مرشد ولیالله ترابی سفیدآبی (زادهٔ ۱۳۱۵ - درگذشت ۱۲ امرداد ۱۳۹۲) نقال، داستاننویس و طومارنویس پیشکسوت ایرانی است. او چند بار مقام اول نقالی را کسب کردهاست. او را به حق نابغه نقالی ایران به شمار می آوردند
«مرشد ترابی» در سال ۱۳۱۵ در ده اسبیآب یا همان سفیدآب از توابع شهرستان تفرش در استان مرکزی به دنیا آمد. وی کودک بود که همراه خانواده به تهران آمد و در محله دروازه غار ساکن شدند. در تهران به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را آموخت. پدرش تعزیهخوان بود و او هم از همان دوران کودکی، نقش طفلان مسلم را در نمایشها بازی میکرد. پس از نقش دو طفلان، وی به ترتیب نقشهای حضرت قاسم(ع)، حضرت علیاکبر(ع) و حضرت یوسف(ع) را خواند ولی پس از مدتی در حدود ۲۰ سالگی، تعزیه خوانی را رها کرد و به سراغ آموختن فنون ورزشهای رزمی قدیم چون چوببازی، شمشیرزنی، پرتاب نیزه، کارد و... رفت. مدتی هم گود مقدس زورخانه، فنون کشتی قدیم و خصلتهای جوانمردی و پهلوانی را تجربه کرد. مرشد «ولیالله ترابی» با اجازه پدر، در حدود سال ۱۳۳۵ ، به خدمت مرشد روحالله شوقی نقال رفت و روایتهای سینه به سینه نقالی را از ایشان آموخت و پس از مدتی نقالی را آرام آرام به صورت خودجوش با تمرین و ممارست در زمینه نحوه ورود شخصیتها، رها کردن تیر از کمان، زدن گرز، جیغ و شیون و فریاد و دیگر حرکات نمادین آغاز کرد. وی در حدود سال ۱۳۴۰ از محله دروازه غار به شهرری نقل مکان نمود و در حوالی منطقه محل سکونت خود، در یک قهوهخانه بزرگ رسماً اجرای نقالی را شروع کرد. مرشد ترابی در سال ۱۳۵۳ توسط عطاءالله بهمنش(از مفسران بزرگ و معتبر ورزشی) به عنوان نقال افتتاحیه جشن طوس انتخاب شد و بعد از آن نیز در جشنوارههای شیراز و اصفهان و بسیاری دیگر، مقام اول نقالی را کسب کرد.
این استاد هنر نقالی و نمایش، علاوه بر تهیه و تنظیم چندین طومار نقالی، روایتهای گوناگون شاهنامه را نیز در چندین جلد گردآوری نموده که یک جلد آن با عنوان مشکیننامه توسط انتشارات «نمایش» به چاپ رسیده است.
مرشد ولیالله ترابی مدتها از بیماری سرطان رنج برد و در بیمارستان «مدائن» تحت درمان بود و عصر روز شنبه، ۱۲ مرداد ماه ۱۳۹۲ در سن ۷۷ سالگی به دلیل بیماری سرطان در بخش I.C.U بیمارستان «مدائن» تهران درگذشت.
منزل مرشد ولیالله ترابی، در شهرری واقع شده بود. خیابان موسوم به عدالت سابق و شهید نفری (یادش گرامیباد).مرشد از حدود سال ۱۳۴۸ در هیئتی که به همت تعدادی از جوانان کوچه عسگری سابق و شهید غلامحسن رضایی (یادش گرامیباد) برای عزاداری امام حسین(ع) راهاندازی شده بود و هنوز هم در دهه محرم برپا میشود، مراسم نوحه خوانی و روضه خوانی داشت که در نوع خودش، خاص و بسیار جذاب بود.
مرشد تا حدود سالهای ۶۵ و ۶۶ هم پای ثابت این هیئت بود. خیلی ها عاشق فراز و فرودهای صدای مرشد و حرکات منحصر بفردش بودند . دقیقاً به سبک اجرای نقالی، نوحه خوانی میکرد. هنوز یکی از نوحهها را در ذهنها میباشد ...
- زنی به میدان برم نشسته
- دارد نشانی، پهلو شکسته
- بودم از کودکی تو را فدایی
- بر سر فدایی باید بیایی
- و...
نقالی از کارهایی است که هر چه زمان بگذرد ارزشش بیشتر نمایان میشود. چهار سال پیش به عنوان سوغات فرهنگی ایران در بزرگترین نمایشگاه سالانه کتاب دنیا یعنی نمایشگاه کتاب فرانکفورت با استقبال بینظیر ایرانیانی که از این نمایشگاه و غرفه انتشارات علمی و فرهنگی بازدید میکردند روبرو شد. در همین مدت در نمایشگاههای سالانه کتاب تهران و... مورد استقبال قرار گرفت.
مرشد ترابی دلی پردرد از بیمهری به هنرش و نه خودش داشت! مرشد برای تعالی هنر نقالی مایه گذاشت؛ نه به اندازه؛ بلکه بیش از وسعش.
شاگردان زیادی تربیت کرد اما بیتردید کسی نمیتواند جای او را پر کند. او باور داشت که علی رغم کم شدن فضاهای قهوه خانهای و مردمی برای برپایی مراسم نقالی، میتوان این هنر مؤثر و فاخر را قدر دانست و با حمایت از فراگیر شدن آن، ضمن تربیت نسل جدید نقالهای ایرانی، یکی از نمادهای فرهنگ اصیل کشور را پاس داشت و ارتقاء داد.
هنر نقالی از آن دست هنرهای نمایشی است که معمولاً بار ارتباط با مخاطب بر دوش یک نفر، یعنی مرشد است. اگر چه شاگرد یا بچه مرشد، خیلی از مواقع به کمک استاد می آید اما اغلب، مرشد می خواند، نقل می کند و به جای شخصیت های داستان، بازی میکند.
در نقالی قدرت بیان و انعطاف در حرکات بدن، حرف اول و آخر را میزند. نقال علاوه بر داستان، باید اشعار فراوانی را هم حفظ کرده و به حافظه خود بسپارد.
بداهه گویی در کنار تسلط به متن نقلهای تاریخی و ادبی، از تواناییها و مهارتهای مرشد است چرا که او به طور زنده و مستقیم با مخاطبش حرف میزند و حتی ممکن است از او برای ادامه کارش، کمک بخواهد و بازی بگیرد.
مرشد ولی الله ترابی به این دلیل ماندگار و بیمانند ماند که با مهارت و عشق و با تسلط کافی به هنرنمایی پرداخت.
در گذشت مرشد ولیالله ترابی
روزنو-«ولیالله ترابی» نقل آخرش را در بیمارستان «مداین» تهران خواند و به کاروان مرگهای هنر ایران رسید. تازه هفت روز از درگذشت «محمود استادمحمد» راوی صحنههای جنوب شهر گذشته است و حالا مرشد قهوهخانههای بزرگ تئاتر ایران ترک میکند. ترابی درست در لحظاتی که کمی آن سو مراسم تنفیذ ریاستجمهوری در حال برگزاری بود درگذشت و خبرش لابهلای خبرهای سیاسی گم شد.
ترابی چند هفتهای بود که به دلیل تشدید بیماری معدهاش در بیمارستان مداین بستری بود و ممنوع الملاقات. چند باری برای دیدار از او به بیمارستان مداین رفتم اما در هر بار مراجعه گفته شد که حال او خوب نیست و نمیتوان او را ملاقات کرد. هر چند که این چند هفته سرزدن و یادکردن از ترابی فایده نداشت وقتی او دو سال بود که به دلیل بیماری توان کارکردن نداشت و کسی به او سری نزد. چه فایده داشت در سیسییو بیمارستان مداین به دیدارش رفتن، وقتی سالها بود نقل کامل شاهنامهاش که فیلمبرداری هم شده بود؛ بلاتکلیف مانده بود. هرگاه که به او تلفن میزدم با آن صدای زنگدار و محکمش میگفت: «تقریبا همه شاهنامه را خواندهام و تصویربرداری شده است؛ اما نمیدانم چرا منتشر نمیشود!؟» تلفنش را همیشه جواب میداد. نسبت به شاگردانش حس پدرانهای داشت. امان از وقتی که کسی ادعا میکرد شاگردش هست. یکبار روزنامهای صفحهای خبری را کار کرده بود که نقالی را شاگرد او خوانده بود. تلفن زنگ خورد و خط به من که خبرنگار تئاتر بودم ارجاع داده شد. وقتی گوشی را گرفتم گله کرد که چنین موضوعی درست نیست. بعد از شاگردانش گفت. شاگردانی انگشتشمار اما هنرمند با آن دقت و قدرت استاد در اجرا. اما اجرای مرشد ترابی یک چیز دیگر بود. وقتی روی صحنه دور میزد و چوب دستش را زیر بغلش میگذاشت دست بر هم میکوبید و میایستاد و میخواند: «یکی داستان است پر آب چشم/ دل نازک از رستم آید به خشم.» آنجا که با قامت برافراشته میایستاد و میخواند: «به نام خداوند جان و خرد» دیگر او نبود فردوسی بود که شاهنامه را از سر مینوشت. وقتی میانه صحنه میشکست و صحنه پارهشدن پهلوی سهراب را به دست رستم به تصویر میکشید، انگار خودش با سهراب درد میکشید. انگار او سیاووش بود که از میانه آتش گریخته بود. وقتی خبر درگذشت مرشد ترابی را شنیدم بیاختیار به یاد جشنواره آیینی ـ سنتی افتادم که امسال پانزدهمین دورهاش تا یکی، دو ماه دیگر در پایتخت برگزار میشود. امسال این جشنواره چطور میخواهد برگزار شود وقتی سعدی افشار و محمود استادمحمد و مرشد ترابی نیستند؛ هر سه هنرمندی که در زمینه آیینی و سنتی فعالیت میکردند و جانشان را بر سر کارشان گذاشتند و در نهایت هم به خاطر کمبود دارو و ندیدهشدن و بیپولی رفتند. حکایت مرشد ترابی هم مانند استادمحمد و سعدی افشار بود. همشهری امیرکبیر بود. در سال 1315 در سفیدآب شهری نزدیک فراهان زادگاه امیرکبیر به دنیا آمده بود. در سنین کودکی به تهران آمد و در دروازه غار ساکن شد؛ جایی که تا همین روزهای آخر هم ساکنش بود. در خانوادهای که تعزیهخوان بودند. پدرش تعزیهخوان بود و او این هنر را به ارث برد. از علیاصغرپوشی به دو طفلان مسلمخوانی و بعد قاسمخوانی و علیاکبرخوانی و… اما او هیچ گاه امام پوش نشد، چون عشقش به نقالی و شاهنامهخوانی او را به این سمت برد. او با اجازه از پدرش در 20سالگی پیش مرشد نقال دکتر روحالله شوقی رفت. او در گفتوگویی در اینباره گفته بود: «شیوه نقالی را به شیوه روایتهای سینه به سینه از ایشان آموختم. درواقع او میگفت و من در کامپیوتر ذهنم حفظ میکردم. این شد که بالاخره خودم نقالی را آرام آرام به صورت خودجوش با تمرین و ممارست در زمینه نحوه ورود شخصیتها، رهاکردن تیر از کمان، زدن گرز، جیغ و شیون و فریاد و حرکات نمادین دیگر آغاز کردم. شروع آنکه در سالهای حدود 1340 بود اما واقعا در آن روزها نقال حرفهای وجود نداشت، بیشتر شاهنامهخوانهای قابلی بودند که نقالی هم میکردند.»
یکی از به یادماندنیترین اجراهایش را 38سال پیش اجرا کرده بود. خودش تعریف میکرد: «حدود سال 53 یک روز آقای عطاءالله بهمنش از مفسران معتبر ورزشی تعداد زیادی از نقالان فعال را در پشت بام تئاترشهر جمع کرد و گفت برای انتخاب نقال افتتاحیه جشن طوس، هر نقالی یک خط شعر میخواند و یک حرکت میکند. نفر اول بلند شد و فریاد زد به نام خداوند جان… بهمنش گفت: بنشین… بنشین… بعدی از جا برخاست و آرام شروع کرد: ستایش میکنم ایزد پاک را… بهمنش گفت: بنشین… بنشین… این روند تا آخرین نفر ادامه داشت. نوبت به من رسید، از روی صندلی بلند شدم و گفتم: اشکبوس تنگ اسبو محکم کشید، پرید تو خونه زین و یک چرخ زدم. بهمنش گفت: پیدایش کردم. همه بروید. من شاهنامهخوان نمیخواهم، من نقال پرتحرک میخواهم. بعد از آن در جشنوارههای شیراز و اصفهان و بسیاری دیگر مقامهای اول نقالی را کسب کردم و تا امروز ادامه دادم…» مرشد ترابی به مدت 50سال بهعنوان مرشد اول تهران شناخته شده بود. او در کنار مرشد احمدی و مرشد میرزا علی به شیوه قدیم نقالی را زنده نگه داشت و شاگردانی در این راه تربیت کرد. شاگردانی نه تنها از پسران علاقمند به این هنر که برای نخستین بار دست به تربیت زنان نقال زد. او حدود 15 سال پیش در مجموعه دوستانه به کارگردانی محمد رحمانیان به همراه بهاره جهاندوست که در آن سالها 14 ساله بود بخشی از شاهنامه را بازخوانی کرد. او سالها در قهوهخانه آذری برای علاقهمندان نقل شاهنامه میخواند. وقتی نقالی در فهرست جهانی ثبت شد نیز نقل مرشد ترابی ثبتکننده این هنر ایرانی بود. اما در این سالها خسته از نقل و نقالی خانهنشین شده بود. نفسش نمیکشید تا آنگونه روی صحنه بدرخشد. در نهایت هم نقل آخر را در بیمارستان مداین خواند. نقل پایانی مرشد ترابی نقل دلتنگی و مرگ هنرمند بود.
جزئیات مراسم تشییع زندهیاد مرشد ولیالله ترابی
پیکر زندهیاد مرشد «ولیالله ترابی» پیشکسوت هنر سنتی فردا دوشنبه 14 مرداد از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بدرقه میشود.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از روابط عمومی مرکز هنرهای نمایشی، این مراسم ساعت 10 صبح دوشنبه 14 مردادماه از مقابل تالار وحدت آغاز میشود و هنرمندان، خانواده و مدیران نمایش کشور با پیکر وی وداع خواهند کرد.
همچنین مراسم سوم و هفتم این زندهیاد چهارشنبه 16 مردادماه از ساعت 16 تا 17:30 در مسجد جامع ارشاد شهر ری به نشانی شهر ری، بلوار امام حسین (دیلمان سابق)، میدان نماز برگزار خواهد شد.
برچسبها: مرشد ولیالله ترابی سفیدآبی, محمود استاد محمد