|
سپهبد بازنشسته محمد تقی مجیدی (۱۳۵۸-۱۲۹۰) سیاستمدار دوره پهلوی
وی رئیس دادگاه محاکمه نواب صفوی بود
در 1290 در گیلان متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در رشت به اتمام رسانید و در 1308 وارد دانشكدهى افسرى شد. دورهى دو سالهى مزبور را با انتخاب صنف پیاده نظام با احراز رتبهى اول پایان داد و درجهى افسرى گرفت. در سال 1320 به درجهى سرگردى و در سال 1325 به درجهى سرهنگى نائل آمد و فرمانده تیپ پیاده دانشكده افسرى شد. در سال 1330 هنگام اهانت به یك دانشجوى سال دوم سیلى محكمى خورد. گرچه دانشجوى ضارب از دانشكده اخراج شد ولى شغل سرهنگ مجیدى هم تغییر كرد و به ریاست ستاد لشكر فارس منصوب شد. بعد از كودتاى 28 مرداد به فرماندهى تیپ زاهدان منصوب گردید و در همان سمت در مهر ماه 1332 درجهى سرتیپى گرفت. پس از مدتى به تهران انتقال یافت و فرماندهى لشكر پیاده مركز را عهدهدار شد.
پس از كشف شبكهى حزب توده در ارتش، روز سیزدهم مهرماه 1333 اولین جلسه سرى دادگاه فوقالعاده نظامى براى رسیدگى به اتهام دوازده نفر متهمین به شركت در توطئه نظامى و عضویت در سازمان نظامى حزب توده تشكیل گردید. ریاست دادگاه بدوى بعهدهى سرتیپ مجیدى فرمانده لشكر اول قرار گرفت. در این دادگاه 12 نفر متهمین محكوم به اعدام شدند و حكم در روز 27 مهرماه در لشكر دو زرهى به مرحلهى اجرا درآمد. محاكمهى دسته دوم و محاكمهى دسته سوم نیز به سرنوشت دسته اول دچار شدند و مجیدى و اعضاء دادگاه كلیه متهمین را به اعدام محكوم نمودند و حكم به مرحلهى اجرا درآمد.
در سال 1334 به دنبال سوءقصد به حسین علاء توسط یكى از افراد فدائیان اسلام، دستور دستگیرى فدائیان اسلام صادر گردید. پس از رسیدگى دادگاه محاكمه آنان آغاز شد. ریاست این دادگاه به عهدهى سرتیپ مجیدى قرار گرفت كه منجر به اعدام مرحوم نواب صفوى و یاران وى گردید.
مجیدى در مهرماه 1336 به درجهى سرلشكرى رسید و به فرماندهى سپاه فارس منصوب شد. چند سالى در فارس فرماندهى داشت و سپس با ارتقاء به درجهى سپهبدى به فرماندهى سپاه مركز انتخاب گردید. سپهبد مجیدى در سال 1345 بازنشسته شد. مرسوم چنین بود كه فرماندهان نظامى پس از بازنشستگى در یك مرحله استاندارى یا سفارت كبرى به آنها داده مىشد ولى دربارهى مجیدى مورد عمل قرار نگرفت.
سپهبد مجیدى بعد از انقلاب دستگیر و محاكمه و محكوم به اعدام گردید و حكم به مرحلهى اجرا رسید.
مجسمه شاپور:
وی در زمانی که در فارس بود بنا به فرمان «بزرگ ارتشتاران» به «رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی» و او به «فرمانده سپاه ۵ شیراز» مجسمه شاپور برپا میکند.
قضیه از این قرار بوده :
داستان از آنجا شروع میشود که «بزرگ ارتشتاران» به «رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی» و او به «فرمانده سپاه ۵ شیراز» دستور میدهند که مجسمه شاپور برپا شود. فرمانده سپاه ۵ شیراز هم هفت افسر و یک غیر نظامی و ۲۰۰ درجهدار و سرباز و افزارمند را بکار میگیرد تا کار را به انجام برسانند. بعد از انجام کار یک کتیبه ای هم تراشیده میشود که اسم همه بجز این ۲۰۰ نفر آخر توی کتیبه آمده است. فرمانده سپاه ۵ شیراز که خودش مسوول مستقیم پروژه بوده، زرنگی کرده و اسم خودش را دوبار نوشته است.
به گفتهی متن، پروژه شش ماه طول کشیده و ۲۶ بهمن ۱۳۳۶ تمام شده است. یعنی میشود تصور کرد که هفت افسر و یک غیر نظامی و ۲۰۰ درجهدار و سرباز و افزارمند، کل طول پاییز و زمستان ۱۳۳۶ را داشتهاند از کوه بالا و پایین میرفتهاند و کار میکردهاند و میلرزیدهاند و به روح پدر هرچه شاه و شاپور لعنت میفرستادهاند.
و اما متن کتیبه :
« در زمان سلطنت اعلیحضرت همایون شاهنشاه محمد رضا شاه پهلوی
بزرگ ارتشتاران شاهنشاه دوم سلسله پهلوی [بفرمان؟] همایونی مجسمه شاپور اول شاهنشاه دوم سلسله ساسانی که بیش از هزار سال بخاک افتاده بود مجددا برپا گردید
فرمان همایونی دائر به برپا ساختن مجسمه بوسیله سرلشکر دکتر بهرام آریانا رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی ایران به سرلشکر محمد تقی مجیدی فرمانده سپاه ابلاغ و پس از شش ماه تلاش شبانه روزی در ساعت هفده روز بیست و ششم بهمن ماه یکهزار و سیصد و سی و شش خورشیدی مجسمه بجای خویش استوار گشت. این تلاش تحت رهبری و نظارت مستقیم سرلشکر محمد تقی مجیدی فرمانده سپاه ۵ و توسط هفت نفر افسران و یکنفر غیرنظامی، ۱ سرگرد فنی احمد بیضائی ۲ سروان پیاده کریم خرقانی ۳ ستوان یکم مهندس حسن بختیاری ۴ ستوانیکم پیاده غلامعلی آیرملو ۵ ستوان دوم مهندس جواد عمادی ده حقی ۶ ستوان دوم پیاده اصغر شکور ۷ ستوانسوم پیاده مصطفی افراسیابی ۸ غیر نظامی استاد موسی مختاری و بالغ بر دویست نفر درجه دار و سرباز و افزارمند پادگانهای شیراز و کازرون که نام آنها در دستور [...] سپاه ۵ درج گردیده انجام پذیرفته و علاوه از برپا کردن مجسمه تکمیل جاده اتومبیل رو از رودخانه شاپور تا ایستگاه اتومبیل واحداث راه سواره رو کوهستانی از ایستگاه اتومبیل تا پای دهانه غار و ساختن دویست و سی پله با سنگ تراشیده شده و نرده آهنی و ساختمان پیدار [؟] مسطحه با دیواره سنگی و پله های مربوطه در داخل غار نیز توسط افسران و افراد نامبرده بالا ساخته و پرداخته شده است. ستاد [؟] سپاه ۵ بهمن ماه ۱۳۳۶»
تصویری از کتیبه مزبور
ماجراي اعدام رئيس دادگاه شهيد نواب صوي و يارانش
اسدالله صفا، از مبارزين قبل از انقلاب ميگويد: «يادم هست كه در زندان قصر بودم كه يك روز جواني با كت و شلوار سرمهاي آمد دم زندان و گفت كه با آقا صفا كار دارم. من رفتم و پرسيدم چه كار دارد، گفت: «فردي به اسم محمدتقي مجيدي هست كه هر چه گشتيم او را پيدا نكرديم و دكتر خورشيدي در مسجد لرزاده، مرا به اينجا فرستاده، من داماد او هستم و دنبالش ميگردم.» شوهر خواهر من، ناصر زرباف، از فدائيان اسلام بود. خواهرم به من گفت: «چند وقت است كه آقاي زرباف دنبال تو ميگرده تا بهت بگه كه مجيدي زنداني توئه و مواظب باش فرار نكنه.» من رفتم و پرسوجو كردم و ديدم عاقل مردي است و خود اوست. به سراغ آقاي خلخالي رفتم و گفتم:«آقا! چه نشستيدكه قاتل مرحوم نواب رو گرفتهاند.» مرحوم خلخالي گفت: «برو سريع زمينه ي محاكمه او را فراهم كن.» تيمسار مجيدي را آورديم و او اظهار كرد كه خسته است و حالش خوب نيست و محاكمه به فردا افتاد. من فدائيان اسلام قديمي را خبر كردم و بعضيها آمدند، از جمله برادر زن آقاي عبدالحسين واحدي به نام احمد عباسي تهراني كه با نواب محاكمه شد و ده سال حبس كشيد. در دادگاه، مرحوم خلخالي از مجيدي پرسيد: «شما از قضاوت چه اطلاعي داشتيد كه حكم اعدام آنها رو داديد؟» مجيدي گفت: «من قضاوت نميدونستم، ولي ميدونستم كه نواب و يارانش؛ همه كافر هستند.» مرحوم خلخالي پرسيد: «دليلي هم براي كافر بودن آنها داري؟» گفت: «بله! آيهالله بروجردي كه من مقلد او بودم، از آنها دفاع نمي كرد.» مرحوم آذري قمي كه در دادگاه حضور داشت و بسيار مورد احترام امام و زنداني كشيدهها و تبعيد كشيدههاي رژيم بود، اشك توي چشمش جمع شد و گفت: «والله موقعي كه حكم اعدام نواب رو داديد، آقاي بروجردي مرا خواست و نامهاي نوشت براي سيدالعراقين كه با دربار در تماس بود. پيرمردي به نام قائم مقام رفيع در تهران بود كه چشم چپ و راست اعليحضرت بود و به خانه آيتالله هم ميآمد. آقاي بروجردي در نامه نوشته بودند كه دستت را به خون اين بچه سيدها آلوده نكن و نامه را دادند به سيدالعراقين كه بدهد به او. ظاهرا محدرضا پهلوی و خانوادهاش براي اسكي به آبعلي رفته بودند و نامه به دست او نمي رسد و فدائيان اسلام به شهادت ميرسند.
برچسبها: سپهبد محمد تقی مجیدی, نواب صفوی, حسين علا, بهرام آریانا