بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..
 

حمیدرضا پهلوی از آن چهره های مرموز تاریخ میباشد که البته شاید هم خواسته اند اورا مرموز نشان بدهند بهرحال حمیدرضا پهلوی شخصی است که در دوران پهلوی زمزمه های فراوانی درباره او سر زبانها بوده ...برخی – از جمله خود استاد کابوک – از وی چیزهای شگفت انگیزی نقل میکنند که چون برای ما قابل اثبات نیست از آوردن آنها معذوریم؛ اما در این شکی نیست که حمید رضا – با آنکه هیچ مدرک دانشگاهی نداشت – یک دانشمند بزرگ بود و بسیاری از دانشمندان بزرگ جهان و نجیب زادگان اروپا با او در ارتباط و مکاتبه بوده اند. دکتر ابراهیم مهدوی- مقیم لندن- نقل میکند که: نیلز بور (بوهر) – در زمان مترجمی حمیدرضا برای اینشتین – گفته است: ” در دنیای به این بزرگی – تنها 15 نفر تئوری نسبیت  را واقعاً فهمیده اند، که یکی از آنها همین پسر جوان – حمید رضا – است! “.

اما میریم دنبال بقیه مطالبی که از بخش سوم جامانده است :

8 )  اهرام مصر، معجزۀ جاوید حضرت ادریس(ع) یا همان هِرمِس کبیر، او در این کتاب ثابت میکند که فراعنۀ مصر به دروغ و جهت شهرت طلبی، ساخت هرم های 80 گانه را به خود نسبت داده اند و آنها را بعنوان مقبرۀ خویش معرّفی نموده و تابلوها و الواح تاریخی دروغین در آنها نصب کرده اند! بلکه، هرم برگرفته از نام هِرمِس بزرگ یا همان حضرت ادریس پیامبر است که بیش از 6500 سال پیش و حدود دوهزار سال قبل از فراعنۀ مذکور، برخی از عظیم ترین آنها را ساخته تا مردم به قدرت خدای یکتا پی ببرند و برای همین، هر کس قصد تعرّض به اهرام مصر را میکند گرفتار مرگ زودرس میشود؛ و این بسبب آن معجزۀ الهی است نه بسبب طلسم فراعنه… همچنین در بخش دوّم کتاب، اثبات میکند که فِراماسونری نیز به دروغ و نیرنگ، علامت مذهبی طرح هرم را سرقت کرده و به خود نسبت میدهد و ثابت میکند که هرم یک بنای مذهبی است و نه فراماسونی، و گنبد مساجد اسلامی ما نیز طرحی از همان هرم سازی حضرت ادریس است و نباید چنین بنای الهی و مذهبی را به فراماسونها نسبت داد…

9) اهل کوفه و تبار ایرانی آنها، که در آن سخت بر ما هموطنان ایرانی خود تاخته و شواهدی تاریخی جمع آوری نموده برای اینکه ثابت کند: اهل کوفه که مظهر نِفاق، دوچهرگی، نیرنگ، خیانت، دروغگویی، ریاکاری، تزویر، عهد شکنی، خـُلف وعده، لـَجاجت، شَرارت، ستیزه جوئی، خودخواهی، غرور، جَهالت و رَذالت و… بوده اند، در اصل نژاد شان، اکثراً ایرانی بوده اند و عرب واقعی در میان ایشان بسیار اندک بوده است… وی در خاتمۀ این کتاب حرفهای عجیبتری زده و از جمله می نویسد: ((… در روز بازپسین (قیامت)، من (=حمیدرضا) خصم این هموطنان خواهم بود و شکایت ایشانرا به پیشگاه خدا و امام حسین(ع) میبرم… زیرا در برنامۀ جهانی ساختن اسلام و تشیّع (C.C.S)، اینشتاین را تنها رها کردند و برخی از یاران ما را خود همین ایرانیان هموطن (!) به عناصر پلید شوروی و انگلستان معرّفی نموده و سبب ساز قتل ایشان شدند و برای خود من مشکلات پیچیده و معضلات فراوانی پدید آوردند که جگرم از آنهمه به سوز آمده! و آه از نهاد روحم برآمده است! و هنوز خون از دیدگانم بجای اشک می چکد! … و خیانت و عهد شکنی ایشان سبب شد که این برنامۀ درخشان مرحوم آیت الله بروجردی و اینشتاین و ما به شکست خونین منتهی شود…))؛ آنگاه چند نفرین درشت و سخت نثار هموطنان خود میکند که من(=کابوک) چون دوستدار شما خوانندگان عزیز هستم و رنجش خاطر ایرانیان گرامی را نمی پسندم، از بازگو کردن آنها خود داری میکنم…

10) برگهایی از ” لومینِس اُشِن” Luminous Ocean یا کتاب بزرگ اسحاق  نیوتن، این اثر ترجمۀ توأم با عکس رنگی از برگه های کتابی قدیمی است که آثار آتش و سوختگی در اطراف آن برگه ها هویدا است. من(=کابوک) چندان چیزی از آنها دستگیرم نشد، ولی بخشهایی از متن انگلیسی آن عکسها را توانستم بخوانم که معانی آنها بسیار شبیه به گفته ها و احکام مذهبی ما شیعیان بود… حمید رضا برای من تعریف میکرد که این برگه ها را برخی از نوجوانان نجیب زادۀ انگلیس، در صندوقهای خانوادگی خودشان، برای او پیدا کرده و به او اهدا نموده اند و آنها بقایای کتاب نیوتون (اقیانوس درخشان) است که ترجمۀ انگلیسی همان “بـِحار الانوار” علاّمۀ مجلسی است و حمیدرضا میگفت که: نیوتن قصد داشته انقلاب ناگهانی و تحوّل بزرگ مذهبی در اروپا و جهان ایجاد کند و مسیحیّت و یهودیّت و سایر ادیان را نابود سازد و اسلام و شیعۀ دوازده امامی را جایگزین همگی کند و نوجوانان و جوانان نجیب زادۀ بریتانیا را جذب خود کرده بوده تا از ثروت آنها در این کار بهره ببرد ولی موفق نشده است… و من (=حمید رضا) با جذب مجدّد برخی از جوانان سرمایه دار ایشان، قصد دارم که این طرح را عملی و تمام کنم… از چیزهای عجیبی که حمیدرضا در این کتاب بر آن تأکید دارد و شواهد و مدارکی از این اوراق برای آن جمع نموده است، اینست که میگوید: شاه سلطان حسین صفوی بر خِلاف آنچه که مورّخین بی انصاف نوشته اند، پادشاهی دانشمند و آگاه و مسلط بر علوم مختلف و زبانهای گوناگون – از جمله انگلیسی و فرانسه – بوده و مخفیانه از راه دور با نیوتن همکاری سرّی در این برنامه داشته و نام او بارها در اسناد نیوتون آمده است؛ و برای همین، انگلیسیهای مخالف طرح مذهبی نیوتن، نقشۀ حملۀ افغانها به ایران را – که مرکز این جریانات بوده – طرّاحی کردند و آن قوم پابرهنه را تا بُن دندان مسلـّح ساختند تا به ایران حمله کنند و حکومت صفویّه را ساقط سازند… وگرنه افغانها چنین قدرت نظامی نداشتند که به راحتی ایران ما را فتح کنند…

11) بر من چه گذشت؟! (خاطرات تلخ و شیرین و عبرت انگیز زندگی)…

12) تأیید جنبش مذهبی و شیعی فِراترنالیسم ترکیّه، که مکتبی است مبتنی بر اتحاد و برادری اسلامی پسران شیعه با هم، بر ضدّ فِمینیسم که ترویج زن بارگی توسّط غربی ها است… و این سلسله مقالاتی است به دو زبان ترکی و فارسی، از خود حمید رضا، که در آنها به آیاتی از قرآن کریم و احادیث کمیاب معتبری در کتب شیعه اشاره کرده که ازدواج را در دورۀ آخِرالزّمان برای پسران جویای کمال، نهی میکنند؛ و خود حمیدرضا به من (=کابوک) مکرّر با حسرت میگفت: جوانی من(=حمید رضا) را همین “سراب ازدواج” تباه و سیاه کرد و من در پی  اصرار مادر و اطرافیان و بر اثر ناپختگی و خامی خودم، زیر بار آن رفتم… او در این مقالات، بزرگترین عامل انحطاط اخلاقی نوجوانان عصر ما را فِمینیسم و زن پرستی میداند…

13) ترجمۀ خلاصۀ “وسائل الشیعة” به انگلیسی، با عنوان: “مَن لا یَحضرُهُ الإمامُ” (= کسیکه امام معصوم نزدش حاضر نیست – یعنی دسترسی به معصومین ندارد و در دورۀ غَیبَت است؛ تألیف: شیخ حُرّ عامِلی – فقیه اخباری معاصر علاّمۀ مجلسی، که ” وسائل الشیعة”را جمع آوری و تألیف نموده و خودش آنرا به این عنوان تلخیص نموده است)، و با عنوان انگلیسی: Who Doesn’t Access To Imam در چهار جلد، که آن را به امر آیت الله بروجردی ترجمه کرد و آرزو داشت این کتاب را پس از جهانی ساختن مذهب شیعه، بعنوان قانون اساسی شرع اسلام، انتشار داده و با کمک جمعی از جوانان نجیب زادۀ انگلیس که توسّط او پنهانی مسلمان شده بودند، بَینَ المللی سازد… شایان ذکر است که به گفتۀ خود حمیدرضا، ترجمۀ انگلیسی این کتاب به همراه  ترجمۀ انگلیسی “شرایع الإسلام محقق حِلـّی”توسّط برادرش علیرضا – که در 1333 شمسی کشته شد –  و باز هم به امر آیت الله بروجردی، و سپس اهداء هر دو کتاب به شیخ محمود شـَلتوت – رئیس دانشگاه الأزهَر مصر در آن زمان – پس از چند سال سبب شد که شیخ شلتوت – با وجود آنکه خود سنی مذهب بود – فتوای تاریخی اش را در 1338 شمسی  در جواز تقلید اهل سنت از مذهب شیعۀ دوازده امامی صادر کند…

14) تلفن برزخی و روش ساختن آن، که در این رساله، فرمول فیزیکی اینشتاین در روش جذب و تبدیل امواج صوتی ارواح در عالم برزخ به امواج صوتی قابل احساس برای ما زندگان در دنیا و برعکس، و در نتیجه برقراری آسان ارتباط با عالم برزخ و یافتن روح مردۀ مورد نظر و مکالمه با او را بیان میدارد… که من(=کابوک) از او قول گرفته بودم که این دستگاه را برایم بسازد؛ ابتدا طفره میرفت و هم نگران بود که من با این کار، بترسم و دچار اختلال روانی ناشی از شنیدن مستقیم صدای ارواح بشوم و میگفت: مرحوم آیت الله بروجردی به اینشتاین فرموده بودند که تکثیر و اشاعۀ ساخت چنین ابزاری شرعاً مُجاز نیست و باعث افشاء اسرار ناگفته و ناراحت کنندۀ برخی اموات و احوال ایشان در برزخ میشود و بسا فتنه و مفسده ای داشته و یا سبب اندوه شدید بازماندگان از دانستن احوال مرده شان در برزخ بشود و اگر خدا به کشف این اسرار این راضی بود، خودش آنرا افشاء میکرد یا راه آنرا در اختیار انسانها قرار میداد… امّا چون آیت الله بروجردی، ساخت آزمایشی و اندک چنین دستگاهی را – بشرط عدم اشاعه و تکثیر آن – برای افرادی که مورد اعتماد و رازدار باشند، جایز دانسته بود، حمیدرضا به من(=کابوک) اعتماد داشت و این وعده را داد؛ ولی پیش از آنکه آنرا عملی سازد، از دنیا رفت…

15) دلائل حقانیّت دوازده امام شیعیان از کتب عِبری یهودیان و کتب سُریانی مسیحیان، که تسلـّط حمید رضا را بر زبانهای عِبری و سُریانی فاش می سازد و در این کتاب ثابت کرده که علماء یهود و مسیحیّت، قرنها قبل از آمدن اسلام، دوازده امام شیعه را می شناخته اند؛ ولی عِناد و لِجاج سبب شده که این حقایق را پنهان سازند…

16) دیوان اشعار، که بیشتر آن حاوی نِکات علمی و ادبی و اخلاقی و دینی و سرزنش خودش(!) و نیز مدائح و مَناقِب و مَراثی امامان و سوگنامه ای در مرثیۀ امام حسین (ع) و خاندان آن حضرت و شهدای کربلا است… او حتی یک بیت یا غزل عاشقانه در عمر خود نسروده است و چون من (=کابوک) از او سببش را پرسیدم گفت: “غزل سرایی و مدح معشوق و شراب و این گونه کثافتها، ناشی از هواهای سرکوب شدۀ نفس اَمّاره است و دلالت بر فرومایگی و پستی نفس شاعر دارد…”. من به او انتقاد کردم که: پس چرا حافظ و سعدی و دیگران اینهمه غزلهای عاشقانه سروده اند؟! او با خشم به من نگاه کرد و گفت: ” مگر من را در گور سعدی و حافظ  می گذارند؟!!…” و حرف دیگری زد که در نظر من، توهین بزرگی به حافظ و سعدی بود؛ ولی شاید حق با حمید رضا بوده و من نفهمیده باشم؟!

17) رادیکال منفی یک، و ثمرات ریاضی و طبیعی آن، او در این رساله، که آنرا به شادروان پروفسور محسن هشترودی اهداء کرده، جواب این رادیکال مرموز را محاسبه و استخراج نموده و ثابت میکند که: رادیکال منهای یک – که ریاضیدانان آنرا “تعریف نشده” می پندارند – “تعریف شده” و دارای جواب است، و سبب آنکه هر کس در صدد فهم راز آن برآمده کشته شده یا زود مرده، این نیست که انگلیسیها پنداشته اند که: ((آن یک رادیکال شوم و شیطانی است))، بلکه به گفتۀ اینشتاین، سبب این مرگها آن است که: ((رادیکال منفی یک، یکی از نوامیس نظام کیهانی و جهانی خداوندی است و کشف و بکارگیری آن ممکن نظم عالـَم را به هم بزند)) و با فهم و بکار گیری آن میتوان مثلاً جهت چرخش الکترونها به دور هستۀ اتم را معکوس نمود و یا کاری کرد که اصلاً پروتون به دور الکترون بچرخد و “ضدّ مادّه” را براحتی ساخت و فرمول اِکسیر و کیمیاء را برملا کرد و در ریاضی نیز، فهم مسألۀ ((استخراج سؤال)) در علم “جَفر” که جوابی به همان زبان به سؤال مورد نظر بیرون می آید، رادیکال منهای یک، نقشی اساسی در استخراج “مُستَحصَلـَة” دارد… و نیوتون و اینشتین از راز رادیکال منهای یک (که معکوس هر چیز را در ریاضیّات و طبیعت، میتوان از آن استخراج کرد) خبر داشته اند و برای همین، فرمولهای پیچیدۀ علوم غریبه همچون کیمیا و جفر را بخوبی درآورده اند… حمیدرضا تعریف میکرد که هشترودی پس از خواندن این رساله، به او گفته بود: “هیچ کتابی تا کنون به اندازۀ این رسالۀ کوچک، برای من جالب و پر مغز نبوده است” و یک پالتوی نفیس و گرانقیمت برای من، هدیّه فرستاد…

18) راهکارهایی نوین در معادلات دیفرانسِیل و حساب اَنتِگرال (یا همان حسابان فاضله و جامعه)، که ده ها هزار فرمول و محاسبه در آن نوشته و آنرا نیز به پروفسور هشترودی فقید اهداء نموده است…

19) ردّ بر صوفیّه، و بطلان عرفان و گمراهی پیروان آن، که در این کتاب، همگی فرقه های صوفیان و دراویش و نیز همگی مشرب ها و ذوقهای عرفانی را بمنزلۀ سراب هایی فریبنده و دروغین و مایۀ گمراهی خلق معرّفی کرده و تنها راه خداشناسی و تقرّب به خدا را تبعیّت از فقهائی راستین چون مرحوم آیت الله بروجردی و مطالعۀ احادیث معتبر امامان معصوم میداند…

و من(=کابوک) به یاد دارم که هنگام انتشار دو کتاب خودم: “خود هیپنوتیزم” و “دنیای دوّم هیپنوتیزم”که در آندو مطالبی عرفانی و صوفیانه نیز آورده ام، حمیدرضا سخت از من برآشفت و یک بار خصوصی به من گفت: ” شعبان! دین و شرف خود را به دنیای این شیاطین (یعنی درویش ها) نفروش!…”؛ و من ان شاء الله در چاپهای بعدی کتابهایم، اشکالاتی را که حمیدرضا از آنها گرفته را رفع خواهم کرد…

20) ردّ بر ملاّصدرا و ابن سینا و سُهرَوَردی و دیگر فلاسفه و تمامی اَتباع ایشان، که در آن بر اصل فلسفه و همگی فلاسفه سخت تاخته و آنها را مُلحِد و بی دین و بی اطّلاع از حقایق علمی دین الهی، معرّفی کرده و ابن سینا را متهم به سرقت علمی وسیع از کتب دانشمندان گمنام شیعه کرده است… او به تبعیّت از اینشتاین و آیت الله بروجردی، میگوید: فلسفه یک “خیال پردازی مُلحِدانه” است نه یک “علم خداپسندانه”!…

21) زرتشت گرایی و عواقب وخیم آن برای ایران، که آن را برای برادرش محمّد رضا شاه نوشته و به اولیای امور گوشزد میکند که خطر زرتشتیان برای ایران و اسلام، بسیار بیشتر از خطر یهود و مسیحیّت و کمونیسم و بهائیّت است؛ زیرا زرتشتیان با بهره گیری از تعصّب نژادی و نژادپرستی ایرانی، جوانان ما را به گمراهی و خرافه پرستی مجدّد سوق میدهند… چیزی که بیش از همه چیز در این کتاب، حائز اهمّیّت است، اینست که حمیدرضا به تمامی اتهامات و شایعات زشت فساد اخلاقی که زرتشتیان و زرتشتی گرایان و بهائیان و کمونیستها علیه شخص او جعل و منتشر کرده بودند، با مَتانـَت تمام پاسخ گفته و آن مفاسد اخلاقی را لایق خود آنها و خانواده هاشان میداند؛ از جمله مینویسد: ((… در عُنفوان شـَباب (=آغاز جوانی) چون شهوت مرا بی تاب ساخته بود، به مُتعَه (=ازدواج موقت) روآوردم و بسیار به این طریقت مرضیّۀ مشروعه با رعایت شرائط شرعیّۀ آن شائق و عامل بودم؛ لکن اکنون این جماعت (زرتشتی گرایان و…) مرا به سوابق زنا و فساد اخلاقی دیگری متهم ساخته و دروغها علیه حیثیّت اینجانب منتشر ساخته اند تا ضرب شستی باشد به من که دیگر چیزی علیه ایشان ننویسم و اسلام و تشیّع را تبلیغ ننمایم… خداوندا اگر حمیدرضا زناکار یا شرابخوار یا فاسد است خود او را هدایت کن و بیامرز و گرنه بعوض هر اتهام و شایعۀ زشت که به من نسبت دهند، هزاران هزار لعنت بر ایشان فرو فرست…)). باری، به نظر من(=کابوک) این یکی از زشت ترین انواع ترور شخصیّت است که افراد مُغرض علیه حمید رضا پهلوی اِعمال داشتند…

22) شطرنج، عامل کندی ذهن است، نه عامل پرورش فکر، او در این رساله، مبتنی بر تحقیقات اینشتاین، بیان میدارد که بازی شطرنج و نظائرش – مثل تخته نرد و دیگر انواع آلات قِمار – برعکس آنچه که معروفست و تصوّر میشود، نه تنها عامل تقویت هوش نیست بلکه عامل کند ذهنی و عقب افتادگی فکری و کندی سرعت تفکر است؛ او دلائل طبّی فراوانی بر این موضوع ارائه داده؛ از جمله آنکه: خود هیئت چهارخانه ای مثل کاغذهای شطرنجی شکل، عامل چشم درد و خستگی اعصاب بینایی و متعاقب آن خستگی مغز و نیروی تفکر است و اساساً چهارخانه ها نوعی تشنج و گیجی در مغز انسان پدید می آورند و از مصادیق بارز آن اینست که هر وقت حالت تهوّع یا سردرد یا سرگیجه داریم، با نگاه کردن به پیراهن چهارخانۀ دیگران سردرد و تهوّع و یا سرگیجۀ ما ناگهان شدیدتر میشود… و زنبورها نیز از دیدن پارچۀ چهارخانه خشمگین میشوند…

23) شعر نو، مظهر عجز و ناتوانی شاعر، که در این اثر، همچون شادروان دکتر مهدی حمیدی شیرازی و دیگر مخالفان بنیادین شعر نو، این سبک شعری را بدعتی از نیما یوشیج دانسته که چون ناتوانی خود را در تنظیم وزن و قافیه می دیده، آن را از خود درآورده است… حمیدرضا نیز میگوید: ((…هر چیز در این طبیعت، دارای لنگه و جفتی متناسب با خود است؛ از پروتون و الکترون چرخان گرفته، تا دو چشم و ابروان و دو دست انسان، و دو دوست یکدل و یک زبان، و زمین و فلک گردان، و خورشید و ماه تابان و… و شعر نو خِلاف این نظام طبیعی است و چندش آور است و در حقیقت، شعرنو بیشتر نوعی تدَلـّـُل (=لوس بازی) و تصَبّی (= بچه بازی) است، تا شاعری!!…))؛ و میگوید: ((…از دیگر مصائب و بدبختیهای ادبی این زمان آنستکه هر کودک و نوجوان، و هر بیسواد و بی اطلاع از دقایق و ظرائف فنون بلاغت، و حقایق و طرائف(=قواعد ارزشمند و کمیاب) علم عَروض(=وزن شعر) و فـَصاحَت، شاعر میشود و دیوان چاپ میکند!!…)) و خِطاب به آنانکه شاعران شعر نو را تشویق میکنند، این بیت را می آورد:

آه! آه! از دست صرّافان گوهرناشناس!

هر زمان، خرمهره را با دُرّ برابر میکنند!!

24) عِلل و عوامل انحطاط اخلاقی و بی ادبی کودکان و نوجوانان و جوانان عصر ما، که در آن مهمترین علت را – پس از رواج بی دینی یا ضعف اعتقادات دینی خانواده ها –  ”کودک سالاری” Child Democracy دانسته که ناشی از همان “زن سالاری” (Feminism) و پیروی از عواطف زنانه در تربیت کودکان است… و تنبیه بدنی را برای کودکان – در حدّ لازم و متعادل آن – توسّط پدر و مادر و معلـّمین، بسیار ضروری میداند…؛ که این رساله سبب اعتراض برخی ناآگاهان به حمیدرضا شد… حمید رضا در این اثر ثابت میکند که آمارها و آزمایشات روانشناسان غربی و اغلب معاصران ما، مبتنی بر همان عواطف زنانه و غیر واقع بینانه است و آمار و آزمایشی که دارای چنین پیشفرضی باشد، از اعتبار علمی و عملی ساقط است…

25) فرهنگ ایرانیان: هموطنان ما!!، که چنانکه توضیحش گذشت، در این کتاب نیز مثل آن رساله ها، ایرانیان را دروغگوترین و دغل باز ترین و لجوج ترین و شرورترین و در عین حال، خود پسند ترین مردم دنیا معرّفی میکند و میگوید که: ((… اُمّ الأمراض ایرانیان امروز، جَهالت (نادانی) و تجاهل (=خود را به نادانی زدن) است… به این جهل و تجاهل و به انواع معاصی عادت کرده اند؛ هرچه هم بگویی هیچ در پیر و جوان و خـُرد و کلان ایشان اثربخش نیست… این هموطنان همواره در صدد آزار و اذیّت و ظلم به یکدیگرند. روزی نیست که در خیابان یا وسائل نقلیّه یا اماکن عمومی و یا حتی درون منازلشان، کسی از آنها دیگری را آزار ندهد و اگر به متجاوز و مزاحم تذکر بدهی لجاجت و پافشاری نکند!! ایشان در انواع دروغگوئی و خیانت و نفاق و دوروئی و اقسام تخلفات و معاصی و حریم شکنی ها، گوی سبقت از همگِنان خویش در اقصا نِقاط عالـَم ربوده اند… در مشاغل اداری و غیر اداری نیز، ملتی هستند بس کم کار و بسی پر توقع و انتظار!!…)). هنگام پایان یافتن نگارش این رساله، روزی حمیدرضا در یک اتوبوس در خیابان ولی عصر سوار بود که مشاهده کرد یک جوان در حال سوار شدن به اتوبوس، با یک پیرمرد درگیر شده و سیلی به صورت پیرمرد زد. حمید رضا آنقدر به خشم آمد که میخواست با آن جوان بی ادب درگیر شود، ولی مسافران آنها را جدا کردند. پس به منزل که آمد، بعد از ذکر این خاطرۀ تلخ، این چند بیت نفرین کمال الدّین اسماعیل اصفهانی را – با تضمین و اقتباس از اصل آن و تصرّفاتی از خودش – در آخِر این رساله افزود (5 شهریور 1359 شمسی):

… با چنـین مردم سـتــم بـاره،

نیست ازکوشش وکشش چاره!

ای خــداونـد هــفــت ســیّـاره!

ظالمی را فرست خونخـواره!!

تا که با ظـلم خود همی سازد -

جملگـیـشان ذلیـل و بیچاره!!

عــدد مردمــان بــیــافــزایــد!

هر یکیـشان کند دوصد پاره!!

و از قضا 26 روز از سرودن این قطعه گذشت که تصادفاً در 31 شهریور 1359 شمسی، صدّام حسین بعثی لعین، تهاجم سه جبهه ای خود را به خاک ایران (از بخشهای شمالی و جنوبی و میانی) آغاز کرد … چند سال بعد، در اسفند ماه سال 1366 شمسی، هنگام اوج بمبارانها و موشک بارانهای شدید و بیرحمانۀ شهرها و مناطق مسکونی ایران توسّط مزدوران رژیم بعث، من(=کابوک) روزی به ملاقات حمیدرضا که در مرخصی بود، رفتم… تلویزیون صحنه هایی دردناک از اجساد مانده در زیر آوار را نشان میداد… دیدم او گریه میکند و میگوید: “خدایا کی مرگ من را میرسانی تا اینقدر درد نکشم!…”؛ گمان کردم از بیماری درد کلیۀ خودش می نالد؛ گفتم: هنوز ناراحتی کلیه تو را آزار میدهد؟! گفت: ایکاش درد من از آن بود! مگر نمی بینی جسد این بیچاره ها چگونه زیر آوار مانده است؟! و دو دست خود را بر صورت گذاشت و زار زار گریه کرد… من او را آرام کرده و به حالت طعنه و انتقاد گفتم: (( یاد می آوری آن چند بیت نفرین را که در انتهای کتاب “فرهنگ ایرانیان” نوشته ای…؟! )). حمید رضا کمی درنگ کرد و برخاست، نسخۀ خطی کتاب را آورده،آن برگۀ انتهایی را کند و ریز ریز پاره کرد و بعداً در رودخانه ریخت… امّا چندی پس از این رویداد، هنگامی که از حمیدرضا درخواست دوستانه کردم تا دیگر مکتوبات خودش را که شامل ابتهال و نفرین بر مردم است، نابود سازد، هرگز نپذیرفت و بازهم تأکید کرد که: تنها راه پاکسازی مردم گناهکار و اجتماع آشفتۀ این دوره، نفرین و ابتهال است، هرچند برای همگی ما عواقب رقـّت باری در پی دارد…

26) الفقه المأثور (=فقه مستند) Supported Jurisprudence، که خلاصه ای فشرده تر، به عربی از همان کتاب “وسائل الشیعة”- با استناد به عبارات خود احادیث و با ارائۀ معادلهای انگلیسی هر عنوان – است. این کتاب بارها در یمن و بیروت به چاپ رسید و توسّط شیعیان دوازده امامی و زیدیّه و اسماعیلیّه و… خریداری شد و مورد استقبال قرار گرفت…

27) فوتبال، والیبال، بسکتبال، و ورزشهای رزمی، نیرنگهای استعمار انگلیس در اِشاعۀ روحیّۀ توحّش و پرخاشگری و خشونت طلبی کودکان و نوجوانان ما مسلمانان، که در این رساله همگی این ورزشها و مشابه آنها را توطئۀ انگلیسی ها برای نابودسازی هویّت و اخلاق اسلامی و انسانی در جوامع خاور میانه دانسته و به عربی نیز در یمن جنوبی چاپ و منتشر شده است…

از مهمترین مدارک حمیدرضا در ریشه یابی این جریان، اسناد فاش شده توسّط ادوارد براون، مورّخ انگلیسی، در آخرین کتابش ((World’s Cross–Words)) “معمّای جهان”می باشد…

28) فیثاغورث Πυθαγορας ، و آگاهی پیشین او از آمدن دوازده امام، که در این کتابچه اسراری در علم اعداد و محاسبات عددی فیثاغورث یونانی (مقتول: 496 قبل از میلاد) و پیروان او (فیثاغورثیان) را تشریح نموده که قرنها قبل از آمدن اسلام، میدانسته اند که دوازده (12) مبارک ترین عدد پس از یک (1) است و همواره معتقد بوده اند که دین حقّ باید دارای نماد عددی 12 گانه باشد… از جمله، تعداد اضلاع یک مکعّب برابر است با عدد 12 ؛ اهرام – و خصوصاً اهرام مصر که ساخته و معجزۀ حضرت ادریس(ع) یا همان هِرمِس بزرگ بوده اند، دارای چهار وجه مثلث اند که 4 ضربدر 3 باز هم میشود 12 ؛ همچنین در قضیّۀ تثلیث دایره، که 360 درجه است، به سه بخش 120 درجه ای می رسیم که مضرب 12 است؛ تعداد مربع های حاصله در ((قضیّۀ فیثاغورث پیرامون  مثلث قائم الزاویه)) نیز 3 عدد است که حاصل ضرب آن در 3 ضلع مثلث میشود 12؛ تعداد طوالع یا بروج نجومی 12 صورت فلکی است و تعداد دور سالهای طالع بینی و نیز ماههای سال در همگی اُمَم 12 عدد است؛ و باز تعداد ساعات شبانه روزی 12 عدد است؛ تعداد بندهای انگشتان چهارگانه هر دست که به هنگام دعا پیش روی انسان است، بازهم 12 عدد است؛ و… آنها چنین دانسته بودند که عدد 12 اشاره به دوازده موجود پاک الهی است که هنگام دعا نیز با نگاه به کف دست باید به آنها توجّه داشت و ایشان را واسطة فیض الهی نمود؛ چیزی که بعداً فقط در مذهب شیعۀ دوازده امامی – از مذاهب اسلام – یافته شد… این کتابچه، تسلط حمیدرضا بر دو زبان قِبطی مصر قدیم و یونانی کهن را نیز ثابت میکند…

حمید رضا در این رساله اثبات کرده که فیثاغورث، پیامبر و موحِّد بوده و معجزۀ او علم اعداد و نسبتهای شگفت ریاضیّاتی بوده است و چیزهایی خرافی که یونانیان بت پرست و مُلحِد پس از او تحت عنوان فیثاغورثیان، به وی نسبت داده اند، دروغ و کذب محض است و چون فیثاغورث از مخالفین فلسفه بوده، خود فلاسفه علیه او مردم (دِموکرات ها) را شورانده و او را شهید نموده اند…

نیز حمید رضا در خاتمۀ این رساله ثابت میکند که ذوالقرنین (=صاحِب دو گیسوی موجدار) که در قرآن کریم (سورۀ کهف – آیات 83 تا 98) از او به خوبی و عظمت یاد شده، به شهادت تاریخ و دلایل فراوان، همان اسکندر مقدونی (فوت: 323 قبل از میلاد – در نواحی نینوا یا همان کربلا، در مسیر بازگشت به مقدونیّه و یونان) بوده که به ایران حمله کرده و دودمان هخامنشیان را به باد داده است. و باز میگوید که هرچه مورّخان بت پرست و مُلحِد غربی و یا زرتشتیان ایران و هند در مورد اسکندر نوشته اند، دروغ و تهمت ناروا و ناشی از دشمنی با اسکندر که یکتاپرست و دشمن کفر و خرافات و مُروِّج و دوستدار دانش و دین و فرهنگ بوده، میباشد و بنابراین نوشته های آنها از درجۀ اعتبار ساقط است…

نیز معتقد است که ارسطو (یا ارسطاطالیس – تولد:384؟ قبل از میلاد) – که معلم و راهنمای پیر اسکندر بوده – همان حضرت خضر(ع) است که در احادیث شیعه آمده که ذوالقرنین را همراهی میکرده و اکنون هم – به حکم احادیث شیعه –  زنده میباشد؛ ولی چون ارسطو پس از فوت اسکندر و در حدود سال 322 قبل از میلاد، از نظر مردم یونان غایب شده، گمان کردند که او مرده است… و میگوید که ارسطو فیلسوف نبوده، بلکه پیغمبری بوده که مردم را به خردمندی در قِبال دروغ بافی و سفسطه های فلاسفه دعوت میکرده و خود از مخالفین فلسفه بوده است و کتابها و عقایدی که فلاسفه به او نسبت داده اند، همگی توسّط بت پرستان یونان جعل شده و در قالب “آثار ارسطو” عرضه شده است…

همچنین، در مورد افلاطون (ناشر تفکر فِراتِرنایسم یا همان “مدینۀ فاضلۀ” جوانمردان – تولد: حدود 427 قبل از میلاد) – که استاد ارسطو بوده – معتقد است که او همان حضرت الیاس پیامبر(ع) و بازهم از دشمنان فلسفه و فلاسفه بوده و کتب منسوب به او همگی تحریف شده اند و شباهت های تاریخی فراوانی بین افلاطون و حضرت الیاس(ع) است که حاکی از اتحاد این دو شخصیّت میباشد… خصوصاً اینکه در احادیث شیعه، نام این دو پیامبر (خضر و الیاس) بسیار باهم می آیند؛ همانگونه که نام ارسطو و افلاطون چنین است…

نظیر همین عقیده را در مورد سقراط – استاد افلاطون – (پدر مکتب فِراتِرنالیسم – مقتول 399 قبل از میلاد) و اَرَشمیدوس (فوت: 212 قبل از میلاد) داشته و آن دو را نیز از پیامبران مخالف با فلسفه دانسته که فلاسفه جهت تحریف تاریخ، گفته های کفرآمیز و خرافی خودشان را به ایشان نسبت میداده اند تا مردم عوامّ بپذیرند و دوباره به بت پرستی و الحاد روی آورند… و جالب اینکه حمیدرضا پهلوی، پس از ذکر نام هریک از این بزرگان یونان، لفظ “علیه السّلام” را نیز بکار برده که در مورد اسکندر، سبب خشم و کینۀ بیشتر زرتشتیان نسبت به حمیدرضا شده است…

29) قواعد ریاضی جَفر انگلیسی نیوتون، که در آن، کتابچۀ کوچک اسحاق نیوتن انگلیسی در علم جَفر(حروف) و روش استخراج جواب از سؤال مورد نظر را تشریح کرده و این را نیز به پروفسور هشترودی اهداء کرده و در آن میگوید: نیوتون از راه علم جفر، به اَنحاءِ مختلف، به زبان انگلیسی سؤال کرده که: “مذهب و دین حقّ، در دنیا کدام است؟”، و جواب از طریق محاسبۀ ریاضی در آمده:”مذهب شیعۀ دوازده امامی”… او میگوید: هشترودی میگفت: من سه بار تمامی این رساله را بدقت خواندم و هربار بر تعجّب و شگفت زدگی من افزود…

30) کوروش، عامل عقب ماندگی ایران، این یکی از جنجال برانگیز ترین آثار حمیدرضا پهلوی بود که پس از جریان رسمیّت یافتن تقویم 2500 سالۀ شاهنشاهی ایران، این اثر را نوشت و برای برادرش محمّد رضا شاه فرستاد… وی در این اثر بطور خلاصه چنین اظهار نظر کرده که: اگر نیک بیاندیشیم و بی طرفانه به تاریخ نگاه کنیم، در می یابیم که کوروش کبیر هخامنشی، دروازۀ ایران را به روی علوم مصر و روم و یونان بست و در صدد فتح سرزمینهای ایشان برآمد، تا مبادا چیزی از شوکت و به اصطلاح: اوتوریتۀ امپراطوری هخامنشی کاسته شود و در زمان او از مباحث علمی در ایران ما هیچ خبری نیست و یک دانشمند معروف در ایران نداشته ایم و فقط ترویج خرافه پرستی و موهومات و گسترش دادن امپراطوری و انتشار منشورها وعهدنامه های ریاکارانه و تبلیغاتی، مدّ نظر کوروش بوده و در بسیاری از این کشورگشائی ها، کشتار و خونریزی ستمکارانۀ وسیعی براه انداخته و پس از فتح آن سرزمین مورد نظر، کوچکترین یادگار علمی و فرهنگی مثبتی از خود حتی در آنجا نیز برجای ننهاده است؛ بر خِلاف اسکندر مقدونی که هرجا را فتح کرده، جز در رویارویی با نظامیان، خونریزی براه نیانداخته و در هر ناحیه ای یک اسکندریّه – که مرکزی علمی و فرهنگی بوده – اِحداث مینموده که اکنون نیز سبب افتخار اوست… و کوروش فقط سرمایۀ مالی و جانی ما ایرانیان را صرف ستیزه جویی و جنگ طلبی و کشورگشایی های خود نمود و من(=حمید رضا پهلوی) خود بعنوان یک ایرانی، کوروش هخامنشی را مایۀ ننگ و شرمندگی میدانم، نه مایۀ فخر و تفاخر و مُباهات!!…

31) گرامر استدلالی نحوی، که در کنار تدریس زبانهایی چون انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیائی، عربی و… به نوجوانانی که شاگردان خصوصی او بوده اند، نـِکات نحوی و ادبی مربوط به ظرائف و دقایق گرامری آن زبان را می گفته و آن شاگردان نیز می نوشته اند… بلی، در حواشی برخی از کتابهای درسی مربوط به جوانان – همچون کتاب معروف “آموزش تست و گرامر انگلیسی” استاد جواد عسکری، که در نظر حمیدرضا بهترین کتاب برای نوجوانان متوسّطه (دبیرستان) بوده است – با قلم خودش نیز، حواشی علمی ارزنده ای را نوشته بود … نگارندۀ این ” دفتر خاطرات”(=کابوک) در صدد جمع آوری این حواشی پراکنده و آن نوشته ها از شاگردان وی و تدوین و تنظیم همگی در قالب چند کتاب ارزشمند هستم؛ ولی بیماری اخیر و مشغله های فراوان من در ظرف این دوماهی که از فوت حمید رضا گذشته، هنوز اجازۀ آغاز این دسته بندی را نداده است و نوجوانان بیحال و بی رمق امروز نیز حال و حسّ کمک و همیاری در اینگونه امور علمی را اصلاً ندارند و شاید همین بیحالی ها و سستی های نسل این دوره سبب دلسردی حمیدرضا از ادامۀ تدریس در ایّام مرخصی و انصراف او از چاپ این مجموعۀ ارزشمند شده بود …

32) مزدوران انگلیس، در معرّفی پنج فرقۀ شیخیِه، رُکنیّه، بابیّه، بهائیّه و اَزَلیّه، که آنرا در نوجوانی در تکمیل تحقیقات اینشتاین نوشته است… و در آن اسناد فاش شده توسّط ادوارد براون، مورّخ انگلیسی، در آخرین کتابش((World’s Cross–Words)) “معمّای جهان”را بضمیمۀ اسناد دیگری مورد استناد قرار داده و ثابت کرده که رهبر اصلی این پنج فرقه، یعنی شیخ احمد أحسائی، یک روحانی مسیحی (=کشیش) انگلیسی و جاسوس بریتانیا بوده و نام اصلی وی این بوده است: Aidan Ahoskie (اِیدَن اِهاسکی)… و همچنین انگلیسی بودن یا وابسته به انگلیس و روس بودن سایر رهبران مذهبی این پنج فرقه را مشروحاً ثابت نموده است… این تحقیق نیز دشمنان زیادی برای حمیدرضا فراهم کرد…

33 و34) المُسَلسَلُ المُسـتـَسَرّ ُ فی مَن تـَشـَیَّعَ وَ استـَتََرَC.C.S (= زنجیرۀ مخفی و پنهانی، در معرّفی کسانی که شیعه شده اند ولی اظهار نکرده و پنهان کاری نموده اند)، که از لئوناردو داوینچی ایتالیائی در قرن پانزده میلادی شروع کرده تا آلبرت اَینشتاین آلمانی-آمریکائی در این قرن (=قرن بیستم)… این اثر به عربی و انگلیسی است و گویا حمید رضا وقت نکرده که آنرا به فارسی نیز ترجمه کند… چاپ و انتشار عربی این کتاب توسّط “المکتبة الیَمانیّة” – از شـُعَب انتشارات Z (زِد) در عَدَن/ یمن جنوبی – در همین سال میلادی اخیر 1992 م (سال فوت حمیدرضا) صورت پذیرفت… به گفتۀ حمیدرضا، این “زنجیرۀ سرّی” از اواخر قرون وُسطـَی در اروپا پدید آمده و بسیاری از دانشمندان و روشنفکران آنجا از مسیحیّت و یهودیّت روگردان شده و متوجّه اسلام و مکتب شیعۀ دوازده امامی شده بودند – که به برکت مترجمین فعّال عهد صفویّه در ایران، بانگ تشیّع به گوش اروپائیان نیز رسیده بود – ولی روسها و انگلیسیها در این میان، به فکر دسیسه و ریشه کن سازی بی سر و صدای این جریان افتادند و چون عامل این قضایا را ایران صفوی و در قرن 18 م شخص شاه سلطان حسین صفوی – که بر چند زبان اروپایی و روسی مسلط بوده – میدانستند، افغانهای پابرهنه و سنی مذهب را تجهیز نظامی کردند تا به ایران حمله کنند و صفویّه را که کانون و هستۀ این جریانات محرمانه بود، از بیخ و بن بر اندازند… و سپس با مسموم کردن و قتل بی سر و صدای اسحاق نیوتون و قتل دسته جمعی نوجوانان نجیب زادۀ انگلیسی عاشق افکار نیوتن – که در اوائل قرن هیجدهم در رأس این جریان در اروپا بوده اند –  و سالها بعد در اواخر قرن 18 م با ایجاد فتنه هایی چون انقلاب فرانسه ، بسیاری از این دانشمندان و شخصیّتهای شیعه گرا چون لاوازیه و خود لوئی شانزدهم و ملکه ماری آنتوانت… را به قتل رساندند…

Hamidreza Pahlavi المُسَلسَلُ  المُستَسَرّ

Hamidreza Pahlavi المُسَلسَلُ المُستَسَرّ

- عنوان انگلیسی کتاب “زنجیرۀ مخفی تشیّع” و مشخصات نشر آن در مِلبورن استرالیا اینست:

Covert Catenulate Shi’ism (or: C.C.S), from Davinci to Einstein, by: Hamid-Reza Pahlavi, “Z” Publishing House, Melbourne – Australia, Ltd. Issue: 1992

Hamidreza Pahlavi - Covert Catenulate Shiism

Hamidreza Pahlavi - Covert Catenulate Shiism

 

 

ادامه در بخش پنجم ...

 


برچسب‌ها: حمیدرضا پهلوی, خانواده پهلوی, استاد کابوک, شاه سلطان حسین صفوی
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک