوی زندگیشان را نمیداد. پس، برادرش که در آن زمان 15 ساله بود، تحصیل را رها کرد تا با کار خود، به معیشت خانواده کمک کند.
صابری تحصیلات دبستانی خود را در شهر فومن گذراند. برادر بزرگ او که چهارده سال از او بزرگتر بود، به سختی میتوانست مخارج خانواده را تأمین کند. به همین جهت، ادامة تحصیل برای صابری دشوار شد. او پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به شاگردی در یک مغازة خیاطی پرداخت ولی در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد. به دلیل فقرِ مادی، بعد از اتمام دورة اول دبیرستان (9 سال تحصیل)، مجدداً به مغازه خیاطی رفت و آنطور که خودش میگفت، پیشرفتهایی هم در این رشته داشت. ناگفته نماند که او در طول تحصیلات ابتدایی و متوسطه در مغازة برادرش که تعمیرکار دوچرخه بود، شاگردی میکرد. در شانزده سالگی (1326) در امتحان ورودی دانشسرای کشاورزی ساری که از شهرستان فومن فقط یک نفر را میپذیرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ که شبانهروزی هم بود ـ تحصیل کرد و پس از قبولی در امتحانات، در سن هجده سالگی (1338) به عنوان معلم یک دبستان روستایی، به «کَسما» از توابع صومعهسرا رفت و یک سال در آنجا معلم بود. سال بعد از آن (1339) به دهی به نام «کوچه چال» از توابع «ماکلوان» در نزدیکی فومن منتقل شد. او مدت یک سال، مدرسة چهار کلاسة آنجا را به تنهایی اداره میکرد.
در بیست سالگی (1340) در رشتة ادبی، به طور متفرقه امتحان داد و دیپلم گرفت. همان سال، در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و همزمان با تدریس در دبستان و دبیرستان، به تحصیل پرداخت. او جز چند ماهی در سال اول تحصیل که با دستگیری او در تظاهرات سیاسی دانشگاه تهران مقارن بود، در کلاس درس حاضر نشد و فقط موقع امتحانات به دانشگاه میرفت. با این حال پس از چهار سال (1344) توانست لیسانس حقوق سیاسی خود را از دانشکده مذکور، دریافت دارد و این در شرایطی بود که در سال 1341 پس از یک دوره برکناری از کار معلمی، مجدداً و پس از محاکمة اداری، به کار معلمی برگشت و در دبستانی در شهرستان فومن به تدریس پرداخت. او هر ماه یک بار به مدت دو روز به دانشکده میآمد تا جزوههای درسی را از دانشجویان دیگر بگیرد و از روی آن نسخه بردارد.
صابری اولین شعرش را در چهارده سالگی هنگامیکه کلاس هشتم دبیرستان بود، برای درج در روزنامه دیواری مدرسهشان سرود که یک غزل هشت بیتی با عنوان یتیم بود. علت این نامگذاری کاملاً مشخص بود. او میگفت: «از چهارده سالگی تا شانزده سالگی جمعاً نه شعر سرودم که تمام آنها یا عنوان یتیم داشت یا درباره یتیم بود!» اولین نوشته صابری، بین سالهای 1339ـ1336 در مجله امید ایران چاپ شد. عنوان آن شعر هم «یتیم» بود! صابری در اولین سال تحصیل در دانشکده (1340) در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و مضروب و دستگیر شد. گردن او از ضربات باتوم به شدت آسیب دیده بود. او شعری به طنز و سیاسی سرود و با امضای «گردن شکسته فومنی» برای توفیق ارسال کرد.پس از چاپ این شعر در چند شماره بعد توفیق، صابری به طنزنویسی کشیده شد. او تا سال 1345 گهگاه اشعاری برای توفیق میفرستاد.
سال 1345 با کمک «حسین توفیق» به تهران منتقل شد و در یکی از دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخت. او عصرها، همکار ثابت توفیق بود و پس از مدت زمانی کوتاه، به معاونت حسین توفیق که سردبیری توفیق را به عهده داشت، رسید. او در کنار این کار، صفحهبندی و بعضاً اصلاح و آماده چاپ کردن مطالب اعضای هیأت تحریریه را نیز برعهده داشت. خود او بعدها ستون ثابتی را با عنوان «هشت روز هفته» مینوشت و تا زمان توقیف توفیق (1350) همکار ثابت آن بود. امضاهای او در توفیق، عبارت بودند از: میرزاگل، عبدالفانوس، ریش سفید، لوده، گردن شکسته فومنی و... پس از تعطیلی توفیق، صابری به تدریس ادامه داد. او گهگاه اشعار جدی میسرود که جز به ندرت، چاپ نمیکرد. او بعدها مجموعة اشعار جدیاش را از بین برد چرا که معتقد بود شاعر متوسطی است. او متوسط بودن را دوست نداشت.
صابری بعدها در هنرستان صنعتی کارآموز تهران، با محمدعلی رجایی که بعد از انقلاب اسلامی به نخستوزیری و ریاستجمهوری رسید، آشنا شد. این آشنایی به دوستی صمیمانه این دو انجامید و تا زمان شهادت محمدعلی رجایی (هشتم شهریور ماه 1360) ادامه یافت. «برداشتی از فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر»، عنوان پایاننامه مقطع لیسانس صابری است که آن را بین سالهای 1344ـ1343 نوشته است. به پیشنهاد شهید رجایی، این پایاننامه به صورت کتابی درآمد و اوایل سال 1357 به چاپ رسید. ویرایش این کتاب را همکار دیگر این دو، حجتالاسلام سیدمحمد خامنهای (برادر بزرگ حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب) برعهده گرفته بود. لازم به ذکر است که این کتاب، قبل از این تاریخ، تا مدتی به صورت کپی، بین دانشآموزان و مردم پخش میشد. صابری در دهه پنجاه، بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و تدریس کرد و در سال 1357 موفق به اخذ فوق لیسانس ادبیات تطبیقی از دانشگاه تهران شد.
پس از انقلاب در زمان نخستوزیری شهید رجایی به مقام مشاورت فرهنگی و مطبوعاتی نخستوزیر منصوب شد. در زمان ریاستجمهوری شهید رجایی به مشاورت فرهنگی رئیسجمهور رسید و تا زمان شهادت رجایی در این سمت باقی بود و هنگام ریاستجمهوری آیتالله خامنهای در همان سمت ابقا شد.
بعضی از مشاغلی که صابری از بعد از انقلاب برعهده داشته است، عبارتند از:
-
ـ عضو هیأت مؤسس انجمن موسیقی
-
ـ مشاور وزیر مسکن و شهرسازی
-
ـ مدیرکلی دفتر آموزش بازرگانی و حرفهای وزارت آموزش و پرورش (1358 تا 1359) در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان
-
ـ تدریس در کلاسهای حضوری دانشکدة مکاتبهای
-
ـ تدریس در دانشکدة روابط بینالملل
-
ـ تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی
-
ـ همکاری با معاونت امور بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سمت مشاور افتخاری (1363 تا 1369)
-
ـ عضو منتخب شورای عالی انقلاب فرهنگی در کمیتة نامگذاری
-
ـ عضو هیأت ایرانی در کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد (دهلی نو 1361)
او همچنین به هند، شوروی سابق، الجزایر، سوریه، ایتالیا، فرانسه، سوئیس، تایلند، ترکیه، اتریش، مالزی، سنگاپور، کنیا و آلمان سفر کرده و سه بار (1374 و 1364 و 1363) به زیارت خانة خدا مشرف شده بود. مشاغل سیاسی نمیتوانست صابری را ارضاء کند، به همین علت به تدریج از مشاغل سیاسی کناره گرفت و بُعد فرهنگی کار خود را وسعت بخشید. او که مسؤولیت مجله رشد ادب فارسی را برعهده داشت، گهگاه مطالبی برای روزنامه اطلاعات مینوشت. سفرنامه شوروی او که بعداً با عنوان «دیدار از شوروی» به صورت کتاب منتشر شد، از این دست مطالب بود.
او مدتها طرح ایجاد یک ستون طنز سیاسی را در خاطر داشت. صابری در سال 1363 به حج مشرف شد. در بعثة امام خمینی ـ رضوانالله تعالی علیه ـ روزانه، بولتنی برای صد و پنجاه هزار حاجی ایرانی منتشر میشد که شامل بیان مناسک و اخبار ایران و جهان و مکه و مدینه بود. او برای خواندنیتر کردن این بولتن، ابتدا در مدینه و سپس در مکه، هر روز ستونی به طنز با عنوان «داستانهای جعفرآقا» در خبرنامه مینوشت که در میان حجاج ایرانی هواداران بسیار پیدا کرده بود. صابری هنگام نقل خاطرات حج، میگفت: «در مکه، به کعبه رفتم و در جوار کعبه، قلمم را درآوردم و رو به کعبه کردم و گفتم: من این قلم را در خانه خدا، با خدا معامله کردم. خدایا تو شاهد باش که من در راه اعتلای دین تو و کشورم گام برمیدارم. مرا از لغزشها مصون بدار و قلمم را از انحرافات حفظ کن.»
او پس از بازگشت از حج، مدتی روی طرح ستون طنز خود کار کرد. از میان چند عنوان، نام «دو کلمه حرف حساب» را برگزید و همچنین با نظر داشتن به یکی از اسامی مستعار خود در توفیق (میرزاگل) اسم مستعار «گلآقا» را برای خود انتخاب کرد. اولین دو کلمه حرف حساب گلآقا، بیست و سوم دی ماه 1363 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. طنز سیاسی که تقریباً از سال 1359 به این سو تعطیل شده بود، با شکلگیری این ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازهای گرفت. با گذشت مدت زمانی کوتاه از آغاز انتشار «دو کلمه حرف حساب»، صابری به عنوان مهمترین منتقد حکومت در داخل کشور، مطرح شد. قدرت قلم و جسارت صابری در بیان واقعیتهای سیاسی و اجتماعی، موجب شده بود که او را سوپاپ دولت قلمداد کنند، ولی صابری بدون توجه به نظرات دلسردکنندهای که برخی عنوان میکردند، به کار خود ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی، توانست توجه بسیاری از مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانههای داخلی و خارجی را به خود جلب کند. استاد محمدعلی جمالزاده از اولین کسانی بود که با ارسال چندین نامه، صابری را به ادامه راه تشویق کرد و طنز صابری را ستود.
صابری در سال 1345 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، یک پسر و یک دختر بود. پسرش آرش در سال 1364، بر اثر یک سانحه اتومبیل درگذشت. درگذشت او که سال دوم دانشگاه را میگذراند، بر قلب صابری داغی جانکاه گذاشت، اما باعث نشد که او از هدفش که شادیآفرینی و مقابله با مفاسد بود، دست بردارد.
صابری با اینکه مقام بالایی در نظام سیاسی احراز کرده بود، کار طنز سیاسی را بیشتر جدی گرفت و بدون اعتنا به سختیهای کار، به راه خود ادامه داد. پس از گذشت نزدیک به شش سال از انتشار اولین دو کلمه حرف حساب، صابری که پیش از آن تقاضای انتشار یک هفتهنامه جدی به نام «فصل جدید» کرده و امتیازش را نیز گرفته بود، به دلایلی از انتشار آن منصرف شد و تقاضای امتیاز هفتهنامه طنز با نام «گلآقا» را کرد و توانست در آبان ماه 1369 اولین شماره هفتهنامه گلآقا را منتشر کند. استقبال مردم از این مجله، غیرقابل تصور بود. تمامی نسخههای اولین شماره هفتهنامه گلآقا، در سراسر تهران ظرف کمتر از نیمساعت به فروش رفت (شمارههای سال اول گلآقا بعداً در تیراژ وسیع تجدید چاپ شد).
صابری بعد از آن، امتیاز انتشار دو نشریه دیگر را هم گرفت. انتشار اولین شماره ماهنامه گلآقا در مردادماه 1370 و همچنین انتشار اولین سالنامه گلآقا در اواخر همان سال، نشان داد که صابری با چنتهای پُر، پا به عرصه طنز کشور گذاشته است و مردم ایران نیز با استقبال کمنظیر خود، مشوق او در این راه شدند. نشریات گلآقا که از هر قشری خواننده دارند، گرچه اصطلاحاً «مردمی»اند، اما در عرصه طنز ـ به عنوان شاخهای از ادبیات فارسی ـ جایگاه والایی دارند و مورد پسند و تأیید صاحبنظران و اهل تحقیقاند. به عنوان مثال: در اولین نمایشگاه مطبوعات که در اردیبهشت 1371 که همزمان و پیوسته با «چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران» برگزار شد، گلآقا از میان تمامی نشریات کشور، حائز مقام اول شد و به دریافت جایزه اول نمایشگاه مطبوعات (لوح بلورین و تقدیرنامه) مفتخر گردید. در دومین نمایشگاه مطبوعات (اردیبهشت 1372) نیز جایزه دوم نمایشگاه را از بین تمام نشریات کشور نصیب خود کرد.
در اردیبهشت 1373 در سومین نمایشگاه و اولین جشنواره مطبوعات، مقام اول و جایزه اول جشنواره مطبوعات کشور (لوح زرین) به گلآقا اهدا شد و کمیته آیین نگارش اولین جشنواره مطبوعات، متشکل از اعضای گروه نگارش فرهنگستان ایران، گلآقا را به عنوان نشریه برتر در زمینه درستنویسی و حراست از حریم زبان و ادب فارسی تأیید و برای احراز مقام اول به هیأتداوران جشنواره مطبوعات معرفی کرد. مشکلات انتشار هفتهنامه، ماهنامه، سالنامه و کتابهای گلآقا، از فعالیت صابری در اطلاعات کاست و نهایتاً در سال 1372و پس از نُه سال به تعطیلی موقت ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات انجامید.
آشنایی علمی و توأم کیومرث صابری با سیاست و ادبیات، موجب شد که نوشتههای او، هم از حیث قالب و هم از حیث محتوا، غنی و درخور تأمل باشد. او نویسندهای فرمگرا و در نظیرهسازی از منابع غنی ادبیات فارسی، فوقالعاده توانا بود. شیوه نگارش صابری، سهل و ممتنع و غیرقابل تقلید بود. کیومرث صابری توانست با سرمایهگذاری روی جوانان، نسل آینده طنز کشور را تربیت کند. او بیشک تأثیرگذارترین طنزنویس کشور بر دیدگاههای طنز است. طنز گلآقایی، آمیزهای است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدین، ایجاز، رندی حافظانه، امیدبخشی و شادیآفرینی.
در «دو کلمه حرف حساب» شخصیت «گلآقا» شخصیتی بود دانا به امور، یک دنده، مستبد، جدی و مدیر که همیشه حرف اول را میزد و گوشش به حرف هیچکس بدهکار نبود. عینک و عصا و قلم، از ملزومات شخص گلآقا بود.«شاغلام» ـ آبدارچی گلآقا ـ نماینده قشر عامی و آسیبپذیر بود که با بیانی عوامانه و بدون تحلیل، سیاستهای داخلی و خارجی دولت را زیر سؤال میبرد و عجیب است که همیشه توی خال میزد! گلآقا «تجاهل» میکرد ولی شاغلام فطرتاً «عوام» بود و به همین علت، مدام مورد تنبیه شخص گلآقا قرار میگرفت. عصا بر کله شکانیدن، دود دادن سبیل، کشیدن و پیچاندن گوش، یک لنگ پا کنار در ایستادن، دست به دیواره سماور چسباندن و... از بلاهایی است که گلآقا در هنگام ناراحتی، بر سر شاغلام میآورد. «ممصادق» نماینده مردم کوچه و بازار بود. او هرازچندگاهی به گلآقا نامه مینوشت و با بیان مشکلات وانتقاداتش از گلآقا «رهنمود» میخواست. «کمینه» ـ عیال ممصادق ـ سخنگوی زنان در «دو کلمه حرف حساب» بود. او نیز با نامه نوشتن به گلآقا، از بعضی مسائل مربوط به زنان یا فراتر از آن انتقاد میکرد. «مشرجب» پیرمردی دهاتی و کلاهنمدی بود که تا پیش از خلق «شاغلام» در ستون دو کلمه حرف حساب، شخصیت مطرحی بود. بعدها نقش او در مجلة گلآقا ـ و نیز در ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات ـ کمرنگ شد و به تدریج حذف گردید. «غضنفر» بیسواد مسؤول روابط عمومی گلآقا بود. او بیذوقترین عضو آبدارخانه شاغلام بود و به همین جهت، کارهای اجرایی را به او سپرده بودند. گاه داخل بحثهای «شاغلام» و «گلآقا» میشد یا خودش چیزهایی مینوشت ولی این کاره نبود!صابری خالق این جمع دوستداشتنی بود و از دهان این افراد، مشکلات و انتقادات جمعیت شصت میلیونی کشورش را بیان میکرد.
شخصیت جدی و معنوی کیومرث صابری، به مراتب از شخصیت طنز او والاتر و درخور ستایشتر بود. کمکهای او به مطبوعات، مدارس، افراد بیبضاعت، آسایشگاههای معلولین و سالمندان، بیماران کلیوی و تالاسمی، آوارگان عراقی، ستمدیدگان بوسنی و هرزگوین و... درخور تأمل و قابل ملاحظه بود.
بعضی از آثار منتشر شده از صابری ، عبارتند از:
-
برداشتی از فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر
-
تحلیل داستان ضحاک و کاوه آهنگر
-
مکاتبات شهید رجایی و بنیصدر
-
اولین استیضاح در جمهوری اسلامی ایران
-
دیدار از شوروی
-
گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد اول)
-
گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد دوم)
-
گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد سوم)
-
گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد چهارم)
صابری در آبان ماه 1381 و همزمان با آغاز سیزدهمین سال انتشار هفتهنامه گلآقا، انتشار آن را متوقف ساخت. وی که علت این توقف ناگهانی را دلایل شخصی ذکر کرد، تا آخرین لحظه روزه سکوت خود را در اینباره نگشود.
گلآقای ملت ایران سرانجام در صبح روز جمعه یازدهم اردیبهشت ماه 1383 پس از طی یک دوره بیماری به ملکوت اعلی پیوست.
پیام تسلیت رهبر به مناسبت درگذشت کیومرث صابری فومنی :
رهبر انقلاب در پیام تسلیتی که به مناسبت درگذشت او صادر کردند، نوشتند:
«این ضایعه ای در عرصه هنر و غم بزرگی برای دوستان و معاشران او و کسانی است که با سلامت نفس و پاکدامنی سیاسی او آشنا بودند. او یار دیرین شهید رجایی و طرفدار وفادار همیشگی انقلاب و نظام اسلامی بود. هنر برجسته او در سالهای دفاع مقدس همواره در خدمت کشور قرار داشت و او تا آخرین روز عمر خود هرگز قلم و قریحه سرشار خود را جز در راه ایمان و باور خود به کار نگرفت.اینجانب که مدتها از همکاری او و در همه بیست سال اخیر از لطف هنر او برخوردار بودهام، خود را در غم درگذشت او شریک میدانم.»
مرحوم صابری، حضرت آقا را به عنوان «رهبر»، « مقتدای مفترض الطاعه» و « ولی امر» خود می شناخت. عشق و علاقه مرحوم صابری به رهبر خود و تأکید بر پیروی از ایشان در سخنان و نوشته های وی از جمله در کتاب خاطراتش (که به همت نشر عروج منتشر شده) مشهود است. بخش هایی از کتاب خاطرات وی را که به رهبر معظم انقلاب مربوط است باز خوانی می کنیم.
ماجرای رحلت امام و بیعت با رهبر انقلاب
گل آقا در بخشی از خاطراتش به ماجرای رحلت امام و بیعت اش با رهبر معظم انقلاب اشاره نموده و نوشته است:
«روز 14 خرداد آقای خامنهای زنگ زدند. بعد از اینکه ایشان رهبر شدند من نمی دانم کجا رفته بودم، در این جور مواقع من خیلی غمگین هستم نمیتوانم کسی را ببینم. آمدم خانه، گفتند از دفتر آقای خامنهای 10 بار زنگ زدند که با تو کار دارند. زنگ زدند، گفتند آقا می گویند بیا کارت دارم. رفتم آنجا. [جواب] گفتند تو برگرد به بیت من، که من یک هفته ماندم تا تبریکاتی که به ایشان گفته بودند را تنظیم کردم. ... بعد به آقا گفتم اجازه بدهید من بروم تا بعد (من هنوز ارتباطم را با آقا دارم) گفت من دیروز خواندم خیلی قشنگ نوشته بودی نمی خواهی برای ما بنویسی؟ [گفتم:] چرا نوشتم. گفت: بده. من گفتم: نوشتم توی جیبم هست. گفت: بده. من گفتم نمی توانی بخوانی (من این قدر خط می زنم یک مطلب را که جز من کسی نمیتواند بخواند، این جوری، بعد پاکنویس)، گفتم آقا نمی توانی بخوانی. گفت که من از سال 60 دارم نوشته هایت را می خوانم، چطور نمی توانم بخوانم. من گفتم: آقا بگذار من بخوانم، گفت: بده. من، دادم ... عینک زدند و شروع کردند به خواندن، همان هم این قدر بود،[كه] شروع کردند به گریستن. یعنی نه آن جور، بخار در عینکشان کشید و پاک کردند، عینکی ها می دانند گریه ات بگیرد چی می شود، نمی توانی دیگر جایی را ببینی.
گفتند: که 3-4 سطر آخر را بردار. گفتم چرا؟ گفت چون به من مربوط است. گفتم: بر نمی دارم، گفت که بردار. گفتم آقا شما اگر به عنوان رهبر به من تکلیف شرعی بکنید من مرتکب گناه می شوم حرفتان را گوش نخواهم کرد، من خواهش می کنم به من تکلیف نکنید الآن، من باید این را چاپ کنم. گفت: همه میدانند که تو با من نزدیکی این جور نوشتی. گفتم این جور نوشتن قطعاً تأثیر دارد و من تکلیف دارم به عنوان یک روشنفکر فوکل کراواتی که به نام امام کراواتش را باز کرده بیعت با شما بکنم بیعت من با امام بیعت خالص بود و باید هم اعلام کنم و الّا برای ما ریش تراشیده ها، ضد انقلاب خیلی برنامه دارد.آن متن چاپ شد.
بعد آقای دعایی آن جملهای را که [حضرت آقا] میخواست حذف کند زیر عکس زد که به تیراژ تمام کسانی که میرفتند بهشت زهرا آن روز توزیع شد.یک جناس ادبی بسیار زیبایی این [جمله] دارد که« غروب خورشید عدالت تسلیت و طلوع ستاره رهبری... مبارک باد.»
یعنی غروب خورشید، طلوع، ستاره، تسلیت، تبریک، یک چیز بسیار به هم مربوط منسجم ادبی است که خیلی آقای خامنه ای این را پسندید، ولی گفت به اعتبار اینکه این مربوط به من است و من این را خوانده ام الآن علی القاعده باید اجازه ندهم چاپ شود. گفتم: من به حرفتان گوش نخواهم کرد آقا. خواهش میکنم به من تکلیف نکن. ... و چاپ کردم ... و چقدر خوب شد» (خاطرات گل آقا، صفحات 20 تا 22)
اگر آقای خامنه ای من را وسط کاخ سفید بیندازد من باید بروم
مرحوم صابري فومني در جایی دیگر بر ارادت خود به رهبر انقلاب و ضرورت وجود ولی فقیه در جامعه برای تداوم راه امام اشاره نموده و گفته است: «من از ارادتمندان آقای خامنه ای ... هستم. عکس [آقای خامنه ای] هم که می بینید آنجا زدم، الکی آنجا نزده ام. ... ما الآن شاخص میخواهیم. ما امام میخواهیم. ما کسی را میخواهیم که ... زیر چترش جمع شویم والّا همه چیز را از دست می دهیم. (خداییش) چه کسی می خواهد ما را رهبری کند؟
من عقیده دارم که اگر قرار است این جامعه اسلامی که امام ترسیم کرده باقی بماند باید این تلاقی امام و امت باقی بماند. من بعد از امام به این فکر می کنم که اگر انگشت اشاره آقای خامنه ای مرا مستقیم وسط کاخ سفید بیندازد من لابد باید بروم دیگر، چون من چیز دیگری را بلد نیستم.
این که به رهبر خود بگویم آقا تو داری اشتباه می کنی؛ آقا نظر من این است، آقا این جوری است، آقا آن جوری است. حالا آمدیم آقا گفت: تکلیف تو با من است تو که تکلیف نداری، من رهبرم. خیلی خب کجا بایستی برویم؟ هر جا [آقا بگوید] برویم من همانجا خواهم رفت ... این مملکت [یا] رهبر دارد یا ندارد؛ اگر رهبر نداشته باشد، ما دیگر مملکت امام زمانی نداریم؛ [اگر رهبر] داشته باشد، ما [دیگر] مشکل نداریم.» (خاطرات گل آقا، صفحات44، 46 و 47)
مرحوم گل آقا با اینکه از امکانات مادی خوبی برخوردار بود، ولی در عین حال مشاورت رهبر انقلاب را بالاترین افتخار برای خود می شمرد: «به خدایی خدا به خاطر این باقی مانده عمرم که نمی دانم چقدر طول میکشد، هیچ برنامه و قصدی هم ندارم، هیچ هدفی ندارم که به آن برسم آدم مشهوری هستم، محبوب مردم هستم، پول هم به اندازه کافی دارم دیگر به چه چیز می خواهم برسم. بالاتر از مشاور آقای خامنهای خواهم شد؟» (خاطرات گل آقا، صفحه 51)
به خدا ما فدایی این رهبر هستیم
طنز پرداز محبوب ادبيات معاصر ايران روابط صمیمانهای با رهبر انقلاب دانست و مورد عنایت حضرت آقا هم بودند. او در جایی قضیه عیادتش از آیت الله خامنهای پس از ترور ایشان (پیش از ریاست جمهوری) و ماجرای جالب به وجود آمده (که نشانگر عمق رابطه صمیمانه وی با رهبر انقلاب است) را ذکر نموده و ضمناً بر عشق سرشار خود به ایشان هم اشاره نموده و گفته است: «فعلاً آدمی که نفس من به نفس او خورده، سرم در لحظات درد و داغ شخصی من روی شانه اش بوده [رهبر این کشور است]، از اولین کسانی بودم که در بیمارستان قلب رفتم (به اشاره خودشان) گفتم:
آقا پا شو، شما به خدا حالت بهتره، بگذار من بخوابم جای شما ... چرا گرفتی خوابیدی. از دکتر فاضل بپرسید آنجا بود. من دست فاضل را بوسیدم، آمدم سینه آقا را بوسیدم گفتم: تو هیچ چیزت نیست. تو این جوری می گی می خواهی اینجا بخوابی. خندید، دکترها ریختند گفتند: آقا، این بخیهاش پاره میشود. گفتم به من چه. ... که آقا سید احمد آقا به من گفت: خدا به تو خیر بدهد هر کسی می آید اینجا، گریه میکند. گفتم: ... من که پست نمیخواهم. من حرفم را میزنم تا آقا بخندد حالا بخیهاش پاره میشود مربوط به خودش است. خداییش این حرف را نمیزنم که ارادتمند آقای خامنهای هستم حالا اگر این حرف را بزنم آن طرف قضیه به من پست می دهند بقیه عمرم را ... اینها برای من مهم نیست ... من الآن نگاه به پرچم ایشان میکنم و دنبالش می روم. ... ما قلبمان را باز کردیم؛ به خدا ما فدایی این رهبر هستیم؛ بگذار تیر بیاید آن موقع ببین به قلب ما می خورد یا به قلب بعضی مدعیان؛ خداییش به ما میخورد. تا سینه ما هست به سینه آقای خامنهای نخواهد خورد، اگر خدا به ما این توفیق را بدهد که آن جلو بایستیم.» (خاطرات گل آقا، صفحات 52 و 53 و 54)
مرحوم کیومرث صابری در کتاب خاطراتش بر تأثیر تکوینی نام امام و حضرت آقا بر دل ها اشاره نموده با ذکر نمونههایی گفته است که بسیاری از روشنفکران تحت جلوه همین نام تزکیه شدند. او در ادامه گفته است:«این قدر هست که وقتی می گوییم امام، آقای خامنه ای، احساس میکنیم یک مقدار از این کدورتهای دل هر انسان زنگارش که هر آدمی دارد با همین نامها خودش فرو میریزد و پاک می شود.» (خاطرات گل آقا، صفحه 63)
اما شاید جالب ترین وجه گل آقا آن باشد که با تیزبینی درک میکرد که خط رهبر انقلاب همان خط امام است و مابقی راهها انحرافیاند. او در جایی از خاطراتش در مورد انتخابات ریاست جمهوری نوشته است: «حالا آقای خاتمی خیلی تحفه است؟ آقای ناطق خیلی تحفه است؟ (ببخشید این حرف را میزنم) یا آن میآید یا این، ما رهبر بزرگی میخواهیم، رهبر شکوهمندی میخواهیم هر چی، هر دستی یک اتم از رهبر ما کم بکند این خائن به آن امام است.» (خاطرات گل آقا، صفحه 68)
در هر حال مهم ترین هنر گل آقا آن بود که در حساسترین عرصهها (که به شمشیر دو لبه شبیه بود) فعالیت کرد و توفیق یافت با دفاع از اسلام و مردم مستضعف رضایت حضرت امام و رهبر معظم انقلاب را جلب نماید و از خط انقلاب منحرف نشود. روحش شاد.
دولت هاشمی به روایت 20کاریکاتور گلآقا




















برچسبها: کیومرث صابری فومنی, گل آقا, آيت الله هاشمي رفسنجاني, مهندس مهدي بازرگان