بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

 

دكتر صادق طباطبايي در گفت‌وگوي مشروح خود با «بازتاب»، به پرسش‌هايي درباره گذشته خود پاسخ داد.
در اين بخش از گفت‌وگو، روايت طباطبايي درباره طرح ربوده شدن وي به وسيله حزب كومله، سرقت اسناد و مدارك شخصي از طريق خانه تيمي سابق وزارت اطلاعات و نقش خود در جريان خريد اسلحه براي كشور در دوره جنگ تحميلي منتشر شده است.

بازتاب: اگر اجازه بدهيد، در اين قسمت به برخي از مقاطع زندگي پر ماجرای شما بپردازيم، در ابتدا ربودن نافرجام خود توسط نيروهاي كومله را توضيح دهيد.
طباطبايي: در زمان اوج درگيري‌های كردستان، با من تلفنی تماس گرفت و گفت شنیده ام كه يك نفر مي‌خواهد با تو ملاقات كند.اگر با تو تماس گرفتند و از من نامی بردند با تشخیص خودت عمل کن،نه به اعتبار آشنائی با من. روز بعد شخصی به من تلفن کرد و قرار ملاقاتی با او گذاشتم.هنگام دیدار به من گفت: من از طرف آقاي دکتر عبدالله قاسملو با شما تماس مي‌گيرم... .

رفتم پيش احمد آقاخمینی و مسئله را گفتم، گفت: خيلي پيشنهاد خوبي است. چيزي را از دست نمي‌دهيم، برويم با آقاي ‌هاشمي هم در ميان بگذاريم. رفتیم منزل آقاي‌هاشمي، ايشان هم خيلي پسنديد و بر انجام آن تاییدكرد... .
من داستان را تعريف كردم، امام يك لحظه توي فكر رفت و گفت: نه؛ توي اين كار، من يك شيطنت مي‌بينم... .
اين ماجرا گذشت تا چند سال بعد که دكتر قاسملو در وين كشته شد. در ميان اسناد و مداركي كه براي مقامات ايراني فرستاده شد، مداركي به دست آمد... .
فكر مي‌كردند، امام هم به خاطر اقوامش عقب‌نشيني مي‌كند و فرماندهان كومله، آزاد مي‌شوند و بنابراين آنها به هدفشان مي‌رسند... .

بازتاب: اين‌كه بخش مهمي از اسناد و مدارك شما سرقت شده، صحت دارد؟ آيا اين سرقت سياسي و امنيتي بوده يا اين‌كه يك سرقت معمولي بوده است؟
طباطبايي: در مقطعي گروهي از دارودسته رجوي به سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های ما در آلمان، هلند و سوئيس حمله كرده بودند... .
يك روز به آقاي موسويان زنگ زدم و گفتم كه يكي از اين وكلا را به ايران بفرست تا با نماينده وزارت خارجه به وزارت اطلاعات بروند و اسناد و مدارك را بگيرند. گفت، پيشنهاد خوبي است... .

بعدازظهر همان روز در حال تدوین و ادیت چند حلقه فيلم‌ وبکام بودم كه خودم گرفته بودم، كه،احمدآقا زنگ زد و گفت، شب بيا منزل ما... .
وقتي در منزل را باز كردم، صدايي غیر عادی شنیدم. رفتم بالا و چرخي زدم و متوجه چیز خاصی نشدم. خوابيدم. كمي بعد، ناگهان در حالت خواب و بيداري چشمم به تلويزيون افتاد و ديدم كابل‌هاي ویدئو و دوربین و تلويزيون که من عصر آن روز با آ ن‌ها کار می کردم،همه كشيده شده و چمدان اسناد هم نيست.

رفتم اتاق مجاور كه از طریق بالکن و پشت بام به خانه همسايه راه داشت؛ اين خانه مدتي خانه تيمي وزارت اطلاعات بود. ديدم از آن اتاق در كشويي رو به بالكن باز شده است... .
به ذهنم رسید باید استراق سمع تلفنی صورت گرفته باشد.چون در تلفن به احمد آقا گفته بودم تا دیر وقت باید با من بیدار بمانی. قاعدتا فكر كرده‌اند، من زود تراز ساعت 3، 4 صبح برنمي‌گردم و سر صبر مي‌خواستند اسناد را كپي بگيرند و عكسبرداري كنند و سر جايش بگذارند. اما چون من بر خلاف قرار قبلی،ساعت 5/11 رسيده بودم، چمدان اسناد را یکجا برداشته و با خود برده بودند... .

با احمدآقا تماس گرفتم و او هم سخت به فكر فرو رفت و گفت، با آقاي فلاحيان وزیر اطلاعات وقت ،صحبت مي‌كند. براي من از آقاي فلاحيان وقت گرفت... .
ايشان گفت كه مي‌گويم بررسي كنند و به شما خبر مي‌دهيم و يك هفته بعد هم گفت كه اصلا" كار واحد‌های ما نبوده است. گفتم، اين نظر شما، مرا بيشتر به شك مي‌اندازد.چون قطعا اين كار پس از شنود تلفن‌های من انجام شده است و چون موضوع گفتگوهای تلفنی این چند روز،درباره مجاهدين خلق بوده، احتمالا در آن خانه تيمي ـ سابق ـ شما،نفوذي‌هايي از آن‌ها هستند و مي‌خواهند از موضوع سر در بياورند... .

***

فیگارو و لوموند ممنوعیت مصاحبه با امام را شکستند
صادق طباطبایی با بیان ناگفته‌های انقلاب گفت: هنگام ورود امام خمینی(ره) به پاریس، دولت فرانسه به ایشان گفت که اجازه مصاحبه با رسانه‌ها را ندارد، اما با مصاحبه محرمانه‌ای که روزنامه فیگارو با ایشان انجام داد و به تبعش مصاحبه روزنامه لوموند، این طلسم شکست.
به گزارش خبرنگار مهر، دهمین نشست دیداری با اهل قلم، با حضور سیدصادق طباطبایی و مخاطبانش، شنبه 8 بهمن در شهر کتاب مرکزی برگزار شد.
طباطبایی در ابتدای این برنامه که به بهانه بیان ناگفته‌های انقلاب تشکیل شده بود، گفت: عنوان ناگفته‌های انقلاب، برای این جلسه بسیار گسترده و وسیع است. هم از نظر زمانی که وقت اندکی داریم و هم این که چنین کاری به تنهایی از عهده من بر نمی‌آید، مگر اینکه بخواهم ناگفته‌های خاطرات خودم را بگویم. همه دیده‌ و شنیده‌اید که پس از رشد بحران در کشور، جلسه‌ای در واشنگتن برگزار شد که حاصلش این بود که از عراق خواسته شد جلوی امام خمینی (ره) را بگیرند تا صدایشان به مردم ایران نرسد.

امام به عراقی‌ها گفت من نسبت به مردم ایران تعهد دارم
وی افزود: تصورشان این بود که با این کار جلوی رشد شتاب مبارزات مردم را می‌گیرند. بنابراین رژیم صدام به امام (ره) رجوع کرد و اعلام کرد که سکوت کن چون ما تعهداتی نسبت به دولت ایران داریم. امام (ره) هم به ‌آن‌ها گفتند همان‌طور که شما نسبت به دولت ایران تعهد دارید، من هم نسبت به مردم ایران تعهد دارم و نمی‌توانم سکوت کنم. حتی اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد، به بیان حقایق خواهم پرداخت. اگر می‌توانید مرا تحمل کنید. در غیر این صورت از این کشور به کشور دیگری می‌روم. چند روز بعد پیام آوردند که نمی‌توانیم حضور شما را در عراق تحمل کنیم. به این ترتیب امام (ره) با برنامه‌ریزی به پاریس رفت.
این نویسنده در ادامه گفت: من از جمله کسانی بودم که در پاریس در خدمت ایشان بودم. آن زمان در آلمان تحصیل می‌کردم. زمانی که امام (ره) می‌خواست به پاریس برود، مصادف با برگزاری کنگره سالانه انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌های اروپا در آخن آلمان بود. کنگره موقتا تعطیل شد و من سریع به بوخوم رفتم. تلاشم این بود که وقتی امام (ره) به پاریس می‌رسد آن‌جا باشم ولی پروازم تاخیر داشت و وقتی به پاریس رسیدم که امام (ره) مستقر شده بود. اولین خاطره‌ام از دیدار حضوری با ایشان در پاریس با سلام و احوال‌پرسی همراه بود که با تبسم وارد محل اقامت شدم و ایشان اشاره کرد که بیا پیش من بنشین.

امام گفت اگر دایی‌ات بود این‌جا نمی‌آمدم
طباطبایی ادامه داد: اولین جمله‌ای که بعد از سلام گفتم، این بود که آقا شما کجا، این‌جا کجا؟ امام (ره) با یک حالت افسرده گفت: اگر دایی‌ات بود، این‌جا نمی‌آمدم. بد نیست به یک نکته که در برخی از کتاب‌های خاطرات اشاره می‌شود و واقعیت ندارد، اشاره کنم. گفته می‌شود که وقتی امام می‌خواست از نجف به پاریس برود، آقای ابراهیم یزدی با ایشان بود. این حرف صحیح است. چون عده‌ای می‌گویند چون من با امام (ره) نبوده‌ام پس آقای یزدی هم نبوده است. اما در آن زمان گذرنامه‌های ایرانی برای سفر به اروپا نیازی به ویزا نداشت، یعنی برای سفر امام (ره) به پاریس لازم نبود ایشان ویزا بگیرد.
وی گفت: گفته می‌شود که مقامات عراقی می‌خواستند امام (ره) با هواپیمایی عراق سفر کند، ولی دوستان می‌خواستند ایشان با ایرفرانس به پاریس برود. بنابراین تدابیری اتخاذ شد تا ایشان با ایرفرانس برود و مشکل امنیتی پیش نیاد؛ در حالی که این حرف اصلاً صحیح نیست. بلکه واقعیت این است که وقتی رژیم عراق، قاطعیت امام (ره) را دید، نگران شد چون اگر بلایی سر ایشان می‌آمد، بغداد خود را مسئول می‌دانست و باید پاسخگو می‌بود. بنابراین تدابیری اتخاذ کرد که حالا که امام (ره) دارد می‌رود، به سلامت به پاریس برسد. با این اوصاف، مقامات پاریس نباید از سفر امام با خبر می‌شدند. رسانه‌ها هم وقتی از ماجرا خبردار شدند که امام (ره) در پاریس مستقر شد. نزدیک عصر آن روزی که امام (ره) به پاریس رسید، مقامات فرانسوی به دیدار ایشان آمدند و گفتند ما تازه مطلع شدیم شما آمده‌اید. بدانید که این‌جا جای آشوب نیست.

ابراهیم یزدی گفت برای این که شک نکنند من امام و حاج‌احمد آقا را رد می‌کنم
نویسنده کتاب «خاطرات سیاسی، اجتماعی» ادامه داد: امام (ره) گفتند من قصد آشوب ندارم، اما کاری دارم که اگر این‌جا مانعش شوید در هر کشور دیگری آن را انجام می‌دهم و همان جمله معروف را گفتند که اگر از فرودگاه به فرودگاه و از بندرگاه به بندرگاه بروم، به مبارزه‌ ادامه می‌دهم. اما هنگام ورود به فرودگاه و وقتی که قرار بود پاسپورت‌ها مهر ورود بخورند، آقای یزدی پیشنهاد داده بود به دلیل اینکه چند روحانی در گروه بوده است، خودش حاج احمد‌آقا و امام (ره) را از گیت رد می‌کند و باقی دوستان همراه هم در گروه دیگری به سمت گیت بیایند تا جلب توجه نشود.
طباطبایی در پاسخ به این سئوال که چرا رژیم عراق نگران سلامتی امام خمینی (ره) بود، گفت: رژیم عراق آن زمان در تبلیغات خود، مواضع ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی اتخاذ می‌کرد و چنین ژست‌هایی می‌گرفت. مجاهدین و مبارزین ایرانی را در خود جای می‌داد و حتی تیمور بختیار هم که به آن‌جا رفت به او جا دادند. بنابراین در پی حفظ این پرستیژ بودند. در مورد امام (ره) هم به همین دلیل احساس خطر می‌کردند تا مبادا وجهه‌شان خدشه‌دار شود. وقتی امام (ره) به پاریس آمد ابتدا در یک ساختمان 3 طبقه مستقر شد که مکان نامناسبی بود. روز بعد در دهکده‌ای نزدیک به پاریس به نام نوفل لوشاتو، خانه یکی از دوستان ایرانی به نام دکتر عسگری‌فر را دیدیم که یک خانه به اصطلاح آخر هفته‌ای بود. خانه، ساده و روستایی بود و امام (ره) با دیدنش، از آن خوشش آمد. وقتی امام (ره) در آن خانه مستقر شد، مصر بود 3 شخصیت را از ایران ببیند: شهید مطهری، شهید بهشتی و مهندس بازرگان.

حضور در پاریس بعدها در نگرش فقهی امام تاثیر گذاشت
وی در ادامه گفت: به این 3 نفر اطلاع داده شد که امام (ره) خواستار دیدار شما هستند و آن‌ها هم در اولین فرصت خودشان را به نوفل لوشاتو رساندند که مهم‌ترین اطلاعات امام (ره) از این افراد حاصل شد. ورود امام (ره) به پاریس و اقامتش در مدت کوتاهی که آن‌جا بود، در روحیه‌اش تاثیر عجیبی گذاشت. خواهرم نقل می‌کرد که در نجف حال امام (ره) افسرده و پریشان و در عین حال مصمم بود، اما با حضور در پاریس و رفت و آمد با ایرانی‌های دیگر، این افسردگی به حالت ابتهاج تبدیل شد که به نظرم حتی بعدها در نگرش فقهی امام (ره) هم تاثیر گذاشت. دولت فرانسه در ابتدای حضور امام (ره) به او گفته بود که اجازه مصاحبه نداری. به این ترتیب تمام شبکه‌های بین‌المللی به کنار نرده در خانه آمده بودند و از خانه و امام (ره) فیلمبرداری می‌کردند و زیرنویس می‌دادند که اجازه صحبت کردن ندارد.
مولف کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» گفت: چند روز بعد، روزنامه فیگارو که نزدیک‌ترین روزنامه به رئیس جمهور آن زمان فرانسه بود، مصاحبه محرمانه‌ای با امام (ره) انجام داد و منتشرش کرد. بعد از آن لوموند مصاحبه‌ای ترتیب داد و به این ترتیب طلسم مصاحبه با امام (ره) شکست و جراید و روزنامه‌های مختلف به نوفل لوشاتو سرازیر شدند. ممانعت اولیه که حکومت فرانسه برای مصاحبه ایجاد کرده بود، به درخواست شاه ایران بود. وزارت خارجه ایران همان‌طور که وزارت خارجه عراق خواسته بود، از وزارت خارجه فرانسه خواست تا ترتیبی بدهد صدای امام (ره) به گوش مردم نرسد. آن‌ها هم برای این که به دوستان ایرانی‌شان حسن نیت نشان بدهند و بگویند ما کار خود را کردیم، آن ممانعت را ایجاد کردند. تا قبل از شکسته شدن طلسم مصاحبه، خبرنگارها جلوی در خانه می‌ایستادند و ما هم گاهی به آن‌ها چایی می‌دادیم، اما اولین گفتگوی فیگارو، محرمانه انجام شد و سومین مصاحبه را هم شبکه یک تلویزیون فرانسه انجام داد که به صورت زنده پخش شد.
طباطبایی افزود: به امام (ره) گفتیم که رهبری شما بر ما و مردم ایران مسجل است، اما باید مشروعیت شما را به مردم جهان نشان بدهیم و به همین دلیل 4 عنصر لازم است. اول داشتن قدرت و اتوریته. دوم مشخص شدن این که قدرت شما در چه محدوده جغرافیایی اعمال می‌شود که این عامل هم خود به 2 شاخصه سلبی و ایجابی تقسیم می‌شد. بعد از این 4 عنصر هم 4 کلید باید در دستان امام (ره)‌ قرار می‌گرفت که یکی گمرکات و بنادر بود. دیگری کنترل نفت بود. کلید سوم بانک‌ها بودند و چهارمین کلید هم مطبوعات بودند که رژیم نتواند اخبارش را به مردم برساند. این 4 کلید در کنار آن 4 عنصر موجب شد مشروعیت امام (ره) حاصل شود. از این مقطع به بعد، سرنگونی شاه در ایران را با شتاب می‌بینیم.

این تحلیل که غربی‌ها در سقوط شاه نقش داشتند، صحیح نیست
این محقق ادامه داد: چند سالی است که این تحلیل شنیده می‌شود که شاه در چند سال اولی که سر کار آمد، دست‌نشانده بود و همه چیز را به او دیکته می‌کردند، اما بعد از این که به فروشنده بزرگ نفت تبدیل شد و تمدن بزرگی را ایجاد کرد، غرور برش داشت و گفت من دیگر به این چشم‌آبی‌ها نفت نمی‌فروشم و غربی‌ها هم که احساس خطر می‌کردند، گفتند باید او را برداریم، بنابراین BBC برود با آیت‌الله خمینی صحبت کند و سخنانش را پخش کند. بنابراین هم آوردن و هم رفتن شاه اعمال قدرت‌های بزرگ بوده است، اما نه تنها این تحلیل از اساس، بی‌پایه است و نه تنها تا 21 بهمن سعی در حفظ نظام پادشاهی و شخص شاه بود، بلکه حتی تا غروب 22 بهمن که رادیو و تلویزیون به تسخیر انقلابیون درآمد، امید‌ها ناامید نشده بود و هایزر گفته بود در صورت داشتن 4 ژنرال، امکانات، پول و سربازهای کارکشته می‌تواند کودتا کند. چون با وجود سربازی که گل در لوله تفنگش گذاشته‌اند نمی‌شود، کودتا کرد.
وی گفت:‌ در مقطعی خبرهایی به ما رسید مبنی بر این که گویی می‌خواهند امام (ره) را ترور کنند. شهید چمران چند نفر از زبده‌ترین جوانان آموزش‌دیده در لبنان را برای محافظت و تامین امنیت منطقه به نوفلوشاتو فرستاد و این افراد به صورت نامریی امنیت منطقه را تامین می‌کردند. ژاندارمری فرانسه هم در تامین امنیت نقش داشت و وقتی موضوع را به آن‌ها اطلاع دادیم به ما گفتند که چند روز پیش، خانه‌ای در آن اطراف کشف شده که آمریکایی‌ها می‌خواستند وسایل استراق سمع در آن‌ کار بگذارند.
نویسنده کتاب «تکنوپولی» در ادامه گفت: وقتی نمایندگان جیمی کارتر برای دیدار با امام (ره) آمدند، اجمال پیامشان این بود که اوضاع در ایران بحرانی است. سعی کردیم بحران به مناطق دیگر کشیده نشود. موفق شدیم ارتش را مهار کنیم و می‌دانید که ارتش اگر مهار نشود خود به خود اقدام می‌کند و اوضاع بحرانی‌تر می‌شود. شاه می‌رود و دولت بختیار که روی کار آمد، از آن حمایت کنید تا اوضاع آرام شود. وقتی فضا آرام شد و تشنج خوابید، انتخابات برگزار کنید. اگر این کارها را نکنید، تضمینی نمی‌کنیم که دست از ارتش برنداریم. امام (ره) با خونسردی گوش کرد و هوشیارانه در چند جمله گفت: من تشکر می‌کنم و به آقای کارتر سلام برسانید. اما من از آقای کارتر به عنوان یک دموکرات تعجب می‌کنم. خود شاه وقتی می‌گوید این‌ها پدر من را آوردند و او را بردند و من را به جایش نشاندند. وقتی او بارها این را می‌گوید یعنی بارها به غیرقانونی بودن حکومتش اشاره می کند. بنابراین نخست‌وزیری هم که تعیین می‌کند، غیرقانونی و غیرشرعی است. بر فرض که من هم این کارها را کردم اما مردم ایران به غیر از رفتن سلطنت رضایت نمی‌دهند. دوم این که به رها کردن ارتش تهدید کردید. ارتش را رها کنید. مگر تا به حال چه کار توانسته است بکند. ما زیر سرنیزه بزرگ شده‌ایم. ولی بدانید که مردم ما کینه‌جو نیستند. به زودی پیروز می‌شوند و وقتی پیروز شوند، روابط‌ شان را براساس روابط امروزشان تعیین می‌کنند.

نمایندگان کارتر از اطلاعات امام تعجب کردند
طباطبایی گفت: امام (ره) در پایان گفت: اما یک پیام هم برای رئیس جمهورتان دارم. از ایشان به خاطر مناقشاتی که بر سر رفتن شاه با دیگر رئیس‌جمهورها داشتند، تشکر کنید. این نماینده‌ها بسیار تعجب کردند که امام (ره) از مناقشات کارتر چگونه آگاه شده است. امام (ره) این اطلاعات را از طریق گزارشی که آلمان‌ها تهیه کردند و در اختیار ایشان قرار دادیم، کسب کرده بود. اما یکی از خاطره‌نویسان آمریکایی بعدها در کتابش، چون توجیهی بر دلیل آگاهی امام (ره)‌ از موضوع نداشت، نوشته بود که آیت الله خمینی در دیدار چهارشنبه شبش با امام زمان به این اطلاعات دست یافته است.
وی در ادامه گفت: قصد دارم در پایان صحبت به این نتیجه برسیم که غرب به هیچ وجه مایل به رفتن شاه نبود. پیش از انقلاب شمار پرسنل ارتش 500 هزار نفر بود و 50 هزار مستشار نظامی آمریکایی در کشور بودند. به نظر شما برای هر 10 نفر یک مستشار نظامی احتیاج است؟ پاسخ خیر است و این افراد ماموریت دیگری داشتند. واقعیت این بود که ایران در آن زمان پادگان نظامی آمریکا بود و سقوط شاه برای غرب، فاجعه بود. به همین دلیل سعی می‌کردند به هر قیمتی که شده او را حفظ کنند. یک سال قبل از انقلاب، یعنی در سال 56، قرارداد نیزه سه‌سر میان ایران، ترکیه و اسرائیل برای تحویل اورانیوم غنی‌شده به ایران امضا شد. مشخص است که این کار برای تحویل بمب اتم به ایران بوده است. شما نمی‌پرسید ایران، آن زمان بمب اتم را برای چه می‌خواسته است؟ پاسخش این است که برای مقابله با شوروی. بسیاری از قنوات کشور برای فعالیت‌های هسته‌ای و دیگر برنامه‌ها از بین رفت و صدمات زیادی به کشور وارد شد که سرچشمه آن‌ها اسرائیل بود. به همین دلیل امام (ره) همیشه پیکان مبارزه را از سال 42 به سمت اسرائیل می‌گرفت، اما یک سرای از روشنفکران اپوزوسیون می‌گفتند که امام (ره) تعصب عربی و اسلامی علیه یهودی‌ها دارد.
طباطبایی افزود: حالا چرا اسرائیل و آمریکا باید رضایت بدهند که محمدرضا پهلوی که حافظ منافعشان در ایران بوده، برود و فردی بر سر کار بیاید که از دوران طفولیت علیه اسرائیل بوده است. کدام عقل سلیمی این تحلیل را می‌پذیرد؟

اقتصاد دوره جنگ به روایت صادق طباطبایی



داود رضایی، گروه سیاسی- «صادق» هنوز هم خوش تیپه. با اینکه ۵۹ سال را پشت سر گذاشته ولی بسیار با شخصیت و آراسته برای مصاحبه آماده شده است. منزلش نزدیک کوه است. ضلع شمالی کاخ نیاوران را حدود یک کیلومتر که بالا می‌روی به منزل صادق طباطبایی می‌رسید.
شما سخنگوی دولت موقت بودید و پس از استعفای مهندس بازرگان هم برای مدت کوتاهی سرپرستی نخست وزیری را عهده دارشدید ، آیا در آن دوره درباره مسائل و چالش های اقتصادی برنامه ای داشتید ؟
پس از پیروزی انقلاب کشور مواجه بود، با اینکه قسمت عمده نیازها از واردات تأمین می‌شد؛ تا آمده‌ایم سر و سامانی به کشور بدهیم و اولویت‌هایی را تعیین کنیم جنگ شروع شد. علی‌رغم آن در دولت موقت کمیسیونی شکل گرفت که قرار شد با توجه به شرایط موجود، وضع مطلوب نوشته شود ؛ با سه برنامه چهارساله حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب ترسیم شد. حدود سیصد نفر از کارشناسان و اساتید دانشگاه‌ها در کمیسیونی حضور داشتند. روزی که این کمیسیون گزارش کار خود را ارائه دادند مصادف بود با استعفای مهندس بازرگان؛ بعد که من سرپرست نخست‌وزیری شدم نخست‌وزیر را هم دعوت کردیم گزارشی ارائه و سپس چاپ شد که سیاست‌های عالی اقتصادی ایران در سه برنامه چهارساله تدوین شد. اگر به آن توجه کنید بر اساس آن برنامه اگر عمل شده بود وضعی که امروز دبی دارد پانزده سال قبل ما در قشم و کیش شاهد آن بودیم. اما بلافاصله پس از دولت موقت دیدگاه‌ها تغییر کرد و به نظرم یک تفکر انحرافی وارد سیستم اقتصادی کشور شد و نگاهی به شیوه‌های اقتصادی سوسیالیسم داشت و نیم‌نگاهی هم به دولتی کردن اقتصاد داشت و هیچ‌کجا نه در دانشگاه‌ها و نه در حوزه‌های علمیه، جرات نمی‌کردیم درباره سرمایه‌گذاری تکلیف‌مان را روشن کنیم. بالاخره یا ما بخش خصوصی می‌خواهیم و یا نمی‌خواهیم؟! تهیه کنندگان قانون اساسی ما عمدتا بر روی تعاونی‌ها نظر داشتند. این شیوه خوبی بود که کشور آلمان‌غربی بعد از جنگ از طریق تعاونی‌ها توانست موفقیت خوبی پیدا کند. ما قسمت عمده بها را به تعاونی‌ها دادیم ولی تکلیف بخش خصوصی را روشن نکردیم و سعی کردیم همه چیز را دولتی بکنیم. البته مسئله جنگ، در واقع همه شرایط را بر ما تحمیل می‌کرد. در آن شرایط هم باید اولویت‌ها را می دیدیم  و شرایط را بررسی کرده و تصمیم‌گیری می گرفتیم.

آقای دکتر! فکر می کنم برای تحلیل درست تحولات اقتصادی ناچار به بازگشت به ادوار گذشته هستیم. نکته ای که معمولا اقتصاددانان مطرح می کنند این است که حتی در دوره جنگ ، تولید مانند الان تعطیل نبود ، رمز اینکه در آن دوره تولید همچنان در جریان بود را در چه می دانید؟
در زمان جنگ تحمیلی قسمت عمده درآمدها از نفت بود. کشور ما جمعیت کمتری داشت. تولیدات تا حدودی رونق داشت. اما برای آنکه تولید پاسخگوی نیاز باشد، توجه ویژه ای به جبهه‌های جنگ می‌شد  و سپس مازاد نیاز جبهه ها، وارد بازار مصرف داخلی می گردید. در نظر بگیرید کارخانه ای را که باتری تولید می‌کرد؛ طبیعتا ظرفیت کارخانه‌ها محدود بود. درآمد ارزی هم محدود؛ نفت هم بیشتر از 8 دلار قیمت نداشت. 5/4 الی 5 دلار هزینه استخراج نفت بود ، در معاملات هم تحریم بودیم ؛ در این وضعیت مدیریت همان کارخانه داخلی تولید باتری اینگونه بود که چون چراغ قوه برای سربازی که در جبهه و درشب می‌خواهد از این سنگر به سنگری دیگر برود ، ضروری بود ، بنابراین تولید ابتدا به جبهه ها می رفت و مازاد آن در اختیار مردم قرار می گرفت. بنابراین درمصرف بودجه، مسئله جبهه تعیین ‌کننده است.
یعنی اینقدر تولید داشتیم که علاوه بر تامین نیاز جبهه ها ، نیاز جامعه را هم تامین کنیم؟
وقتی تولید مازاد جبهه ها به بازار می‌رود بدیهی است که این عرضه پاسخگوی تقاضا نیست ؛ لذا  طبیعی است که قیمت ها بالا برود. اما برای اینکه قیمت افزایش پیدا نکند، دولت پروژه کانالیزه و کوپونیزه کردن را پیش گرفت .  هر کس مازاد آن نیاز را می خواست از بازار تهیه می کرد. اگر پول داشت ، باتری خارجی می خرید. پس با درآمدهای محدود ارزی ،اولویت به نیازهای جنگ داده ‌شد؛ نتیجتا تولید داخلی متناسب با آن شرایط با حداکثر ظرفیت کار می‌کرد. در آن دوره تولیدات کشاورزی کشور هم به‌ گونه‌ای بود که اغلب وارداتی از خارج نداشتیم. همان سیاستها باعث شد تا سال ماقبل پایان ریاست جمهوری آقای خاتمی به جایی رسیدیم که دیگر نیازی به واردات خیلی از اقلام از جمله گندم از خارج کشور نداشتیم.
در حالی که در دولت فعلی چندصدهزارتن از مایحتاج کشور در بخش گندم از واردات تامین شد. بنابراین اقتصاد در آن شرایط مبتنی بر نیازمندی‌های جبهه و کنترل مصرف و تقسیم‌بندی نیازمندی‌ها بر اساس سیستمی مشخص بود  و مازاد بر آن هم در بازار موجود بود. اگر کسی دلار آزاد داشت می‌توانست در بازار کالای مورد مصرف خود را تأمین کند. بدین ترتیب می توان گفت که واردات نیز در جهت تقویت تولید داخلی هم داشتیم .
 

از راست: سیدصادق طباطبایی، سیداحمد خمینی، محمد موسوی خوئینی‎‌ها و محمدعلی صدوقی

http://sadeghtabatabai.persiangig.com/image/musaa_sadr_sadegh.jpg

http://sadeghtabatabai.persiangig.com/image/11112.jpg

http://sadeghtabatabai.persiangig.com/image/11111.jpg

http://sadeghtabatabai.persiangig.com/image/ParvanehMosighi_DrSadeghTabatabai_ParvizMeshkatianNET.jpg

 از راست: دکتر صادقی پدر زن خاتمی- صادق طباطبایی (خواهر زاده امام صدر)  و صدر الدین پسر امام موسی صدر

از راست: دکتر صادقی پدر زن خاتمی- صادق طباطبایی (خواهر زاده امام صدر) و صدر الدین پسر امام موسی صدر


برچسب‌ها: دکتـر صادق طباطبائـی, شهيد بهشتي, مرحوم سيداحمد خميني, مهندس مهدي بازرگان
نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک