علی نصیریان (زادهٔ ۱۵ بهمن ۱۳۱۳) بازیگر تآتر، سینما و تلویزیون ایرانی.
زندگینامه
علی نصیریان، در ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ به دنیا آمد. وی از هنرستان هنرپیشگی تهران فارغالتحصیل شده است. فعالیت هنریاش را در ۱۳۳۱ با بازی در تآتر جامعهٔ باربد آغاز کرد. در سال ۱۳۳۵ جایزهٔ نخستین مسابقهٔ نمایشنامهنویسی را برای نمایش بلبل سرگشته دریافت کرد. فیلم گاو نخستین فعالبت سینمایی او بوده است. وی در ۱۳۸۰ به عنوان یکی از چهرههای ماندگار ایرانی در رشتهٔ بازیگری تآتر و سینما شناخته شد.
جنجال فیلم شکارچی شنبه
علی نصیریان بازیگر نقش اول این فیلم هرساله برای دیدار با پسرش به ایالات متحده باید سفر میکرد . بر طبق اخبار منتشر شده کارگردان این فیلم به وی میگوید که در صورت بازی در این فیلم برای همیشه ویزایش در آمریکا لغو خواهد شد و دیگر نمیتواند به آنجا سفر بکند.وی مسئولیت آن را قبول میکند و این کار خود را ذخیره ای برای آخرت اش مینامد.
شکارچی شنبه عنوان فیلمی است به کارگردانی پرویز شیخطادی است. داستان فیلم به زندگی کودکی میپردازد که به میان اقوام مختلف رفته و از هر یک چیزی آموختهاست. علیرغم ممانعت مسئولین جشنواره فیلم فجر با حضور این فیلم در جشنواره، با میانجیگری محمدرضا رحیمی که ماهیت این فیلم را ضد صهیونیست میدانست، این فیلم در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر اکران شد. ۸۰ درصد فیلمبرداری «شکارچی شنبه» در طی اقامت ۲۵ روز گروه فیلمسازی در لبنان فیلمبرداری شده و ۲۰ درصد آن در مناطق مختلفی از ایران نظیر چالوس و تهران انجام شدهاست. فیلم شکارچی شنبه در تاریخ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱ (روز قدس)، با حذف برخی از دیالوگها از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.
خلاصه داستان
در یک بندرگاه اسرائیل، زنی یهودی که پس از مرگ همسرش، با یک مرد مسیحی ازدواج کردهاست، کودک ۸-۷ ساله خود را درپی اقدامات حقوقی و اصرارهای زیاد پدربزرگش (علی نصیریان) برای مدت کوتاهی به وی میسپارد. پدربزرگ کودک که یکی از سران جریان فکری صهیونیسم است در جواب نگرانیهای مادر، وعده میدهد که او یک ماه بیشتر اینجا نمیماند و پس از آن، کودک با اراده خود هر کجا که خواست میتواند برود.
این فیلم ماجرای استحاله فکری و ذهنی این کودک و حرکت از فطرت پاک انسانی تا تبدیل شدن به موجودی خشن، خطرناک و خونریز است.
کارگردان |
پرویز شیخطادی |
---|---|
نویسنده |
پرویز شیخطادی |
بازیگران |
علی نصیریان |
تدوین |
پرویز شیخطادی |
تاریخ انتشار |
۲۰۱۱ |
مدت زمان |
۹۰دقیقه |
کشور |
ایران |
زبان |
فارسی |
*****
اســـتاد علي نصيريان فارغالتحصيل هنرستان هنرپيشگي تهران در سال تحصيلي ۳۵ـ ۱۳۳۴است، و سالها كارمند ادارة تئاترِ «وزارت فرهنگ و هنر» بود. نصيريان شاگرد حسين خيرخواه، دكتر مهدي نامدار، مطيعالدوله حجازي، اسماعيل مهرتاش، معزديوان فكري، حبيب يغمايي و شاهين سركيسيان بود. او فعاليتش را در تئاتر از ۱۳۳۱ ، در «جامعة باربد» آغاز كرد و در نمايشهاي بلبل سرگشته، اميرارسلان، بنگاه تئاترال، بازرس، آگهي ازدواج، پهلوان كچل، هالو، چوب به دستهاي ورزيل، طلسم حرير و مرد ماهيگير، استعمال دخانيات ممنوع، مردي كه مُرده بود و خود نميدانست، عروسي باقرخان، بازي سياه، آي بيكلاه آي باكلاه، بهترين باباي دنيا، بيگانهاي در خانه، آنتيگون و هفت شب با مهماني ناخوانده به ايفاي نقش پرداخت. در سال ۱۳۳۵جايزة نخستين مسابقة نمايشنامه نويسي را براي نمايش بلبل سرگشته دريافت كرد، و در فاصلة سالهاي ۱۳۳۹تا ۱۳۴۴همزمان با فعاليت «تلويزيون ايران» در كانال سوم، در تعداد كثيري نمايش زنده، كه توسط گروه تئاتر ادارة هنرهاي دراماتيك اجرا ميشد، بازي كرد و همراه دوستانش موجب شدند كه نمايش به خانههاي مردم راه يابد.
علي نصيريان به همراه عزتالله انتظامي، جمشيد مشايخي، محمدعلي كشاورز و جعفر والي كارمند ادارة تئاتر بودند و تا سالهاي متمادي اجازه نداشتند در فيلمهاي سينمايي جلو دوربين بروند. حضور آنها در جلو دوربين محدود به ايفاي نقشهاي كوتاهي بود كه در فيلمهاي توليدشده در «وزارت فرهنگ و هنر» بازي ميكردند.
گاو (داريوش مهرجويي، ۱۳۴۸) نخستين فيلمي است كه علي نصيريان و دوستانش (عزتالله انتظامي و جعفر والي) در آن به ايفاي نقش پرداختند. آبرو و اعتبار اكثر آنها دليلي بود تا در مقابل موج ابتذال «فيلمفارسي» مقاومت كنند و حضور فعالي در سينماي تجاري نداشته باشند.
نصيريان فيلم بعدياش را در سال ۱۳۴۹مجدداً براي داريوش مهرجويي بازي كرد. او همچنين با مهرجويي در نوشتن فيلمنامة آقاي هالو مشاركت كرد. سومين حضور نصيريان جلو دوربين باز براي مهرجويي بود: سال ۱۳۵۱در فيلم پستچي. نصيريان در گاو به نقش «مش اسلام» حضوري تحتشعاع انتظامي (به نقش «مش حسن») داشت؛ اما در دو فيلم بعدياش در نقش اول ظاهر شد و انتظامي نقش دوم را به عهده گرفت.
نقشهايي كه علي نصيريان در سينما بازي كرده به نسبت نقشهايي كه در تلويزيون به او محول شده از پيچيدگي كمتري برخوردار بودهاند. او در فيلمهاي آفتابنشينها (مهدي صباغزاده، ۱۳۶۲)، فصل خون (حبيب كاوش، ۱۳۵۹)، جادههاي سرد (مسعود جعفريجوزاني، ۱۳۶۴)، ترنج (محمدرضا اعلامي، ۱۳۶۵) بيش و كم نقشهاي يكسانِ مرد سادهدلِ روستايي را بازي كرد؛ اما در مجموعههاي تلويزيوني هزاردستان (علي حاتمي، ۶۵ـ ۱۳۵۸) و سربداران (محمدعلي نجفي، ۱۳۶۲) به نقشهاي فتحالله و قاضي شارع شخصيتهايي را به نمايش گذاشت كه از پيچيدگي بيشتري برخوردار بودند. خود او گفته است آن شخصيتهايي كه پيچيدهتر هستند و براي ايفاي درستتر آنها نياز به تمركز و جستوجوي بيشتري هست مدت طولانيتري در ذهن خود آنها را حفظ ميكند. فتحالله و قاضي شارع شخصيتهايي بودند كه نصيريان با «فاصلة» بازيگر از نقش به ايفاي آنها پرداخت. «آقاي هالو» يكي از شخصيتهايي است كه خود او به آن علاقه دارد. تعبير نصيريان دربارة «آقاي هالو نه به معني آدم احمق، بلكه به معناي آدم راست و رك و صاف و ساده است كه ريا ندارد و دروغ نميگويد».
نصيريان در بحثِ نظريِ دربارة بازيگري معتقد است: تخيل يكي از بزرگترين ميدانهاي عمل براي هنرمند است، و بازيگر بهطور قطع بايد تخيل بسيار قوي و حساسي داشته باشد تا بتواند با مطالعه و مرور شخصيتهايي كه براي بازي به او پيشنهاد ميشود زبان و گويش و عملكرد و روانشناسيِ رفتار آنها را در ذهن مجسم و براي اجرا مهيا كند.
بهجز فيلمهايي كه به آنها اشاره شد خوابنامة رحمانِ سرايدار (خسرو هريتاش، ۱۳۵۴)، مهر گياه (فريدون گُله، ۱۳۵۴) و ناخدا خورشيد (ناصر تقوايي، ۱۳۶۵) فيلمهاي مهم و شاخصتري در كارنامة بازيگري نصيريان در سينما هستند.
علي نصيريان در سالهاي دهة ۱۳۷۰با هجومِ بازيگرانِ جوانتر به عرصة سينما، حضور فعالتري در مجموعههاي تلويزيوني پيدا كرد؛ مجموعههايي مثل گرگها (داود ميرباقري، ۱۳۶۶)، ماشااللهخان صندوقچة اسرار (داريوش مؤدبيان، ۱۳۷۲) بهشت گمشده (كامران قدكچيان، ۱۳۷۶)، زيرگنبد كبود (بهمن زرينپور، ۱۳۷۶) و همشاگرديها (احمد نجيبزاده و مسعود شاهمحمدي، ۱۳۷۷ ). استدلال خود او اين است كه «بازيگر بدون تماشاگر معنا ندارد و بازيگر بايد با مردم و تماشاگر ارتباط داشته باشد، و طبعاً بهترين نوع ارتباط از طريق تلويزيون است. اگر يك نمايش خوب يك سال هم روي صحنه اجرا شود اثر آن به اندازة يك بار پخششدن از يكي از شبكههاي تلويزيون است. پس دليل بارزِ روي آوردن اكثر بازيگرانِ تئاتر به تلويزيون و سينما اقناعشدن از طريق تصوير و ارتباطداشتن بيشتر با مخاطب است».
علي نصيريان در سال ۱۳۸۰ در برنامهاي از سوي «شبكه چهار سيما» جزو «چهرههاي ماندگار» در رشتة بازيگريِ تئاتر و سينما برگزيده شد.
آثار
سینمایی
-
شکارچی شنبه (۱۳۹۰)
-
پستچی سه بار در نمی زند (۱۳۸۷)
-
جزیره آهنی (۱۳۸۳)
-
شاه خاموش (۱۳۸۲)
-
دیوانه از قفس پرید (۱۳۸۱)
-
زندانی ۷۰۷(۱۳۸۰)
-
کمیته مجازات (۱۳۷۷)
-
برج مینو (۱۳۷۴)
-
بوی پیراهن یوسف (۱۳۷۴)
-
شعلههای خشم (۱۳۷۱)
-
عشق من ـ شهر من (۱۳۷۰)
-
پول خارجی (۱۳۶۸)
-
روز باشکوه (۱۳۶۷)
-
سالهای خاکستری (۱۳۶۷)
-
هزاردستان (۱۳۶۶)
-
ترنج (۱۳۶۵)
-
دزد و نویسنده (۱۳۶۵)
-
شیر سنگی (۱۳۶۵)
-
ناخدا خورشید (۱۳۶۵)
-
جادههای سرد (۱۳۶۴)
-
کفشهای میرزا نوروز (۱۳۶۴)
-
سربداران (۱۳۶۳)
-
کمال الملک (۱۳۶۲)
-
جایزه (۱۳۶۱)
-
آفتاب نشینها (۱۳۶۰)
-
بند (۱۳۶۰)
-
فصل خون (۱۳۶۰)
-
مدرسهای که میرفتیم (۱۳۵۹)
-
دایره مینا (۱۳۵۷)
-
سرایدار (۱۳۵۵)
-
مهرگیاه (۱۳۵۴)
-
پستچی (۱۳۵۱)
-
ستارخان (۱۳۵۱)
-
آقای هالو (۱۳۴۹)
-
گاو (۱۳۴۸)
تلویزیونی
-
میوه ممنوعه (فیلم) (۱۳۸۵)
-
شیخ بهایی (فیلم) (۱۳۸۷)
-
همسایه ها (فیلم)
-
پرواز در حباب (فیلم) (۱۳۸۵)
-
مهر و ماه (فیاض موسوی)
-
تصمیم نهایی (محسن شامحمدی)
-
زمین انسانها
يك مصاحبه از سال ۱۳۸۷

استاد علي نصيريان نمايشنامههاي زيادي نوشته است كه معروفترينش «بلبل سرگشته» است، او از اولين كساني است كه نمايش ايراني را در خارج از كشور روي صحنه برده، اما هميشه آثار او به احياي سنتها و افسانههاي پارسي مشهورند.
علي نصيريان هفته گذشته سفري به مشهد داشت، در فرصتي كه پيش آمد با اين هنرمند پيشكسوت و چهره ماندگار عرصه بازيگري به گفتگو نشستيم.
شما كار تصويري خود را با فيلمهاي اوليه موج نوي سينماي ايران آغاز كرديد و تاكنون در آثار مختلفي حضور داشتيد و افت و خيز سينماي كشورمان را تجربه كردهايد، به عقيده شما سيري كه سينماي ايران از «گاو» تا حالا طي كرده يك سير صعودي بوده يا نزولي؟
فيلمي كه شما نام برديد بعلاوه يك سري فيلمهاي ديگر، از آثار متفاوت با جريان رايج سينماي ايران بود، بعد از آن هم كه انقلاب شد سينماي ما به طور كلي تغيير كرد و راه ديگري پيش گرفت، ولي من قاطعانه عرض ميكنم كه اين سير كاملا صعودي بوده و سينماي ما به سمت تعالي پيش رفته است.
دلايلي هم براي اين دفاعيه داريد؟
البته هنر در هر دوره و زماني اقتضائات خاص خودش را دارد، ولي به طور كلي من در حيطه فعاليت خودم حركتهاي خوبي ميبينم، خوشبختانه هم در تئاتر و هم در سينما و تلويزيون حس پويايي موج ميزند.
يعني شما وجود آثار سطح پايين در اين هنرها را رد ميكنيد؟
نه. اتفاقا قبول دارم كه بين كارهاي قوي، آثار كمرنگ و بيرمق كه دور از نياز جامعه هستند، اجرا ميشود، من كارهايي كه به دور از زيبايي و خارج از ساختار مناسب عرضه ميشود را رد نميكنم، ولي در مجموع وضعيت هنري كشورمان رو به تعالي است.
به عقيده شما اين رشد و تعالي از كجا سرچشمه گرفته است؟
من بخشي از آن را به حساب ورود جوانان فعال به اين عرصه ميگذارم. تاكنون حداقل 3 نسل بعد از من وارد هنر شدهاند كه به هركدام نگاه كنيد استعدادهاي فوقالعادهاي ميبينيد، من مطمئنم كه اينها رشد خواهند كرد، ولي صبر لازم است و قرار نيست اين رشد يكشبه صورت گيرد، كار فرهنگي بايد با تلاش و دقت انجام شود.
قطعا ورود اين جوانان به همين سادگي نيست.
كاملا درست است! ورود هركسي به عرصه هنر مشروط به چند مقوله است. اول اين كه هدف بايد براي خود فرد مشخص باشد و بداند كه چرا قرار است وارد هنر شود؟ بسياري از جوانان تصور كاملا غلطي از هنر بويژه سينما دارند، مثلا فكر ميكنند اگر روزي مشهور شوند چه اتفاقي ميافتد؟ يا فكر ميكنند كه بازيگران فلان قدر دستمزد ميگيرند. اين تصورات از ريشه غلط است.
دقيقا مثل تصوري كه هنرمندان ما از هاليوود دارند و تصور ميكنند آنجا نهايت آزادي است يا تصويري كه مردم از امريكا در ذهن دارند. برخي ماهواره ميبينند و فكر ميكنند كه مردم لسآنجلس هميشه در كوچه و خيابان در حال رقص و آواز هستند! بيشك اگر كسي با اين تفكرات وارد هنر شود به جايي نخواهد رسيد.
صحبت به حاشيه رفت، گفتيد براي ورود ۲ شرط لازم است.
دوم اين كه بايد تست بدهند و بسنجند كه آيا واقعا استعداد هنري دارند؟ شايد كسي در زمينه هنر مستعد نباشد، مشخص است كه اين فرد در هنر راه به جايي نخواهد برد. بعكس، گاهي همين شخص مثلا در پزشكي استعداد دارد، بدون ترديد بايد به اين سمت برود.
ولي ما شاهديم همه كساني كه وارد هنر ميشوند، چندان راه و چاه را نميشناسند.
حق با شماست. اما اينها فقط استثنائات هستند و معلوم نيست چه اتفاقي افتاده كه آمدهاند. من به طور جدي توصيه ميكنم كه هيچ كس دل به اين استثنائات نبندد و راه درست را در پيش گيرد. به نظر من اصلا بدون تلاش هيچ كاري انجام نميشود. تلاش همنسلان من اجرا كنار خيابان بود، الان وضع فرق كرده و بايد متناسب با اين دوره تلاش كنند.
قبول داريد خيلي خوشبينانه به قضيه نگاه ميكنيد؟
من خيلي بدبين نيستم و دوست ندارم جوانها را نااميد كنم، چرا كه وظيفه ماست بقيه را تشويق كنيم، ولي بايد توجه داشت كه اين تلاشها براساس استطاعت استعدادي و آموزشي صورت گيرد، بخصوص در زمينه آموزشي.
شما فكر ميكنيد استطاعت آموزشي ما تا چه حد است؟
الان تا دلتان بخواهد آموزشگاههاي بازيگري وجود دارد، من نميگويم همه اينها خوب است، ولي كارگاههايي هم هستند كه متوليان آن از جنس هنرند و نشانگر اين است كه در زمينه آموزش پيشرفت داشتهايم.
شما يكي از مقولههاي مهم هنر، يعني آموزش را خوب ارزيابي كرديد، به نظر شما در حال حاضر بزرگترين مشكل هنر ما چيست؟
اجازه بدهيد پاسخ اين سوال را اختصاصا درباره تئاتر بدهم. ما در تئاتر جدا از برخي مشكلات مادي مثل كمبود سالن، مشكل متن داريم. خوشبختانه پيشرفتهاي خوبي در زمينه كارگرداني، بازيگري، گريم و طراحي صحنه داشتهايم، ولي هنوز از لحاظ متن كمبود داريم.
شما چه راهكاري براي بهبود اين وضعيت پيشنهاد ميكنيد؟
نمايشنامهنويسان بايد از نظر آموزشي و بودجهاي پشتيباني شوند، يعني اين كه سعي شود تا اين افراد زبان فارسي را به درستي ياد بگيرند، كارگاههايي براي آموزش شخصيتپردازي براي آنها گذاشته شود، بايد نويسندگان مجاب شوند ابعاد روانشناسانه و اجتماعي شخصيتها را ياد بگيرند و نكته ديگر اين كه به عقيده من تجزيه و تحليل متنهاي دورههاي مختلف هنري دنيا تاثير بسياري در پخته شدن متنها دارد. نمايشنامهنويسان بيايند و بررسي كنند مثلا چرا «شكسپير» ماندگار ميماند؟ و رمز موفقيت آنها را به دست آورند و عمل كنند.
البته نويسندگاني مثل شما كه از نوشتن دست كشيدهاند نيز در اين فقدان متن بيتاثير نيستند.
من آن زمان هم كه متني مينوشتم براي اجراي خودم بود، چون متن مناسبي كه با روحيات من براي اجرا سازگار نباشد به دستم نميرسيد. اكنون هم چون معتقدم نمايشنامهنويسي نيازمند تامل و دقت فراوان است و وقت من اجازه اين تامل را نميدهد به اين سمت نميروم.
در جايگاه بازيگر چطور؟ قصد نداريد به صحنه برگرديد؟
هر كسي كه بخواهد كار تئاتر را شروع كند، حداقل نصف سال وقتش را بايد صرف كند، من هم چون درگير كارهاي تصويري هستم، فرصت بازي در تئاتر را ندارم ضمن اين كه تئاتر انرژي نياز دارد و من چون پير شدهام، توانش را ندارم.
البته فكر ميكنم در كارهاي تصويري گرايشتان بهتلويزيون بيشتر است.
بله. من كارهاي تلويزيوني را خيلي دوست دارم، چرا كه ارتباط بسيار گستردهاي با مردم دارد و اين براي من خيلي ارزشمند است.
پيداست كه جايگاه خاصي نزد خودتان براي مخاطب قائليد.
بله. مخاطب يكي از اركان اصلي هنر است. نظر و نگاه تماشاگر هميشه حرفي غير از حرف ديگران است، هنر بدون مخاطب يعني هيچ.
شما سال گذشته با سريال «ميوه ممنوعه» اين ارتباط را با مخاطب به شكل مستحكم و گستردهاي تجربه كرديد، در اين باره صحبت كنيد.
خاطرم هست بعد از پخش سريال كه مردم مرا در خيابان ميديدند، هيچ كس به من نگفت «ميوه ممنوعه» خوب بود يا بد؟ همه ميگفتند: تو يك ماه با ما بودي، چرا يكدفعه رفتي؟ حتي يك بار كسي در خيابان به من پرخاش كرد كه چرا ما را تنها گذاشتي؟ و اين براي من يك هشدار بود، چون مخاطب خيلي خوب با مجموعه ارتباط برقرار كرده بود.
فكر ميكنيد چرا مخاطبي كه شما از آن صحبت كرديد در حال حاضر كمدي را بيشتر ميپسندد؟
به خاطر اين كه غم در زندگي مردم زياد شده است ، طبيعي است وقتي دريچهاي به نام تلويزيون يا سينما باز ميشود مردم به سمتش ميروند، بالاخره بايد بپذيريم كه بخشي از سينما و تلويزيون سرگرمي است و اتفاقا همين بخش هم مخاطب عام را جذب ميكند.
حضور حسن فتحي به عنوان كارگردان چقدر برايتان مهم بود؟
خيلي. وقتي ميبينم كه او دست روي سوژهاي گذاشته متوجه ميشوم كه روي آن نقطه نظري دارد، من شخص حسن فتحي را قبول داشتم و با يك اعتماد متقابل جلوي دوربين او رفتم.
به منفي يا مثبت بودن نقش هم اهميتي ميدهيد؟
اصلا اينها ملاك نيست، مهم قصه است كه ارزشهاي كار هنري را داشته باشد و اين ارزشهاست كه به من انگيزه ميدهد. به عقيده من ميوه ممنوعه اين ارزشها را داشت.
حالا كه مدت زيادي از پايان اين مجموعه ميگذرد، خود شما از كليت كار راضي هستيد؟
به عقيده من اثري كه بتواند نظر خواص را جلب كند و در عين حال عامه مردم هم آن را بپسندند، فيلم خوبي است كه فكر ميكنم ميوه ممنوعه اين طور بود.
تاتر زنده تلویزیونی
مجسمه جاندار
علي نصيريان، فرزانه تائيدي
كمي درباره تئاتر صحبت كنيم. مشكلي كه مدتي است گريبانگير بازيگران تئاتر شده، حضور بياندازه آنها در تلويزيون و سينماست، به عقيده شما اين مساله تاثيري در وضعيت تئاتر كشور ندارد؟
خب چرا! ولي به نظر من بايد به تمايلات آدمها، وقت آنها و عمري كه صرف تئاتر كردهاند احترام گذاشت. بايد باور كنيم كه اين آدم تئاتر كار كرده و وظايفي را كه داشته انجام داده است؛ اما حالا شرايط فرق كرده و البته با اين تنگناهايي كه براي قرار گرفتن در نوبت اجرا به وجود ميآيد، من هم خيلي صلاح نميبينم كه بخواهند وقتشان را براي نوبت تلف كنند.
از تنگناها صحبت كرديد، اين فضاي محدود در كجا بيشتر حس ميشود؟
متاسفانه دايره تئاتر الان بسته است و من بشدت با اين مساله مخالفم. به عقيده من بايد به همه اجازه كار داد، هر كسي براي خودش آرمانها و نظراتي دارد و همه حق ارائه افكارشان را دارند. البته اين افكار بايد دردهاي مشترك باشد نه دغدغههاي شخصي هنرمند.
تبعاتي كه حاصل از اين محدوديت است را چطور پيشبيني ميكنيد؟
اگر قرار باشد هر روز اين دايره را بستهتر كنيم و بايدها و نبايدها را به هنرمند ديكته كنيم، هيچ چيز از ايده اصلي كه در ذهن او بوده نميماند و طبيعتا يك اثر كاملا كليشهاي از كار در ميآيد، مگر سوژههاي ما چندتاست كه اين همه اصلاحيه به آن ميخورد؟
هشتمين جشن هنر شيراز
فرح پهلوي، فرزانه تائيدي، علي نصيريان، عزت الله انتظامي، مهين شهابي
اما آزادي بيش از حد هم مشكلآفرين است.
من نميگويم كه آزادي بدهند هركس هركاري كه دلش خواست انجام دهد و قبول دارم كه بالاخره چارچوبهايي هم وجود دارد، اما فكر ميكنم الان اين مميزيها چيزي فراتر از قوانين و چارچوبهاست، گروه ما هنگام توليد ميوه ممنوعه خيلي اذيت شد.
پس بنويسيم كه علي نصيريان خواستار كاهش مميزيها شد؟
حرف من اين است كه بگذاريد كسي كه كاري را شروع كرده به پايان برساند، فقط شما نيستيد كه دلتان براي مملكتتان ميسوزد، مطمئن باشيد هنرمند هم آدم است و نميخواهد چيزي را خراب كند، كمي سعهصدر لازم است و بايد صبر كنند تا وقتي كه كار تمام شد، آن وقت قضاوت كنند و همان موقع هم خود صاحب اثر، مسوول و پاسخگوست.
شما اينها را اعمال نظر شخصي ميدانيد؟
صددرصد و جالب اينجاست كه هركسي به خود اجازه اظهارنظر ميدهد. اين اظهارنظرها در همه جا هست حتي در تئاتر، تئاتري كه ما دائما در تلويزيون ميگوييم روزي چند ميليون تماشاگر دارد و مدام شعار ميدهيم كه نميخواهيم اين تماشاگران را آزرده خاطر كنيم، سوال من اين است كه تئاتر با اين مخاطب محدود چرا بايد دامنگير اين نظرات شود؟ به نظر من اگر در تئاتر اين اعمال نظرها نبود، وضعيت نمايشي ما هم آنقدر دچار مشكل نميشد.
اين محدوديتها در همه حيطههاي هنري وجود دارد؟
بله. من شنيدهام كه در بعضي شهرستانها حتي اجازه اجراي موسيقي نميدهند، خب شما تصور كنيد؛ يك مراسم مثل جشن «روز جهاني تئاتر» بدون موسيقي چه ميشود؟ يك جشن بايد موسيقي داشته باشد، نمايش طنز داشته باشد و البته چند سخنراني. نه اين كه پشت سر هم سخنراني كنند. موسيقي يك نياز است. راديو و تلويزيون ما بدون موسيقي حيات ندارد، اصلا موسيقي جزو فرهنگ اين مملكت است. شما نگاه كنيد در جنوب خراسان تمام حرفها در دوتار و سهتار يك هنرمند نهفته است.
قبول داريد هر وضعيتي كه در پايتخت هست به طور نازلتري در شهرستان احساس ميشود؟
البته حرف شما درست است، اما اين ضعفها با مشاركت بچههاي شهرستان تلطيف ميشود. من بارها گفتهام كه 2 قطب مهم نمايش ما تئاتر شهرستان و تئاتر دانشگاهي است. اين دو قطب به بدنه تئاتر كشور ما قدرت ميدهد، فقط بايد به اينها عنايت بيشتري شود كه البته اين عنايتها انواع مختلفي دارد و فقط مادي نيست.
پس تبعيض بين پايتخت و شهرستان را كتمان نميكنيد؟
ما بايد اول تبعيض را معنا كنيم، اگر يك شخص صاحبنام در تهران كاري شروع كند نبايد توقع داشته باشيم كه بودجه او با يك گروه جوان و نهچندان سرشناس شهرستاني يكي باشد. اصلا بايد متفاوت باشد و اين اسمش تبعيض نيست، ولي در اين كه توجه بيشتري روي تهران است و هميشه پايتخت، وزينتر از شهرستان در نظر گرفته شده، شكي نيست.
همين وزين قرار دادن تهران مشكلي در روند هنري كشور ايجاد نميكند؟
قطعا بيمشكل نيست و به نظر من بايد اين تبعيضها از بين برود، بايد احساس كنيم كساني كه در هر جايي فعاليت ميكنند، فرزندان ما هستند و براي تعالي هنر كشور خودشان قدم برميدارند، پس بايد نگاهها يكسان باشد.
در صحبتهايتان مطرح كرديد كه هميشه بحث ماديات نيست، با اين تفكر فكر ميكنيد چهطور ميشود شاهد كاهش اين تبعيضها بود؟
من پيشنهاد ميكنم تئاترهايي كه توسط استادان نمايش در تهران روي صحنه ميرود به شهرستانها هم برود تا هنرمندان شهرستاني كارهاي نمونه تئاتر كشور را ببينند و با اصل نمايش آشنا شوند يا غير از آن، همين كه يك هنرمند مورد تشويق قرار بگيرد حمايت است، چرا كه هركسي نيازمند تشويق است حتي خود من! اصلا همين كه مسوولان به تماشاي يك نمايش بنشينند نوعي پشتيباني است، مردم ما اينها را ميبينند. وقتي استاندار به ديدن نمايشي ميآيد، مردم ميگويند حتما نمايش خوبي بوده است.
البته شكي نيست كه حضور مسوولان پشتوانهاي براي هنر كشور است.
صددرصد! ما از هنرمندان خواستهايم كه نمايشهايي بسازند كه نمايندگان مجلس به ديدنش بيايند و بودجه دهي كنند. من يك بار به كميسيون فرهنگي مجلس رفتم و برخي گفتند فلاني دولتي شده ولي ندانستند كه من براي خودم نرفتم، آنجا هم گفتم كه من ديگر تئاتر كار نميكنم و قرار نيست به من بودجه بدهيد، بودجه را در اختيار جواناني بگذاريد كه هر روز دم ميزنيد كه معتاد شدهاند، امكانات را در اختيار آنها بگذاريد تا هر روز آمار بزهكاري ندهيد.
به نظر شما اينگونه حركتها بايد از كجا آغاز شود؟
بسياري از ارگانها ميتوانند كمك كنند؛ وزارت ارشاد، وزارت علوم، آموزش و پرورش، انجمنهاي نمايشي و خيلي از نهادها كه نام بردنشان زمان ميبرد.
فكر نميكنيد، اگر اينقدر كه شما ميگوييد از جانب دولت حمايت شود، شاهد جريان «تئاتر دولتي» خواهيم بود؟
اين تفكر تئاتر دولتي از آن كساني است كه در دهه 40 و 50 ميخواستند پز روشنفكري بدهند. الان وقتي بهرام بيضايي نمايشي روي صحنه ميبرد و دولت از او حمايت ميكند، بايد بگوييم كه بيضايي دولتي شده؟ دولت بايد امكاني ايجاد كند كه بيضايي و امثال او بيايند و حرف بزنند، نه حرف دولت را بلكه حرف خودشان، ولي با امكانات آنها. حالا اگر دولت بودجهاي اختصاص داد به اين معنا نيست كه تئاتر دولتي شده است، من به عينه ديدم كه در نيويورك پوسترهايي در سطح شهر پخش شده بود مبني بر اجراي نمايشي از شكسپير، وقتي تحقيق كردم متوجه شدم شهرداري هزينههاي اين گروه را پرداخت كرده تا 10روز براي مردم نمايش اجرا كنند.
خارج از دولت فكر ميكنيد بخش خصوصي هم قادر به همكاري باشد؟
قطعا به همكاري آنها نياز است. بخش خصوصي با اين همه درآمدزايي كه دارد، چرا نبايد بخشي از آن را صرف ورزش، بهداشت و هنر كند؟ هركسي كه در توانش هست بايد كمك كند تا مردم از خشونت دور شوند و به سمت فرهنگ گرايش پيدا كنند.
اما از هر كجا كه مساعدتي صورت گيرد، توقعاتي هم در پي دارد و اين ممكن است منجر به سفارشي شدن يك اثر هنري شود؟
ابدا نبايد اين اتفاق بيفتد، قرار نيست هركسي كه كمك ميكند در بطن اثر دخالت كند. هيچ كس حق ندارد به هنرمند ديكته كند كه چه بسازد و چه نسازد، آنها فقط بايد از نظر مالي و امكانات حمايت كنند، نه غير از اين.
فكر ميكنيد اين حمايتها بايد با چه هدفي انجام شود؟
بايد تلاش كنند تا تئاتر و به طور كلي هنر به عنوان يك ضرورت در زندگي مردم مطرح شود؛ البته ما نبايد ميزان عرضه و تقاضاي كشورمان را با لندن و پاريس مقايسه كنيم، ولي بيشك مردم كشور ما هم به هنر نياز دارند و خوشبختانه در ايران، شهرداريها به اين نتيجه رسيدهاند كه كارشان فقط عمران و آباداني نيست، بلكه شهرداري بايد از لحاظ رواني و فرهنگي، خود را در مقابل شهروندان مسوول بداند.
اجازه بدهيد كمي از اين بحث دور شويم. چيزي كه مدتي است در هنر كشور ما جاافتاده، برگزاري بزرگداشتها براي پيشكسوتان عرصههاي مختلف است، فكر ميكنيد اين تقدير و تمجيدها تاثيري به حال اين هنرمندان دارد؟
قطعا خيلي موثر است و خوشبختانه همان طور كه اشاره كرديد بعد از انقلاب حركتهاي خوبي در اين زمينه صورت گرفته است. من شخصا از مسوولاني كه باني اين برنامهها هستند تقدير ميكنم، چرا كه اين مراسمها نه تنها براي پيشكسوتها، بلكه براي جوانان هم موثر است، بنابراين آنها متوجه ميشوند كه اگر درست و سالم فعاليت كنند، روزي خواهد رسيد كه از آنها هم تقدير شود و كاري كه الان انجام ميدهند بعدا فراموش نخواهد شد.
اين از همان حمايتهاي معنوي است كه گفتيد؟
بله. خوشبختانه نظام فرهنگي ما براي پيشكسوتان احترام قائل است و اين براي آيندگان پشتوانه خوبي است. من نميگويم كه اين بزرگداشتها زندگي آنها را از لحاظ مادي تغيير ميدهد، اما از لحاظ رواني يك غبارروبي روحي براي پيشكسوتان به شمار ميآيد.
اولين نگاه تعيين كننده است
براي من هميشه اولين نگاه تعيينكننده است، وقتي با نگاه اول به يك نقش، آن كاراكتر به دلم بنشيند و انگيزهاي براي حركت ايجاد كند خيلي جذاب است و مطمئنم كه براي مخاطب هم جذابيت خواهد داشت، اما اگر اين اتفاق نيفتد احساس ميكنم كه قرار است يك كار روتين انجام دهم و در واقع آن نقش، نقشي نيست كه بتوانم با آن درگير شوم تا بهتر تصويرش كنم.
از چند منظر نقش نقش حاج يونس فتوحي برايم مهم بود، يكي داستان شيخ صنعان بود. من وقتي منطقالطير را ميخواندم، اين داستان برايم خيلي جالب بود و فكرهايي برايش داشتم تا اين كه پيشنهاد بازي در اين مجموعه شد. مساله ديگر اين كه كار، كار متفاوتي بود؛ چرا كه يك بعد اجتماعي داشت و يك بعد خانوادگي. به طور كلي من تفاوت ميوه ممنوعه با سوژههاي ديگر را حس كردم .
برچسبها: علي نصيريان, محمدعلی کشاورز, جمشيد مشايخي, ناصر تقوايي