محمدعلی فردین (15 بهمن ۱۳۰۹ در تهران متولد شد و ۱۸ فروردین ۱۳۷۹ در تهران درگذشت) بازیگر سینما و کشتیگیر ایرانی بود.
فردين داراي دوبردار به نامهاي عباس فردين(تني) و ايرج فردين (ناتني) و يک خواهر ناتني است. فردين اهل روستاي خراوات است محمد علي فردين داراي چهار فرزند (دوپسر و دو دختر )به نامهاي سعيد (۴۴ ساله) سياوش (۴۲ساله) عاطفه (۴۰ ساله)آمنه (۲۷ ساله) است و از آنها ۴ نوه دختري ونيز ۲ نوه ي پسري بجا مانده است. در ادامه بايد بگويم که فردين يک ورزشکار بود او نائب قهرمان کشتي جهان در سال ۱۳۳۳بود. او ابتدا از فوتبال شروع کرد نه به طور حرفه اي و پس از فوتبال به شنا ،ژيمناستيک وهالتر روي آورد و در پي يک اتفاق به کشتي روي آورد. او با اخذ مدرک ديپلم به سربازي رفت ودرجه دار نيروي هوايي شد و در سن ۱۸ سالگي ازدواج نمودکه تا پايان عمر ادامه داشت. بازيگر مورد علاقه والگوي هنري او ناصر ملک مطيعي بود. اوتوسط ناصر ملک مطيعي و با بازي درفيلم چشمه آب حيات وارد سينما ايران شد. فردين با بازي درفيلم هاي(فردا روشن است و فرياد نيمه شب)به کارگرداني ساموئل خاکچيان که توانست عنوان بهترين و پرفروشترين فيلم سال را ازان خود کند فردين درسال۱۳۴۱ اولين فيلمش را تهيه وخود آن را کارگرداني کرده است.است. از فيلم هاي مطرح او مي توان به فيلم ساحل انتظار به کارگراني سيامک ياسمي اشاره کرد. فردين در سال۱۳۴۳ با بازي درفيلم آقاي قرن بيستم تيپ جديدي را وارد سينما ايران کرد. فردين در سال ۱۳۴۳ با بازي در فيلم هاي چون:گنج قارون و انسان ها و مسير رودخانه لقب مرد اول سينماي ايران را بدست آورد. او در فيلم چرخ وفلک که بازسازي شده ي يک فيلم هندي(هندي آوراره به کارگرداني وبازيگري راج کاپور بود)به کارگرداني صابر رهبر بازي کرد. در سال ۱۳۴۷ فردين با استفاده از يک داستان هندي فيلم معروف و مشهور سلطان قلبها را کارگرداني وبازي کرد. از آن زمان به بعد به فردين لقب سلطان قلبها رادادند اين فيلم در جشنواره سپاس برنده جايزه بهترين فيلم وبهترين بازيگر مرد را به خود اختصاص داد. در همان سال فردين براي بازي در يک فيلم وسترن به نام وحالا روحت را به خدا بسپارکه در ايران با نام مردانه بکش به نمايش درآمد به ايتاليا رفت. نکته قابل توجه آن است که فردين در اين فيلم در کنار ستارگاني مشهوري چون:فابيوتستي واتوره ماني بازي کرد و در تيتراژ نام او بالا تر از اين ستارگان قراردارد.فردين پس از بازگشت از ايتاليا استوديويي به نام فرودين فيلم را تاسيس کرد. لازم به ذکر است که فردين صاحب استوديو داليا فيلم نيز بود. ولي هميشه فيلم ها را در فرودين فيلم تهيه مي کرد. فعالیتها
-
قهرمان وزن پنجم (۷۳ کیلو گرم) تیم ملی کشتی آزاد - قد: ۱۸۹ - وزن: ۷۸ کیلوگرم
-
برنده مدال نقره وزن پنجم مسابقات کشتی آزاد جهانی توکیو در سال ۱۳۳۳
-
همکاری با دکتر مصطفی اسکویی در هنر کده سینما و تئاتر آناهیتا ۱۳۳۷
-
صاحب استودیو فرودین فیلم
زندگی نامه
محمدعلی فردین، فرزند گلعلی فردین ۱۵بهمن ۱۳۰۹ در یک خانواده متوسط و اهل هنر به دنیا آمد. او نخستین کار سینماییاش را در فیلم دو قلوها بهعنوان بدلکارِ ناصر ملکمطیعی با چهرهای باندپیچیشده آغاز کرد و وارد سینما شد. محمدعلی فردین دیرتر در فیلم چشمه آب حیات (فیلم) بههمراه ایرج قادری که نخستین فعالبت سینمایی هر دو محسوب میشود ظاهر شد.
محمدعلی فردین با فیلم آقای قرن بیستم (فیلم) به شهرت رسید و با فیلم گنج قارون (فیلم) شهرت خود را صد چندان کرد. دستاندرکاران فیلم گنج قارون گمان میکردند که شانسی برای اکران ندارد، به همین دلیل کارگردان فیلم، سیامک یاسمی تمامی بلیطهای هفتهی نخست نمایش فیلم گنج قارون (فیلم) را خرید ولی نتیجه وارون شد، چون آغاز یک دیگرگونی در سینمای فیلمفارسی بود. محمدعلی فردین در باره نقشهایی که در فیلمهایی به سبک گنج قارون بازی میکرد احساس ناراحتی و یکنواختی میکرد و چون دلش میخواست در نقشی متفاوت از علی بیغم... ظاهر شود اقدام به ساخت فیلم جهنم+من کرد که تمامی آن در کویر ساخته میشد. او در این باره گفته است: به حدی نقشها برایم تکراری شده بود که در فیلمی به نام جهنم+من که در آن از کافه و آواز خبری نبود بازی ردم، فقط میتوانستیم یک ساعت و نیم از ساعتهای روز فیلمبرداری کنیم، در ساعات دیگر به علت گرما امکان فیلمبرداری وجود نداشت.
برخی از منتقدین محمدعلی فردین را به غرور محکوم کردهاند و دلیلشان این است که به عنوان مثال ناصر ملکمطیعی نقشهای کوچک هم بازی میکرد ولی فردین فقط نقش اول را بازی میکرد. فردین شخصیتی در سینما بود که امکان آن وجود نداشت که در نقشهای کوتاه بازی کند.
محمدعلی فردین در سال۷۷-۷۸ مصاحبهای با رضا کیانیان انجام داد که پس از مرگش منتشر در کتابِ ناصر و فردین منتشر شد. همچنین در این کتاب با ناصر ملکمطیعی نیز مصاحبه شدهاست.
تیتر روزنامهها پس از فوت فردین از زبان بازیگران سینمای ایران: جمشید مشایخی: دیگر کسی به محبوبیت او نمیرسد. مجید مظفری: نمیتوانیم نام فردین را از سینمای ایران جدا کنیم. عزتالله انتظامی: فردین محبوبتر از همیشه. ایرج راد: فردین یک پدیده بود. او مَردِ عشق بود و وفادارِ زندگی. آری، بر این مردِ خدا میتوان گریست.
جایزه
بهترین بازیگر مرد برای فیلم سلطان قلبها در جشنواره فیلم سپاس ۱۳۴۸ تهران - ايران
فیلم شناسی
کارگردان
-
بر فراز آسمانها (۱۳۵۷)
-
قرار بزرگ (۱۳۵۴)
-
قصه شب (۱۳۵۲)
-
جهنم + من (۱۳۵۱)
-
قصر زرین (۱۳۴۸)
-
سلطان قلبها (۱۳۴۷)
-
حاتم طائی (۱۳۴۵)
-
گدایان تهران (۱۳۴۵)
-
خوشگل خوشگلا (۱۳۴۴)
-
عشق و انتقام (۱۳۴۴)
-
گرگهای گرسنه (۱۳۴۱)
نویسنده
-
قصه شب (۱۳۵۲)
-
سلطان قلبها (۱۳۴۷)
-
حاتم طائی (۱۳۴۵)
-
خوشگل خوشگلا (۱۳۴۴)
-
عشق و انتقام (۱۳۴۴)
مشاور فیلمنامه
-
قرار بزرگ (۱۳۵۴)
بازیگر
-
برزخیها (۱۳۶۱) (در نقش علی فرح تاج شیراز هوابرد)
-
بر فراز آسمانها (۱۳۵۷)
-
غزل (۱۳۵۵)
-
تعصب (۱۳۵۴)
-
قرار بزرگ (۱۳۵۴)
-
جوانمرد (۱۳۵۳)
-
سلام بر عشق (۱۳۵۳)
-
شکست ناپذیر (۱۳۵۳)
-
مواظب کلات باش (۱۳۵۳)
-
ناجورها (۱۳۵۳)
-
جبار سرجوخه فراری (۱۳۵۲)
-
قصه شب (۱۳۵۲)
-
جهنم + من (۱۳۵۱)
-
ایوب (۱۳۵۰)
-
بابا شمل (۱۳۵۰)
-
راز درخت سنجد (۱۳۵۰)
-
مرد هزار لبخند (۱۳۵۰)
-
مردان خشن (۱۳۵۰)
-
میعادگاه خشم (۱۳۵۰)
-
همای سعادت (۱۳۵۰)
-
یک خوشگل و هزار مشکل (۱۳۵۰)
-
سکه شانس (۱۳۴۹)
-
کوچه مردها (۱۳۴۹)
-
مردی از جنوب شهر (۱۳۴۹)
-
یاقوت سه چشم (۱۳۴۹)
-
بهشت دور نیست (۱۳۴۸)
-
دنیای پر امید (۱۳۴۸)
-
قصر زرین (۱۳۴۸)
-
نعره طوفان (۱۳۴۸)
-
خشم کولی (۱۳۴۷)
-
سلطان قلبها (۱۳۴۷)
-
طوفان بر فراز پاترا (۱۳۴۷)
-
مردانه بکش (۱۳۴۷)
-
سلام جوان ایرانی(1345)
-
چرخ فلک (۱۳۴۶)
-
شکوه جوانمردی (۱۳۴۶)
-
طوفان نوح (۱۳۴۶)
-
امیرارسلان نامدار (۱۳۴۵)
-
جهان پهلوان (۱۳۴۵)
-
حاتم طائی (۱۳۴۵)
-
گدایان تهران (۱۳۴۵)
-
مردی از تهران (۱۳۴۵)
-
ببر کوهستان (۱۳۴۴)
-
خوشگل خوشگلا (۱۳۴۴)
-
عشق و انتقام (۱۳۴۴)
-
قهرمان قهرمانان (۱۳۴۴)
-
گنج قارون (۱۳۴۴)
-
مو طلایی شهر ما (۱۳۴۴)
-
آقای قرن بیستم (۱۳۴۳)
-
انسانها (۱۳۴۳)
-
ترانههای روستائی (۱۳۴۳)
-
جهنم زیر پای من (۱۳۴۳)
-
دهکده طلایی (۱۳۴۳)
-
مسیر رودخانه (۱۳۴۳)
-
زنها فرشتهاند (۱۳۴۲)
-
ساحل انتظار (۱۳۴۲)
-
زمین تلخ (۱۳۴۱)
-
طلای سفید (۱۳۴۱)
-
گرگهای گرسنه (۱۳۴۱)
-
بیوههای خندان (۱۳۴۰)
-
دختری فریاد میکشد (۱۳۴۰)
-
فریاد نیمه شب (۱۳۴۰)
-
فردا روشن است (۱۳۳۹)
-
چشمه آب حیات (۱۳۳۸)
-
دوقلوها (۱۳۳۸)
-
شوالیه تاریکی (۱۳۴۰)
تهیه کننده
-
بر فراز آسمانها (۱۳۵۷)
-
قرار بزرگ (۱۳۵۴)
-
قصه شب (۱۳۵۲)
-
جهنم + من (۱۳۵۱)
-
سکه شانس (۱۳۴۹)
-
خوشگل خوشگلا (۱۳۴۴)
-
گرگهای گرسنه (۱۳۴۱)
تدوین
-
قرار بزرگ (۱۳۵۴)
http://maral65.blogfa.com
عليرضا ذيحق
فردين ، قهرماني در مسير سينما
زندگي و آثار " محمدعلي فردين"
" سلطان قلبها "سي و دومين فيلم فردين بود كه در شهريور 1347 به نمايش در آمد و با آن فيلم،فردين با ارائه ي يك تيپ نو ، حذف صداي ايرج و نيز با پيش بردن يك قصه ي خوب عاطفي در مقام كارگرداني، بسياري از معادله ها را به هم ريخت . خيلي ها مي گفتند بدون صداي ايرج و ظاهر و فيزيك مرسوم فردين در فيلم هاي معروف به گنج قاروني اين فيلم از نظر تجاري شكست خواهد خورد كه چنين نشد و استقبال تماشا گران و منتقدين و تعلق يافتن جايزه ي " سپاس " به فردين در اولين دوره ي جايزه سپاس ، همچنان جايگاه اورا به عنوان يك سوپراستار بيش از پيش تحكيم بخشيد . حتي بازيگر نام آور سينما "جمشيد مشا يخي" سالها بعد در گفتگويي گفت : " موقع ديدن سلطان قلبها اشكم در آمده بود ."
فيلم " سلطان قلبها " جدا از ويژگي هاي بازيگري فردين و مهارت او در " مچ " كردن شخصيت فيلم با صاحب صدا ، نوآوري هايي نيز از نظر كارگرداني به سينماي ايران هديه كرد . ازجمله در بين صحنه ها از تكنيك " آنشنه " ، " فيد " و " ديزالو " كه سنت شده بود استفاده نشد و فردين با قيچي، صحنه ها را "كات " نمود و ارتباط يك صحنه با صحنه ي ديگر از طريق ديالوگ ايجاد شد . هرچند كه انجام اين كارهاي فني در لابراتوار باعث بالا رفتن هزينه هاي توليد فيلم مي شد و معمولا هيچ تهيه كننده اي به اين كار علاقمندي نشان نمي داد ، اوكه تهيه كننده ي فيلم هم بود بي هراس از خرج و گران تر تمام شدن كار ، تكنيك و جسارتي را را به سينما ي ايران بخشيد كه قبلا آزموده نشده بود .فردين نسبت به سينما عاطفه ي خاصي داشت و نمي خواست كه مردم به يكنواختي سينما عادت كنند . او در گفتگوهايش با" عباس بهارلو" در كتابي با نام " سينماي فردين ، به روايت محمد علي فردين " مي گويد : " هميشه مي خواستم مردم علاقمند به سينما باشند ، نه سينماي فردين . سينمايي كه دوست داشتم سينماي فردين نبود . سينماي فردين مختص مردمي بود كه فردين را دوست داشتند . روشنفكران جامعه مخالف اين سينما بودند و مخالفت شان هم از نظر من قابل قبول بود . بايد به اين سينما ايراد مي گرفتند و راهنمايي مي كردند ... مثلا "كيميايي " و " مهرجويي " كه از نظر تكنيك و كارگرداني چيزهاي زيادي به سينما دادند ، فردين را به بازي نگرفتند . اشتباهي كه نبايد انجام مي شد .. شايداگر به بازي مي گرفتند سريع تر به خواسته ي خودشان مي رسيدند . من مي گفتم نه آنقدر سليقه ي مردم را بايد به بازي گرفت كه پنجاه تا فيلم مثل " گنج قارون " ساخت و نه اينكه مردم را به كل كنار بگذاريم و فيلمي باب طبع ده دوازده داور جشنواره تهيه كنيم . "
فيلم " سلطان قلبها " كه طرح قصه ي آن از يك فيلم تركي گرفته شده وديالوگ هايش را " حبيب اله كسمايي " نوشته بود ، تيپ جديدي از مادر را نيزوارد سينما مي كند كه نمونه اش را قبلا در فيلم هاي سينما ي ايرا ن نداشتيم . ارائه يتيپي از" مادر" كه كم وبيش بدجنس بود و اما همجنان فكر مي كرد كه هر كاري مي كند بخاطر سعادت فرزندش است .
در بحث از چهره هاي مطرح كارگرداني سينما قبل از " كيميايي " و " مهرجويي " بايد به " ساموئل خاچيكيان " و " محمد علي فردين " نيز پرداخت كه كارهاي متفاوت تري را ارائه مي دادند . فردين را بخاطر آشنايي اش به رقص ، موزيك و رديف هاي موسيقي و نو آوري ها و مهارت هايش در دكوپاژ، " مچ " و كارهاي لابراتواري فيلم هايش و سامئل خاچيكيان را بخاطر بهره گيري ماهرانه از " افكت " ، "نور " و " سر و صدا " . خاچيكيان عاشق افكت بود و موقع نوشتن و دكوپاژ كردن ، مدام به اين فكر بود كه با ايجاد صداها و حركات مرموز ، به تعليق و هيجان فيلم كمك كند . در اينجا بايد تأكيد شود كه فردين در نسخه ي هندي فيلم " هماي سعادت " ، كارگرداني آهنگ هايي را كه خودش در هندوستان اجرا كرد رانيز خود به عهده داشت .
فردين بعد از " سلطان قلبها " مصمم مي شود كاراكترهايي كه ايفا مي كند كمتر شباهتي به فيلم هاي قبلي او داشته باشد . مثلا در فيلم " قصر زرين " كاراكتري زبر و زرنگ و شوخ دارد و در" جهنم + من " كه نيمي از ديالوگ هاي آن فيلم كار " احمد شاملو " بود يك تيپ و بازي متفاوت دارد كه كاملا با آنچه از فردين در اذهان بود فرق داشت . يا مثلا بازي هايش در فيلم هاي " غزل " ، " برفراز آسمانها " و " برزخي ها " كه آخرين فيلم اش شد.
فردين با تواضع خاصي كه تا آخر عمر در رفتارش داشت ديدگاه هايي را درمورد سينما و ياران سينمايي اش بيان كرده كه ذكر آنها در شناخت شخصيت فردين فوق العاده ارزشمند است . ا و مي گويد : " ...ايرج قادري را غير از بازيگري درمقام كارگرداني نيز قبول داشتم . هركارش نسبت به كار قبلي اش جهش داشت . فيلم هايش را مي ديدم .... بهروز وثوقي هنرپيشه اي بسيار قوي وخوب بود و از بازي وكارش لذت مي بردم .... آذر شيوا كه درعين حال زن فهميده اي بود و تن به هر كاري نمي داد و دوست داشت رل هاي خوب وسنگين بازي كند گاهي يك مقدار غير متعادل بود . گاهي صحنه ي فيلم برداري را ترك مي كرد و بدون كلام مي رفت و نيم ساعت بعد مي آمد . حالت بخصوصي داشت .يك دفعه مي شنيديم كه روبروي دانشگاه تهران بليت مي فروشد . مي گفت كه مي خواهد به مسؤولان وزارت فرهنگ وهنر دهن كجي كند .... در فيلم " غزل " متوجه شدم " كيميايي " بيش از آن كه فكر مي كردم به كارش تسلط دارد . خيلي با حوصله كار مي كرد . .. " علي حاتمي " وقتي كارش را شروع كرد چهار برابر خودش مي فهميد ... ظهوري در همه ي فيلم هايش كاراكتر يكنواختي داشت . يعني همان چيزي بود كه هميشه بود . بنابر اين وقتي دركنار او فرار مي گرفتم بايستي خودم را با او هماهنگ مي كردم .... ساموئل خاچيكيان مي گفت من از چوب هنرپيشه مي سازم كه به نظرم درست نيست . نبايد بيش ازحد به خود متكي بود و روي همكاري ديگران حساب نكرد .. يك موسيقي متن درست به فيلم جان مي دهد يا همين طور دوبله و صدابرداري و فيلم برداري خوب . سناريو هم كه هميشه پايه و اساس يك فيلم خوب است... من هيچ وقت دوفيلم را باهم كار نكردم . "بيك ايمانوردي " در چند سال از عمر بازيگري اش پركارتر از همه بود . بيك ايمانوردي در يك روز سه فيلم بازي مي كرد . نه احساس مسؤوليتي مي كرد و نه در كارش دقت مي كرد . خيلي اوقات داستان را نمي خواند كه بداند سرو ته آن چيست . خيلي عجيب بود . تا آدم نداند چه هست چه جوري مي تواند بازي كند . ... منوچهر وثوق بي آنكه ابايي داشته باشد ازمن تقليد مي كرد . البته هيچ وقت به روي منوچهر وثوق نياوردم . تا خودش در سال هاي اول انقلاب آن را پيش كشيد . من هم گفتم كه تقليد شما چيزي نبود كه به چشم نيايد ، ولي خوب بود كه به خودمن مي گفتيد تا ريزه كاري هاي آن را برايت مي گفتم . زيرا اگر حركا تت را كاملا از من تقليد مي كردي باز منوچهر وثوق بودي . ولي اگر از من كمك مي خواستي چيزهايي را يادت مي دادم كه كه نه فردين باشي و نه منوچهر وثوق سابق . تقليد كردن ايرادي ندارد . ما همه چيزمان ، حتي فيلم سازيمان تقليد بود . ولي اگر دراين تقليد چيز هايي از خودمان ارائه مي داديم بهتر بود ... سيامك ياسمي يكي از بزرگترين حسن هايي كه در كارش داشت اين بود كه خيلي با هوش بود و مطالب را سريع مي گرفت و با هر پيشنهادي كه كسي مطرح مي كرد و خوشش مي آمد موافقت مي كرد ... گنج قارون ، فردين و فروزان و ظهوري را به هم پيوند داد ؛ به اضافه ي آرمان . ..فيلم هاي ملك مطيعي در برهه هايي شاخص بود و طرفداران زيادي داشت و بينندگان چشم بسته به سينما مي رفتند تا فيلم هاي اورا ببينند ... ما از بسياري از آدمها يي كه حرفهاي قشنگي مي زنند عمل قشنگي نديديم براي مثال هوشنگ كاووسي ..."
فردين كه اوج هنر بازيگري خود را در فيلم هاي "بابا شمل " و " غزل " مي داند درمورد تبديل به يك چهره ي سينمايي شدن مي گويد : " آن هايي معمولا چهره ي سينمايي مي شوند كه كمتر د ر جامعه شبيه آنها ديده شود . اگر قشنگ است قشنگ ترين و اگر زشت است زشت ترين آنها . حالا اگر اين چهره يك مقدار استعداد و ذوق هم داشته باشد با دوسه فيلم ممكن است شهرت جهاني هم پيدا كند ..."
اما شايد كمتر كسي بداند كه اگر قاطي شدن نام فردين با مسائل سياسي نبود و دسيسه هاي " اشرف پهلوي " و افراد وابسته به دربار ، موفقيت او در هنر سينما حتي بيشتر از آني بود كه الآن به چشم مي آيد . او با ايمان به اينكه " جز خدا وند بزرگ هيچ كس قادر نيست محبت مردم را متوجه يك فرد نمايد و جز خدا هيچ كس نمي تواند عزت افراد را از آنها بگيرد " در اوج شهرت اش هم ، با گريز ابتذال و نه گفتن به عوامل فسادي كه در كمين اش بودند ، اجازه نداد كه گامي از اصول زندگي اش كه با مروت و جوانمردي و پايبندي به زندگي خانوادگي توأم بود ، عدول كند . به همين خاطر هم چوب آن را چنان خورد كه يك عده مأمور شدند تا در مطبو عات و محافل هنري از او به عنوان يك هنرپيشه ي مبتذل و آبگوشتي نام ببرند و خيلي هارا به او بدبين كنند . سكوت مطبوعات و نويسندگان سينمايي در يك دوره در باره ي سينماي فردين را نبايد فراموش كرد و امري عادي انگاشت . هرچند كه مردم همچنان فردين و فيلم هاي فردين را مي خواستند ، يك عده هم تلاش كردند و تاحدي هم موفق شدند كه فردين را به حاشيه برانند . ريشه ي آنها هم به دسيسه هاي " اشرف پهلوي " بر مي گشت . نقل قول هاي مستقيم فردين در اين ارتباط قابل تعمق بيشتري هستند : " ... بعد از " گنج قارون " يك سري مسائل سياسي به كارم دخالت پيدا كرد . مدتي روزنامه ها تحت عنوان فيلم هاي آبگوشتي جارو جنجال به پا كردند . من مي دانستم كه ريشه ي انتقادها و صحبت ها در كجاست ... " اشرف " خواسته بود كه مرا ببيند . با وساطت " ملوك خواجه نوري " . هر روز صبح ساعت نه و ده زنگ مي زد و من هر بار طفره مي رفتم كه امروز كار دارم و فردا فيلم برداري. بعد اصرار كه كرد گفتم به اشرف بفرماييد من زن وبچه دارم و اهل اين حرفها نيستم . كار كشيد به جاهاي باريك تر و تهديد كردند كه زن وبچه هايم را تبعيد مي كنند . باز قبول نكردم . ... تا كه موقعي مشغول كارهاي "سلطان قلبها " خانمي تلفن كرد كه جشن تولد پسرش علي است و معلوليت دارد و گريه مي كند كه بايستي در جشن تولد ش " علي بي غم " حضور داشته باشد . غروب روز بعد كادويي گرفتم و رفتم به آدرسي كه داده بود و غافل از اينكه خانه ، خانه ي خاله ي شاه است . باغ بزرگي بود . وارد خانه كه شدم فقط سه چهار تا زن ديدم و بچه اي هم وجود نداشت . نيم ساعتي گذشت . به تعداد مهمانها اضا فه مي شد ، همه زن .همراه اينها هم بچه اي نبود .تا اين كه " ملوك خواجه نوري " و دخترش " ژاله " آمدند . مي خواستم از آنجا بيرون بيايم كه نگذاشتند .ساعت ده ونيم ، يازده شب شده بود . ملوك خواجه نوري گفت كه خوب است قبل از رفتن شما اين كيك را برداريم و به بيمارستان به عيادت يكي از فاميل ها برويم كه بيمار است . رفتيم به بيمارستاني كه در ميدان تجريش بود . سوار آسانسور شديم وبه طبقه ي چهارم رفتيم . سالن و راهرو بيمارستان خلوت بود و هيچ چنبنده اي نبود . داخل يكي از اتاق ها شديم كه يك نفر روي تخت خوابيده بود و كنارش هم اشرف نشسته بود . حساب شده مرا به آنجا كشانده بودند . سلام كردم و اشرف دعوت كرد كه بنشينم . درمورد دستمزد من و بهروز وثوقي و ايرج قادري پرسيد . بعد در كمال وقاحت چيزي گفت كه نمي شود بگويم . باعصبانيت در را باز كرده و رفتم . در نيمه ي راه باز ملوك خواجه نوري مرا سوار كرد وبه خانه ي اول رساند و اتومبيلم را سوار شده و رفتم ....بعد ها باز خواجه نوري تلفن مي كرد و صدايش را كه مي شنيدم قطع مي كردم ... از اين به بعد بود كه روزنامه ها به شدت تمام به من پريدند و قصه ي فيلم هاي آبگوشتي از اين جا شروع شد ... من هجده سالم بود كه ازدواج كردم و هنوز هم با همسرم زندگي مي كنم . بعضي چيزها تو وجود و اخلاقم نبود ... وقتي گذشته ام را مرور مي كنم هيچ نقطه ي سياه و مبهمي در آن نمي بينم . براي همين احساس مي كنم كه در سينماي بعد از انقلاب به من ظلم شد . بعد از فيلم " برزخي ها " بود كه هرتهيه كننده اي اسم مرا به عنوان بازيگر در برنامه ي كاري خود مي گذاشت مي گفتند كه او نباشد . در عوض كسان ديگري بودند كه اجازه ي كار داشتند و ولي كارنامه ي خوشان و كس وكارشان پاك نبود ... خود من نه ولي تهيه كننده ها و كارگردان هاي زيادي تلاش كردند كه اجازه ي كار برايم بگيرند كه نشد .... بعد از برزخي ها مدت زيادي بيكار بودم . هنوز كار فرش فروشي و قنادي نداشتم . سرفيلم " برفراز آسمانها " كه مقارن روز هاي انقلاب مي ساختم و بعد از انقلاب اكران شد و اكرانش را متوقف كردند مقدار زيادي بدهكاري بالا آوردم و در صدد پرداخت وامي بودم كه از بانك صنايع و معادن گرفته بودم . بدهي هاي ديگري هم داشتم كه منجر به اين شد كه خانه ام را فروختم و بدهي ها را پرداخت كردم ..."
" خانم خمارلو " ، همسر فردين از آشنايي با فردين و ازدواج با او مي گويد : " فردين دوست برادرم بود و با هم ورزش مي كردند . موجب آشنايي مختصر من و فردين و پيشنهاد ازدواج از طريق برادرم شد . او بسيار سر به زير و محجوب بود و نوزده سال همين داشت .من هم هفده ساله بودم و همان سال ازدواج كرديم . چهار فرزند حاصل زندگي ماست و در مورد روابط اجتماعي و تربيت آنها بسيار جدي و سخت گير بود و دوست نداشت وارد كار هنري و سينما شوند .
بچه هايمان براي تحصيل به خارج رفتند سعيد ( متولد 1331) ،در انگلستان رشته ي اقتصاد خواند و سياوش ( متولد 1335) هم رشته ي مديريت بين الملل را در آمريكا تحصيل كرد . دختر بزرگم عاطفه ( متولد 1338) در آمريكا رشته ي هنر را خواند و دختر كوچكم آمنه ( متولد 1348) هم براي تحصيل به آمريكا رفته بود . اما فردين در مورد تربيت ايراني بچه ها و زندگي در وطن تعصب خاصي داشت و بعد از اتمام تحصيل آنها را به ايران باز گرداند . او بسيار معتقد و اخلاق گرا بود . در روابط عاطفي خيلي با محبت و صميمي و دوست داشتني بود . او عاشق سينما بود و اين سالهايي كه از حرفه ي اصلي اش دور بود به او بسيار سخت گذشت . او عاشق اين كار و عاشق مردم و علاقمندان سينما بود ."
فردين با مردم وداع مي كند و اما دوستدارانش هنوز اورا با فيلمها و خاطره هايش ياد مي كنند. چنانچه " بهروز وثوقي " نيز در گفتگويي بيان مي كند : " فردين مرد بزرگي بود و بسيار با محبت و صميمي رفتار مي كرد و مرگ او برايم سنگين و غير منتظره است ." و ايرج قادري داغ دل اش را چنين مطرح مي كند : " نيك مي دانم كه از دست رفتن هنرمند يا بازيگري چون فردين براي جامعه ي هنر و اهل سينما چه ضايعه ي بزرگ و چه فقدان عظيمي است . شادروان فردين الگوي قهرماني بود و افكار بلند و شخصيت والا يي داشت . جوانمرد بود ، با گذشت بود و به مستمندان كمك مي كرد . خدا بيامرزدش ."
« فردين» و آرزوي بازگشت به سينما
نويسنده: داوود رشيدي
آشنايي نزديك من با مرحوم «محمدعلي فردين» به بهانه ساخت فيلم سينمايي «مترسك» به كارگرداني علي حاتمي و بازي محمدعلي فردين و زهرا حاتمي و چندين روز خاطره انگيز در ساحل درياي خزر و شهر زيباي بندرانزلي شروع شد. گرچه اين فيلم ساخته نشد اما خاطرات خوب و دوستي پايدار پس از آن سفر بين ما باقي ماند. با فاصله اي بسيار كم با مرحوم محمدعلي فردين در فيلم سينمايي «جهنم به اضافه من» و سپس «ميعادگاه خشم» همبازي بودم و هر دو فيلم در حاشيه كوير. سال ها بعد و در واپسين روزهاي زندگي دوست عزيزمان «علي حاتمي» يك هفته اي در كلاردشت و دور از هياهو باهم بوديم... در كنار هم، تسلي بخش يكديگر... «فردين» با روحيه اي مقاوم سعي مي كرد فضاي ذهني ما را تغيير دهد. خاطرات تلخ و شيرين از دوران زندگي اش برايمان تعريف مي كرد، نه تلخ ها را با گلايه و ناله و نه شيرين ها را با خودنمايي و غرور. او منش و جوانمردي را با خود از دنياي ورزش آورده بود كه اين مساله با دنياي رنگارنگ و جذاب سينما و توجه بي حد مردم به او، آميخته بود.
آرزوي برگشت به سينما در كلامش نهفته بود، بدون آنكه شكايت و گلايه اي داشته باشد. چندي بعد «علي حاتمي» را از دست داديم و مدت زيادي نگذشت كه او به يار قديمي اش پيوست.
شركت بي نظير مردم در تشييع جنازه محمدعلي فردين مسوولان را بيشتر متوجه نقش چشمگير و موثر هنرمندان در جامعه كرد.محمدعلي فردين هنرمندي مردمي بود كه نزديك به دو دهه در سينماي ايران حضوري پررنگ و بدون وقفه داشت و اي كاش به آرزوي خودش كه «بازگشت به سينما» بود، مي رسيد.
وقتي مرحوم فردين مرا ديد بلند شد و با مهرباني روبوسي کرد و گفت و گفت و... گفت. تعجب کردم، خيلي تعجب کردم، چون همه فيلم هاي مرا تا آن زمان ديده و همه مقاله ها و نوشته هاي مرا خوانده بود و درباره آنها نظرات خوب و جالبي داشت.
گذشته از من، سينماي ايران را دنبال کرده و خوب خوانده بود. وقتي از پيش او برمي گشتم خجالت زده بودم، چون تا آن موقع فردين در ذهن من مترادف با آب گوشت و پياز بود. از خودم خجالت کشيده بودم. وقتي فيلم تمام شد و خانم اميري روي صحنه رفت و يکي يکي عوامل فيلم را روي صحنه خواند، براي بازارگرمي مرا آخر از همه صدا کرد. روي صحنه رفتم و در تمام مدت که مردم مرا تشويق مي کردند به ياد فردين بودم.
روي صحنه ميکروفن مي چرخيد و همه عوامل با مردم حرف مي زدند. آخر سر که ميکروفن به من رسيد به مردم سلام کردم و گفتم امشب يکي از آرزوهاي نوجواني من برآورده شد، فردين را ديدم. فردين ميان شماست، آن جا! و لژ مخصوص را نشان دادم. مردم براي او کف زدند، خيلي کف زدند، بلند شدند و به سمت جايگاه او برگشتند، او هم جلو آمد، دست تکان داد و گريه کرد. ما هم بلند شده بوديم. مردم فردين را دوست دارند. حتي بعد از اين همه سال که بازي نکرده. چرا؟
وقتي فردين به رحمت خدا رفت تشييع جنازه او غلغله بود. از جلوي ورزشگاه امجديه (شهيد شيرودي) آغاز شد. خيابان هاي اطراف هم بند آمده بود. در اصلي ورزشگاه يک دربان دارد که عاشق سينماست، همه او را مي شناسند، از قديم تا امروز. من که بعدازظهر روزهاي زوج براي دويدن به آنجا مي روم با او سلام و عليک دارم. يکي دو روز بعد از تشييع جنازه فردين او را ديدم.
گفت آن روز وقتي مردم رفتند و اينجا خلوت شد پيرزني را ديدم که کنار در اصلي نشسته و زار مي زند. به او گفتم: «ننه تو ديگه چرا اومدي؟ حالاکه مردم رفتند چرا نمي ري؟» پيرزن تعريف کرده چند سال پيش مي خواسته دخترش را شوهر بدهد، جهيزيه نداشته. به او گفته اند برو پيش فردين، فرش فروشي دارد ميدان ونک. رفته و فرش فروشي را پيدا کرده. مدتي پشت شيشه سرگردان بوده، نمي دانسته چه کند، چه بگويد، که فردين او را مي بيند.
مي بردش داخل، مي نشاندش، برايش چاي مي آورد و مي پرسد چه مي خواهد؟ پيرزن ماجراي جهيزيه را مي گويد. فردين همان جا مي فرستد يک يخچال و يک اجاق گاز براي او مي گيرند و مقداري هم پول نقد به او مي دهد و او را راهي مي کند و سفارش مي کند هر وقت مشکلي داشت به او مراجعه کند.
پيرزن براي فردين مي گريسته. همه عوامل قديمي سينما از فردين خاطراتي اين چنيني دارند. خيرش هميشه به همه رسيده.بعدها با فردين يک مصاحبه مفصل کردم که مي توانيد آن را در کتاب «ناصر و فردين» که نشر مشکي منتشر کرده و در بازار موجود است، بخوانيد. زماني که ويرايش مصاحبه تمام شد و کتاب براي چاپ رفت، فردين فوت كرد. مصاحبه زماني منتشر شد که فردين در ميان ما نبود. مي گويند اگر براي هرکس 40 نفر مومن، خدابيامرزي بگويند او مطمئنا آمرزيده مي شود. بر سر مزار فردين در قطعه هنرمندان هميشه گلِ تازه است.
برچسبها: محمدعلي فردين, غلامرضا تختي, گوگوش, بهروز وثوقي
