بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

بهرام صادقی

زاده۱۵ دی ۱۳۱۵
نجف‌آباد، اصفهان

درگذشته۱۲ آذر ۱۳۶۳ (۴۷ سال)
در منزلش در تهران
ایست قلبی

لقبصهبا مقداری

پیشهشاعر، نویسنده

زمینه کاریداستان‌نویسی

ملیتایرانی

کتاب‌ها«ملکوت» (داستان بلند)
سنگر و قمقمه‌های خالی (مجموعه داستان)

همسر(ها)ژیلا پیرمرادی

فرزند(ان)دو دختر (مانلی و نیلوفر صادقی)

صادقی (۱۵ دی ۱۳۱۵، نجف آباد - ۱۲ آذر ۱۳۶۳، تهران) پزشک، نویسنده داستان کوتاه و از مهم‌ترین چهره‌های حلقه ادبی جُنگ اصفهان بود. از وی یک مجموعه داستان کبهرام وتاه به نام سنگر و قمقمه‌های خالی و همچنین یک داستان بلند به نام ملکوت باقی مانده‌است. اغلب داستان‌های وی نمایانگر فروپاشی و بیهودگی زندگی شهری است.

زندگی

بهرام صادقی در ۱۵ دی ۱۳۱۵ در نجف‌آباد به دنیا آمد. او چهارمین و آخرین فرزند حسین‌علی صادقی (خرده‌فروشی در شهر نجف‌آباد) و جهان‌سلطان بود. مادرش علاقه به شعر فارسی را در بهرام ایجاد کرد.

او دوران ابتدایی را در دبستان دهقان نجف‌آباد گذراند و سپس به همراه خانواده به اصفهان نقل مکان کرد و در دبیرستان ادب اصفهان مشغول به تحصیل شد. در آن‌جا با محمد حقوقی آشنا شد که مدتی بعد در زمینه شعر و نقد ادبی به شهرت رسید.

صادقی در سال ۱۳۳۴ پس از قبولی در رشته پزشکی دانشگاه تهران، اصفهان را ترک کرد و مقیم تهران شد. در سال ۱۳۴۵ قبل از پایان تحصیلات پزشکی، راهی خدمت سربازی شد و پس از گذراندن دوره آزمایشی، دوران خدمت خود را در سپاه دانش در یاسوج گذراند.

در سال ۱۳۴۷ به تهران بازگشت و در کلینیکی در کرج مشغول طبابت شد و در کنار آن تحصیلات خود در دانشگاه تهران را نیز ادامه داد و مدرک پزشکی خود را در سال ۱۳۵۳ دریافت کرد.

صادقی باقی عمرش را در تهران گذراند، به‌جز دو دوره کوتاه در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ که برای شرکت در جنگ ایران و عراق راهی دزفول شد.

سال‌های پایانی عمر کوتاه بهرام صادقی به درگیری با اعتیاد به مواد مخدر گذشت. تقریبا دست از نوشتن کشیده بود و خلاقیتش در اپیزودهای نامنظمی اوج می‌گرفت و در این دوره‌ها داستان‌های جدیدش را شفاها برای دوستانش تعریف می‌کرد.

صادقی در ۱۲ آذر ۱۳۶۳، یک سال پس از مرگ مادرش که تاثیر ویرانگری بر زندگی او گذاشت، در ۴۸ سالگی بر اثر ایست قلبی که به احتمال زیاد ناشی از مصرف شدید موادمخدر بود، درگذشت.

فعالیت ادبی

بهرام صادقی نوشتن شعر و نثر را از نوجوانی آغاز کرد. در دبیرستان با نام مستعار «صهبا مقداری» (که در واقع مقلوب نام اصلی بود) شعر می‌سرود و اشعارش در مجله‌های ادبی نیز منتشر می‌شد. هرچند با ادبیات کلاسیک فارسی و عروض و قافیه آشنا بود اما به پیروی از نیما یوشیج به سرودن شعر نو رو آورد.

شهرت صادقی به عنوان یک نویسنده مدرنیست در دهه ۲۰ زندگی او و زمانی آغاز شد که داستان‌های کوتاه او در مجلات روز منتشر شدند. این همزمان با وقوع رویداد تاریخی کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ بود که تاثیر بسیار عمیقی بر روح و روان ملت ایران گذاشت. اولین داستان کوتاه او «فردا در راه است» نام داشت که در سال ۱۳۳۵ در مجله ادبی سخن منتشر شد. پس از آن، چندین داستان کوتاه مشهور او مانند «وسواس»، «سراسر حادثه»، «اذان غروب»، «تاثیر متقابل» و «آقای نویسنده تازه‌کار است» در مجله سخن و کتاب هفته به چاپ رسید. انتشار این داستان‌ها باعث شهرت صادقی شد. غلامحسین ساعدی درباره صادقی نوشته است «نويسنده تازه‌ای پا به ميدان گذاشته بود. شاید هم کسی حدس نمی‌زد که پشت اين نقاب ناآشنا، از راه رسيده‌ای پنهان شده با کوله‌باری از طنز و هزل، نه به معنای طنز متداول يا هزل مرسوم و پذيرفته‌شده، يعنی ساده و گذرا. نويسنده‌ای پيدا شده که گريه و خنده را چنان ظريف به‌ هم گره خواهد زد که به‌صورت پوزخندی شکوفه کند؛ نه به سبک گوگول يا مايه‌گرفته از کار چخوف و دیگران. انگشت روي نکته‌ای خواهد گذاشت و دنیای تازه‌ای را نشان خواهد داد که کم کسی آن‌ را می‌شناخته».

صادقی در این سال‌ها، در سفرهای متعددش به اصفهان، در انجمن ادبی صائب شرکت می‌کرد که به‌تازگی از سوی حمید مصدق و همفکران او پایه‌گذاری شده بود. صادقی همچنین داستان‌های خود را در مجله جنگ اصفهان نیز منتشر می‌کرد که یک مجله ادبی مستقل و آوانگارد بود و در سال ۱۳۴۴ توسط گروهی از نویسندگان و شعرا از جمله هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی و محمد حقوقی منتشر می‌شد.

شناخته‌شده‌ترین رمان کوتاه بهرام صادقی به نام ملکوت، نخستین بار در مجله کتاب هفته (۱۳۴۰) و بعدها در مجموعه داستان سنگر و قمقمه‌های خالی (۱۳۴۹) و نهایتا به‌صورت مستقل در سال ۱۳۵۰ به چاب رسید. عناصر فراطبیعی و اندیشه‌های غم‌انگیز و تیره جزو ویژگی‌های شاخص این رمان کوتاه هستند.

داستان‌های بهرام صادقی با اقبال بسیار خوبی روبرو شد و در سال ۱۳۵۴، جایزه ادبی فروغ فرخزاد به صادقی و هوشنگ گلشیری اهدا شد.

صادقی خواننده پروپاقرص داستان‌های جنایی و کارآگاهی به‌خصوص آثار نویسندگانی مانند آگاتا کریستی و ژرژ سیمنون بود.

از نگاه دیگران

  • گلشیری در آن مراسم فوت بهرام صادقی را یکی دیگر از بازی‌های عجیب و شوخی‌های متفاوت صادقی می‌خواند و می‌گوید: «او همچنان دارد با ما شوخی می‌کند. من می‌دانم که این هم یکی از شوخی‌های اوست».
  • خسرو گلسرخی می‌گوید: «نوشته‌های بهرام صادقی کارنامهٔ دو دهه از تاریخ زندگی اجتماعی ماست».

زندگی شخصی

بهرام صادقی در سال ۱۳۵۵ با ژیلا پیرمرادی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های مانلی و نیلوفر بود.

کتاب‌شناسی

  • سنگر و قمقمه‌های خالی ناشر کتاب زمان (۱۳۴۹)
  • ملکوت - تنها داستان بلند بهرام صادقی
  • وعده دیدار با جوجوجیتسو

****************

زندگی عجیب یک نویسنده

دنیای‌اقتصاد : بهرام صادقی یکی از عجیب‌ترین نویسندگان ایرانی است که تنها دو کتاب «ملکوت» و «سنگر و قمقمه‌های خالی» از او منتشر شد و همین دو اثر نامش را به یکی از مهم‌ترین نویسندگان تاریخ داستان نویسی ایران تبدیل کرد. ۱۵ دی ۱۳۱۵ در نجف آباد به دنیا آمد و سال ۱۳۶۳ در ۴۸ سالگی فوت کرد. تقریبا تمام دوستان نزدیک این نویسنده از زندگی عجیب و روحیه متفاوت او حرف زده‌اند.

هوشنگ گلشیری درباره او گفته است: «می‌گویند هر وقت دوستانش او را در خیابان می‌دیدند با اصرار به آنها می‌گفت: چند لحظه صبر کن من همین الان می‌آیم و بعد درحالی‌که دور می‌شد چند بار دیگر هم برمی‌گشت و تاکید می‌کرد که حتما منتظر باش الان می‌آیم. اما تقریبا هیچ وقت برنمی‌گشت. لذا من معتقدم که صادقی به هیچ عنوان جای کسی را نگرفته و با هیچ کس قابل مقایسه نیست. اصولا پای این مقایسه رفتن کاری بی‌خردانه است؛ چرا که صادقی جایگاهی کاملا متفاوت و مستقل دارد و این جایگاه تنها مختص اوست. جایگاه بهرام صادقی تنها برای بهرام صادقی است. اما نکته دیگری که پرداختن به آن را ضروری می‌دانم توضیحی است در مورد این عقیده که می‌گویند بهرام صادقی خود را وقف ادبیات کرده است. اتفاقا بهرام صادقی خود را وقف ادبیات نکرد؛ چراکه بعد از سی سالگی چندان دستش به نوشتن نرفت و اوج کار او هم در همین‌جاست که تنها با یک مجموعه داستان و یک داستان بلند سایه خود را بر داستان‌نویسی ایران افکند. شاید او از معدود نویسندگانی است که در تحقیق و بررسی زندگی و آثارش به جای توجه به کار‌های انجام‌داده‌اش باید از خود در مورد چرایی انجام‌نداده‌هایش بپرسیم. بهرام صادقی کارهای بزرگی در ادبیات و داستان ایران کرد؛ اما خیلی از کارهای بزرگ دیگر را نکرد. این سوالی است که صادقی بعد از خود در برابر ما گذاشته است و در جواب آن شگفتی‌هایی است که اکنون از درک آن عاجزیم.»

جمال میرصادقی، نویسنده پیشکسوت در یادداشتی که پیش‌تر در روزنامه اعتماد منتشر کرده درباره تشابه نام خانوادگی خود و بهرام صادقی نوشته است: همین تشابه اسمی باعث شده بود که ما را با یکدیگر اشتباه بگیرند، مطالب مرا به نام او ببینند و مطالب او را به نام من. همیشه پیش می‌آمد که در جمعی، مراسمی و محفلی، یک‌ نفر بیاید و به من بگوید: « آن نوشته طنزتان خیلی خوب بود.» من همیشه درمقابل این تعریف و تمجیدها، توضیح می‌دادم که آن نوشته‌ها برای من نیست و کار بهرام صادقی است. برای صادقی هم همین اتفاق می‌افتاد. از داستان‌های من تعریف می‌کردند و می‌گفتند که خوب است. صادقی اما، برخلاف برخورد جدی من در این مواقع، با شوخی و طنز به آنها جواب می‌داد. مثلا می‌گفت: « بله، خودم هم خیلی زحمت کشیدم.» یا شده بود که از مرارت‌ها، سختی‌ها، شب نخوابیدن‌ها برای نوشتن آن داستان، خاطره تعریف کند و روایت بگوید و برخوردی طنز آمیز و متفاوت با من داشته باشد. صادقی همین بود، نویسنده‌ای که طنز را درخشان و شاهکار می‌نوشت و به همان اندازه هم در زندگی این نگاه طنزآلود را همراه خود داشت.

دکتر ضیاء موحد، شاعر و منتقد نیز در مطلبی که در مجله اندیشه پویا منتشر شده نوشته است: وقتی از صادقی حرف می‌زنند عموما می‌گویند بهرام صادقی، «نویسنده‌ ملکوت»، ولی به نظر من داستان‌های کوتاه صادقی از ملکوت خیلی قوی‌ترند. این نشان می‌دهد که داستان کوتاه جای رمان را نمی‌گیرد. رمان ماندگارتر از داستان کوتاه است. برای من، صادقی نویسنده‌ «سنگر و قمقمه‌های خالی» است نه نویسنده‌ ملکوت. ملکوت از نظر من یک داستان شکست‌خورده است. منوچهر بدیعی می‌گفت بهرام موقع نوشتن این رمان در پریشان‌ترین حالات روحی‌اش بوده و برای نوشتن به روستای محل سکونت خواهرش، ورپشت، رفته بود و در همان حال پریشان در آنجا رمان را تمام کرده بود. می‌دانید با آن پریشانی ذهنی نمی‌شود اثر منسجمی نوشت.

من شین.‌پرتو را قبل از مرگش ملاقات کردم. او در آن ملاقات می‌گفت من زمانی که هدایت را به هند بردم اعتیاد نداشت؛ یعنی یا هنوز معتاد نشده بود یا اعتیاد را رها کرده بود و در همان حال سلامتی هم بوف کور را نوشت و تمام کرد.

برای همین هم هست که بوف کور اثر منسجمی است. یادم هست وقتی ملکوت چاپ شد خیلی‌ها به بهرام صادقی خرده گرفته بودند که این چیست نوشته‌ای و مصطفی رحیمی برای من نقل می‌کرد که خود بهرام این انتقادات را قبول داشت؛ ولی گفته بود من جبران می‌کنم. مصطفی رحیمی آن‌قدر به بهرام صادقی اعتقاد داشت که می‌گفت وقتی بهرام می‌گوید جبران می‌کنم، جبران خواهد کرد. اما صادقی بعد از نوشتن ملکوت نه تنها جبران نکرد، بلکه عملا دیگر چیز مهمی هم ننوشت و نمی‌توانست هم بنویسد.

صادقی در سال‌های پایانی عمرش دیگر داستان نمی‌نوشت. همان دو کتاب را هم در دهه دوم زندگی‌اش نوشته بود و بعدها درگیر بیماری اعتیاد شد و فرصت نکرد آثار دیگری خلق کند. محمد حقوقی و بهرام صادقی دوستان صمیمی هم بودند. آخرین دیدار این دو یار قدیمی در حدود یک ساعت و نیم طول کشید و در تمام این مدت آن دو تنها به هم خیره شدند و حرفی بین آنها رد و بدل نشد. ملاقات غم انگیز و تلخ یک شاعر فعال با نویسنده‌ای که دیگر نمی‌نوشت.


برچسب‌ها: بهرام صادقی, پزشک, صادق هدايت
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۲ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک