نعمتالله گرجی (۱۳۰۵ - ۱۳۷۹) بازیگر تآتر، سینما، تلویزیون ایرانی.
زندگینامه
متولد ۱۳۰۵ در تهران - مرگ: هفدهم فروردین ماه ۱۳۷۹ به دلیل بیماری ریوی.
در جوانی به دلیل علاقه اش به نمایشهای سیاه بازی، به گروههای سیار این نمایشها پیوست و مدتی را به اجرای نمایش در شهرستانها گذراند. پس از بازگشت به تهران، در تئاترهای جامعه باربد، نصر و دهقان فعالیت کرد. بازی در مجموعههای تلویزیونی در اوایل دهه ۱۳۵۰ از جمله «قصه عشق» و «تلخ و شیرین» موجب شهرت او در این زمینه شد.
پس از انقلاب فعالیتش در این زمینه گسترده تر شد و در مجموعههای بسیاری از جمله «هزاردستان»، «شاه دزد» و «این خانه دور است» ظاهر شد.
نخستین حضورش در سینما بازی در فیلم «گردباد زندگی» (نظام فاطمی، ۱۳۴۷) بود. برخی دیگر از فیلمهای او در دهه ۱۳۵۰ عبارتند از: «کاکو»، «تپلی» (رضا میرلوحی)، «علی کنکوری» (مسعود اسداللهی)، «ممل آمریکایی» (شاپور قریب) و «گوزنها» (مسعود کیمیایی).
ماندگارترین نقش آفرینی شادروان گرجی در سالهای اخیر، بازی کوتاه ولی به یادماندنی اش در نقش باغبان در فیلم زیبای «درخت گلابی» (داریوش مهرجویی، ۱۳۷۶) بود.
چگونه فرزندان نعمت الله گرجی با دستور امام خمینی آزاد شدند؟

گاهي اوقات امام دستور آزادي برخي از زندانيان را صادر ميكردند و سيد هم طبيعتاً سمعاً و طاعتاً ميپذيرفت. يادم هست در سالهاي اوليه بعد از انقلاب سريالي از تلويزيون پخش شد كه مرحوم نعمتالله گرجي در آن نقش جالبي را بازي ميكرد. ظاهراً حضرت امام سريال را ديده و به احمدآقا گفته بودند كه: «آقاي گرجي خيلي خوب نقشش را ايفا كرد. يك روز ايشان را بخواه كه اينجا بيايد تا از او تقدير كنيم.» مرحوم حاج احمدآقا زنگ زده و آقاي گرجي را دعوت كرده بود. او هم هاج و واج مانده بود كه با من چه كار دارند؟ ايشان به دفتر امام رفته و با حالتي ميان شوخي و جدي پرسيده بود: «ميخواهند اعدامم كنند؟» احمدآقا خنديده و گفته بود: «نه! آقا ميخواهند از شما تقدير كنند.»
آقاي گرجي نزد امام رفته و امام از او تفقد كرده بودند. آقاي گرجي هم بسيار تحت تأثير قرار گرفته و به امام عرض كرده بود: «آقا! من دو تا از فرزندانم به گروهكهائي وابستگي داشتند و الان در زندانند. اگر حضرتعالي ميخواهيد به بنده لطفي بكنيد، دستور بدهيد بچههاي مرا آزاد كنند. من تعهد ميكنم كه اينها ديگر وارد هيچ گروه و دستهاي نشوند و هيچ كار خلافي هم انجام ندهند.»
امام فوراً به حاج احمدآقا دستور دادند كه بگوئيد بچههاي ايشان را آزاد كنند. حاج احمدآقا به آقاي لاجوردي زنگ زد و ايشان هم روزي را تعيين كرد كه آقاي گرجي بيايد و بچههايش را تحويل بگيرد. من هيچ وقت آن صحنه يادم نميرود كه ايشان آمد و با هيجان و وجد عجيبي آنها را برد. بعد هم ظاهراً فرزندانش به خارج از كشور رفتند.
فیلمشناسی
|
|
برچسبها: نعمتالله گرجی, مسعود كيميايي, داريوش مهرجويي, مشاهير گرجي تبار