بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..
 

حمیدرضا پهلوی از آن چهره های مرموز تاریخ میباشد که البته شاید هم خواسته اند اورا مرموز نشان بدهند بهرحال حمیدرضا پهلوی شخصی است که در دوران پهلوی زمزمه های فراوانی درباره او سر زبانها بوده

- معتاد

- زنباره

- فاسد

- مخالف با خاندان

- دارای عدم تعادل روحی

- افسرده

- ناتوان از آموزش و تحصیل آکادمیک

- اسلام شناس

- مخالف دوران قبل از اسلام

شیعه شدید و علاقه مند به جهانی کردن شیعه

- عالم و دانشمند

- مکاتبه با دانشمندان و علما و پادشاهان و قدرت مجاب کردن آنها

- قاتل

- و  ...

من تو این وب معمولاً سعی کردم به صحبتهای بی پایه و اساس نپردازم و به آنها بال و پر ندهم اما مورد این شازده پهلوی خاص است ... بریم ببینیم چه خبره

*حوادث سال 1371 شمسی: استاد کابوک، انگلیسیها را قاتلان حمید رضا پهلوی و دکتر حسابی و جمعی از دانشمندان ایرانی شیعه در سال 1371 شمسی/1992 میلادی، معرّفی کرده است…/

اول از همه ببینیم این استاد کابوک کی هستش :

( کابوک به معنی راز دار و در زبان آذری به معنی گاهواره )

همه چیز در مورد کابوک

نوشته ی حامد محمد زاه http://www.bamzi.net/kabook/aboutkabook/

نوشته سعید افشاری http://kabookshop1.mihanblog.com/post/9 

و چند منبع دیگر

شعبان طاوسی معروف به کابوک در سال 1312 در فزوین و یا تبریز متولد شد . قبل از یک سالگی بعلت ورشکستگی پدر خانواده او مجبور به ترک موطن خود کشته و به تهران کوچ نمودند . در سن 6 سالگی بعلت فوت پدر ، خانواده چهار نفری او که شامل مادر ، خواهر 11 ساله و برادر 3 ساله و خود او بودند در تهران بدون سر پرست مانده و همزمان با شروع جنگ جهانی دوم با وجود فقر و گرسنگی و تنهایی و آوارگی دوران کودکی و نوجوانی کابوک در نهایت سختی و مشقت و تنگدستی سپری گشت .

   در 14 سالگی مسئولیت نگهداری و سرپرستی خانواده اش را رسما بعهده گرفت ، گر چه قبل از آن هم در این امر بی مسئولیت نبوده است .

   کابوک ضمن سر پرستی خانواده خود مجبور بود که شبها درس بخواند و روزها جهت امرار معاش خانواده اش تلاش کند . بالاخره در سال 1333 به دانشکده حقوق راه یافته و در سال 1337 موفق به اخذ گواهینامه لیسانس حقوق از دانشگاه تهران گردید .

   در بهمن ماه همان سال وارد ارتش شد . و ده سال بعد فوق لیسانس خود را دریافت نمود و ضمنا در همین دوران به مطالعه و آزمایش در مورد هیپنوتیزم مشغول بود .

   در بهمن ماه 1358 بازنشسته شد و بالاخره تواست از آمریکا گواهینامه روانشناسی هیپنوتیزم دریافت نماید ، عضو سازمان بین المللی هیپنوتیزم حرفه ای امریکا شود ، از نیویورک گواهینامه " یوگا " دریافت نماید در سال 1356 به امریکا دعوت شود و در ردیف بزرگترین متخصصین هیپنوتیزم حرفه ای جهان قرار گیرد و اکنون صاحب نظریه ویژه ای است که معتقد است این عقیده و نظر ایشان اجبارا جهانگیر خواهد شد ، تا به بینیم چه زاید زمان

"استاد كابوك در زندگي داخلي موفقيت چنداني نداشته و علت آن دو چيز بوده ... ازدواج اخير ايشان به معني فرو رفتن در لجن زار بوده ، خود ايشان بار ها گفته اند ، همان طور كه انسان گاهي با ماشين بي اختيار و بي اراده تصادف مي كند ، و همان طور كه ممكن است گاهي در تاريكي پايش در لجن و كثافت فرو رود گاهي هم ازدواج با يك شخص و خانواده ناهماهنگ بي شباهت به فرو رفتن در لجن و كثافت نيست .

با جرات مي توان گفت در 10 يا 12 سال اخير 80 تا 90 درصد انر‍‍ژي استاد كابوك صرف مبارزه و اختلافات خانوادگي با همسر و خانواده همسر دومش شد .

در حاليكه اگر همسر دومشان از خانواده اصيلي بودند و سطح تربيت و معلوماتشان بالا تر بود ، امكان داشت موفقيت ايشان صدها برابر فعلي بشود ." (به نقل از كتاب "هيپنوتيزم و چار " اثر استاد كابوك

استاد کابوک در شهر تهران انجمنی تاسیس کرد به نام انجمن هیپنوتیزم  کابوک که این مرکز در سالهای بعد با چند نمایندگی از جمله در شهر فرانسه و نیویورک توانست تحت نام انجمن بین الملی هیپنوتیزم کابوک به رسمیت شناخته شود .

استاد کابوک در انجمن کابوک شروع به بر گزاری دوره های ویژه آموزش علوم روحی و هیپنوتیزم  کرد

و به جرات می توان گفت  اکثر اساتیدهیپنوتیزم  که در حال حاضر در ایران  هستند به نحوی از شاگران استاد کابوک یا شاگرد شاگردان استاد کابوک هستند

یکی از خصوصیات خیلی بارز استاد کابوک قلم روان و فوق العاده عامه نویس و جذاب اوست

ایشان  در زمان حیات خویش بیش از 15 جلد کتاب  به رشته تحریر در آوردند . بعضی از کتب ایشان تا 12 دوره تجدید چاپ شده  و بعضی از کتب ایشان بعد از گذشت حدود 19 سال هنوز  چاپ نشده و انشالله به همت موسسه کابوک برای اولین بار زیر چاپ خواهد رفت مانند کتاب خاطرات هیپنوتیزم در فرانسه  کتاب دوران کودکی کابوک

کتاب خاطرات هیپنوتیزم در زندان اوین و....

باور کردنی نیست که اکثر کسانی که کتاب سنگین، قطور و  800 صفحه ای روان شناسی  هیپنوتیزم یا کتاب حدودا ششصد صفحه ای خود هیپنوتیزم را در دست گرفتند هر گز باور نمی کردند که این کتاب بتواند آنها را پشت میز مطالعه شان میخ کوب کند و در کمتر از چند روز بر کل مطالب کتاب واقف گردندو آن را با لذت تمام بخوانند .

سنگین ترین مباحث روانشناسی با قلم شیوای استاد کابوک به رمانی بیشتر شبیه است تا کتاب علمی

سر تا سر کتابهای استاد کابوک از داستانهای واقعی افرادی که در جامعه خودمون زندگی می کنند و مشکلاتشون مشکلات عامه است  وخواننده   هیچ چیز کتاب رو غریبه و بیگانه نمی بینید .          

استاد کابوک در بهمن ماه سال 1371 دیده از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت روحش شاد و یادش بر دلها .

 

کسانی که در زمان فعالیت موسسه کابوک در ایران به موسسه سری زده بودند این شعار را بالای میز کابوک و در دفتر اصلی موسسه دیده بودند

شعار انجمن روانشناسی و هیپنوتیزم کابوک

خدمت: به همنوع خود خدمت کنید.

عشق: به مخلوقات خدا عشق بورزیدو از حیوانات حمایت کنید.

بخشندگی: با سخاوت بخشنده باشید؛به بخشید از آنچه دوست دارید.

خودکاوی: خود را تصفیه کنید؛خودکاوی کنید.

ذکر: دایما ذکر بگویید تا خودهیپنوتیزم شوید.

 حقیقی بودن: یک انسان حقیقی و پاک باشید.

 آرامش: در صلح و آرامش زندگی کنید.

 

کابوک صاحب نظریه ویژه ای است که معتقد است این عقیده و نظر ایشان اجبارا جهانگیر خواهد شد  تا ببینیم چه زاید زمان

استاد کابوک در سال 71 به صورت ناگهانی و مشکوک وفات یافتند.برخی معتقدند که کابوک بعد از افشاگریها در مورد استعمار پیر انگلیس در برخی از ترورها ، به قتل رسیده است( این بخش به نقل از سایتwww.islam-einestein.com).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مطالب زیر توسط این شخص درباره حمیدرضا پهلوی نگاشته شده و صد البته در نامه نگاریهای حمیدرضا و محمدرضا برادر تاجدارش که در قسمت دوم به آن اشاره کردم هم شواهدی بر اداعاهای کابوک درباره حمیدرضا توسط برادر تاجدارش پیدا میشود

*حوادث سال 1371 شمسی: استاد کابوک، انگلیسیها را قاتلان حمید رضا پهلوی و دکتر حسابی و جمعی از دانشمندان ایرانی شیعه در سال 1371 شمسی/1992 میلادی، معرّفی کرده است…/

حمید رضا پهلوی Hamid-Reza Pahlavi (چهرۀ مجهول و شگفت انگیز تاریخ علم معاصر) – در تیرماه 1371 ش توسّط عوامل تروریستی انگلستان – احتمالاً توسّط سمّ – کشته شده است. این گذشته از حادثۀ قتل دو فرزند حمیدرضا در خارج از کشور – با باز کردن شیر گاز خانۀ محلّ سکونت ایشان – است.

(( سال های سال از درگذشت حمیدرضا پهلوی می گذرد و ما نفهمیدیم او چه انسانی بود؟؟ ))

سالها قبل در یک روز تابستانی گرم (18تیرماه1371ش) حمید رضا پهلوی، مترجم و رابط نوجوان رسالۀ پایانی اینشتین (دی اِرکلِرونگ = بیانیه ) – هنگامی که عازم خانۀ مادرش مرحومه عصمت الملوک دولتشاهی بود – در راه دچار ایـست ناگهانی قلب و سکته ی قلبی شد. دو روز بعد – در 20 تیرماه – حمیدرضا پ… در بیمارستان قلب تهران- در سن 60 سالگی – دار فانی را وداع گفت و زندگانی پر خاطره و تلخ و پردرد و رنج وی خاتمه یافت.

شاهزاده حمیدرضا شخصیتی گمنام، گوشه گیر، کم حرف و منزوی از جامعه و سیاست بود و تنها به مطالعه و تفکر در تنهائی عادت داشت. او بعد از انقلاب، هرگز ایران را ترک نکرد. دارای روحیات و طرز تفکر عجیبی بود و اسرارعلمی خود را با نزدیکترین افراد خانواده اش نیز در میان نمی گذاشت. بعد از درگذشت او، هنگامی که یکی از کمدهای شخصی او را جابجا میکردند، زیر آن انبوهی از نوشته های علمی و مقالات به زبانهای مختلف از خود او و دعوت نامه های مراکز معتبر بین المللی از او برای مهاجرت به اروپا و امریکا یافته شد، که هیچیک را نپذیرفته بود. همگی این اسناد نزد شادروان دکتر شعبان طاووسی (کابوک – بزرگترین هیپنوتیزور ایران، که خود نیز چهار ماه پس از حمیدرضا و دوماه پس از دکتر حسابی، بر اثر بیماری خونی ناشناخته ای در آبانماه 1371 ش درگذشت) بوده و فهرست آنها را در آخرین کتاب خود: “آخرین دفتر خاطرات کابوک”پس از شرح حال مفصّلی از حمیدرضا آورده و چگونگی آشنائی خود با این دوست دوران کودکی و نوجوانی اش را شرح داده است… برخی – از جمله خود استاد کابوک – از وی چیزهای شگفت انگیزی نقل میکنند که چون برای ما قابل اثبات نیست از آوردن آنها معذوریم؛ اما در این شکی نیست که حمید رضا – با آنکه هیچ مدرک دانشگاهی نداشت – یک دانشمند بزرگ بود و بسیاری از دانشمندان بزرگ جهان و نجیب زادگان اروپا با او در ارتباط و مکاتبه بوده اند. دکتر ابراهیم مهدوی- مقیم لندن- نقل میکند که: نیلز بور (بوهر) – در زمان مترجمی حمیدرضا برای اینشتین – گفته است: ” در دنیای به این بزرگی – تنها 15 نفر تئوری نسبیت  را واقعاً فهمیده اند، که یکی از آنها همین پسر جوان – حمید رضا – است! “.

تاریخ فوت حمید رضا پهلوی نیز همانند شخصیت او شگفت آور است:

*روزی که دچار سکتۀ قلبی شد(18تیر1371) ” قمر در عقرب ” بود. در”تقویم نجومی مصباح زاده”(سال1371 ش) در بخش بالای صفحۀ ماه محرم قمری و تیرماه شمسی نوشته است: ” اوضاع و احوال افلاک در این ماه دلالت دارد بر… فقدان نوابغ”.

*روز درگذشت وی (20 تیر 1371) روز”عـاشـورای حسـیـنی(ع)” بوده؛ و مادرش نقل می کرد که: (( همیشه آرزو می کرد که در روز عاشورا بمیرد و اگر ممکن باشد جنازه اش را به کـربـلا ببرند و در آنجا به خاک بسپارند؛ اما دومی میسّر نشد )).

*دو روز جنازۀ وی در پزشک قانونی تهران معطل شد و در روز شهادت امام سجاد(ع) – روز دوازدهم محرم و22 تیر 1371- در”بهشت زهرا(ع)” به طور گمنام به خاک سپرده شد.

خوشبختانه پس از چندین سال در بخش”جستجوی اموات” از”سایت بهشت زهرا(ع)” موفق شدیم قبراین مرد گمنام را پیدا کنیم. آدرسی که سایت خود “بهشت زهرا(ع)” به ما داده این است: حمیدرضا – نام پدر: رضا – تاریخ دفن: 22 تیر 1371ش – ردیف 27 – قبر64. سنگ قبر او نیز معیوب و ترک خورده است و فقط این عبارت، روی آن نوشته شده: ((هُوَ الباقی – آرامگاه ابدی حمید رضا پهلوی – ولادت: 1311 ش – وفات: 1371 ش)).

Hamidreza's Grave قبر حمید رضا پهلوی

Hamidreza's Grave قبر حمیدرضا پهلوی

اشعار برجای مانده از او نیز مانند خودش عجیب و غریب بوده است. ما اغلب خوانده یا شنیده ایم که شاعران، دیگران را هجو می کنند؛ ولی حمید رضا بیشتر، خود و نفس اَمّارۀ خود را هجو نموده و به خویشتن حمله ور شده و از خود سخت انتقاد میکند! در اشعارش مدح پیامبران و امامان و بزرگان شیعه و پندها و نِکات اخلاقی و علمی بسیار است. بلی، هجویّه هم سروده است؛ از جمله در ردّ بر احمد کسروی – که به اسلام و تشیّع ناسزاگویی کرده و ترویج زرتشتی گری می نمود – هنگامی که حمید رضا نوجوانی فقط سیزده ساله بوده چنان هجویّه ای سروده و برای خود کسروی پست کرده و ارسال داشته بود، که به گفتۀ خودش: “شنیدم که وقتی کسروی آنرا خواند، از خشم آنرا پاره کرد و کلـّی ناسزا به من که فقط یک نوجوان 13 ساله بودم، گفت…”. چند بیتی از این هجویّه:

“کسروی” دانی چه باشد؟!! “کسر ِ رای” و “کاستی”!!

زآنکه “بُنیاد” دروغش بشکند از “راستی”!!

“طاق کسرا” چون ترک برداشت از میلاد ” نور”

“کسر” دارد “کسروی” تا بشکند این کوه طور!!

“پاک دینی” راه اسلام است و رسم مؤمنان

نِی لجنزار دروغ و فحش و کِبر فاسقان!!

هر که از قرآن و از اخبار معصومان جُداست،

لعن یزدان تا ابد بر روح و جان او رَواست!!

شد “وطن” “کسرائیان” را جمله در این “آب و گِل”!!

در چه جا باشد “وطن” پس؟ از برای جان و دل؟!

شیخ گوید: (( تو در این اَوطان ، غریبی ای پسر!!

لیک،اینجا ((خو به غربت کرده ای! خاکت به سر!!))

طعم غربت از “وطن” را چون چشیدی ای “حمید”!

در پناه “دین پناهان” می توانی آرَمید!

(تذکر: در بیت اوّل از “بنیاد” منظورش کتاب “وَرجاوَند بُنیاد” کسروی است. در بیت دوّم منظورش از “نور” پیامبر اکرم – ص – است. در بیت سوّم اشاره به “پاکدینی” یا “به دینی” میکند که عنوان بدعت ضدّ دینی کسروی بوده و پیروان ناآگاه خود را به آن می خوانده است!! در بیت ماقبل آخر، منظورش از “شیخ”، شیخ بهاء الدّین محمّد عامِلی، مشهور به شیخ بهائی – فقیه و دانشمند و شاعر عهد شاه عبّاس صفوی – است، که بیت داخل گیومه((…)) از اوست و بطور خلاصه میگوید که: وطن اصلی انسان، وطن روح غریب اوست که عالم برزخ است؛ نه این وطن دنیوی متشکل از آب و گِل! و روح در این دنیا و در این وطنهای خاکی، غریب و سرگشته و سرگردان شده و به این سرگردانی عادت کرده است… در بیت آخِر، اشارۀ او به تبعید خانوادگی به جزیرۀ موریس است…).

نمونه هایی دیگر از اشعار زیبای حمید رضا پـ… که یاد مرگ و نفرت ازمردم این زمانه در آن به چشم می خورد:

(در دو بیت 39 و 40 از منظومۀ “آئین نگارش زبان انگلیسی” پس از بیان احکام خطّ ربط (هایفِن) واصل میان کلمات مرکّب، چنین می گوید:)

“وصل” دادی رسم و پیوندی چه زیبا ای “حمید”!

لیک ازاهل زمانه “ربط” می باید برید!

“وصلت” و پیوند با اهل قبور و خاک و خشت،

به – زِ دیدن: چهره های مسخ و وحشتناک و زشت!!

(نیز در خاتمۀ منظومۀ “احکام حرف تعریف نا مُعیّن در انگلیسی”، در ابیات 17 تا 20 گوید:)

“حمیدا!” به “تعریف” و”توضیح” نیکت،

بُرون شد “اِی”a و “اَن”an ز “تنکیر” و”وحدت”

به “زندان نـَفسَت” چو هستی “مُنـَکـَّر”!

سزد گر بمیری ز گریه مُکـَرَّر!

بُرونت نیارَد ازین جهل و وحشت،

مگر “حرف تعریف” قرآن و عِترَت!

ز “تنکیر” نعره کشان، دین جدا کن!

امامان و پیغمبران را ندا کن!

(همچنین در انتهای منظومۀ “احکام حرف تعریف مُعیَّن انگلیسی”، در ابیات 27 تا 34 گوید:)

شد درخشان حرف “دی” the بعد از بیانت ای “حمید”!

لیک، آیا گشت یک دم، “قلب تو” پاک و سپید؟!!

آه! آه! از آن خطایای پیاپی، کو نمود –

قلب پاکت را “مُنـَکـَّر”، چهره ات خـُرد و خمود!!

ای که خوانی دستخطّ این “غریب روسیاه”!

گوش می کن پند وی را، تا نگویی:”آه! آه!”

هرکه جوید “عشق و مهری” از دل این مردمان،

رنجش و افسردگیّ و قهر بیند هر زمان!!

نِی نگاهِ آشنائی!! نِی صدائی مهربان!!

نِی وفاداری به عهد و نِی صَداقت در زبان!!

“مَهدِیا!” اینک کسی جز تو مرا “معروف” نیست!

چهره ها جمله “مُنـَکـَّر”!! وَ ز گـُنـَه مصروف نیست!!

آن صدای مهربان و آن دو چشم آشنا،

وآن وفاداری به عهد و آن نوازش در لقا،

گر رسد آنی به گور و جسم بی جان “حمید”،

جان بگیرد! بَر جَهَد از قبر، چون ماهِ سپید!

او از “مرگ” بسیار سخن می گفت. یک بار از روی دلتنگی گفته بود: “مردن برای من مثل عروسی است!”. برخی حدس می زنند که مرگ ناگهانی شاهزاده حمید رضا بر اثرغصه و اندوه و مصیبت های فراوانی بوده که بر وی وارد شد. به عبارت بهتر، برخی معتقدند: او از غصه دق کرده است. هرچه بود از دست ما رفت و اسرار این رساله را با خود به زیر خاک برد. ما لایق همصحبتی با او نبودیم. چرا؟؟ آیا تنها بعد از این همه سال باید فقط او را در خواب ببینیم و اگر بتوانیم روحش را احضار کنیم؟! اگر او منزوی بوده و با کسی حرف نمی زده، ما که چنین نبودیم و می توانستیم او را بشناسیم و با او همسخن شویم! شکی نیست که اگر چنین میکردیم، این مرد حرفهای زیادی داشت که به ما بزند و شاید همین حرفهای ناگفته عامل دق کردن و مرگ غریبانۀ او شده است … کلام آخر اینکه: او اگر هم اکنون هم زنده بود، باز شناخته نمی شد؛ پس خوشا بحالش که مُرد تا شناخته شود … اسکندر جهانگیری.

برخی از آثار مکتوب حمیدرضا پهلوی:

* لیست برخی از کتب و مقالات حمید رضا پهلوی، که استاد شعبان طاووسی (کابوک) در آخرین اثر خود ( آخرین دفتر خاطرات کابوک- مهرماه 1371شمسی) دربارۀ آنها چنین میگوید:

(( … برخی از آنها را، طبق وصیّت خودش به من، پس از مطالعه و یادداشت برداری، در باغچه و زیر خاک دفن کردم! … و مابقی را به انتشارات “زِد” Z – واقع در مِلبورن استرالیا، ایالت ویکتوریا – که از بودجۀ شخصی حمیدرضا پهلوی تأسیس شده بود و کتابهایی جهت گسترش تشیّع دوازده امامی به زبانهای گوناگون منتشر میکرد، و منشورات آن از نوع انتشارات خاکستری (Grey Literature) و در تیراژ محدود (Ltd.I.)(Limited Issue) بود و شعبه ای نیز در عَدَن – یمن جنوبی داشت، سپردم تا چاپ شود… و در اندک زمانی نایاب شدند … لیست آنچه که حمیدرضا پهلوی به من (=کابوک) سپرده بود از این قرار است:

(به ترتیب الفبا):

1) ِابتِهالیّه، منظومه ای فارسی در نفرین بر مردم این زمانه و درخواست بلا از خداوند برای آنها و افزایش گرفتاریهای روزمرّه در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی ایشان … ؛ او سبب سرودن این منظومه را “افراط مردم این دوره در انواع گناه و معصیت و ستم و آزار و اذیّت یکدیگر و انواع تخلف و در عین حال: غرور و لجاجت و خوشنودی آنها به تخلفات خودشان و عادت به انواع جرائم فردی و اجتماعی” بازگو کرده است و ” نفرین های سهمگین” را تنها راه پاکسازی و نجات جامعه میداند…

2) ارائۀ فرمول فیزیکی طیّ الأرض و روش خمیده ساختن مکان، که در این رساله فرمولهای پیچیدۀ ریاضی و فیزیکی ارائه داده و من (=کابوک) هیچ از آن سر در نیاوردم! و فقط این را فهمیدم که میخواهد بگوید مثلاً: چگونه میتوان با خروج از ابعاد فیزیکی اطراف خودمان و ورود به جهان های فیزیکی موازی میتوان به آسانی(!) طیّ الارض نمود؛ که جهانهای موازی به گفتۀ او: ابعاد ریاضی و فیزیکی آنها با این جهان ما فرق میکند و مثلاً 1000 کیلومتر ما در برخی از آنها یک متر است و با یک گام پیموده میشود – گویی مثل کاغذی است که خمیده شود و دو لبۀ آن یا دو نقطۀ مورد نظر از آن را روی هم بگذارند – و موانعی همچون دیوار و اجسام مانع موجود در یک بُعد فیزیکی، مانع عبور انسان از درون آنها توسّط ابعاد فیزیکی جهان موازی با آن نمیشود و میتوان با این فرمول از در و دیوار نیز عبور کرد… و در مقدّمۀ آن نوشته که این فرمول را اینشتاین یافته بوده ولی سربسته نوشته و من(=حمید رضا) آن را شرح داده و آسان(!) نموده ام و هر انسانی میتواند به آن به راحتی عمل کند، تا از شرّ آلودگی و سر و صدای اینهمه آهن پارۀ متحرّک (اتومبیل و قطار و هواپیما و…) راحت شویم!… او این اثر را در جوانی و هنگام مکاتبات آیت الله بروجردی و اینشتاین نوشته و در صدد بوده که این رساله را گسترش دهد، ولی پس از اندک زمانی پشیمان شده و گفته بود: مرحوم آیت الله بروجردی به اینشتاین تأکید کرد که آن را به طور گسترده منتشر نسازد، زیرا ممکن است به همین اندازه، جرم و جنایت زیاد شود و مجرمان پس از انجام جرم، ناپدید شوند و یا از زندان ها بگریزند…

3) اسرار علم کیمیاء و فرمول ساخت اِکسیر، که به گفتۀ خودش، آنرا در شرح فرمول ارائه شده از اینشتاین در این رابطه نوشته و چون آیت الله بروجردی، اشاعۀ اینگونه فرمولها را سبب فروپاشیدن نظام اقتصاد انسانی جهان می دانست، اینشتاین را از تشریح و انتشار آن باز داشت… و در نتیجه حمیدرضا نیز این رساله را منتشر نساخت… و من(=کابوک) نیز هیچ چیزی از مطالب آن نفهمیدم…

4) اسلام و ایران، در ردّ بر کسروی که ادّعا کرده بود: اسلام و شیعه را عرب ها به ما تحمیل کرده اند. شاهزاده حمید رضا با مدارک تاریخی معتبر و فراوانی ثابت میکند که اسلام را مردم ایران به عشق واقعی خود پذیرا شده اند؛ وگرنه همان ابتدای کار، منقرض میشد. نیز بازگو میکند که آغاز تشیّع در ایران، با ورود امام حسن (ع) و سلمان فارسی (ع) و والی شدن عبدالله بن بُدَیل خـُزاعی – از یاران حضرت علی(ع) – بر اصفهان، بوده؛ و هزار سال بعد، صفویّه فقط تشیّع را گسترش داده اند… نیز بخش دوّم کتاب، پاسخهای تند حمیدرضا است به کتاب “تشیّع علوی و تشیّع صفوی” دکتر علی شریعتی…؛

5) اشتباهات پدرم، که در آن از برخی اقدامات ضدّ دینی پدر خود (رضا شاه پهلوی) انتقاد کرده و آنها را نادرست میداند؛ از آن جمله: کشف حجاب… حمید رضا در این اثر، تأکید میکند که حجاب، ارزش یک زن است و برای همین، اسلام آن را واجب نموده است…

6) اشتباه بزرگ ِادینگتون و خطای فاحِش لانژوَن در تبیین ِنسبیّت اینشتین، که رساله ایست در فیزیک نِسبیّتی و توضیح دقیق نسبیّت اینشتین و بیان اینکه دو دانشمند مزبور، نسبیّت اینشتاین را کاملاً معکوس و غلط فهمیده و انتشار داده و مشکلات علمی فراوانی را سبب شده اند …؛

7) اعمال عجیب شیخ بهائی و آثار شگفت او، که در مورد تمامی آنها فرمولهایی ریاضی – فیزیکی و شیمیائی ارائه میدهد؛ مانند ساختن مَنارجُنبان بر روی مقبرۀ عمو عبدالله در اصفهان

و راز شمع موجود در گرمابۀ شیخ و اثبات اینکه هرچه تابحال برخی افراد پرمُدّعا در مورد اسرار این کارهای شیخ بهم بافته اند، فاقد اعتبار است و برای همین هرگز نتوانسته اند عیوب آنها را برطرف ساخته و دوباره همانگونه همانها را راه اندازی کنند!

 

بقیه مطالب در بخش چهارم  

 


برچسب‌ها: حمیدرضا پهلوی, خانواده پهلوی, استاد کابوک, رضاخان
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۲ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک