| اابراهیم پورداوود (زادهٔ ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت - مرگ ۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران) ایرانشناس معاصر، اوستاشناس، نخستین مترجم فارسیاوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران بود. |
|---|
زندگی
نام پدرش داوود بود و در ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ ش (۲۸ جمادیالاولی ۱۳۰۳ ق) در رشت، در محلهٔ سبزهمیدان در خانوادهای ملاّک و بازرگان به دنیا آمد. در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست. سپس تحصیلات مقدماتیفارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت به مدیریت سید عبدالرحیم خلخالی انجام داد. زمانی که در مدرسهٔ حاجیمیرزاحسن در سلک طلاب درس میآموخت، به مرثیهگویی پرداخت و دوستانش به وی تخلص «لسان» دادند. در ۱۲۸۴ ش، در ۲۰ سالگی، به همراه برادر و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسینخان سلطانالفلاسفه بهره برد.
در سال ۱۲۸۷ از راه قم، سلطانآباد (اراک امروزی)، کرمانشاه، بغداد و حلب به لبنان رفت. در بیروت در مدرسهٔ لوئیک به فراگرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت و در همانجا نام پورداوود را بر خود نهاد (برادرانش نامهای داوودزاده و داوودی را برگزیدند). پس از دو سال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت بازگشت و پس از مدتی در شهریور ۱۲۸۹ راهی فرانسه شد. در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی ۱۳۷۷) آشنا شد. سپس به ایران بازگشت و پس از اقامتی کوتاه در رشت، در رمضان ۱۳۲۸، از راه باکو و وین به فرانسه رهسپار شد و نخست در دبیرستان شهر بووه نامنویسی و خود را برای ورود به دانشکده حقوق آماده کرد، آنگاه در رشته حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و از محضر درس شارل ژید و پلانول استفاده کرد.
در جمادیالاولی ۱۳۳۲ با یاری محمد قزوینی نشریه ایرانشهر را منتشر ساخت که در شعبان همان سال، پس از نشر سه شماره آن و آغاز جنگ جهانی اول، تعطیل شد. شش ماه نخست از دوره جنگ را در پاریس به سر برد، ولی بر اثر شور جوانی و میهندوستی و تبلیغات آلمانی، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در ۱۳۳۳ به بغداد رفت و در ۲۹ رمضان همان سال تا ۲۹ جمادیالاولای سال بعد به یاری محمدعلی جمالزاده روزنامه رستخیز را منتشر کرد. با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوتالعماره، پورداوود راهی کرمانشاه شد و چند ماهی آنجا ماند؛ و چون آن شهر به دست روسها افتاد، شبانه به قصر شیرین رفت و به بغداد بازگشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار رستخیز جلوگیری کردند. ناگزیر وی از آنجا به حلب و سپس به استانبول رفت و چون در آنجا از خروج او ممانعت کردند پس از مدتی به قصد اقامت در سوئیس، از راه بالکان به برلین رفت. آلمانیها نیز از خروج وی از کشورشان ممانعت کردند و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند.
در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه برلین، و سپس در دانشکدهٔ ارلانگن به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت. در آنجا با سید حسن تقیزاده آشنا شد و در نشر مجلهٔ کاوه با او همکاری کرد. همکاری با تقیزاده و نیز با محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشهٔ او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارهٔ ایران باستان علاقهمند ساخت. در شهریور ۱۲۹۹ با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد. پورداوود در ۱۳۰۳ به همراه خانواده به ایران بازگشت. در مهر ۱۳۰۴ به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت و دو سال و نیم در آنجا ماند و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی دربارهٔ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش بهرام، پیشوایاندین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد.
در ۱۳۱۱ به دنبال درخواست رابیندرانات تاگور از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران باستان به هند رفت و در دانشگاه ویسوبهارتی به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۲ در هفتمین کنگرهٔ شرقی هند در گروه اوستاشناسی عضویت یافت و ریاست شعبهٔ عربی - پارسی را نیز به عهده داشت و خطابهای با عنوان «مراجعاتی چند دربارهٔ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد. زرتشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن میگویند و بجز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدهند، از پورداوود دعوت کردند و او پس از خاورشناس آمریکایی، جکسن، خاورشناس آلمانی هاوگ، و بانوی خاورشناس فرانسوی منان، چهارمین غیرزردشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت میشد.
در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت. سرانجام در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشکدهٔ حقوق و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۷ عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد. به مناسبت شصتمین سال تولد پورداوود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیتهای کشور برپا گردید و به همین مناسبت در شانزدهم مهر ۱۳۲۵ یادنامهای در دو مجلد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی با مقالهای مفصل ازمحمد معین دربارهٔ پورداوود و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبانهای بیگانه.
پورداوود به سبب مقام بلند علمی به عنوان نمایندهٔ دانشگاه تهران به بسیاری از کنگرههای فرهنگی و ادبی دعوت میشد و از اعضای اصلی بسیاری از انجمنها و مؤسسههای ادبی و فرهنگی بود و به احترام وی محافل بزرگ داشت بسیاری برگزار میشد. وی مدت ۴ سال ریاست انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را برعهده داشت و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانهٔ بزرگ پهلوی بود. در ۶ مهر ۱۳۲۴ پورداوود انجمن ایرانشناسی را دایر کرد که تنها انجمن غیردولتی آن زمان بود. در ۱۳۳۹ به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران به همراه استادانی چون سعید نفیسی، محمد معین و مجتبیٰ مینوی در بیست و پنجمین کنگرهٔ خاورشناسان که در مسکو تشکیل شده بود شرکت جُست و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد.
پورداوود در ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و در ۱۳۴۶ عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد. از زمان بازنشستگی به بعد، اوقات خود را به مطالعه و پژوهش گذراند و کمتر در مجامع دیده شد و سرانجام در بامداد ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت و با تشریفات بسیار در رشت، در آرامگاه خانوادگی خود به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی مجالس بزرگ داشت و یادبود بسیاری در کشورهای آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهرهای مختلف ایران از جمله در تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگزار شد و بزرگان علم و ادب از دانش، بزرگواری، خدمات علمی و تلاشهای این دانشمند در شناساندن فرهنگ ایران باستان تجلیل کردند.
پیرامون روش کار و اثرگذاری او
پورداوود را بنیادگذار ایرانشناسی در سرزمین ایران، و زندهکنندهٔ فرهنگ و زبانهای ایران باستان دانستهاند. وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقهمند بود و چون به سن رشد رسید، مطالعهٔ کتابهایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعهٔ کتابهای دیگر ترجیح داد و به خصوص کتابهای مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد و سالهای دراز در اینباره به تحقیق پرداخت (پورداود، مقدمه بر یشتها، ۱۱–۱۲) و با آگاهی وسیعی که از زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی و دیگر زبانهای کهن داشت، تمام کتابهای مربوط به ایران قدیم را - که به زبانهای گوناگون نوشته شده بود - در کتابخانهٔ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایرانشناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر،براون، میتووخ، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمیکرد. بر اثر کوششهای پیگیر او ایرانیان میتوانند اوستا را به زبان فارسی سادهٔ امروزی مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حِکم، معتقدات دینی، روایتهای تاریخی و اساطیری نیاکان خود آگاه شوند. خدمت بزرگ او دربارهٔ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شدهاست که گروته و راولینسون در قرن نوزدهم نسبت به کشف الفبای میخی کردند و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی آگاه ساختند.
ترجمه و گزارش اوستا برجستهترین اثر پورداوود به شمار میرود. با در نظر گرفتن سیاق عبارتهای اوستایی و دور بودن آنها از شیوهٔ زبان فارسی امروز و نیز با توجه به متن مشکل و پر از ابهام اوستای نخستین، اهمیت کار پورداوود روشن میشود. او میکوشید ترجمهای روان از اوستا به دست دهد و بدون آنکه از حدود قواعد زبان فارسی دور شود، با استفاده از واژههای کهن، ترکیباتی رسا و خوشآهنگ پدید آورد. امتیاز دیگر کار او مقدمه و توضیحاتی است که برای هر یک از بخشهای اوستا نگاشتهاست. این مجموعه علاوه بر تفسیر و ترجمه، لغتنامهٔ بزرگی در ریشهشناسی واژههای ایرانی نیز هست و از بهترین مآخذ برای پی بردن به فرهنگ ایران باستان بهشمار میآید.
پورداوود در تحقیقات خود روش دانشمندان آلمانی را به کار میبست و به خصوص از نظر نشان دادن مراجع متعدد و حواشی بسیار، تحت تأثیر آنان بود و نزد ایرانشناسان جهان مقامی والا داشت. او به سبب احاطه کامل به زبانهای آلمانی و فرانسوی و دانستن زبانهای عربی و انگلیسی، و در پیروی از روش تحقیق اروپاییان در میان معاصران خود کمنظیر بود. دقت وسواسگونه در ذکر منابع، به کار بردن جملههای کوتاه و کامل، پرهیز از تصنع، سادگی، گنجاندن معانی بسیار در عبارتهای مختصر، دوری از تکرار و پرهیز از اطناب از ویژگیهای مهم وی در کار تألیف و ترجمه بهشمار میآید. پورداوود از واژهسازیهای نابهنجار و نامربوط پرهیز میکرد و اصراری در به کار بردن الفاظ عربی نداشت و آنها را ساخته ایرانیان و جزو گنجینه زبان فارسی میدانست. پافشاری او در پارسیگویی در نظر برخی رنگوبوی تعصب داشت و میپنداشتند با زبان عربی دشمنی دارد. پورداوود در طول سالها معلمی خود، شاگردان فراوانی تربیت کرد که هریک خود معلمان و محققان نامدار در عرصهٔ ادب و فرهنگ ایران شمرده میشوند و از آن میان محمد معین، محمد مقدم، بهرام فرهوشی، احسان یارشاطر وجلیل دوستخواه بیش از دیگران شناختهشده هستند.
آثار
بخشهای مختلف مجموعهٔ گزارش اوستا
- گاتها (بمبئی، ۱۳۰۵)، نخستین بخش از اوستاست که جزو مجموعهٔ یسنا به شمار میآید و توسط انجمن زردشتیان ایرانی بمبئی و ایران لیگ چاپ شده، و به دستیاری دینشاه ایرانی به دو زبان پارسی و انگلیسی فراهم آمدهاست.
- یشتها (بمبئی، ۱۳۰۷)، بخش نخستین مجموعهٔ یسناست و دیباچهٔ آن به دستیاری دینشاه ایرانی به انگلیسی ترجمه شدهاست.
- یشتها (بمبئی، ۱۳۱۰)، بخش دوم از مجموعهٔ یشت هاست.
- خردهاوستا (بمبئی، ۱۳۱۰)، گزارش و ترجمهٔ آخرین بخش اوستاست.
- یسنا (بمبئی، ۱۳۱۲)، بخش نخست.
- یسنا (تهران، ۱۳۳۷)، بخش دوم مجموعهٔ یسناست و گفتارهایی دربارهٔ موضوعات تاریخی را نیز دربرمیگیرد.
- گاتها (بمبئی، ۱۳۲۹)، دومین گزارش بخش نخست است.
- یادداشتهای گاتها (تهران، ۱۳۳۶)، توضیحاتی دربارهٔ واژههای اوستایی این بخش است.
- ویسپرد (تهران، ۱۳۴۳)، بخش دیگری از کتاب اوستاست که به کوشش بهرام فرهوشی چاپ شدهاست.
- وندیداد، که جزو آثار منتشرنشدهٔ اوست.
آثار منثور و تحقیقات ادبی
- ایرانشاه (بمبئی، ۱۳۰۴)، در شرح مهاجرت زردشتیان ایران به هند.
- خرمشاه (بمبئی، ۱۳۰۵)، بخشی از سخنرانیهای پورداوود دربارهٔ آیین و کارنامهٔ زبان باستان ایرادشده در هند.
- گفتوشنود پارسی (بمبئی، ۱۳۱۲)، کتاب درسی برای آموختن زبان پارسی به هندوها.
- سوشیانس (بمبئی، ۱۳۰۶)، رسالهٔ کوچکی که در آغاز به شکل سخنرانی ایراد شده بود.
- فرهنگ ایران باستان (تهران، ۱۳۲۶)، گفتارهایی دربارهٔ فرهنگ ایران باستان و برخی واژههای ایرانی.
- هرمزدنامه (تهران، ۱۳۳۱)، دربارهٔ گیاهان خوراکی و دارویی و نیز واژهشناسی.
- آناهیتا یا پنجاه گفتار (تهران، ۱۳۴۳)، شامل مقالههایی دربارهٔ تاریخ و تمدن و زبان ایرانیان.
- خوزستان ما (تهران، ۱۳۴۳)، رسالهٔ کوچکی دربارهٔ سرزمین ایلام و اقوام خوز که از اسناد مهم تاریخ خوزستان است.
- بیژن و منیژه (تهران، ۱۳۴۴)، گزیدهای از شاهنامهٔ فردوسی همراه با پیشگفتاری دربارهٔ فردوسی، دقیقی و شاهنامه.
- فریدون (تهران، ۱۳۴۶)، گزیدهای از شاهنامهٔ فردوسی با توضیحات و حواشی از پورداوود.
- زین ابزار (تهران، ۱۳۴۷)، تاریخچهای از سلاحهای کهن ایرانی.
- ترجمهٔ کیمیای سعادت امام محمد غزالی.
شعرها
پورداوود از همان آغاز مکتب به سوی شاعری کشش داشت. در هنگام کودکی او نوحهسرایی رواج داشت و او هم نخستین شعرهایش را در قالب مرثیه سرود. در رشت در زمانسوگواری دستههای سینهزنی شعرهایش را میخواندند.
- پوراندختنامه (دیوان اشعار شامل قصاید، غزلیات، مسمطها و ترجیع بندها) (۱۳۰۶، انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی، بمبئی)
- یزدگرد شهریار (منظومهای به یادبود جشن هزاره فردوسی شامل ۱۹۷ بیت سروده شده در ۱۳۰۷ در بمبئی)
- سرودههای پورداوود در گزارش خرده اوستا؛ سروده شده در مهر ۱۳۱۰؛ یکی از این سرودهها به نام سرود مزدیسنا که با صدای بدیعزاده پرشده هنوز در آموزشگاههای زرتشتیان در هند و ایران خوانده میشود که مطلع آن چنین است:
| بامداد شد بانگ زد خروس | از سرای شه برزدند کوس | |
| چرخ شست نک روی آبنوس | موبدا تو هم خیز و روی شو | |
| خوان اشم وهو، گو یتا اهو | گو یتا آهو، خوان اشم وهو... |
- چکامهای در گزارش گاتها، سروده فروردین ۱۳۱۶ در برلین
- دو چکامه و دو غزل که ادوارد براون در هنگام نام بردن از پورداوود در کتاب خود تاریخ ادبیات در سال ۱۹۱۳ بازگو میکند.
- قطعهٔ کشاورز، سروده ۱۹۱۴ در پاریس با مطلع:
| چرا ای کشاورز ای رنجبر | شده رنج کار تو بی برگ و بر | |
| تو را نیست جز کهنه کاشانهای | فروریخته واژگون خانهای... |
- شعرهای پراکندهای از او در کتابهای دیگران یاد شدهاست.
دیدگاه سیاسی و اندیشه پورداوود
پورداوود فردی ملیگرا و میهن پرست بود. وی همچنین دارای گرایش ضد پادشاهی قاجارها بود و چون برخی دیگر از ایرانیان ایشان را بیگانه میدانست، چنانکه در پوراندختنامه در شعر «اندر سپری شدن روزگاری شهریاری آل قاجار» چنین سرود:
| از پیک نوید آمد هان گوش فرادار | کاحمد شهِ ایران شد از تخت نگونسار | |
| اورنگ شهی پاک شد از دیو تبهکار | وز راهزن و ترکمن دودهٔ قاجار | |
| زین مژده به درگاه خداوند سپاس آر | کز خجلت آن ننگ برستیم دگربار... |
-----------------------------------------------
دکتر ابراهیم پورداود که بود و چه کرد / دکتر اصغر دادبه
پورْداود، ابراهیم(20بهمن1264-26آبان1347ش/9فوریۀ1886-17نوامبر1968م)، استاد ممتاز دانشگاه تهران و احیاگر زبان و فرهنگ ایران باستان. ابراهیم، پورِداود، پورِباقر، پورِمحمدحسین رشتی در محلۀ سبزه میدان رشت چشم به جهان گشود(پورداود، مقدمه بر یشتها، 11-12، «سرگذشت»، 765؛ معین، 1-2؛ نیکویه، 1؛ آبادانی، 88؛ قس: گرجی، 1؛ نیز روشن، 10؛ فرهوشی، 770؛ آرینپور، 3/150؛ میرانصاری، 3/369، که تولد او را 15 اسفند 1264 آوردهاند).
پدرش بازرگان و ملاک، و مادرش ملاحسنخمامی، از مجتهدان بزرگ آن سامان بود(پورداود، همانجا). تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را در این شهر فرا گرفت. از خردسالی به سرودن شعر علاقه نشان داد(همو،پوراندختنامه، مقدمه، 10) و زمانی که در مدرسۀ حاجیمیرزا حسن در سلک طلاب درس میآموخت، به مرثیهگویی پرداخت و دوستانش به وی تخلص «لسان» دادند(همو، نیز گرجی، همانجاها).
در 1284ش، در 20سالگی به همراه برادر و استادش، عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسینخان سلطان الفلاسفه بهره برد(برقعی، 2/67؛ نیکویه، 2؛ «سرزمین...»، 306؛ گرجی، روشن، همانجاها). 3سال بعد یعنی در 1287ش از راه قم، سلطانآباد، کرمانشاه، بغداد و حلب به لبنان رفت. در بیروت در مدرسۀ لائیک به فراگرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت و نام پورداود را برای خود برگزید، درحالی که برادرانش شهرت داودزاده داشتند. پس از دوسال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت برگشت و پس از مدتی در شهریور 1289 راهی فرانسه شد(نیکویه، 4-5؛ روشن، 10-11؛ دوستخواه، 49؛ خلخالی، 2/68؛ اسحاق، 1/60؛ آرینپور، آبادانی، همانجاها).
در فرانسه نخست در شهر بووه1 خود را برای ورود به دانشکدۀ حقوق آماده ساخت و آن گاه در دانشگاه پاریس به تحصیل در رشتۀ حقوق پرداخت(نیکویه، 5؛ «درگذشت...»، 343؛ معین، 12) و از محضر استادان بنامی مانند شارل ژید و پلانیول بهره برد. در انجمن ادبی پاریس با علامه محمد قزوینی آشنا شد و دوستی آنها پایدار ماند(«درگذشت»، نیز معین، روشن، گرجی، فرهوشی، همانجاها). در جمادیالاول1332/آبان1293 به همراهی محمدقزوینی و اشرفزادۀ تبریزی روزنامۀ ایرانشهر را منتشر کرد. ظاهراً پیش از این، روزنامهای با عنوان پیکدهل منتشر میکرد، اما به عللی از جمله نامطلوب دانستن شیوۀ گزینش واژههای فارسی به کار رفته در آن و نیز تحول فکری از ادامۀ نشر آن منصرف شد. روزنامۀ ایرانشهر که مشی سیاسی داشت و مطالبی ارزنده دربارۀ فجایع استبداد و سیاست قاجاریه در آن درج میشد، با آغاز جنگ جهانی اول پس از 3 شماره تعطیل شد(مصطفوی، 30، 93-94، 100-102؛ معین، 29).
در 1294ش با شروع جنگ از فرانسه، سویس، آلمان، اتریش، رومانی، بلغارستان، استانبول و حلب گذشت و در بغداد اقامت گزید و با همکاری محمدعلی جمالزاده و با نام مستعار «گل» دومین روزنامۀ خود، یعنی رستخیز یا رستاخیز را منتشر کرد. با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوتالعماره، به کرمانشاه رفت و به نشر روزنامۀ خود ادامه داد. پس از چندماه که روسها کرمانشاه را گرفتند، از راه قصرشیرین به بغداد بازگشت و همچنان این روزنامه را منتشر میکرد و اشعار میهنی خود را با تخلص «گل» در آن درج مینمود(پورداود، همان، 11-12؛ معین، 3، 30-31؛ جمالزاده، 197-200؛ نیکویه، 7-8؛ روشن، دوستخواه، همانجاها). سرانجام ترکان عثمانی به سبب سیاست سانسور شدید خود، روزنامه را تعطیل کردند. آنگاه پورداود برای اقامت در سویس از راه بالکان به برلین رفت، اما آلمانیها از خروج او جلوگیری کردند و او در همان سرزمین اقامت کرد و در سال 1295ش در دانشگاه برلین، و سپس در دانشکدۀ ارلانگن به ادامۀ تحصیل در رشتۀ حقوق پرداخت(معین، 4، 12؛ نیکویه، 9). در این سرزمین با سیدحسنتقیزاده آشنا شد و در نشر مجلۀ کاوه با او همکاری کرد. همکاری با تقیزاده و نیز با محمدقزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشۀ او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارۀ ایران باستان علاقهمند ساخت(همو، 10؛ افشار، 19).
وی در شهریور 1299 با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه 1301 یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد(مصطفوی، 40؛ نیکویه، همانجا؛ قس: جمالزاده، 201، که نام او را ایراندخت ضبط کرده است). پورداود در 1303ش به همراه خانواده به ایران بازگشت. در مهر 1304 به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت و دوسال ونیم در آنجا ماند و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی دربارۀ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد(گرجی، 2؛ نیکویه، 13؛ روشن، 12؛ دوستخواه، 50؛ «درگذشت»، 345؛ آبادانی، 88).
در 1307ش بار دیگر به آلمان بازگشت و تفسیر جلد دوم یشتها و خرده اوستا و نخستین جلد یسنا را به انجام رساند(گرجی، 2-3؛ نیکویه، 14؛ دوستخواه، نیز «درگذشت»، همانجاها). در 1311ش به دنبال درخواست تاگور از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایرانباستان به هند رفت و در دانشگاه ویسوبهارتی2، واقع در شانتی نیکیتان به تدریس پرداخت و به دستیاری یکی از استادان آنجا به نام ضیاءالدین، 100 بند از اشعار تاگور را از بنگالی به فارسی برگردانید(گرجی، 3؛ نیکویه، 15-16؛ فرهوشی، 771؛ آبادانی، روشن، همانجاها). در 1312ش در هفتمین «کنگرۀ شرقی هند3» در گروه اوستاشناسی عضویت یافت و ریاست شعبۀ عربی ـ پارسی را نیز به عهده داشت و خطابهای با عنوان «مراجعاتی چند دربارۀ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد(همو، 12؛ نیکویه، 16).
زردشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن میگویند و بجز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدهند، از پورداود دعوت کردند و او پس از خاورشناس آمریکایی، جکسن؛ خاورشناس آلمانی، هاوگ4؛ و بانوی خاورشنان فرانسوی منان5، چهارمین غیرزردشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت میشد(معین، 76؛ «درگذشت»، 345).
در فروردین 1313 به قولی 1312 از بمبئی به آلمان رفت و تا هنگامی که دولت ایران از فرستادن ارز به خارج از کشور جلوگیری کرد، در آن کشور به سربرد و به کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت. سرانجام در 1316ش(نک: نیکویه، خلخالی، برقعی، همانجاها؛ دوستخواه، 51؛ آرینپور، 3/151) و بنابه اقوال دیگر در 1318ش(روشن، گرجی، فرهوشی، همانجاها؛ یارشاطر، «به یاد...»، 7؛ «درگذشت»، 346)، به ایران بازگشت و در دانشکدۀ حقوق و دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت.
در 1322ش در پی دعوت دولت هند به همراهی علیاصغر حکمت و غلامرضا رشیدیاسمی برای تجدید روابط فرهنگی به هند سفر کرد و در استانهای مختلف به بازدید از مؤسسههای فرهنگی و دانشگاههای آن دیار پرداخت(نیکویه، 18؛ پورداود، مقدمه بر گاتها، 382).
پورداود به سبب مقام بلند علمی به عنوان نمایندۀ دانشگاه تهران به بسیاری از کنگرههای فرهنگی و ادبی دعوت میشد و از اعضای اصلی بسیاری از انجمنها و مؤسسههای ادبی و فرهنگی بود و به احترام وی محافل بزرگداشت بسیاری برگذار میشد. وی مدت 4 سال ریاست انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را برعهده داشت(«سرزمین»، 307) و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانۀ بزرگ پهلوی بود(جمالزاده، 202).
در 1324ش(گرجی، دوستخواه، برقعی، همانجاها) و به قولی در 1325ش(نیکویه، 19)دانشگاه تهران شصتمین سال تولد او را جشن گرفت و به همین مناسبت در 1325ش یادنامهای مشتمل بر شرح احوال و آثار او به کوشش محمدمعین در دو جلد به زبان فارسی و زبانهای اروپایی انتشار یافت(نک: معین، 1، جم ؛ آرینپور، گرجی، همانجاها؛ دوستخواه، 51-52؛ سپنتا، عبدالحسین، 93). در این مراسم بدیعالزمان فروزانفر دربارۀ خدمات علمی پورداود سخن گفت و لطفعلی صورتگر قطعه شعری با عنوان «دانشمند» قرائت کرد و پرویز ناتل خانلری دربارۀ اخلاق پورداود، و محمدمعین دربارۀ نظر دانشمندان دربارۀ آثار او به ایراد سخنرانی پرداخت(نیکویه، همانجا). انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی نیز در بندر انزلی محفل بزرگداشتی در 27فروردین 1324به مناسبت شصتمین سال تولد او برگذار کرد(همو، 20).
در 6 مهر 1324 پورداود انجمن ایرانشناسی را دایر کرد که تنها انجمن غیردولتی آن زمان بود(همو، 21؛ برقعی، 2/67؛ آرینپور، همانجا). در 1339ش به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران به همراه استادانی چون ایرج افشار، سعید نفیسی، محمد معین و مجتبیٰ مینوی در بیست و پنجمین کنگرۀ خاورشناسان ـ که در مسکو تشکیل شده بود ـ شرکت جُست و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد(گرجی، 3؛ نیکویه، 22؛ «درگذشت»، همانجا؛ میرانصاری، 3/371).
پورداود در 14دی ماه 1342ش/4ژانویۀ1964م برای شرکت در بیست و ششمین کنگرۀ خاورشناسان به دهلی رفت و به ریاست شعبۀ ایرانشناسی در دانشگاه دهلی انتخاب شد. یک سال بعد، یعنی در 13 دی 1343 دانشگاه دهلی در جشن باشکوهی درجۀ دکترای افتخاری به او اهدا کرد(«درگذشت»، 346-347؛ مصطفوی، 50؛ نیز دربارۀ تاریخ این جشن، قس: نیکویه، 22-24). پس از آن پورداود به بمبئی و از آنجا به جزیرۀ سیلان رفت و در کلمبو از او استقبال شد و پس از بازدید شهر مقدس6 و پرستشگاه معروف آن به بمبئی بازگشت(همو، 22-23؛ گرجی، 4).
در 1344ش پورداود به عضویت «آکادمی جهانی هنر و دانش ورل» ـ که اعضای آن از برجستهترین دانشمندان جهاناند ـ انتخاب گردید(مصطفوی، همانجا؛ دوستخواه، 51؛ نیز قس: «درگذشت»، همانجا، که 1343ش آمده است). در همین سال و به قولی در 1346ش نمایندۀ پاپ، پل ششم در ایران به پاس خدمات انساندوستانۀ پورداود نشان شوالیۀ سنسیلوستر را به وی تقدیم کرد(نیکویه، 24؛ روشن، 13؛ «درگذشت»، 347؛ مصطفوی، 51؛ فرهوشی، همانجا).
در 18 فروردین 1345 دولت هند نشان تاگور را ـ که بزرگترین نشان عملی و فرهنگی آن دولت بهشمار میآمد و تا این زمان تنها 4 تن از دانشمندان نامدار جهان موفق به دریافت آن شده بودند ـ به وی پیشکش کرد(نیکویه، 25؛ مصطفوی، فرهوشی، «درگذشت»، همانجاها). محبوبیت پورداود در کشورهای مختلف از این بیش بود، تا جایی که پروفسور هویس از رؤسای جمهور کشور آلمان، عالیترین نشان علمی دولت این کشور را به وی اهدا نمود(دوستخواه، همانجا).
پورداود در 1342ش و به قولی 1343ش از دانشگاه تهران بازنشسته شد و در 1346ش عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد(نیکویه، 18؛ «درگذشت»، 346؛ نیز قس: میرانصاری، همانجا). از زمان بازنشستگی به بعد، به مطالعه و پژوهش گذراند و کمتر در مجامع دیده شد(نیکویه، 25) و سرانجام در بامداد 26 آبان 1347 درگذشت و با تشریفات بسیار در رشت، در آرامگاه خانوادگی خود به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی مجالس بزرگداشت و یادبود بسیاری در کشورهای آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهرهای مختلف ایران از جمله در تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگذار شد و بزرگان علم و ادب از دانش، بزرگواری، خدمات علمی و تلاشهای این دانشمند در شناساندن فرهنگ ایرانباستان تجلیل کردند(همو، 30-32؛ نیز نک: رعدی، 21-25).
پورداود را بینانگذار ایرانشناسی در سرزمین ایران، و زندهکنندۀ فرهنگ و زبان ایرانباستان دانستهاند(فرهنگ مهر، 38). دلبستگی او به فرهنگ ایرانباستان تا اندازهای بود که در مدرسۀ فیروزبهرام کلاسهایی برای تدریس زبان و فرهنگ باستانی ایران دایر کرد و خود نیز به تدریس پرداخت(افشار، 17).
وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقهمند بود و چون به سن رشد رسید، مطالعۀ کتابهایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعۀ کتابهای دیگر ترجیح دا و به خصوص کتابهای مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد و سالهای دراز در این باره به تحقیق پرداخت(پورداود، مقدمه بر یشتها، 11-12) و با آگاهی وسیعی که از زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی ودیگر زبانهای کهن داشت، تمام کتابهای مربوط به ایران قدیم را ـ که به زبانهای گوناگون نوشته شده بود ـ در کتابخانۀ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود(آبادانی، 91) و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایرانشناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر7، هِل، براون، میتووخ8، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمیکرد. علاقۀ بلوشه به او بسیار بود، تا جایی که نام پورداود را به خط پهلوی برنگین انگشتری خود حک کرده بود(معین، 15-17؛ مصطفوی، 110-112، 286؛ سپنتا، عبدالحسین، همانجا).
بر اثر کوششهای پیگیر او ایرانیان میتوانند اوستا را به زبان فارسی سادۀ امروزی مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم، معتقدات دینی، روایتهای تاریخی و اساطیری نیاکان خودآگاه شوند(قزوینی، 3/784-785؛ یارشاطر، «یسنا»، 32-33). خدمت بزرگ او دربارۀ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شده است که گروتهفند9، لاسن، بورنوف و راولینسن در قرن 19م نسبت به کشف الفبای میخی کردند و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی آگاه ساختند(صدیق، 69).
پورداود در تحقیقات خود روش دانشمندان آلمانی را به کار میبست و به خصوص از نظر نشان دادن مراجع متعدد و حواشی بسیار، کاملاً تحتتأثیر آنان بود. دقت وسواسگونه در ذکر منابع، به کار بردن جملههای کوتاه و کامل، پرهیز از تصنع، سادگی، گنجاندن معانی بسیار در عبارتهای مختصر، دوری از تکرار و پرهیز از اطناب از ویژگیهای مهم وی در کار تألیف و ترجمه بهشمار میآید. پورداود از واژهسازیهای نابهنجار و نامربوط و از به کاربردن الفاظ عربی پرهیز میکرد. پافشاری او در پارسیگویی در نظر برخی رنگوبوی تعصب داشت و میپنداشتند با زبان عربی دشمنی دارد(معین، 51-52؛ دوستخواه، 53؛ قزوینی، 3/785-786؛ گرجی، 10؛ افشار، 20؛ محیط، 468-470).
شاگردان پورداود: پورداود در طول سالها معلمی خود، شاگردان فراوانی تربیت کرد که هریک خود، معلمان و محققان نامدار در عرصۀ ادب و فرهنگ ایران شمرده میشوند. با آنکه نام محمدمعین، محمدمقدم، محمدکیوان پورمکری، یحییٰ ماهیارنوایی؛ بهرام فرهوشی، ساسان سپنتا، احسان یارشاطر، منوچهر ستوده، جلیل دوستخواه، ایرج افشار و...، به عنوان شماری از شاگردان پورداود بر زبانها میرود. منابع موجود شاگردی محمد معین(مصطفوی، 143)، احسان یارشاطر(«به یاد»، 7) و ساسان سپنتا(ص194) را تأیید میکنند و از حضور بهار و شفق در جلسۀ نخستین روز درس پورداود در زمینۀ «زبانها و فرهنگ باستانی ایران» حکایت دارند(یارشاطر، همان، 8).
آثار: آثار پورداود را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
الف- آثار منظوم: پورداود فعالیت ادبی خود را با شعر آغاز کرد و به سبب قریحۀ لطیف و ذوق سرشار از احساسات وطندوستانه، اشعاری دلکش از خود به یادگار نهاد(نیکویه، 35). در آغاز «لسان» تخلص میکرد و آنگاه تخلص «گل» و سپس «پور» را برگزید(برقعی، 2/67-68). کار شاعری خود را با سرودن مرثیه آغاز کرد و مراثی او مورد استفادۀ مرثیهخوانان در ایام سوگواری قرار میگرفت. هنگامی که در تهران به سر میبرد، به خواهش دوستان غزل میسرود و غزلهای شاعران دیگر را استقبال میکرد(پورداود، پوراندخت، مقدمه، 10).
پورداود کلیۀ اشعاری را که در رشت، تهران و بیروت سروده بود، به استثنای چند غزل همه را ازمیان برد. دیوان شعر او شامل قصیده غزل، مسمط، ترجیعبند و به طورکلی اشعاری است که در جنگ جهانی اول سروده است و دارای موضوعات و مضامین وطنی است. چند شعر نیز مربوط به دوران جوانی و پیری او در این دیوان دیده میشود(همان، 13-14). پورداود دیوان خود را به نام یگانه دخترش پوراندختنامه نامید که توسط دینشاه ایرانی در 1306ش به انضمام ترجمۀ انگلیسی آن در بمبئی به چاپ رسید.
تصانیف او اشعار وطنی او بسیار مورد توجه مردم قرار میگرفت. هنگام اقامت او در بغداد و کرمانشاه، درویشهای دورهگرد آنها را با جوش و خروش در کوچه و بازار میخواندند. شعر معروف او با مطلع «از چیست که ما بیچاره شدیم/از خاک وطن آواره شدیم»، در اصفهان با اندکی تصرف و تغییر سرود درسی مدرسه شده بود(محیط، 466-467؛ جمالزاده، 199-200؛ مصطفوی، 349، 441-445).
افزون بر دیوان، منظومهای به نام یزدگرد شهریار نیز از آثار شعری اوست که 197 بیت و دربارۀ کشته شدن یزدگردسوم، آخرین پادشاه ساسانی است و قسمتی از آن در برلین، و بخشی دیگر در مؤسسۀ تاگور در بنگال، یعنی مؤسسۀ ویسوبهارتی سروده شده است(معین، 91؛ مصطفوی، 438-441). پورداود معمولاً اوزان نادر عروضی را برمیگزید و در سرودن آنها مهارت نشان میداد(نیکویه، 49؛ معین، 39). اطلاعات و علاقۀ او به ایران باستان اثری عمیق در شعر او گذاشت و مثنویهای «امشاسپندان»، «دوشیزگان»، «بدرود ایرانیان از آبخوست مغستان» و قصیدۀ «بهار و بهدین» بیانگر این تأثیر است(نیکویه، 48-49).
ب- آثار منثور و تحقیقات ادبی: ترجمه و گزارش اوستا، که برجستهترین اثر پورداود به شمار میرود. با در نظر گرفتن سیاق عبارتهای اوستایی و دوربودن آنها از شیوۀ زبان فارسی امروز و نیز با توجه به متن مشکل و پر از ابهام اوستای نخستین، اهمیت کار پورداود روشن میشود. او میکوشید ترجمهای روان از اوستا به دست دهد و بدون آنکه از حدود قواعد زبان فارسی دور شود، با استفاده از واژههای کهن، ترکیباتی رسا و خوشآهنگ پدید آورد. امتیاز دیگر کار او مقدمه و توضیحاتی است که برای هر یک از بخشهای اوستا نگاشته است. این مجموعه علاوه بر تفسیر و ترجمه، لغتنامۀ بزرگی در ریشهشناسی واژههای ایرانی نیز هست و از بهترین مآخذ برای پی بردن به فرهنگ ایرانباستان بهشمار میآید(مصطفوی، 389-391؛ یارشاطر، همان، 34-36).
بخشهای مختلف مجموعۀ گزارش اوستا بدین قرار است: 1. گاثاها(بمبئی، 1305ش)، نخستین بخش از اوستاست که جزو مجموعۀ یسنا به شمار میآید و توسط انجمن زردشتیان ایرانی بمبئی و ایران لیگ چاپ شده، و به دستیاری دینشاه ایرانی به دو زبان پارسی و انگلیسی فراهم آمده است. 2. یشتها(بمبئی، 1307)، بخش نخستین مجموعۀ یسناست و دیباچۀ آن به دستیاری دینشاه ایرانی به انگلیسی ترجمه شده است. 3. یشتها(بمبئی، 1310ش)، بخش دوم از مجموعۀ یشتهاست. 4. خرده اوستا(بمبئی، 1310ش)، گزارش و ترجمۀ آخرین بخش اوستاست. 5. یسنا(بمبئی، 1312ش)، بخش نخست. 6. یسنا(تهران، 1337ش)، بخش دوم مجموعۀ یسناست و گفتارهایی دربارۀ موضوعات تاریخی را نیز دربرمیگیرد. 7. گاتها(بمبئی، 1329ش)، دومین گزارش بخش نخست است. 8. یادداشتهای گاتا(تهران، 1336ش)، توضیحاتی دربارۀ واژههای اوستایی این بخش است. 9. ویسپرد(تهران، 1343ش)، بخش دیگری از کتاب اوستاست که به کوشش بهرام فرهوشی چاپ شده است. 10. وندیداد، که جزو آثار منتشر نشدۀ اوست(نک: فرهوشی، 772؛ معین، 86-90؛ «درگذشت»، 347-348؛ مصطفوی، 391-414؛ نیکویه، 75-81؛ میرانصاری، 3/372).
تحقیقات دیگر پورداود، شامل کتاب، و مقالهها و سخنرانیهایی دربارۀ فرهنگ ایرانباستان، واژهشناسی، تاریخ و به طورکلی تحقیقات ادبی است: 1. ایرانشاه(بمبئی، 1304ش)، در شرح مهاجرت زردشتیان ایران به هند. 2. خرمشاه(بمبئی، 1305ش)، بخشی از سخنرانیهای پورداود دربارۀ آیین و کارنامۀ زبان باستان است که در هند ایراد شدهاند. 3. گفت و شنود پارسی(بمبئی، 1312ش)، کتاب درسی است برای آموختن زبان پارسی به هندوها. 4. سوشیانس(بمبئی، 1306ش/1346ق)، رسالۀ کوچکی است که در آغاز به شکل سخنرانی ایراد شده بود و بعد به شکل کتابی منتشر شد. 5. فرهنگ ایران باستان(تهران 1326ش)، گفتارهایی است دربارۀ فرهنگ ایران باستان از آغاز تاریخ این سرزمین تا پایان حکومت ساسانیان و برخی از واژههای ایرانی. 6. هرمزدنامه(تهران، 1331ش)، دربارۀ گیاهان خوراکی و دارویی و نیز واژهشناسی. 7. اناهیتا یا پنجاه گفتار(تهران، 1343ش)، شامل مقالههایی دربارۀ موضوعات مربوط به تاریخ و تمدن و زبان ایرانیان. 8. خوزستان ما(تهران، 1343ش)، رسالۀ کوچکی است دربارۀ سرزمین ایلام و اقوام خوز که از اسناد مهم تاریخ خوزستان است. 9. بیژن و منیژه(تهران، 1344ش)، گزیدهای از شاهنامۀ فردوسی است، همراه با پیشگفتاری ارزشمند دربارۀ فردوسی، دقیقی و شاهنامه. 10. فریدون(تهران، 1346ش)، گزیده از شاهنامۀ فردوسی است که زیرنظر او به وسیلۀ چند تن از محققان فراهم آمده، و دارای توضیحات و حواشی عالمانهای از اوست. 11. زین ابزار(تهران، 1347ش)، که تاریخچهای از سلاحهای کهن ایرانی است(نک: مصطفوی، 414-451؛ معین، 91-94؛ نیکویه، 84-89؛ فرهوشی، 773).
افزون بر اینها پورداود دهها مقاله در زمینۀ موضوعات گوناگون نوشته، و دیباچههای مختلف برای کتابهای دیگران تألیف کرده که در نشریات و مجلههای داخلی و خارجی به چاپ رسیده است(برای آگاهی بیشتر، نک: پورداود، «سرگذشت»، 768-771؛ مصطفوی، 459-463؛ معین، 96-99؛ نیکویه، 90-98).
http://www.cgie.org.ir/fa/article/6815/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D9%88-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF---%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D9%87
-----------------------------
بسم الله الرحمان الرحیم.
قبل از نقل سه خاطره:
طبق http://soosheeiant.persianblog.ir/ ، مورخ چهارشنبه 12 امرداد 1384:
«بنا بر نوشته علی اصغر مصطفوی که هفت سال آخر حیات استاد پورداود را در خانه اش درک نموده و کتابی با عنوان: زمان و زندگی استاد پورداود به چاپ رسانیده:
بامداد روز سوم درگذشت، قرار بر این نهاده شد که واعظ معروف دکتر مهاجرانی در مجلس ختم استاد ایراد سخنرانی نماید، اما بامداد همان روز به بهانه بیماری از حضور در مجلس خود داری نمود و بعدأ خود گفت که آقای محیط طباطبایی او را از حضور در مجلس ختم پورداود و ایراد سخنرانی منع کرده است و گفته است شایسته ننست در مجلس ترحیم کسی که گرایشی زرتشتی مآبی دارد سخن گوید و مرتکب گناه گردد.
چون آمدن دکتر مهاجرانی منتفی گردید، از واعظ جوان و فاضلی موسوم به غلامرضا جمشیدی کاشمری که یکی از واعظان عالی سپهسالار به شمار می رفت دعوت گردید که در مجلس ترحیم استاد سخن گوید. این واعظ دانشمند با سخنان ارزشمند خود، مجلس ترحیم را تبدیل به یک مجلس علمی و فرهنگی نمود.
اما مرحوم محیط طباطبایی گویا بعد از درگذشت استاد از عملش استغفار کرده بود.»
سه خاطره:
جلیل دوستخواه، «کارنامه و مَنش و کِــنش ِ استاد ابراهیم پورداود بنیادگذار ِ دانش ِ اوستاشناسی در ایران»، نشریه ی چهره نما، نشریه ی مرکز زرتشتیان کالیفرنیا، سال بیست و چهارم، شماره ی 144، زمستان 3744 زرتشتی / 1385 خورشیدی، صفحه ی 20 و 21 (از صفحات 21—15)، طبق نسخه ی اینترنتی در http://www.czcjournal.org/CN/144/PDF/CN144.PDF ، رسم خط عنوان مقاله و متن مقاله، مطابق اصل است؛ سیاه بودن نامها در متن مقاله مطابق اصل است؛ «رابیند راتـــات تاگور»، و «دینی»، و «یدیدگاه های»، و «د یگر»، و «گفت؛ آقا»، و «گفت؛ اختیار»، مطابق اصل است:
«استاد گاه در میانه ی سخن و به مناسبتی که پیش می آمد، یادمانده هایی از دیده ها و شنیده ها و آزمون ها و برخوردهای گذشته ی خود را باز می گفت که همه، به ویژه هنگامی که چاشنی ی طنز داشت، دلپذیر و شنیدی بود. از آن میان، دو سه مورد را که به یادم مانده است، نمونه وار در این جا باز می آورم:
یک، در سال 1313 خورشیدی (1934 میلادی) کنگره و جشن هزاره ی فردوسیبا شرکت شمار زیادی از دانشوران ایرانی و ایران شناسان یا فرهیختگانی از سرزمین های دیگر در تهران و توس برگزار گردید. از جمله فراخواندگان ِ جُز ایرانی به آن آیین، یکی همرابیند راتات تاگور، شاعر نامدار ِ بنگالی بود. استاد ــ چنان که پیشتر در همین گفتار اشاره رفت ــ با وی پیشینه ی دوستی و آشنایی داشت و در تهران نیز برای دیدارهای شخصی ی او، همراه و راهنما و ترجمانش بود. به گفته ی پورداود، روزی تاگور ابراز علاقه کرده بود که با کسی از عالمان دینی ایران دیداری داشته باشد و پرس و جوهایی در مورد یدیگاه های او بکند. برای این کار، آیت الله شریعت ِ سنگلجی، روحانی ی مشهور ِ آن زمان در نظر گرفته شده بود، و استاد همراه با شاعر ِ میهمان، به دیدارش رفته بودند. در ضمن سخن گفتن ِ آن دو، شریعت پرسیده بود:
«به نظر حضرت ِ عالی، کدام یک از هفتاد و دو ملّت، آمرزیده و رستگار می شوند؟»
تاگور پاسخ داده بود:
«من شاعرم، عاشم؛ از دیدگاه ِ من، همه رستگار خواهند شد.»
امّا شریعت دست برنداشته و باز پرسیده بود که:
«مَعَ ذلک، بفرمایید که کدام یک رستگارتر خواهند بود.»
استاد می گفت:
«من د یگر حیران مانده بودم که این تکرار اصرارآمیز ِ پرسش ِ شریعت و این مَعَ ذلک ِ او را چگونه برای تاگور ترجمه کنم!»
دو، در همان زمان، باز تاگور گفته بود که مایل است به یکی از نشست های ادبی ی تهران برود، و با شاعران و نویسندگان آشنا شود. قرار بر این گذاشته بودند که شبی شاعر ِ میهمان را به یکی از انجمن های ادبی ی تهران ببرند و چنین کرده بودند.
به گفته ی استاد، عضوهای انجمن، خود را برای پذیره ی شاعرِ بنگالی آماده کرده بودند و هنگام ورود ِ میهمان، یکی از آنان برای خوشامدگویی به پیشباز وی رفته، و سروده ای از خود را برخوانده بود:
«خوش و خوب آمدی رابیندرانات
نظیرت نیست در مازندرانات ...»
سه، وقتی از استاد خواسته شده بود که در دانشکده ی حقوق، درسی را با عنوان ِ (صفحه ی 20) «حقوق در ایران باستان» به عهده بگیرد، استاد می گفت:
«این درس را پذیرفتم. در نشست های درس شمار ِ نه چندان زیادی دانشجو حاضر می شدند و من هم کارم را می کردم تا روز ِ آزمون رسید. به تالاری که برای این کار تعیین شده بود، رفتم و با شگفتی دیدم که گروهی با چندین برابر ِ شمار ِ آنان که در نشست های درس حاضر می شدند، بر صندلی ها نشسته و منتظر آزمونند. به سراغ ِ یکی شان که هرگز ندیده بودمش رفتم و گفت؛ آقا، من شما را ندیده ام و به جا نمی آورم. سربرآورد و گفت؛ اختیار دارید استاد؛ من ارادت ِ غایبانه دارم! (صفحه ی 21)»
http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1390/08/13/post-247/
---------------------------------------
| تاریخ تولد | ۱۲۶۴/۱۱/۲۰ه.ش. |
|---|---|
| تاریخ درگذشت | ۱۳۴۷/۰۸/۲۶ه.ش. |
| محل تولد | منطقه رشت |
| در محلهٔ سبزهمیدان رشت بدنیا آمد. | |
| محل درگذشت | شهر تهران |
| ملیت | کشور ایران |
| پیرو | مذهب شیعه |
تحصیلات
محل تحصیل
مدرسه حاج حسن در رشت
دانشگاه پاریس
شهر برلین
( از ۱۲۹۵ه.ق. )دانشگاه ویسوبهارتی هندوستان
( از ۱۳۱۱ه.ش. )مناصب و مشاغل
نماینده
انجمن ایرانشناسی
( از ۱۳۲۴ه.ش. )رئیس
انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان
عضو
شورای فرهنگی سلطنتی ایران
هیئت امنای کتابخانه بزرگ پهلوی (کتابخانه ملی آینده ایران)
مدرس
دانشگاه تهران
سردبیر
مجله ایرانشهر (چاپ برلین)
( از ۱۳۳۲/۰۵ه.ق. )همکاری با
روزنامه رستخیز (چاپ بغداد)
( از ۱۳۳۳ه.ق. تا ۱۳۳۴ه.ق. )مجله کاوه (چاپ برلین)
( از ۱۲۹۵ه.ش. )در دوره اول چاپ، این نشریه سیاسی بود و در دوره دوم مقالاتی راجع به ادبیات و تاریخ ایران باستان درج می شد.
آثار
نویسنده
کتاب "سرودهای زرتشت گات ها"
( ۱۳۸۴ه.ش. )کتاب "هرمزد نامه"
( ۱۳۸۰ه.ش. )کتاب "زین ابزار"
( ۱۳۸۲ه.ش. )کتاب "پوراندخت نامه"
( ۱۳۰۶/۰۶ه.ش. )پورداوود خود درباره این دیوان گفتهاست: «این دیوان در مملکتی که صدها فردوسی و خیام داشته، چون قطره ناچیزی است در برابر دریای مواج ادبی.»
سایر موارد
نام شاگردان وی
مهین جهانبگلو
نام استادان وی
سید عبدالرحیم خلخالی
توضیحات بیشتر:
- نام پدرش داوود بود، از بازرگان و ملاک، و مادرش ملاحسنخمامی، از مجتهدان بزرگ آن سامان بود.
- احیاگر زبان و فرهنگ ایران باستان.
- در ۱۲۸۴ خورشیدی، در ۲۰ سالگی، به همراه برادر و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسینخان سلطانالفلاسفه بهره برد.
- در سال ۱۲۸۷ از راه قم، سلطانآباد (اراک امروزی)، کرمانشاه، بغداد و حلب به لبنان رفت. در بیروت در مدرسهٔ لوئیک به فراگرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت و و در همانجا نام پورداوود را بر خود نهاد (برادرانش نامهای داوودزاده و داوودی را برگزیدند). پس از دو سال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت بازگشت و پس از مدتی در شهریور ۱۲۸۹ راهی فرانسه شد. در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی ۱۳۷۷) آشنا شد.
- وی در شهریور 1299 با دختر یک داندانپزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه 1301 یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد.
- پورداود در 1303ش به همراه خانواده به ایران بازگشت. در مهر 1304 به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت و دوسال ونیم در آنجا ماند و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی دربارۀ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد.
- در 1307ش بار دیگر به آلمان بازگشت و تفسیر جلد دوم یشتها و خرده اوستا و نخستین جلد یسنا را به انجام رساند.
- در 1312ش در هفتمین «کنگرۀ شرقی هند» در گروه اوستاشناسی عضویت یافت و ریاست شعبۀ عربی ـ پارسی را نیز به عهده داشت و خطابهای با عنوان «مراجعاتی چند دربارۀ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد.
- زردشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن میگویند و بجز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدهند، از پورداود دعوت کردند و او پس از خاورشناس آمریکایی، جکسن؛ خاورشناس آلمانی، هاوگ؛ و بانوی خاورشنان فرانسوی منان، چهارمین غیرزردشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت میشد.
- در فروردین 1313 به قولی 1312 از بمبئی به آلمان رفت و تا هنگامی که دولت ایران از فرستادن ارز به خارج از کشور جلوگیری کرد، در آن کشور به سربرد و به کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت.
- در 1322ش در پی دعوت دولت هند به همراهی علیاصغر حکمت و غلامرضا رشیدیاسمی برای تجدید روابط فرهنگی به هند سفر کرد و در استانهای مختلف به بازدید از مؤسسههای فرهنگی و دانشگاه های آن دیار پرداخت.
- در 1324ش و به قولی در 1325ش دانشگاه تهران شصتمین سال تولد او را جشن گرفت و به همین مناسبت در 1325ش یادنامهای مشتمل بر شرح احوال و آثار او به کوشش محمد معین در دو جلد به زبان فارسی و زبانهای اروپایی انتشار یافت. در این مراسم بدیعالزمان فروزانفر دربارۀ خدمات علمی پورداود سخن گفت ولطفعلی صورتگر قطعه شعری با عنوان «دانشمند» قرائت کرد و پرویز ناتل خانلری دربارۀ اخلاق پورداود، و محمدمعین دربارۀ نظر دانشمندان دربارۀ آثار او به ایراد سخنرانی پرداخت.
- در 1344ش پورداود به عضویت «آکادمی جهانی هنر و دانش ورل» ـ که اعضای آن از برجستهترین دانشمندان جهاناند ـ انتخاب گردید.
- در 1344ش همین سال و به قولی در 1346ش نمایندۀ پاپ، پل ششم در ایران به پاس خدمات انساندوستانۀ پورداود نشان شوالیۀ سنسیلوستر را به وی تقدیم کرد.
- در 18 فروردین 1345 دولت هند نشان تاگور را ـ که بزرگترین نشان عملی و فرهنگی آن دولت بهشمار میآمد و تا این زمان تنها 4 تن از دانشمندان نامدار جهان موفق به دریافت آن شده بودند ـ به وی پیشکش کرد. محبوبیت پورداود در کشورهای مختلف از این بیش بود، تا جایی که پروفسور هویس از رؤسای جمهور کشور آلمان، عالیترین نشان علمی دولت این کشور را به وی اهدا نمود.
- دلبستگی او به فرهنگ ایرانباستان تا اندازهای بود که در مدرسۀ فیروزبهرام کلاس هایی برای تدریس زبان و فرهنگ باستانی ایران دایر کرد و خود نیز به تدریس پرداخت.
- وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقهمند بود و چون به سن رشد رسید، مطالعۀ کتاب هایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعۀ کتاب های دیگر ترجیح دا و به خصوص کتاب های مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد و سال های دراز در این باره به تحقیق پرداخت. و با آگاهی وسیعی که از زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی ودیگر زبان های کهن داشت، تمام کتاب های مربوط به ایران قدیم را ـ که به زبان های گوناگون نوشته شده بود ـ در کتابخانۀ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایرانشناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر، هِل، براون، میتووخ، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمیکرد. علاقۀ بلوشه به او بسیار بود، تا جایی که نام پورداود را به خط پهلوی برنگین انگشتری خود حک کرده بود.
- بر اثر کوشش های پیگیر او ایرانیان میتوانند اوستا را به زبان فارسی سادۀ امروزی مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم، معتقدات دینی، روایت های تاریخی و اساطیری نیاکان خودآگاه شوند. خدمت بزرگ او دربارۀ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شده است که گروتهفند، لاسن، بورنوف و راولینسن در قرن 19م نسبت به کشف الفبای میخی کردند و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی آگاه ساختند.
- همکاری با حسن تقیزاده و نیز با محمد خان قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشهٔ او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارهٔ ایران باستان علاقهمند ساخت.
- آثار پورداود را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: آثار منظوم و آثار منثور و تحقیقات ادبی شامل ترجمه و گزارش اوستا، که برجستهترین اثر پورداود به شمار میرود. با در نظر گرفتن سیاق عبارتهای اوستایی و دوربودن آنها از شیوۀ زبان فارسی امروز و نیز با توجه به متن مشکل و پر از ابهام اوستای نخستین، اهمیت کار پورداود روشن میشود. او میکوشید ترجمهای روان از اوستا به دست دهد و بدون آنکه از حدود قواعد زبان فارسی دور شود، با استفاده از واژههای کهن، ترکیباتی رسا و خوشآهنگ پدید آورد. امتیاز دیگر کار او مقدمه و توضیحاتی است که برای هر یک از بخشهای اوستا نگاشته است. این مجموعه علاوه بر تفسیر و ترجمه، لغتنامۀ بزرگی در ریشهشناسی واژههای ایرانی نیز هست و از بهترین مآخذ برای پی بردن به فرهنگ ایرانباستان بهشمار میآید.
- وی به زبانهای عربی، انگلیسی، ترکی، فرانسه و آلمانی مسلط بود.
http://www.rijaldb.com/fa/9300/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85+%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF
برچسبها: ابراهیم پورداوود, دانشگاه تهران, اوستا, ايران

