مازیار جبرانی (به انگلیسی: Maziar “Maz” Jobrani) معروف به ماز جبرانی، بازیگر سینما و استندآپ کمدی میباشد. وی ۲۶ فوریه ۱۹۷۲ در تهران به دنیا آمد.
مریم از جمله فیلمهایی است که وی در آنها به ایفای نقش پرداختهاست.
وی چهره شناختهشده کمدی آمریکاست که در سریالهای تلویزیونی پرطرفداری همچون نظم و قانون (Law&Order)، جناح غربی (The West Wing)، بدون ردپا (Without a Trace)، پلیس کبود نیویورک (NYPD Blue)، اورژانس (ER) و مالکوم وسطی (Malcolm in the Middle) و چند فیلم سینمایی ایفای نقش کرده که مشهورترین آنها مترجم با بازی نیکول کیدمن و شون پن است.وي دانش آموخته دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس است .
در بازار كمدي، يك ايراني تازگيها محبوب آمريكاييها شده است. مازيار جبراني و دوستانش كه عبارت «محور شرارت» جرج بوش را عنوان تور كمدي خود قرار داده بودند، به آمريكايي نشان دادند كه مردمان كشورهاي Axis Of Evil آنقدرها هم وحشتناك و شيطاني نيستند. مازيار اين هفته در تورنتو اجرا داشت و چند دقيقهاي مهمانش بوديم.تاريخ اين مطلب ۷ اردیبهشت ۱۳۸۷ است .
ماز جبراني، يا مازيار جبراني، يكي از كمدينهاي معرو�? ايراني خارج از كشور است كه در آمريكا شهرت زيادي پيدا كرده و با مجموعه كمدي سنترال هم همكاري خود را شروع كرده است.
مازيار، ده سالي است كه وارد كار سينما شده و در كنار كار كمدي يا استندآپ كمدي، كار سينمايي جدي هم انجام ميدهد. از جمله در فيلم مترجم، همبازي شومپن يا نيكول كيدمن بود.
دليل اصلي كه جبراني در آمريكا به شهرت زيادي رسيده، سخنان بوش بود كه ايران را در كنار عراق و كره شمالي به عنوان محور شرارت معرفي كرد و مازيار و دوستانش، تور كمدي «اكسس آو ايول» را راه انداختند.
چند سالي است كه مازيار همراه با چند نفر از دوستانش در سراسر آمريكا و اروپا ظاهر ميشوند و با عنوان گروه محور شرارت، سعي ميكنند كه كارهاي طنزي انجام بدهند و در برنامههاي استندآپ كمدي، نگاههاي كليشهاي را عليه خاورميانهايها و اعراب به طنز بكشند.
شنبه گذشته مازيار جبراني و دوستانش در تاتر پاناسونيك شهر تورنتو برنامه اجرا كردند. من و كلاغها هم با مازيار گفت وگو كرديم كه البته من عملاً زيرآب گفت وگوي كلاغها را زدم.
ماز، چطور شد كه از كاليفرنيا سر درآوردي؟
بيست سال پيش با فاميلهايم به كاليفرنيا رفتيم و من آنجا بزرگ شدم ديگر. سانفرانسيسكو بزرگ شدم و الان در لسآنجلس هستم و الان هم آمدم پهلوي شما در تورنتو.
خب، مدرسه را هم كه بيشترش را در آمريكا بودي و درس خواندي ديگر؟
آره، من از ۶ سالگي آمدم به آمريكا. پس در آمريكا بزرگ شدم. يعني من ايران فقط كلاس اول را شروع كردم و ديگر وقتي انقلاب شد، آمديم آمريكا.
فارسي كه نخواندي؟
نه، فارسي نخواندم. من وقتي آمريكا بودم يك كمي اين طرف و آن طرف كلاس گرفتم. ولي راستش را بخواهيد الان نوشتن و خواندنم خيلي خوب نيست.
بيشتر فارسي را در خانه با مادر و پدر و پدربزرگ صحبت ميكرديم، ميتوانم الان فارسي صحبت كنم و فقط بايد نوشتن و خواندنم را يك مقدار بهتر قويتر كنم.
تو كه گفتي از طرف خانواده پدري آذري هستي، من هيچ لهجهاي متوجه نشدم؟
پدرم تبريزي است ديگر. ميدانيد راستش را بخواهيد، حيفاست كه من زبان تبريزي را ياد نگرفتم. چون واقعاً وقتي ميشنوم خيلي به نظرم ميآيد كه زبان شيريني است. الان فقط بلدم بگويم كيفين ياقچيدي، چخ ياقچيدي، همين.
كار نمايش را از كي شروع كردي؟ بهجز اينكه جلوي آينه براي خودت تمرين ميكردي، كي فكر كردي كه ميتواني بيايي و براي مردم اجرا بكني و چقدر خواستي در كارت، ايراني بودن را نمايش بدهي؟
از ۱۲ سالگي وقتي مدرسه بودم، يك تاتري بود در همان مدرسه آمريكايي ما، شروع كردم رفتم آديشن كردم و يك رل گرفتم بازي كردم و ديدم كه واقعاً خيلي لذت ميبرم كه روي صحنه باشم.
پس از آن وقتي كه دبيرستان بودم، دوباره ادامه دادم. وقتي كه رفتم دانشگاه، به مادر و پدرم گفتم كه من ميخواهم هنرپيشه بشوم. آنها هم گفتند كه به نظر ما ميآيد كه شما گفتي كه ميخواهي وكيل بشوي. گفتم نه، هنرپيشه. گفتند نه، تو بايد وكيل بشوي.
خلاصه من را راضي كردند كه وقتي رفتم دانشگاه، يك چيزي مثل همان وكالت خواندم. البته علوم سياسي خواندم كه بروم دانشكده حقوق و دايم وقتي پيدا ميكردم يك تاتر بازي ميكردم.
ولي ميديدم كه واقعاً براي آينده نميتوانم اين را به عنوان يك شغل انجام بدهم. ۲۶ سالم بود و در لسآنجلس بودم و دلم ميخواست دنبال اين كار بروم و با يك آقايي صحبت ميكردم كه در يك شركت تبليغاتي بود.
با او در آن شركت كار ميكردم و ايشان يك آقاي آمريكايي مسن بود كه به من گفت تو كه اين كار را دوست داري، چرا هيچوقت دنبال آن نرفتي؟ گفتم ميدانيد من فكر ميكنم در ۳۰ سالگي شايد دنبال آن بروم. گفت بيا با تو كار دارم. من را برد و نشاند در دفترش و گفت ببين من الان شصت و اندي سن دارم.
گفت من وقتي كه بيست و اندي سال داشتم، يك كارهايي بود كه ميخواستم انجام بدهم و هيچوقت انجام ندادم. گفت اگر واقعاً ميخواهي دنبال اين كار بروي، از امروز شروع كن.
۲۶ سالم بود و تصميم گرفتم كه دنبال اين كار بروم، يعني ۱۰ سال پيش بود. ولي بيشتر به خاطر اينكه اين كار را دوست داشتم و اصلاً فكر نميكردم كه مثلا چه اثري روي اجتماع ايراني ميگذارد يا مثلا چه اثري روي دنيا ميگذارد. فقط فكر كردم كه من عاشق اين كار هستم و ميخواهم اين كار را انجام بدهم.
در ابتدا مخاطبان اولي تو چه كساني بودند؟
اول راستش را بخواهيد مخاطبانم بيشتر امريكايي بودند. من در «كمدي ستور» كه در لسآنجلس يك كلوپ هست كه خيلي از اسمهاي بزرگ كمدي آمريكايي، قبلاً از آنجا شروع كردند. كساني مثل ديويد لترمن، جي لنو، رابين ويليامز و همه آنها در كمدي ستور بودند و يك خانمي است به نام ميتزي شور كه رييس آن كلوب است.
من در آنجا شروع كردم و معمولاً به بچههاي جوان هم كه ميخواهند كارشان را شروع كنند ميگويم اگر ميخواهيد اين كار را بكنيد، بايد در هفته مثلاً پنج تا ده بار روي صحنه برويد. دايم بايد مطالب جديد بنويسي. من آنجا شروع ميكردم، از كمدي ستور.
كار تبليغاتم را در روز داشتم، بعد شبها، مثلاً نصف شب، ساعت يك صبح ميرفتم جلوي هشت نفر هشت تا آمريكايي جوك ميگفتم. اولها فقط براي مردمان آمريكايي برنامه اجرا ميكردم و بعد اين طرفو آن طرفچندتا ايراني هم ميآمدند و بعضيها از خاورميانه به كلوب ميآمدند ولي آمده بودند كه فقط شو ببينند و نيامده بودند كه من را ببينند.
تازگيها در اين چند سال اخير، چون كه كارهايم در يك مقدار يوتيوپ قرار گرفت و برنامههاي ما كه رفت در تلويزيون كمدي سنترال در آمريكا، يك مقدار اسم ما شناختهتر شده و الان وقتي برنامه ميگذاريم، حدود ۵۰ درصد اقلاً از ايرانيها هستند.
اين برنامه «اكسس آو ايول» را كه شروع كردي، خب فكر ميكنم يك تكاني به برنامهات داد و مخاطب بيشتري هم پيدا كردي. به خاطر يوتيوپ هم خارج از مرزهاي آمريكا خوب شناخته شدي. فكر ميكني اين روند به چه صورت ادامه پيدا ميكند؟
ببين، اين «اكسس آو ايول» دوباره همان ميتزي شور، من و اين احمد احمد و آرن كيدر را با همديگر در يك گروه گذاشته بود. آرن كيدر يك فلسطيني است و احمد احمد يك مصري است و همه مال آمريكا و در اينجا بزرگ شديم. اسم ما را گذاشته بود Arabian Knights (شواليههاي عرب).
من هم گفتم ايرانيام عرب نيستم. ولي اسم ديگري پيدا كنيد. ما حدود دو سه سال پيش اسممان را عوض كرديم و گذاشتيم اكسس آو ايول كه هم مسخره كنيم اين اسمي كه جرج بوش به ايرانيها و خاورميانه داده و هم اينكه فكر كرديم كه يك اسم خيلي خوبي هست كه مردم، ميخواهند ببينند كه اين چه برنامهاي است.
وقتي اين برنامه راه افتاد اين اسم هر سه تاي ما را برد هم در اجتماع ايرانيها، هم آمريكايي، هم عربها و همه جا ما را ميشناختند.
مثلاً خودم همين امسال تنها رفته بودم استراليا و دو تا شو داشتم و حدود ۲۴۰۰ نفر آمدند. خب، اينها در اول از همان يوتيوب شروع شده بود. مردم برنامه را در يوتيوب ديده بودند.
پس اين خيلي به ما كمك كرده ولي الان كه شما ميبينيد ما به تازگي شروع كردهايم كه برنامه را يك مقدار عوض كنيم. مثلاً امشب گذاشتند From The Axis (از محور شرارت). بيشتر ميخواهيم با اسمهاي خودمان جلو برويم. پس الان به اينجا رسيديم كه وقت آن است كه خودمان نام خودمان را بگذاريم.
تو در برنامههاي مختلف تلويزيوني آمريكايي ظاهر شدي، در سيبياس جاهاي ديگر. با چه واكنشهايي روبرو شدي؟
خب، ميدانيد از اول از ده سال پيش كه من برنامه را شروع كردم و تصميم گرفتم بروم هنرپيشگي و كمدي را به عنوان يك پروفشنال دنبال كنم، خب آديشن ميآمد و ميرفتيم براي يك رل ام واي بي بلو يا اي آر يا برنامههاي تلويزيوني و سينمايي آمريكايي.
خوشبختانه حدوداً در بيست تا بيست و اندي برنامه، بازي كردم. خب، هر دفعه كه يك رلي بازي ميكني، شما نميداني كه چه اثري روي كارت دارد. شايد يكي ببينندت و شايد نه، معلوم نيست.
ولي كاري كه ميكني اين كارها را ميگذاري توي يك ديسك (ديويدي) و اين ديسك را آماده ميكني كه اگر يكي بگويد كه مثلاً يك رلي داريم كه مثلا رل جدي است، خب ماز كمدي جدي هم بازي ميكند و شما آن ديسك را مي�?رستيد و به آنها نشان ميدهيد به كارگردانهاي مختلف كه مثلاً ميخواهند شما را در فيلم بياورند.
پس اين خودش از آن لحاظ به شما كمك ميكند و درضمن وقتي يكي ميگويد اين، در اين فيلم بوده، در آن فيلم بوده، هم رلهاي كمدي بازي كرده، هم رلهاي جدي بازي كردي و در فيلم مترجم با شان پن و نيكول كيدمن همبازي بوده و آن فيلم، خودش يك فيلم جدي است و كساني كه در فيلم هستند اسمهاي بزرگي هستند در هاليوود؛ همه اينها به شما كمك ميكند.
يعني درحقيقت خودت آينده متفاوتي را داري دنبال ميكني. هم كمدي و هم جدي؟
آره، آره. صددرصد. خود من هم برنامه دارم و تازگي آن را نوشتم. يك فيلمي نوشتم به نام جيمي وستوود، امريكن هيرو كه مثل يك پلنگ صورتي است، ولي با كاراكتر ايراني.
دلم ميخواهد كه اين فيلم را بگذارم در سينماي آمريكايي و ميخواهم نشان بدهم، ميخواهم يكي از اولين شخصهاي مثبت خاورميانه در سينماي غربي باشد، جيمي وستوود و وب سايت هم داريم. جيميوستوود دات كام...
با لهجه ايراني؟
بله، با لهجه ايراني و در ضمن با دو تا نويسنده يك پروگرام تازگي به سيبياس فروختيم كه داستان يك ايراني است كه در لسآنجلس زندگي ميكند و كمدي است درست مثل كار همه، ولي ايراني.
الان سعي ميكنم اين دو تا را پيش ببرم كه اگر بتوانيم به صحنه بياوريم، خيلي خوب ميشود.
خيلي از برنامههايي كه داريد خارج از آمريكا است. يعني همين الان كه در تورنتو برنامه اجرا ميكني و در خاورميانه هم كه برنامه اجرا ميكني. ايران چه؟
ايران والا متاسفانه فعلاً نشده و خيلي دلم ميخواهد كه ايران بروم و برنامه اجرا بكنم. ولي مطمئن نيستم تيپ كمدي من، آنجا مورد قبول واقع شود. خيلي دلم ميخواهد.
دوستان جواني از ايران ايميل ميفرستند كه ميگويند در يوتيوپ يا يكجايي مصاحبه يا برنامه من را ديدهاند. ميدانم كه در ايران تعداد جوانان زياد است و ايرانيهاي زيادي هم روشنفكر هستند هستند. در ضمن خيلي پيشرفت كردهاند.
متاسفانه غرب راجع به ايران، اين چيزها را نميداند. به مردم غرب كه بگوييد ايرانيها يا خاورميانه، فكر ميكنند مثلاً همه ما روي شتر سوار هستيم و داريم از يك ده به ده ديگري ميرويم.
ولي خيلي دلم ميخواهد كه به ايران بروم و اگر يك روزي بتوانم دلم ميخواهد با چند تا فيلمبردارم بروم كه بتوانم اين برنامه را فيلم كنيم.
و در آخر اين صحبتهاي رييس جمهوري ايران در دانشگاه كلمبيا را شنيدي يا نه؟
خب معلوم است كه شنيدم. هروقت يك ايراني يك كاري ميكند، مثبت يا منفي باشد؛ ميشنويم و همه به همه ايميل ميفرستيم.
چه احساسي داشتي وقتي گفت ما در ايران مثل آمريكا گي(همجنسگرا) نداريم؟
جالب است من داشتم به حرفهاي او گوش ميدادم. اول حرفهايش يك چيزهايي ميگفت كه ميگفتي خب، موافقم. مثلاً ميگفت كه اگر كشورهاي ديگر قرار است برنامهي اتمي داشته باشند خب ما هم بايد اجازه داشته باشيم كه داشته باشيم. من گفتم خب اين حرف او درست است.
بعد گفت كه بايد به فلسطينيها كمك كنيم كه مشكل آنها حل شود. گفتيم اين حرفاو هم درست است و بعد گفت در ايران گي نيست. گفتم اي بابا، اولين دوتا حرفهايت كه درست بود با اين حرفي كه الان زدي، آن دو تا را هم ديگر پاك كردي.
چون كه واقعا خب مسخره است. يعني ميدانم كه او يك سياستمدار است و شايد نميخواست جواب بدهد. ولي خب بايد يك جواب ديگري ميداد مثلاً شايد ميگفت كه الان وقت آن نيست يا مثلا...
فكر كردي كه همين را در شوي كمديات يك مقدار با آن بازي كني يا نه؟
خب نه، ببينيد بعضي وقتها يكي يك حرفي ميزند، يك سياستمدار احمدينژاد يا بوش؛ سياستمدارها بعضي وقتها حرفهايي ميزنند كه انگار خودشان كمدي نوشتند. پس من ديگر نميتوانم اين را كمديتر بكنم!
برچسبها: مازیار جبرانی, فارغ التحصيل دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس, تهران, تبريز