بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..
 

دکتر ابوالقاسم بختیار (۱۲۵۰- ۱۳۴۹ هجری شمسی) در بروجن به دنیا آمد و در ابتدا به دست‌فروشی و سپس به معلمی (مکتب‌داری) روی آورد. مدتی در اصفهان بود و در سال ۱۲۸۹ هجری خورشیدی در سن سی و نه سالگی دانش آموز دبیرستان امریکایی تهران (دبیرستان البرز) شد. او سپس راهی امریکا شد و در دانشگاههای کلمبیا، آیووا و داکوتای جنوبی به آموختن پرداخت و سرانجام در پنجاه و پنج سالگی آموزش پزشکی خود را به اتمام رساند.

دکتر بختیار در سال ۱۳۱۰ هجری خورشیدی به ایران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ در تأسیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شرکت داشت و در ابتدا معاونت دانشکده پزشکی را بر عهده داشت.

File:OpeningCeremony-TehranUMedicine.jpg

رضاشاه و دکتر ابوالقاسم بختیار در آیین گشایش دانشکده پزشکی دانشگاه تهران.

اینها فقط چند کلمه بود در رابطه با این بزرگمرد تاریخ ایل بختیاری اما ببینیم  بچه هاي بختياري دانشگاه علوم پزشكي اهواز در وبلاگ خود چه نوشته اند :

اولین ایرانی که در آمریکا پزشکی خواند بختیاری بود

دکتر ابوالقاسم بختیار درسال ۱۲۵۰ شمسى در بروجن  به دنيا آمد..پدرش جعفرقلى خان از  سلسلسه خوانین بختیاری، مرد فقیری بود که از او  چيزى جز يك خرقه و كاسه درويشى برايش به جا نمانده بود.  هنگام تولد مادر خود را از دست داد و از یکی از بزرگترین نعمت ها یعنی محبت مادری محروم گردید. ابوالقاسم با پدرش زندگی را آغاز نمود و متآسفانه هنگامی که ۶ ساله بود پدر خود را نیز از دست داد. مختصر وسایلی که از پدر برایش مانده بود بابت مانده حساب های پدر به عمویش داد و از ایشان خواست تا برایش کاری پیدا کند تا بتواند از عهده هزینه‌های زندگی خود برآید. عموی ایشان مسئولیت تآمین هزینه‌های همسر و فرزندانش را به عهده داشت و به سختی می‌توانست هزینه‌های ایشان را تأمین نماید و از طرفی نگران ابوالقاسم هم بود. ابوالقاسم از این مهم با خبر بود و دلش نمی خواست سربار ایشان باشد و به دنبال آن بود که روی پای خود بایستد. یکی از افرادی که ابوالقاسم در زندگی ایشان را به نیکی یاد می نمود، همسر دوم پدرشان بود (شهربانو) وی را مجبور می‌کرد تا هم درس بخواند و هم کار کند. تقریباً همه کارهای متداول در آن زمان را انجام داد و به موازات به کسب علم می‌پرداخت. وی از سال ۱۲۵۰ - ۱۲۸۵ در بروجن زندگی می‌کرد. ابوالقاسم با تلاش، کوشش و پشتکار و استقامت در مقابل ناملایمات زندگی رفته رفته از شاگردی به معلمی رسید. یکی از روزها همسر یکی از خوانین بزرگ بختیاری (ملقب به بی بی) که در سفر بوده و در بروجن اطراق نمودند، برای نوشتن نامه به‌دنبال کسی بودند که ابوالقاسم را به ایشان معرفی نمودند و بی بی فرمودند به دنبال ایشان بفرستید و پس از ساعتی ابوالقاسم نزد بی بی آمد و نامه مورد نظر ایشان را نوشت. بی بی که از معلومات ایشان خوشش آمده بود به او پیشنهاد کار و تعلیم و تعلم فرزندان خود را داد و ابوالقاسم نیز پذیرفت. ابوالقاسم از سال ۱۲۸۵-۱۲۸۹ به شلمزار ، استان چهارمحال بختیاری رفته و مسئولیت تعلیم و تعلم فرزندان خان را به عهده گرفت. وی که به دنبال کسب بیشتر علم بود در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی به تهران آمد و در سن سی و نه سالگی با موافقت دکتر جردن ( به خاطر فاصله سنی ایشان با سایر دانش آموزان که اکثراً از خانواده‌های وزیران و شخصیت های مملکتی بودند) دانش آموز دبیرستان آمریکائی های تهران (دبیرستان البرز) شد. پس از پايان تحصيلات متوسطه و دريافت ديپلم، قصد ادامه تحصيل در رشته پزشكى (آرزويى كه از ابتداى كودكى بعد از ابتلا به آبله در سر پرورانده) داشته است. و بالاخره با راهنمايى و تشويق رياست دبيرستان، دكتر «ساموئل جردن»،  و به خرج خود و با اتکاء به بازوان خود راهى آمريكا مى شود و در سنين ميانسالى، در سال ۱۲۹۸ شمسى وارد نيويورك مى شود. پس از مدتى، نخست در دانشگاه كلمبيا به تحصيل پرداخته، سپس آموزش دانشگاهى خود را در دانشگاه هاى ايووا (Iowa) و داكوتاى جنوبى (South Dakota) دنبال كرده است. وى در سال ۱۲۰۳ش (۱۹۲۳م) موفق به اخذ درجه كارشناسى (BA) از دانشگاه داكوتاى جنوبى شده است. اما او همچنان در فكر آموختن بوده است، از اين رو به دانشگاه سيراكيوس رفته تا در رشته پزشكى به تحصيل بپردازد و سرانجام با تلاش و جديت و مقاومت چشمگير، به رغم سختى ها و تنگناى مالى و تحمل رنج و مشقت فراوان  دوره كارورزى پزشكى (انترنى) را به پايان مى برد. بعد از آن نيز از پاى نمى نشيند و با گذراندن دوره جراحى در بيمارستان Bellevune، آموزش پزشكى خود را در سن ۵۵ سالگى  به اتمام  رساند.  « حسن مهرآوران » ،  « على اصغر حكمت»  و  « جهانشاه صالح » از همدوره هاى درسى  دكتر ابوالقاسم بختيار بودند. در آمريكا با « هلن جفريز»  ازدواج كرد ، تا اولین ایرانی باشد که با یک امریکایی ازدواج کرد. بعد از ازدواج، مدتى در آمريكا به سر  برد و به طبابت اشتغال داشت. اما آرزوی خدمت به هم وطنانش وی را بر آن داشت تا به اتفاق همسرش به ایران بیاید. در سال ۱۳۰۹ یا ۱۳۱۰ در زمان سلطنت رضا شاه به کشور بازگشت. تا دين خود را به سرزمينش ادا کند. او در ايران بيمارستانی خصوصی داير کرد و به انجام جراحی بيماران پرداخت . سه سال پس از ورود او به همت وی و همکارانش ،  دانشکده ی پزشکی تهران تاسيس و او به معاونت دانشکده ی پزشکی برگزيده شد .

ايشان در ۱۳۱۴ شمسى از سمت خود  استعفا مى دهند. طى سال هاى ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۵ شمسى دكتر بختيار به تدريس دروس زنان و زايمان (نسوان و قابلگى) و روش انجام جراحى هاى كوچك (صغير) به دانشجويان پزشكى تهران اشتغال داشته است. از اقدامات ارزنده دكتر بختيار در پيشبرد اهداف علمى دانشكده پزشكى تهران، مساعدت و نقش او در راه اندازى و تجهيز سالن تشريح و ساخت فضاهای آموزشی دیگر بود. دكتر امیر اعلم كه رئيس كرسي تشريح بود و دكتر ابوالقاسم بختیار جراح و معاون دانشكده پزشکی و دكتر بلر جراح بيمارستان آمريكايي تهران كوشش فراوان در اين راه به خرج دادند. به نوشته « حکمت » حتي براي اولین بار اجساد اموات بلاصاحب را مخفيانه دكتر بختيار از مريضخانه‌هاي دولتي تحويل گرفته و در اتوموبیل شخصي خود به تالار تشريح مي‌آورد و در سالن زيرزمين در محفظه‌هاي مخصوص مملو  از محلول ضدعفوني قرار مي‌گرفت.از ديگر خدمات مرحوم دكتر بختيار انجام اعمال جراحى در آن سال ها بوده است.

در سال ۱۳۱۸ شمسی دکتر بختيار به عنوان جراح ارشد شرکت نفت ايران و انگليس به خوزستان آمد . ابتدا در آبادان بود و از سال ۱۳۲۱ شمسی در بيمارستان  شرکت نفت مسجد سليمان به خدمت پرداخت .مرحوم دکتر بختيار تا سن ۹۰ سالگی در خوزستان و  مسجد سليمان ماند و در سال ۱۳۴۱ شمسی به تهران بازگشت . در اسفند سال ۱۳۴۲ طی مراسمی  از خدمات دکتر بختيار در دانشگاه تهران تقدير به عمل آمد و سالن آناتومی دانشکده پزشکی به نام   ايشان نام گذاری شد . دکتر ابوالقاسم بختيار سرانجام در سن ۹۹ سالگی در سال ۱۳۴۹ شمسی در  گذشت. ( در کتاب «  زندگینامه مشاهیر رجال پزشکی معاصر ایران »  سن فوت ۱۰۵ سالگی ذکر شده است.)  و  همانند تمام بختياری ها ، به فردوسی و شاهنامه عشق می ورزيد. به همین خاطر و  بنا به وصيت او ، فرزندانش  مرحوم بختيار را در جوار تربت حکيم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپردند. تا خاك وجودش با خاك شاعر حماسه سراى ايران ، فردوسى درهم آميزد. که آرزويش اين بود. در نامه اى كه او سال ها بعد از ايران براى پسرش در آمريكا نوشته است، شرح دشوارى هاى سر راه او و ميزان مقاومت وى را مى توان به خوبى دريافت. او براى فرزندش در تاريخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۵۳م چنين نوشته است:

« درسن ۱۹ سالگی من فروشنده دوره گردی در کوه های بختياری بودم که هزاران رويا درسر داشتم زمانی که به امريکا رسيدم من فقط مدرک دیپلم دبيرستان امريکايی  تهران را داشتم  بدون پول ، بدون آشنا و هيچ کس نبود که از من حمايت کند اما بر آن بودم  که پزشکی را بياموزم و هيچ کس در اين کره ی خاکی نمی توانست مرا از راهی که درپیش گرفته بودم منحرف سازد ، هنگامى كه نخستين بار براى اخذ پذيرش تحصيلى نزد رئيس دانشگاه كلمبيا  رفتم او به من گفت كه رشته تحصيلى بسيار سختى را انتخاب كرده ام و بايد آن را تغيير دهم. اما من به او گفتم كه پيروزى يا مرگ هدف من است و رشته تحصيلى ام را تغيير نمى دهم حتى اگر مجبور باشم تا پايان عمر زندگى ام را براى رسيدن به آن مصروف دارم.»

دكتر بختيار با داشتن هفت فرزند ، پس از متارکه با همسر اولش در سن ۷۰ سالگى با بى بى توران ضرغام يك زن بختيارى ازدواج كرد و ده فرزند هم حاصل اين ازدواج بود. (سرگذشت هلن جفريز را بعد ها لاله بختيار در كتابى به نام «هلن توس: اديسه اى از آيداهو تا ايران» منتشر كرد.

سه تن از فرزندان ايشان عبارتند ار:

1-  دكتر ليلى بختيار، پزشك متخصص بيمارى هاى گوارش ، اولين فرزند ابوالقاسم بختيار، پزشك برجسته ايرانى مقيم آمريكا است.

   2-  دكتر لاله بختيار ، متخصص روان درمانى وی همجنین کتاب ها و مقاله های متعدد درباره ی « تصوف » به نگارش در آورده است.

3-  دكتر جمشيد بختيار (روانپزشک )

این سه نفر روايت و داستان زندگى پرنشيب و فراز پدر را به صورت کتابی با عنوان « ابوالقاسم توس: سفر حماسى دكتر ابوالقاسم بختيار » به یاد بود پدر به رشته تحریر درآوردند که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. در این کتاب به رویدادهای مهم و  مرتبط با ایل بختیاری نیز پرداخته شده است.

دکتر ابوالقاسم بختیار  نمونه  انسانى  بی نظیر ، بسیار فعال ، بی پروا ، دارای عقاید و برنامه های جدید ،  مقاوم  ، سختكوش و پزشكى پركار بوده است كه تا حدود نود سالگى، همچنان به طبابت و خدمت به بيماران اشتغال داشته است، از اين رو روايت و داستان زندگى او جالب و در نوع خود كم نظير است. ويژگى بارز او شوق آموختن و دانستن بوده است كه او را از بروجن به نيويورك كشانده است. در طول يك قرن پس از آن ابوالقاسم مسيرى را از دستفروشى و مغازه دارى تا معلمى و دانشجويى و پزشكى طى كرد، به معاونت آموزشى دانشكده پزشكى دانشگاه تهران رسيد و جراح ارشد شركت نفت ايران و انگليس شد.

بى شك، زندگى و تلاش بى وقفه او، براى دستيابى به مشعل پرفروغ دانش و مقاومت كم نظير ايشان در اين مسير مى تواند براى نسل جوان كشور سرمشق مناسبى باشد. روايت زندگى انسانى پرتلاش، جراحى سختكوش و خدمتگزار كه به فرهنگ و ادب ايران زمين عشق مى ورزيده و فرصت حيات را براى دانستن هرچه بيشتر مغتنم شمرده است و راستى براى يك انسان چه سعادتى از اين بالاتر واند باشد؟



برچسب‌ها: دکتر ابوالقاسم بختیار, جهانشاه صالح, رضاخان, دانش آموختگان دبيرستان البرز
نوشته شده در تاريخ سه شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک