بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..
حسنعلی نخودکی اصفهانی
عالم معاصر شیعه
 
حسنعلی نخودکی اصفهانی
نام: حسنعلی اصفهانی
عنوان: شیخ
زادروز: نیمه ذیقعده ۱۲۷۹ هجری قمری
مرگ: ۱۷ شعبان ۱۳۶۱ هجری قمری
 
محل دفن: صحن عتیق مشهد الرضا
تبار: ایرانی ایران
منطقه: محلهٔ جهانبارهٔ اصفهان
مذهب: شیعه
زمینه‌های فعالیت: عرفان - علوم دینی - طب اسلامی
ایده‌های قابل‌ذکر: تهجد و شب زنده داری - مراعات احترام سادات و ائمه اطهار - نماز اول وقت
آثار: این عارف وارسته با وجود اجازه اجتهاد، از ارائه رساله عملیه خودداری نمود
تأثیرپذیران: شیخ محمود حلبی، سید عبد الأعلى سبزواری
تأثیرگذاران: مرتضی طالقانی، محمد صادق تخته‌فولادی،آخوند خراسانی، سید محمد فشارکی

شیخ حسنعلی اصفهانی (مقدادی اصفهانی) که به خاطر سکونت سالهای پایانی عمر در روستایی بنام نخودک در نزدیکی مشهد، مشهور بهشیخ حسنعلی نخودکی بود، (زاده: ۱۲۴۱ اصفهان - درگذشت: ۷ شهریور ۱۳۲۱هجری شمسی، مشهد) فقیه، فیلسوف و از عرفاً و اخلاقیون بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است. شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی (نخودکی) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی، در خانواده‌ای مذهبی متولد شد.

پدر

خاندان وی به قولی از نسل مقداد است از این رو فامیل مقدادی در این خاندان به کار گرفته می شودو بنابر قولی از فرزندش علی مقدادی اصفهانی در کتاب نشان از بی نشانها برای شیخ حسنعلی اصفهانی از راه مکاشفات باطنی ثابت شده بود که از نسل فاطمهٔ زهرا است. پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می‌کرد و آنچه عاید او می‌شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می‌کرد و نیم دیگر را به سادات و نسل فاطمه زهرا اختصاص می‌داد.

تولد

حسنعلی در سال ۱۲۷۹ قمری در اصفهان متولد شد و بر اثر برخوردی بامحمد صادق تخت فولادی وارد عالم عرفان شد.

خود حسنعلی اصفهانی نقل کرد: «بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرّف شدم. در این اثناء کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد فرمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بیدرنگ خوردم. پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی‌دانستی که روزه ات با خوردن نبات باطل می‌گردد. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم. استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت بهر کجا که باید می‌رسیدی رسیدی.»

تحصیلات

حسنعلی اصفهانی از آغاز نوجوانی خود، به کسب دانش و تحصیل علوم مختلف مشغول شد، خواندن و نوشتن و همچنین زبان وادبیات عرب را در اصفهان فرا گرفت و در همین شهر، نزد استادان بزرگ زمان، به اکتساب فقه و اصول و منطق و فلسفه و حِکمپرداخت.

وی فقه و فلسفه را از آخوند ملا محمد کاشانی آموخت. همچنین فلسفه و حکمت را از جهانگیرخان و تفسیر قرآن مجید را از محضر درس حاجی سید سینا پسر سید جعفر کشفی و چند تن دیگر از علماء عصر آموخت. سپس برای تکمیل معارف به نجف اشرف و به کنار مرقد علی بن ابی‌طالب رفت. در این شهر، از جلسات درس حاجی سید محمد فشارکی و حاجی سید مرتضی کشمیری و ملا اسماعیل قره باغی استفاده می‌کرد. او علاوه بر علوم معارفی و عرفانی در اصفهان و نجف دروس فقه، اصول و فلسفه را از افرادی چون جهانگیر خان قشقایی، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و سید محمد فشارکی فراگرفت.

شیخ حسنعلی نخودکی در نجف هم حجره‌ای سید حسن مدرس بود. از دوستان او می‌توان به شیخ محمد بهاری و سید حسین طباطبایی بروجردی اشاره کرد.

فرزند

شیخ علی مقدادی اصفهانی از نویسندگان شیعی معاصر در اسفند سال ۱۳۸۸ در تهران درگذشت و در خراسان دفن شد. شیخعلی مقدادی اصفهانی شرح‌حال پدرش را در کتاب نشان از بی نشان‌ها آورده‌است.

دوران تدریس

نخودکی اصفهانی بر علوم غریبه احاطه داشت و شاگردانی مانند سید عبدالاعلی سبزواری و محمود حلبی را در این رشته تربیت کرد. او در سال ۱۳۲۱ هجری شمسی درگذشت و در مشهد در حرم علی بن موسی‌الرضا دفن گردید. مشهور است که او زمان وفات و محل دفن خویش را قبل از مرگ به نزدیکانش اعلام نموده بود.

اجازه روایت

آیت الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی چنان‌که از کتاب الاجازه الکبیره و المسلسلات بر می‌آید از نخودکی اجازه نقل روایت دارد. دستخط شیخ حسنعلی نخودکی در کتاب المسلسلات آمده است.

درگذشت

وی در ۱۷ شعبان ۱۳۲۱ شمسی از دنیا رفت و در مشهد صحن انقلاب اسلامی دفن شد.

----------------------------------------

به مناسبت هفتاد و چهارمین سالروز وفات شیخ حسنعلی نخودکی(ره)‌

نوجوانی که قبل از سن تکلیف عارف شد/ ۱۴ توصیه اخلاقی شیخ نخودکی

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، هفدهم شعبان سال 1361 هجری قمری در جوار بارگاه مطهر و منور حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بزرگ عارف شیعی شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی دعوت حق را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

به مناسبت سالروز وفات این عارف بالله در ادامه به بازخوانی اجمالی زندگانی شیخ نخودکی همراه با دو نمونه از کرامات ایشان می‌پردازیم:

شیخ حسنعلی فرزند علی‌اکبر مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی اصفهانی، فقیه، عارف، زاهد و صاحب کرامات فراوان، در سال 1279 در نیمه ماه ذی‌‌القعده در خانواده‌‌ای متدین و متقی چشم به جهان گشود.

پدرش، مرحوم ملاعلی‌اکبر، مردی متقی و پرهیزگار و معاشر و دوستدار اهل علم و ملازم مردان حق و عارفان بزرگی همچون حاج محمدصادق تخت پولادی بود، او بر اثر مشاهده کراماتی از حاج محمدصادق در مورد همسرش و افزایش شیر در سینه او تا آخر عمرش از ارادتمندان ویژه مرحوم حاجی محمدصادق شد و مدت  22 سال در خدمت او بود و شب‌های دوشنبه و جمعه نزد او می‌‌رفت و در تخت پولاد با او به عبادت و ریاضت می‌‌پرداخت.

پدر حسنعلی نیمی از آنچه که از راه کسب و کار به دست می‌‌آورد، در اختیار حاج محمدصادق می‌گذاشت و به همراه او به فقرا و مستمندان کمک می‌رساند.

شیخ حسنعلی اصفهانی، سیر تهذیب روح و روان را از همان کودکی و به همت پدر خویش آغاز کرد، پدرش، ملاعلی‌اکبر، حسنعلی را از همان کودکی در هر سحرگاه بیدار و او را به نماز، دعا، راز و نیاز و یاد خدا آشنا می‌کرد، وی تا یازده سالگی در خدمت حاجی محمدصادق تخت پولادی بود و از او دستور می‌گرفت، آن مرد خدا، او را به نماز، روزه و انجام مستحبات و نوافل شب آشنا کرد.

او بیشتر شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماند و از پانزده سالگی تا پایان عمر پر برکتش، هر ساله ماه رجب و شعبان و رمضان و ایام البیض هر ماه را روزه‌دار بود.

*توصیه‌های چهارده‌گانه شیخ نخودکی

1- آنکه نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آن‌ها به جای آوری.

2- آنکه در انجام حوائج مردم، هر قدر که می‌توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست،‌ زیرا اگر بنده خدا در راه حق گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود.

3- آنکه سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هرچه داری، ‌در راه ایشان خرج و صرف کنی و از فقر در این کار پروا نکنی، اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه‌ای نیست.

4- از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز پیشه خود ساز.

5- به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وا رهی.

6- بدان ‌که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می‌شود و به عکس، اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می‌بخشد.

7- بدان ‌که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به رسول‌اکرم(ص) است.

8- عمده نظر در دو مطلب است: یکی غذای حلال، دوم توجه در نماز و اصلاح آن، اگر این دو درست باشد، باقی درست است. عمده هم حقیر، اصلاح قلب است و ذکر «یا حی و یا قیوم» سحرگاه برای همین است.

9- بین‌الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکی اذکار و تسبیح، دیگر ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بوده‌اید، شکری کنید و اگر خدای نکرده ابتلا به معصیتی یافته‌اید، استغفار کنید.

10- دیگر آنکه هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شب‌ها قدری در بی‌اعتباری دنیا و انقلاب آن فکر کنید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک می‌کند.

11- در مورد ذکر، در آغاز چند صلوات فرستاده و دل را حاضر کنید و بعد مشغول ذکر شوید.

12-برای توفیق تهجد و گشایش در کار؛ هر صبح از تلاوت قرآن مجید مخصوصاً یس غفلت نکن.

13- حرارتی که بر اثر مصاحبت با مردان بد و شرور در مزاج آدمی پدید می‌آید، جز به‌ وسیله سردی و برودت مصاحبت با نیکان و مردم صالح زایل نمی‌شود.

14- بزرگان خیلی بر احتراز از مجالست با منکران تأکید دارند و گفته‌اند ضرری که یک وسوسه به وجود می‌آورد، در طول سال‌های دراز ممکن نیست بتوان آن را رفع کرد.

شیخ حسنعلی نخودکی دو ماه قبل از رحلتش، اطرافیان و فرزندش را از روز مرگش آگاه کرد و حتی یک بار قبل از تاریخ فوت، روح بلندش از بدن خارج شد، اما با توسل به امام علی بن موسی الرضا(ع)، برای انجام برخی وصایا دوباره حیات ظاهر یافت.

پیکر مطهرش در صحن عتیق، کنار ایوان عباسی در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) به خاک سپرده شده است.

 ------------------------------------------

توصیه شیخ نخودکی اصفهانی به زائری که از امام رضا(ع) حاجت داشت

محمدمهدی تاج لنگرودی از شاگردان فرزند شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در برنامه ضیافت بیان داشت: کراماتی که در رابطه با شیخ شنیده می‌شود و همگان می‌دیدند به دلیل تقوایی بوده است که همیشه در حفظ آن کوشید.

به گزارش خبرگزاری مهر، حجت‌الاسلام محمد مهدی تاج لنگرودی از شاگردان فرزند شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در برنامه ضیافت شبکه قرآن سیما به بیان ابعاد علمی و شخصیتی این استاد اخلاق و عرفان اسلامی پرداخت.

گزارشی کوتاه از این برنامه را با هم می خوانیم:

ایشان در ده ای به نام نخودک زندگی می‌کرد، به همین دلیل به آقای نخودکی مشهور شده‌اند، جالب این است که گاهی می دیدم که برخی از خانم‌ها بر مزار ایشان نخود پخش می‌کنند در صورتی که همان طور که اشاره کردم نخودک شهرتی بوده که به دلیل محل تولد به ایشان داده شده است.

شیخ حسنعلی در سال ۱۲۴۲ شمسی متولد شد و ۱۷ شعبان ۱۳۲۱ شمسی هم از دنیا رفتند. کراماتی که در رابطه با ایشان شنیده می‌شود و همگان می‌دیدند به دلیل تقوایی بوده است که داشته‌‌اند. به طور یقین هیچ کس بدون زحمت نمی‌تواند عالم شود و یا به چنین درجاتی برسد، گفته می‌شود فردی از طلاب خدمت حضرت ابالفضل العباس(ع) در حرم ایشان می‌رسد و از آقا می خواهد که بدون درس خواندن و تحصیل به درجاتی بالا برسد، در عالم رؤیا می بیند که آقا به این طلبه می‌فرماید لیس للانسان الا ما سعی. پس بدون زحمت کسی مانند شیخ حسنعلی اصفهانی به چنین درجاتی نمی‌رسید.

آقایی به نام قطب در مشهد بودند که واعظ بودند و من در زمانی که ایشان پیر بودند به خدمتشان رسیدم، همین طور که در نزد ایشان نشسته بودیم بحث و گفتگو به سمت آقای نخودکی رفت، این آقا تعریف می‌کردند که دختر خانمی مریض شد و بیماری به اندازه سه ماه طول کشید و هیچ پزشکی نتوانست این دختر را درمان کند، در نهایت به او گفتند که معطل نمان و برو نزد شیخ حسنعلی نخودکی. اگر چاره‌ای باقی مانده باشد او انجام می‌دهد، برادر این دختر خدمت شیخ رسید و جریان را تعریف کرد، مرحوم شیخ نصف استکان آب به او داد و گفت این را به خواهرت بده، همین که این دختر آب را نوشید حالش خوب شد.

سه ماه این دختر حالش کاملا خوب شده بود اما دوباره بعد از سه ماه سرش درد گرفت، برادر دوباره به هدف دیدن شیخ به در خانه ایشان رفت، اما آقای نخودکی در منزل نبودند، گفتند که آقا به حرم امام(ع) رفته‌اند. این فرد به حرم رفت و آقا را در بست پایین دید و گفت آقا خواهرم سردرد دارند، مرحوم شیخ گفتند بگذارید من به حرم بروم و آن‌جا برای خواهرتان دعا کنم. هر دو با هم به داخل حرم رفتند، آقا بعد از مدتی به آن برادر گفتند، آقا خواهر شما فوت کرده‌ است. برادر گفت مگر ممکن است خواهرم فقط سردرد داشت. شیخ گفتند من خدمت امام رضا(ع) اجازه خواستم تا برای ایشان دعا کنم. امام رضا(ع) فرمودند خواهر شما فوت کرده است و روحش را به ایشان عرضه کرده‌اند و به بالا برده‌اند.

من خودم همیشه برای حل مشکلات خود با اجازه پسرشان آشیخ علی مقدادی به شیخ متوسل می‌شوم و ختم قرآنی نذر ایشان می‌کردم و گاهی نیز نتیجه گرفته‌ام. آشیخ علی مقدادی فرزند ایشان که ۴ سال پیش نیز فوت کردند مطالب زیادی را از پدر خود برایم نقل کردند. از جمله این که در قم و در زمان آشیخ عبدالکریم حائری، آقایی بود به نام شیخ ابراهیم ترک که این آقا سالی یک بار به مشهد سفر می‌کرد و سه ماه آن جا می ماند.

یک بار که به مشهد رفت موقع برگشت کرایه ماشین و پول سوغات نداشت. با خودش فکر کرد که باید برای به دست آوردن این مقدار پول چه کنم؟ بهتر است که بروم پیش استاندار مشهد و برای او و در وصفش شعری بخوانم و پولی به دست بیاورم. بعد که نزدیک به استانداری شد با خود گفت وقتی امام رضا(ع) اینجا هستند چه طور ممکن است که من راضی شوم در مدح کس دیگری شعر بخوانم، پشیمان شد و برگشت.

آمد در حرم و زیارتنامه خواند و عرض ادب کرد و احتیاجش را گفت که من ۶۰ تومان کرایه ماشین و ۶۰ تومان نیز برای سوغات می‌خواهم. هر چه نیازش را مطرح کرد جوابی نگرفت دوباره درخواست کرد باز هم نتیجه‌ای به دست نیاورد. تا در آخر به امام رضا(ع) عرض کرد آقا کاش من این اشعار را برای استاندار می‌گفتم. داشت از حرم بیرون می آمد که دید شیخی تند تند به سمت او می‌آید به او که رسید مبلغ را به او داد و گفت این پول را بگیر اما دیگر هرگز با امام رضا(ع) گستاخانه صحبت نکن. هم پول را گرفت و دید ۱۲۰ تومان در پاکت است. آقا شیخ رفت و آن مرد از یکی از خدام پرسید که این آقا شیخ چه کسی است؟ خادم گفت، ایشان آقا شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی است که با امام رضا(ع) ارتباط مستقیم دارند.

http://www.mehrnews.com/news/2856881/%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%AE-%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D8%A7%D8%A6%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9-%D8%AD%D8%A7%D8%AC%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA

-----------------------

حکایات و کراماتی از مرحوم حسنعلی نخودکی اصفهانی

به خاطر دارم که شخصي بنام « صنيعي » از اهل اصفهان که رياست اداره تلفن مشهد را نيز به عهده داشت، براي من حکايت کرد که 
وقتي به درد پا مبتلا شدم و به ارشاد و به اتفاق دو تن از دوستانم به نامهاي حسن روستائي و شاهزاده دولتشاهي به خدمت مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني رحمة الله عليه رفتم تا توجهي فرمايند و از آن درد خلاص گردم، چون به خانه او رفتم، ديدم که در اطاق گِلي و بر روي تخت پوست و زيلويي نشسته است 
در دلم گذشت که شايد اين مرد نيز با اين ظواهر، تدليس مي کند. پس از شنيدن حاجتم، فرمود تا دو روز ديگر به خدمتش برسم

روز موعود رسيد و بنا به وعده آنجا رفتم وليکن در دل من همچنان خلجاني بود. چون به خدمتش نشستم، نظر عميقي در من افکند که ناگهان خود را در شهر اراک که مدتي محل سکونتم بود، يافتم .
در آن وقت نيز پسرم در آن شهر ساکن بود. يکسره به خانه او رفتم، ولي به من گفتند: فرزند تو چندي است که از اينجا به جاي ديگر منتقل شده است و نشاني محل جديد او را به من دادند. به سوي آن نشاني جديد راه افتادم و در راه با تني چند از دوستان مصادف شدم که قرار گذاشتند همان شب به ديدن من بيايند .
چون به در منزل فرزندم رسيدم و در را به صدا درآوردم، خادمه يي در را بگشود، چون خواستم که به درون بروم، ناگهان صداي مرحوم شيخ مرا به خود آورد، ديدم غرق عرق شده و خسته و کوفته ام .
آنگاه دستوري از دعا و دوا به من مرحمت فرمود، ولي پيوسته در انديشه بودم که اين چگونه سير و سياحتي بود که کردم؟ پس از چند روز، نامه يي گله آميز از پسرم رسيد که چه شد به اراک و تا در خانه ما آمدي، ولي داخل نشده و بازگشتي و چرا با دوستانت که در راه، قرار ملاقات نهاده بودي، و شب به ديدار تو آمده بودند، تخلّف وعده کردي؟ 
و در پايان آدرس منزل خود را، در همان محل داده بود که من در آن مکاشفه و سياحت به آنجا رفته بودم 

نبات متبرک

مسئول چراغهاي آستانه مقدس حضرت رضا عليه السلام ( در آن دوران ) نقل کرده است 
آقاي دولتشاهي رئيس تشريفات آستانه، مدتي مرا از کار برکنار کرده بود، روزي در صحن مطّهر خدمت مرحوم حاج شيخحسنعلي(ره) رسيدم و از حال خود به او شمّه اي عرض کردم. نباتي مرحمت فرمود که در چاي به دولتشاهي بخورانم. گفتم: اينکار براي من ميسر نيست 
فرمودند: تو برو خواهي توانست، بيدرنگ به دفتر تشريفات رفتم. پيشخدمت مخصوص دولتشاهي بدون مقدمه به من اظهار کرد: اگر مي خواهي چيزي به « آقا» بخوراني، هم اکنون وقت آن است 
من نبات را به وي دادم، در چاي ريخت و نزد «آقا» بردم. از دفتر به صحن آمدم. چند لحظه نگذشته بود که دولتشاهي مرا نزد خود احضار کرد و کار سابقم را مجدداً به من واگذاشت 

خلاصي از ناامني

مرحوم سيد ابوالقاسم هندي، نقل کرد که 
در خدمت حاج شيخ به کوه « معجوني» از کوهپايه هاي مشهد رفته بوديم. در آن هنگام مردي ياغي به نام « محمد قوش آبادي» که موجب ناامني آن نواحي گرديده بود از کناره کوه پديدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنيد، کشته خواهيد شد 
مرحوم حاج شيخ به من فرمودند: وضو داري؟ عرض کردم: آري. دست مرا گرفتند و گفتند: که چشم خود را ببند 
پس از چند ثانيه که بيش از دو سه قدم راه نرفته بوديم، فرمودند: باز کن، چون چشم گشودم، ديدم، که نزديک دروازه شهريم 
بعد از ظهر آن روز، به خدمتش رفتم، کاسه بزرگي پر از گياه، در کنار اطاق بود. از من پرسيدند: در اين کاسه چيست؟ 
عرض کردم: نميدانم و در جواب ديگر پرسشهايشان نيز اظهار بي اطلاعي کردم. آنگاه فرمودند: قضيه صبح را با کسي در ميان نگذاشتي؟ گفتم: خير، فرمودند: خوبست تو زبانت را در اختيار داري بدان که تا من زنده ام، از آن ماجرا سخني مگو و گرنه موجب مرگ خود خواهي شد 

تأثير نام شيخ

و نيز همان سيد نقل مي کرد 
روزي مرحوم حاج شيخ به من دستور داد که به شهر تربت بروم و شب را در کوه « بيجک صلوة » بمانم و پيش از طلوع آفتاب، مقداري معين از علفي که نشاني آنرا داده بودند بچينم و با خود بياورم .
طبق دستور به تربت رفتم. اهالي مرا از ماندن شب در آن کوه منع کردند و گفتند: در اين کوه، ارواحي هستند و به اشخاصي که در آنجا بخوابند، آسيب خواهند رسانيد 
اما من به گفته آنها ترتيب اثر ندادم و به آن کوه رفتم هنگام غروب که فرا رسيد، سر و صداي فراواني به گوشم خورد، مرکب خود را ديدم که آرام نمي گيرد و مانند آن است که از کسي فرار مي کند، ناگهان فرياد زدم: من فرستاده حاج شيخ حسنعلي اصفهاني هستم، اگر به من آسيبي برسانيد، شکايت شما را به او خواهم برد 
با اين جمله، سر و صداها تمام شد و به من هم صدمه اي نرسيد. خلاصه، شب را در کوه خوابيدم و پيش از آفتاب، علفها را بر طبق نشاني و بمقدار معين چيدم ولي در همين وقت به اين انديشه افتادم که خوب است مقداري هم براي خود بچينم، بي شک روزي مرا به کار خواهد آمد 
به محض آنکه خواستم فکر خود را عملي کنم، ناگاه ديدم که سنگهاي عظيمي از بالاي کوه سرازير شد، چهار پاي من افسار خود را پاره کرد که فرار کند، آنرا گرفتم و استوارتر بستم، باز فکر کردم که شايد حرکت سنگها امري طبيعي بوده است 
خواستم مجدداً به چيدن آن گياه بپردازم که ديدم باز سنگها شروع بغلطيدن کرد اين بار فهميدم که اين ماجرا امري طبيعي نيست در نتيجه از آن کار صرف نظر کردم و به مشهد بازگشتم و خدمت حاج شيخ رسيدم. حاج شيخ چون مرا ديدند فرمودند :
تو را چه به اين فضوليها؟ چرا مي خواستي بيش از حديکه دستور داده بودم از آن گياه بچيني؟
آنوقت بود که متوجه شدم آن مرد بزرگ در طول انجام مأموريتم همواره مراقب حال و کار من بوده است
 

باقی این کرامات در آدرس 

http://www.menk-iraj.com/keramat.htm


برچسب‌ها: شیخ حسنعلی نخودکی, آیت‌الله محمدمهدی تاج لنگرودی, ملا محمد کاظم خراسانی, مراجع دینی شیعه
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۵ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک