|
امیر(تیمسار) سپهبد سید محمدولی قرهنی ( متولد ۱۲۹۲ - ۳ اردیبهشت ۱۳۵۸، مدفون در قم) نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. او در سال ۱۳۰۹ وارد دانشکده افسری شد و پس از کودتای ۲۸ مرداد به ریاست رکن دوم ارتش رسید. در مهرماه سال ۱۳۳۶ موفق به اخذ درجه سرلشکری شد ولی کمتر از یکسال بعد در تیرماه ۱۳۳۷ در پی کشف طرح کودتا علیه رژیم وقت دستگیر و پس از محاکمه و سه سال زندان از ارتش اخراج گردید.
کودکی و نوجوانی
محمدولی قرهنی در سال ۱۲۹۲ در تهران به دنیا آمد و پدرش را که یکی از مدیران مخابرات تهران بودهاست در ۱۰ سالگی از دست داد، از آن پس در کنار مادرش زندگی سختی را آغاز کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان گلبهار اصفهان به اتمام رساند و پس از یکسال، تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان دارالفنون تهران آغاز و در دبیرستان نظام (دبیرستان ارتش) به پایان رساند. در سال ۱۳۰۹ وارد دانشکدهٔ افسری ارتش «مدرسهٔ صاحبمنصبی» دورهٔ دهم و در سال ۱۳۱۱ با درجه ستوان دومی در رشته توپخانه فارغالتحصیل شد.
دوران حکومت پهلوی
سرلشکر محمدولی قرهنی، در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرمانده نظامی تیپ گیلان بود. در اسفندماه سال ۱۳۳۶ در مقام فرمانده رکن دوم ارتش به اتهام طرح توطئهٔ کودتا علیه رژیم بازداشت شد؛ اما با وجود جرایم سنگینی که به وی نسبت داده شد و علی رغم اظهارات دادستان ارتش سپهبد آزموده که اقدام او را خطرناکتر از توطئهٔ سازمان نظامی حزب توده توصیف کرده بود، تنها به سه سال زندان و اخراج از ارتش محکوم شد. قرهنی در دی ماه ۱۳۳۹ مورد عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شد.
او در آن دوره قصد داشت کودتایی را با حمایت آمریکا بر ضد محمدرضا پهلوی اجرا نماید. در مورد چگونگی لو رفتن کودتا منابع مختلف روایتهای متفاوتی ذکر کردهاند. برخی افسران ارشد نظامی از جمله سپهبد تیمور بختیار، سپهبد حاج علی کیا و سپهبد مهدیقلی علوی مقدم را که رقابتهای شدیدی با وی داشتند مسوول این کار میدانند به عقیده گروهی دیگر دستگاههای اطلاعاتی آمریکا به دلیل نشان دادن حسن نیت خود به شاه این اطلاعات را افشا نمودهاند. نظریه بعدی نیز دستگاههای امنیتی انگلیس و یا شوروی را به علت جلوگیری از بروز یک کودتای آمریکایی در ایران عامل لو رفتن کودتا میداند. منابع منتشر شده آمریکایی ضمن تایید اطلاع داشتن آمریکا از نقشه کودتا، افشای این اطلاعات از سوی آمریکا را رد میکند. در نهایت با لو رفتن کودتا وی به سه سال حبس محکوم شد.
پس از آزادی از زندان از آمریکا قطع امید کرده و به چهرههای ملی-مذهبی همچون آیتالله طالقانی، نهضت آزادی و آیتالله سید هادی میلانی نزدیک میگردد که این امر موجب دستگیری مجدد وی شد. وی این بار قریب ۹ ماه در زندان انفرادی به سر برد و مجدداً در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد. پس از آزادی از زندان در این مرحله، زندگی مادی وی بشدت متشنج و ضعیف میگردد. وی از آن زمان به بعد تحت کنترل شدید ساواک قرارگرفت
انقلاب اسلامی
با وقوع انقلاب اسلامی ایران، در سمت نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش ایران پس از انقلاب قرار گرفت و همزمان به عضویت در شورای انقلاب اشتغال داشت. او از ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا ۷ فروردین ۱۳۵۸ رئیس ستاد مشترک ارتش بود. قرهنی در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ بدست گروه فرقان کشته شد. از حمید نیکنام و همفکرانش یه عنوان ضارب و عامل ترور نام برده می شود. و مقبره وی در قم در حرم حضرت معصومه است او همچنین نخستین قربانی ضد انقلاب بعد از پیروزی انقلاب است. غائلهٔ کردستان در زمان او آغاز شد و او در این قضیه با تصمیمگیری قاطع و به موقع توانست جلوی پیشروی ضد انقلاب را بگیرد.
در همین دوران (سال ۱۳۵۷) مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق در موضع جبهه دموکراتیک ملی ایران در راستای مواضع مشترک در خصوص ارتش اظهارنظر میکردند که با محور بنیادها و نهادهای ضد انقلابی ارتش و احتراز از بازسازی آن، محلی برای سپاهگیری حرفهای در فرهنگ انقلاب ایران باقی نمیماند.
پس از ارائهٔ اظهارنظرات گوناگون دیگر در خصوص ارتش، سرلشکر قرهنی رئیس ستاد کل ارتش ملی ایران در مصاحبهای اظهار داشت که اگر ارتش ملی را به هر وسیله تضعیف کنند، استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور به خطر میافتد در ارتش شکلی به وجود میآورم که دشمنان کشور نتوانند کوچکترین لطمهای به ایران وارد کنند. ارتش بر مبنای ایدئولوژی اسلامی و عدل، باید به تدریج و با مرور زمان صورت بگیرد. ارتش ایران سابقهٔ ۲۵ ساله دارد که شاهد تخلفات افراد گوناگون بودهاست و به همین منظور پاکسازیهایی صورت گرفتهاست و این روند برای اصلاح و سالم ماندن ارتش همچنان ادامه خواهد داشت.
دلیل ترور قرنی توسط فرقان :
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920131000063
روز دوشنبه، سوم اردیبهشت 1358 سرلشکر قرنی که عنوان نخستین ریاست ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی ایران را داشت، ترور شد؛ تیمسار قرنی به بیمارستان مهر انتقال یافت و یک تیم پزشکی از ارتش نیز به بیمارستان اعزام شد تا در جریان درمان او کمک کنند؛ سرلشکر قرنی در خانهاش در خیابان ولیعصر تهران و در حوالی سینما امپایر سابق هدف گلوله قرار گرفت و از ناحیه شکم و پا مجروح شد، معالجات مؤثر واقع نشد و او به شهادت رسید.
گروه فرقان در اعلامیهای، مسئولیت ترور سرلشکر قرنی را برعهده گرفت؛ تروریستها از چند روز قبل با اجاره اتاقی در هتل جم، یعنی مقابل خانه قرنی، رفت و آمد او را زیر نظر داشتند و سرانجام وقتی او در حیاط خانه بود، در را زدند و او را به هنگام باز کردن در حیاط، مورد اصابت گلوله قرار دادند.
طرح اولیه ترور از سوی «اکبر گودرزی» و «محمد متحدی» رئیس شاخه نظامی مطرح شد و به گفته اکبر گودرزی گروهی از اعضای شاخه نظامی محسن سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قاسمی در این طرح ترور مشارکت داشتند.
محسن شجاعی راننده و محافظ شهید قرنی که شاهد ترور او بوده، درباره نحوه این ترور میگوید:
«یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش ساختمان به خانه او آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کند؛ به نقاشها گفتم شما که دارید اینجا کار میکنید، مواظب باشید که یک وقت در حیاط را باز نکنید، کلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم؛ یکی از نقاشها روی نردبان بود؛ دیگری هم داشت نقاشی میکرد، یک پسر بچه هم همراهشان بود که سطلها را تمیز میکرد. تیمسار یک سینی چای آورد؛ گفتم اینها که بالا نشستهاند، مدام دارند ما را کنترل میکنند - منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاق های هتل واقع در روبروی خانه بر ما مشرف بودند - شهید قرنی گفت: تو چقدر به این ها گیر میدهی! حدود ساعت 8:30 - 9 صبح بود، همین طور که داشتیم چای میخوردیم، در خانه را زدند تا من بلند شدم که در را باز کنم، پسر بچهای که کمک نقاشها بود بیاختیار دوید و در را باز کرد. تا من به بیرون برسم، یکی از آن فرقانیها اسلحه کلاشینکوف را زیر گلویم گذاشت، کلتم را که کالیبر 45 داشت، از من گرفت و با ضربهای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت. کلتم را هم پرتاب کرد طرف دیگر حیاط. مهاجمین مرا هل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم.
ـ تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است.
ـ ساکت شو، حرف نزن.
بعد به داخل حیاط دویدند، دو تیر شلیک کردند، سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند؛ وقتی در مهاجمین در بدو ورود ما را به رگبار بستند، سیمانهای دیوار مثل گلوله به صورت من پاشید اما گلولهای به من نخورد؛ بعد از این که ضاربین فرار کردند، من رفتم داخل حیاط و دیدم تیمسار گوشهای از حیاط افتاده، یک گلوله به ران پای چپ و یک گلوله هم به سمت راست شکمش اصابت کرده بود، تیرها جایی نبود که بتوانند ایشان را بکشند ولی تقدیر چنان بود که تیمسار شهید شود.»
دکتر هادی منافی که در لحظه شهادت بر بالین سپهبد محمد ولی قرنی حضور داشته، دلیل شهادت را این گونه توضیح میدهد:
«اوایل انقلاب بود که من تازه از مشهد برگشته بودم، طبق روال عادی، به بیمارستان مهر رفتم که متوجه شدم تیمسار قرنی را غرق در خون به بیمارستان آوردهاند. یک گلوله به زیر جناق و گلوله دیگری هم به ران پای او اصابت کرده بود؛ برای بیرون آوردن گلوله زیر جناق، تیمسار قرنی را به سرعت به اتاق عمل بردیم اما متأسفانه تیر به شریان اصلی و آئورتاش برخورد کرده و گروه خون شهید قرنی هم از نوع منفی و نایاب بود. بدتر از همه این که زمان ترور تیمسار قرنی توسط گروه فرقان تا رساندن او به بیمارستان زمان زیادی گذشته بود.»
حمید نیکنام ضارب و عامل ترور سپهبد قرنی چگونگی ترور اولین قربانی گروه فرقان را اینگونه شرح میدهد:
«قبلا درست در شناسایی نبودم که بدانم چه شده ولی گمان کنم رضا [یوسفی] و محسن [سیاهپوش] برای شناسایی رفته بودند. سعید واحد و علی اسدی هم روزهای بعدی رفته بودند. بعد روز آخر من آمدم که قرنی در حیاط بود و بعد محسن سیاهپوش از هتل خارج شد؛ من و رضا [یوسفی] بیرون آمدیم و قرار بود رضا مواظب آن شخص [محافظ سپهبد قرنی] باشد و من به سراغ قرنی رفتم که در خانهاش باز بود.
وقتی که قرنی را زدم به طرف در آمدم که متوجه شدم آن شخص دارد در را میبندد. اسلحه را به طرف پایین شلیک کرده و او از شلیک من خود را به زمین انداخته بود. بیرون آمدم و جواد [بهرام تیموری آذر] با موتور منتظر بود که باهم رفتیم».
چرایی انتخاب سپهبد قرنی به عنوان نخستین هدف ترور گروه فرقان را گرچه بسیاری به مسأله ضلع زور از مثلث زر و زور و تزویر مربوط میدانند اما به نظر میرسد کینه و نفرت گروههای چپ و مارکسیستی از سپهبد قرنی ریشه تاریخی داشته باشد؛ چرا که محمد ولی قرنی در زمان تصدی رکن دوم ارتش شبکه افسران حزب توده را پس از کودتای 28 مرداد 1332 را کشف و منهدم کرده بود و این مسألهای نبود که گروههای چپ از آن بگذرند.
به عنوان نمونه در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب، سازمان چریکهای فدایی خلق که گروهی مارکسیستی بود، در ارگان خود سؤال کرده بود، چرا قرنی در جریان مشارکتش در کودتا علیه شاه فقط به سه سال زندان محکوم شده بود؟ در حالی که یک دانشجو فقط به جرم خواندن کتابهای دکتر شریعتی و صمد بهرنگی به سالها زندان محکوم میشد!
گروه فرقان پس از ترور شهید قرنی در بیانیهاش، دلایل این ترور را اینگونه اعلام کرد:
«سرسپردگی به امپریالیزم آمریکا و کوشش در جهت انجام کودتای آمریکایی، همکاری با رژیم طاغوتی قبلی، همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی و سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم، مفسد فی الارض، اقدام برای سرکوبی مردم کردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم کردن مردم به اینکه مأمور اجنبی هستند، کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش از جمله دلایل ترور سپهبد قرنی بود».
شهید قرنی در دوران انقلاب تا کردستان
در روزهای میان 12 و 22 بهمن، محمدولی قرنی در مدرسه رفاه مستقر بود و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب با حکمی از سوی امام خمینی(ره) به عنوان رئیس ستاد ارتش منصوب شد.
سپهبد قرنی بلافاصله گروهی از افسران انقلابی به مسئولیت سرهنگ حسنعلی فروزان را برای اداره امور ارتش به کار گرفت؛ سرهنگ فروزان که رابطه خوبی با روحانیت و افسران جوان انقلابی داشت، رئیس دفتر سپهبد قرنی شد و با هدایت او افسرانی مانند حسن سعدی، محمدعلی شریفی النسب، عبدالله نجفی، محمدرضا رحیمی، احمد دادبین، محمد سلیمی، شهید یوسف کلاهدوز، شهید موسی نامجو، شهید حسن اقاربپرست وارد ستاد مشترک ارتش شدند. این افراد توانستند مانع نفوذ سرهنگ توکلی از وابستگان دولت بازرگان که سوابق جاسوسی قبل از انقلاب داشت و به همین علت به زندان محکوم شده بود، بگیرند.
توکلی که در روزهای ابتدایی پیروزی به سمت فرمانده ستاد عملیاتی کمیته دولت موقت انقلاب منصوب شده بود، به مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی بسیار نزدیک بود. او تلاش داشت خود را به عنوان جانشین سپهبد قرنی و فرمانده نیروی زمینی مطرح کند اما افشای گفتگوی توکلی با یک مقام آمریکایی که در آن برای حفظ منافع دولت ایالات متحده تضمین داده بود، سبب شد تا توکلی هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته مجبور به استعفا شود.
به هر روی با استقرار محمدولی قرنی در ستاد کل ارتش، نشانههای بحران کردستان آشکار شد؛ در نخستین روزهای پیروزی انقلاب، افراد گروههای کومله و دموکرات با حمایت اشخاصی مانند شیخ عزالدین حسینی قصد داشتند تا پادگان سنندج که مقر استقرار لشکر 28 سنندج بود، را به تسخیر خود دربیاورند اما با معرفی حجت الاسلام صفدری نماینده امام خمینی در کردستان، سرگرد محمدمهدی کتیبه به فرماندهی لشکر برگزیده شد.
کمتر از یک ماه بعد سرهنگ ماشاءالله صفری که از اهالی کردستان و اهل تسنن بود، به فرماندهی لشکر 28 سنندج منصوب شد و محمدمهدی کتیبه به ستاد کل ارتش رفت؛ ضعف سرهنگ صفری سبب شد تا درگیری در اطراف پادگانهای ارتش شدت گیرد و پادگان مهاباد توسط افراد وابسته به عزالدین حسینی تصرف و غارت شود. این مسائل سبب شد تا دولت موقت نخستین هیئت صلح را در آخرین روزهای اسفند 1358 روانه کردستان کند اما با شدت گرفتن درگیری ارتش و گروههای مسلح به رهبری احمد مفتیزاده و عزالدین حسینی که خواهان تشکیل جبهه بزرگ خلق کرد و در واقع تجزیه کشور بودند، امام خمینی(ره) پیام مهمی درباره درگیریهای سنندج صادر کردند. در این پیام شدید اللحن آمده بود:
«شنیده شده که عدهای وضع کردستان عزیز را مغشوش کردهاند و نمیخواهند بگذارند مسلمانان آسایش داشته باشند و بر خلاف اسلام عمل میکنند این عده به ارتش که اکنون به سوی ملت برگشته و از آن تبعیت میکند حمله میبرند و آنها را مورد توهین قرار میدهند؛ این قبیل کارها بر خلاف اسلام و مصالح مردم مسلمان است؛ مردم کردستان و سایر نقاط باید بدانند که هرگونه حمله به ارتش و ژاندارمری از نظر ما مردود است و ما با برادران اهل سنت خود هیچ اختلافی نداریم. همه اهل ملت واحد هستیم، ارتش و ژاندامری و پلیس باید بدانند که از این پس آنها حافظ مصالح و استقلال مردم مسلمانند و اگر کسی به آنها حمله کند از مردم مسلمان نیست و از اعمال اجانب است. نیروهای مسلح باید با قدرت از منافع و مصالح ملت مسلمان دفاع کنند و هر گونه حملهای را به خود و نوامیس مردم با قدرت دفع نمایند.»
ابلاغ پیام امام خمینی(ره) توسط سرلشکر محمدولی قرنی به سرهنگ سلطان اسحاق، معاون لشکر، نظامیان را بر آن داشت که به هر نحو ممکن پادگان سنندج را از خطر سقوط نجات دهند؛ درحالی که تبادل آتش بین طرفین ادامه داشت، هلیکوپترهای هوانیروز حامل 200 نفر از تکاوران لشکر مرکز و تعدادی از نیروهای داوطلب لشکر 81 زرهی و همچنین عدهای از پاسداران انقلاب اسلامی شهر کرمانشاه. در پادگان سنندج به زمین نشست.
سرلشکر ولیالله فلاحی، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش در همین روز وارد پادگان شد و همراه سایر مدافعان به مقابله با مهاجمان پرداخت سرانجام با قاطعیت سرلشکر قرنی و مقاومت مدافعان پادگان که تا 2 فروردین سال 58 ادامه یافت حلقهی محاصرهی پادگان شکسته و مانع سقوط آن شد.
این درگیریهای شدید که سبب کشته شدن صدها نفر شده بود، سبب شد تا اولین روز فرودین 1358 هیئت بلند پایه شورای انقلاب و دولت موقت با حضور شهید بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ابوالحسن بنی صدر، احمد صدرحاج سید جوادی وزیر کشور دولت موقت به ریاست آیت الله طالقانی، راهی سنندج شود.
صبح روز 2 فروردین 1358 مذاکره هیئت اعزامی از تهران با اعضای گروه های مسلح شروع شد و همزمان اجتماع چند ده هزارنفری از مردم در سنندج برگزار شد که در آن شیخ عزالدین حسینی و غنی بلوریان سخنان تندی ایراد کردند و زمانی که احمد صدرحاج سید جوادی وزیر کشور قرار بود، سخنرانی کند جنگنده های نیروی هوایی اقدام به گشت زنی و شکستن دیوارهای صوتی بر آسمان سنندج کردند. دلیل این اقدام تهدیدآمیز، حضور دهها فرد مسلح در سنندج بود. این مسأله سبب شد تا احمدصدر حاج سیدجوادی با ارسال تلفنگرامی به تهران خواهان قطع پروازها شود. متن این تلفنگرام به این شرح بود:
«پرواز جتها بر فراز سنندج موجب عصبانیت مردم و قطع مذاکرات ما شد؛ چه کسی دستور چنین مانورهایی داده است؟ از طرف پادگان به سوی مردم تیراندازی میکنند و کشتار شدید میکنند؛ دستور دهید فوراً تیراندازی قطع شود و دیگر نه روز نه شب تیراندازی نکنند و شعله افکن شبها نیاندازند».
این پیام با پاسخ قاطع سپهبد قرنی روبرو شد، پاسخی که شاید به قیمت جان نخستین رئیس ستاد ارتش پس از انقلاب تمام شد
برکناری شهید قرنی از ریاست ستاد ارتش انقلاب اسلامی
این قاطعیت که بعدها کاملاً مورد تأیید سران انقلاب قرار گرفت، موجب شد که در ششم فروردین 1358 روزنامهها اعلام کنند به دستور مهندس بازرگان، نخستوزیر دولت موقت، محمدولی قرنی از کار برکنار شود و ناصر فربد جایگزین او شود. در بیانیه ستاد کل ارتش آمده بود:
«بنا به دستور نخست وزیر موقت انقلاب اسلامی ایران جناب آقای مهندس مهدی بازرگان، با اعلام مراتب قدردانی از تیمسار سرلشکر محمدولی قرنی از تاریخ ششم فروردین تیمسار سرلشکر ناصر فربد به ریاست ستاد کل ارتش ملی اسلامی و هماهنگ کننده نیروهای منصوب میشوند. سرلشکر فربد در مهر ماه 1354 با همین درجه بازنشسته و از کار شناسان امور نظامی در رده مسائل استراتژیک و امنیت ملی بوده و با توجه به وجه ملی و نظامی و اعتماد به نفس خود امیدوار است که در پست پر مسئولیت جدید، به بهترین نحو ممکن منشاء اثر باشد.»
اگرچه ستاد کل ارتش برکناری شهید سپهبد قرنی را اعلام کرده بود اما در واقع چند روز قبل از این ماجرا قرنی استعفا نامهاش را خطاب به امام خمینی(ره) نوشته بود. در متن این استعفانامه که 25 سال پس از شهادت قرنی منتشر شد، آمده است:
«محضر رهبر عالیقدر و پیشوای انقلاب اسلامی ملت مستضعف ایران حضرت آیت الله العظمی خمینی»
از درگاه خداوند باری تعالی مسئلت دارم که وجود نایب بر حق امام عصر عجل الله تعالی فرجه را در کنف حمایت خود سلامت بدارد تا در سالهای بسیار ملت ایران را در پرتو شمع وجودشان مستفیض و بهرهمند بدارد. غرض از تقدیم این معروضه ذکر نکاتی است که انگیزه تحریر آن جز انجام تکلیف شرعی و ادای فریضه ملی هیچ محرک دیگری نمیتواند، باشد.
اینجانب پس از دو بار به مدت 6 سال زندان و 14 سال تحت نظر بودن از طرف رژیم غاصب و فاسد خاندان پهلوی با الهامگیری از تعلیمات نجاتبخش پیشوای آگاه تلاش داشت به سهم خود و بنا به وظیفه شرعی یک ایرانی با سلطنت غیرموجه و عارض ظالم مبارزه نموده و به خواست خداوند توانا شاهد واژگونی آن گردد. موقعی مأموریت اداره معدوم و از هم پاشیده ارتش را عهدهدار شدم که امتثال امر رهبر واجب و تجدید حیات ان را بر پایه صیانت از دستاوردهای انقلاب و جلوگیری از نفوذ عناصر خائن و عمال اجنبی را فریضه دینی خود میدانست.
در بدو امر و در شروع حکومت منصب از طرف امام که به حق مورد تأیید عامه مردم قرار داشت، متأسفانه آنان که لطماتی از رژیم منحوس و آزاردهنده گذشته داشتند، بدون بررسی صرفاً برای خالی کردن عقدههای درونی که مقدم بر مصالح دینی و ملی قرار دارند، چنانچه در اضمحلال و تخریب روحیه ارتش جاهطلبانه داد سخن دادند که به زودی متوجه بیانات ناپخته و نسنجیده خود شدند و موقعی درصدد جبران آن آمدند که بسیار دیر شده و آنچه دشمن دین و کشور و ملت میخواست به پایش ریختند و از این رهگذر ندانسته ضربههایی به پیکر ارتش وارد ساختند که هیچ دشمن داخلی و خارجی به چنین توفیقی دست نمییافت؛ سخن به دراز میکشد ولی لازم به ذکر است و باید به استحضار رهبری که بیش از هر کس علاقه به نتیجه سعادت بخش انقلاب هستند، برسد.
گفتند و فریاد زدند که ارتش استعماری است در حالی که در تمام کره خاکی و بین همه کشورها این ارتش ملی و میهنی بود که شاید در بدو امر موجب تعجب باشد ولی آنان که بر رموز ارتش آگاهی دارند به خوبی میدانند که این ارتش با استعدادی که داشت نه تنها به همسایگان شرق و غرب کشور قکر تجاوز به خاک ایران نمیداد، سهل است چنانچه همسایه ابرقدرت شمالی نیز هجوم آورد قادر بود اگر نه یک سال ولی لااقل یک ماه در برابر او مقاومت نماید و باید دید این ارتش چه شد که در برابر مردم کشور خود و تنها در برابر لااله الا الله و مشت گره کرده مردم کمتر از دو ساعت مقاومت نمود؟! آیا جز این بود که وقتی تعداد معدود فرماندهان مغزشوی شده و برده شاه و استعمار خواستند رو به روی مردم بایستند، افراد و افسران گفتند ما برای حفظ حدود و ثغور مملکت قسم خوردهایم نه برای برادرکشی و بالنتیجه سلاح خود را زمین ریختند و به مردم پیوستند و آن چند نفر از فرماندهان دلقک مآب را رسوا و تنها گذاشتند، آیا این تانکها هیچ گاه برزنت سرپوش گلولههای توپ خود را برداشتند؟ آیا هیچ دریچهای بازشد و لولههای مسلسل برای تیراندازی به مردم خارج شد و این واقعیت را که ملت ایران و در نتیجه انقلاب با کمترین خونریزی در هر انقلابی در دنیا به ثمر رسید، میدانست.
و اینجاست که میبینیم که چنین به روز ارتش آوردند و اگر مغرض نبودند، جاهل بودند که متأسفانه هنوز دست بردار نیستند و هر روز با بیدرایتی و شهوت کلامی که دارند، هیچ گاه در راه حفظ وحدت کلمه که این همه امام برای ایجاد آن تلاش نموده، قدمی برنمیدارند و چه ناگوار است تحمل این دوستان که دشمنی را تقویت و امت را متفرق و تضعیف میکنند و میبینیم دنیایی چشم به کشور ما دوخته تا ثمره انقلاب را ارزیابی کند با نگاه به رویدادهای کشور ما به حیرت فرو میرود و نمیداند که چه انگیزهای موجب شده است متظاهرین به دوستی ملت چنین داس برداشته و به ریشه میزنند.
اینجانب روزانه با 18 ساعت کوشش شبانهروزی سعی دارد که هر چه زودتر ارتش را متشکل و سلاح افتاده به دست عمال خارجی را جمع آوری نماید لیکن هر دم از خارج از ارتش طنینی زهر آگین میرسد وآنچه رشته میشود از هم میپاشد.
معاون نخستوزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالک الرقاب میداند بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و چه امکاناتی دارد و متأسفانه بدون آنکه حتی اینجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتی صادر مینماید که ارتش بایستی شاهد لطمهای دیگر بر روحیات افسران و افراد خود خو د و افتادن مقداری سلاح و مهمات با مال و منال ملت مستضعف که برای ارتش تهیه شده است، به دست افراد ناصالح و وابسته خارجیان که آن هم با توجه به تعلیمات عالیه امام که حفظ وحدت را توصیه میفرمایند مغایر است و ناگزیر تن میدهد و دعا میکند تا شاید هر چه زودتر به این اعمال ناآگاهانه خود واقف شوند و خاتمه دهند.
در حالی که ارتش میرود تا با تمهیدات بسیار افراد خفت کشیده و اهانت دیده را در سربازخانهها جمعآوری نماید، وزیر دفاع بدون مشورت نظر و نظرخواهی از این جانب و خارج از وظایف خود میرود و از تلوزیون و رادیو و مطبوعات نسنجیده میگوید سربازان فروردین مرخص و بالنتیجه تعداد معدودی که از ارتش با خون دل به سربازخانه های کشانده بود، نگهداری سربازخانهها را رها کرده و به موطن خود میروند و شب هنگام عناصر تودهای وابسته به سیاستهای خارجی با کامیونها به سربازخانههای میروند و باقیمانده اسلحه و مهمات را باز کرده و به خارج از شهر میرسانند و در محلهای مخصوص مخفی میکنند تا به خیال خود آن روز که عوامل وابسته به دولت یا درمانده ارتش را نیز متفرق کردن و رو به روی ملت و دولت بایستند و خواستههای آنها را جامه عمل بپوشانند یا به گفته خودشان جوی خون راه بیاندازند و حکومت جمهوری کمونیستی را بر مردم تحمیل کنند.
دولت بدون مشورت با ارتش و آگاهترین مرجع ارزیابی کردستان نمایندگانی را به آن صفحات میفرستد که با ورود آنها و اولین سخنپراکنی که میکنند، مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت میکنند و در جلوی همین هیئت فرمانده پادگان را گلوله باران میکنند؛ با این وصف به مردم اجازه خودمختاری میدهند که یقینا هیئت بعدی سند استقلال کردستان را تقدیم یاغیان و عده کثیری مزدور اجنبی که از خارج از ایران و شهرهای داخلی کشور به آن صفحات هجوم آوردهاند، خواهند کرد.
وزیر دفاع بدون اطلاع از پیامد گفته خود میرود و مدت خدمت سربازی را به یک سال تقلیل میدهد که این عمل موجب میشود باز آن معدود باقیمانده نیز متفرق و برای گرفتن گواهی پایان خدمت فرماندهان خود را توقیف و آزار و اصولا معلوم نیست هیئت دولت که هیچگونه اطلاع و آگاهی از ارتش ندارد، چگونه است حتی به خود زحمت مشورت با متخصصین و مسئولین امور را نمیدهند و چنین بینظمی را به وجود میآورند، سازمان ساواک را منحل کردند و قریب به یک ماه است که از دولت خواسته میشود تکلیف پرسنل این سازمان چیست و هر چه تقاضا میشود که وضع خطرناک است و این افراد دارای ارزشهای مختلف و فوق العاده میباشند و نگذارید آنها بلاتکلیف باشند و شب و روز در خیابانها جوانان برومند انقلاب را که پاسداری میدهند به خاک و خون کشند ولی کجاست آن کس که این حساسیتها را درک و اقدام کنند ولی هر روز اجتماع تودهایها قویتر و خطر آنها وحشتناکتر میشود.
در حالی که قریب به 30 هزار نفر افراد کمونیست در کشورهای خارجی آموزش براندازی کشور را دیده و میبینند، کشورهای ذی نفع تا حدود 600 میلیون دلار خرج آموزش و اعزام آنها به ایران نمودهاند؛ معلوم نیست که چرا دولت باز هم اجازه میدهد مراجع رسمی بر پیکر علیل و از پا افتاده ارتش بیش از پیش ضربه وارد آورند و روشن نیست در حالی که پلیس و ژاندارم نداریم با ارتش نیز چنین میکنند با این افراد ورزیده و مأمور چه کسی باید مقابله کند و جلوی کشتار بیرحمانه آنها را بگیرد.
اینجانب در نظر داشته و دارد با بهرهگیری از حمایتهای بیدریغ امام و کمکهای شبانهروزی سایر مراجع و روحانیون دینی و روحانیون عالیقدر ارتشی بر بنیان مفاهیم و اهداف اسلامی که از ملت و با ملت باشند که در روز خطر ارتش و ملت دوش به دوش هم و برادر وار با دشمن خارجی مقابله کند، پایهریزی نماید. ولی اقدامات مزدورانه و مأیوس کننده وابستگان دولت مرا بر آن داشته است که به عرض امام برسانم که احساس میکنم قادر به انجام این فریضه شرعی و ملی نمیباشم و اجازه میخواهم اکنون که تمام لطمات و ضربههای ویرانکننده از طرف به ظاهر دوستداران وطن به گفتار مسلمانان بر این ارتش وارد میشود، اجازه فرمایید که بیش از این در حیرت و تأسف باقی نمانم و همچنان گذشته به امور عادی خود پرداخته، حال که دنیا نداشته لااقل در محضر مراجع عالیقدر برای آخرت توشهای برگیرم.
رئیس ستاد کل ارتش ملی اسلامی ایران - سرلشکر قرنی»
شهید سپهبد قرنی رونوشت این نامه را هم به رئیس دولت موقت، مهندس مهدی بازرگان فرستاده بود .
سرلشکر محمد هادی شادمهر که در دوران ریاست شهید سپهبد قرنی بر ستاد کل ارتش، قائم مقامی او را بر عهده داشت درباره چگونگی استعفا یا برکناری شهید قرنی میگوید:
«یک روز به من گفت استعفای من را بنویس. من که موقعیت او را درک میکردم برایش نوشتم. استعفای خود را به قم نزد امام راحل(ره) برد. امام استعفای او را گرفت و گفت خیر شما بفرمایید سرکارتان. چند روز بعد بازرگان ایشان را به دفتر خود دعوت کرد و گفت میخواهم شما را به عنوان سفیر به اسپانیا بفرستم. سرلشکر قرنی در پاسخ گفته بود اتفاقا زمان شاه هم همین مسئولیت و همین کشور را برای من در نظر گرفته بودند که من نپذیرفتم. بازرگان گفته بود اگر بگویم استعفایت را قبول کردهام چه فرمایش داری؟ گفته بود من که به شما استعفا ندادم؛ من به امام استعفا دادم؛ بازرگان گفته بود اگر بگویم که امام استعفای شما را پذیرفته است چه فرمایش داری که سرلشکر قرنی با شنیدن این حرف از همان دفتر بازرگان به من تلفن کرد و گفت من رفتم منزل دیگر نمیآیم؛ من هم بلند شدم از ستاد بیرون آمدم. میخواستند برای من ماشین بیاورند گفتم نمیخواهم و با تاکسی به منزل رفتم.»
به هر حال، نقش قرنی در مبارزه با ضد انقلابیون کردستان و بیتوجهی او به دستور وزیر کشور وقت، مورد استناد فرقانیان هم قرار گرفت تا جایی که اکبر گودرزی در بازجوئیهای خود میگوید:
«در رژیم فعلی، حتی وقتی وزیر کشور وقت که برای حل درگیریهای کردستان همراه چند تن از مقامات به آنجا رفته بود، از قرنی میخواست که عملیات نظامی را متوقف کند، اما او این مطلب را نپذیرفت». بنابراین مهمترین اتهام سپهبد قرنی، سرسختی او در مقابل فتنه گران ضد انقلاب در کردستان بود.
همسر سپهبد محمدولی قرهنی که اکنون در قید حیات نیست در مصاحبههای پس از ترور سپهبد قرهنی گفته بود که:
سپهبد قرهنی در زمان شاه و نظام طاغوت تا درجه سرلشکری ارتقاء یافت، اما زمانی که متوجه اسلام زدایی وستمکاری شاه و جنایات و خیانات آمریکا در ایران شد، به تمام مزایای مادی و منزلت سرلشگری پشت پا زد.
برچسبها: سپهبد قره نی, محمدهادی شادمهر, سرلشکر ناصر فربد, اکبر گودرزي