شناسنامه
زادروز
۱۰ خرداد ۱۳۴۶
زادگاه
تهران، ایران
اطلاعات باشگاهی
باشگاه کنونی
پُست
(هافبک سابق)
باشگاههای جوانان
استقلال تهران
باشگاههای حرفهای
سالها
باشگاهها
بازی (گل)
۱۹۸١-۱۹۸٤
١٩٨٤-١٩٩٠
١٩٩٠-١٩٩١
١٩٩١-١٩٩٣
١٩٩٣-١٩٩٥
١٩٩٥-١٩٩٦
١٩٩٦-١٩٩٧
١٩٩٧-٢٠٠٠بانک ملی
استقلال تهران
السد قطر
استقلال تهران
پاس تهران
کشاورز
بالستیر خالسا
پرسپولیس تهران
تیم ملی
۱۹۸۶-۱۹۹۷
ایران
۴۵ (۴)
دوران مربیگری
۲۰۰۶
۲۰۰۶-۲۰۰۷
۲۰۰۷-۲۰۰۸
۲۰۰۹-۲۰۱۰
۲۰۱۰-۲۰۱۱
۲۰۱۱-تیم فوتبال زیر ۱۹ سال ایران (دستیار)
شهرداری بندرعباس
ابومسلم (دستیار)
استقلال تهران (دستیار)
استقلال تهران (آنالیزور)
استقلال تهران (دستیار)
مجید نامجو مطلق (زاده ۱۰ خرداد ۱۳۴۵ - تهران) بازیکن پیشین فوتبال ایرانی و هافبک پیشین باشگاههای استقلال تهران و پرسپولیس است.
آمار کلی
-
نام و نام خانوادگی : مجید نامجو مطلق
-
تاریخ تولد : ۱۰/۳/۱۳۴۵
-
اولین مربی : نایب روئین دل
-
اولین تیم : جوانان استقلال
-
تیمهای بعدی تا استقلال : بزرگسالان استقلال
-
مدت بازی در استقلال : ۸ سال
-
مدت بازی در پرسپولیس : ۳ سال
-
پست : هافبک
-
شماره پیراهن : ۷
-
افتخارات با استقلال : قهرمان جام حذفی ایران یک بار، قهرمان جام باشگاههای آسیا یک بار، قهرمان لیگ ایران سه بار
-
افتخارات باپرسپولیس : مقام سوم آسیا یک بار ، قهرمان لیگ ایران 2 بار
مصاحبه مجید نامجو مطلق با خبرآنلاین
مجید نامجومطلق در کافه خبر، خاطرات فوتبالیاش را مرور کرد.
حمید صادق زاده ، فرهاد عشوندی :او همان کسی بود که روزی به احترامش یک استادیوم از جا بلند میشدند. این احترام شده بود اپیدمی. پرسپولیسیها هم نمیتوانستند از علاقه خود به او نگویند. مجید نامجومطلق اصلاً نیازی به تعریف ندارد. او یکی بود و میگویند، مانندش در فوتبال ایران یافت نشده. در سالهای اوج فوتبال که البته به شهره بینالمللی نرسید، مجید نامجومطلق تصویری از یک مارادونا در ابعاد ایران بود. با او درباره بحثهای مختلف به گفتوگو نشستیم. بحث اینقدر به این طرف و آنطرف کشیده شد که ناگزیر بخش زیادی از حرفها در مصاحبه گنجانده نشد.
*اسم مجید نامجومطلق، یادآور خاطرات خوبی است.
من باید تشکر کنم از لطف مردم که هنوز هم وقتی مرا در خیابان میبینند اظهار محبت میکنند. این یعنی در گذشته تا حدودی مردم را خوشحال و یک جای کوچکی در دل مردم پیدا کردم. این برایم همیشه یک وظیفه بوده. از این بابت خیلی خوشحالم. هروقت به گذشته رجوع میکنم، یاد محبتهای مردم میافتم.
*از قصه موتورگازی شروع کنیم یا شروع فوتبالتان؟
دوست دارید از شروع فوتبالم بگویم؟ من در زمین گود شهرزاد، فوتبالم را شروع کردم. آنجا ما سه تا زمین داشتیم که سه تا لیگ برگزار میشد. یادم هست 15ساله بودم که رحیم میرآخوری بازیام را دید و مرا برای جوانان بانک ملی خواست. آنموقع جوانان میتوانستند تا 20 سال بازی کنند، یعنی من اگر میرفتم، میتوانستم تا 5 سال در این تیم بازی کنم. راستش وقتی این پیشنهاد را گرفتم باورم نمیشد که میتوانم بروم بازی کنم. برای همین خجالت میکشیدم که بروم قاطی بزرگان تست بدهم. سهبار آقای میرآخوری گفتند و یکی از اقوامشان هم که در مدرسهمان بودند این را تکرار کردند که آخرش رفتم تمرین و تست دادم. خوشبختانه در همان تست اول هم انتخابم کردند. راستش آنجا آنقدر بازیکن خوب داشتند که آدم لذت میبرد. فکر میکنم همین الان که فوتبالمان افت کرده به دلیل از بین رفتن باشگاههای بازیکنسازی مثل بانک ملی است. من 3 سال در بانک ملی بازی کردم، یعنی تا سال 63.
*و بعد ماجرای پرسپولیس پیش آمد؟
بله، من سال 63 که لیگ نیمهتمام ماند در 6 بازی برای تیم، 14تا گل زدم و خیلی خوب بودم. بعد آقای پروین دنبالم فرستاد و من رفتم تو نمایشگاه ماشینشان در خیابان عارف. من آنقدر سنم پایین بود که هنوز داشتم در جوانان بازی میکردم. یادم هست آن روزها یک مصاحبهای با آقای یاوری که مربی تیمملی بود در دنیای ورزش انجام شد که هنوز بریدهاش را دارم. یاوری گفته بود نامجو را برای سن کمش دعوت نکردم چون میترسیدم فوتبالش خراب شود. همین افتخار بزرگی برایم بود. اینکه یک پسر 17ساله را میخواسته دعوت کند، آن بازیکن هم من بودم. اسم من و سعید مراغهچیان را گفته بود و برای هرکدام دلیل آورده بود.
*مدام از ماجرای موتورگازی دور میشویم!
بله، داشتم میگفتم. رفتم پیش آقای پروین. راستش آنقدر سنم کم بود که رویم نشد تنهایی بروم پیش علیآقا و با یکی از دوستانم رفتم. ایشان آنجا خیلی از من تعریف کرد. قرار شد بروم تمرین و یک هفته بعد از آن هم تمرین کردم. آن موقع محصل بودم و پرسپولیس در داوودیه تمرین میکرد. تمرین ساعت 3 شروع میشد و من تازه 5/2 از مدرسه میآمدم. ایشان قرار شد مشکلم را حل کند که در این گیرودار یکی از طرفداران تیم آمد و 35 هزار تومان به من پول داد تا مشکلم حل بشود. این اصل قصه است. یک هفته تمرین کردم، دیدم شرایط خیلی مناسب نیست و جو خوبی ندارم. بعد آقای پروین مرا صدا کرد و گفت تو از آقای بابایی پول گرفتی؟ آقای بابایی یکی از طرفداران قدیمی تیم بود که به بچهها کمک هم میکرد. علیآقا گفت او به شما 35هزار تومان پول داده اما درخشان که گنده تیم است یک قران پول نگرفته. قرار بود این پول از طریق من به شما داده بشود. اگر او این پول را میداد دیگر دلخوری هم پیش نمیآمد. راستش من از این اتفاق یک مقدار ناراحت شدم و پول را پس دادم. بعد هم که ماجرای رفتنم به پرسپولیس منتفی شد.
*این پول را داده بودند که مشکل وسیله نقلیهتان حل شود دیگر؟
نه، پول را همینطوری دادند ولی حرفی درباره موتورگازی نبود البته من مشکل تردد داشتم اما بحث اینکه چه کاری بکنیم، نبود. آن موقع که برای قرارداد، پولی نمیگرفتی. یکی، یک کمکی به ما کرد. آن موقع شرایط اینطوری بود که اگر بازی اول را در یک تیم انجام میدادی، میشدی بازیکن آن تیم! بعد هم که رفتم استقلال. من یک ته رگه استقلالی هم داشتم و بعد هم که رفتم آنجا دیدم جو خوب است و ماندگار شدم.
*شما که میگفتند پرسپولیسی هستی؟
من؟ نه بابا (پسرش به کمک پدر میآید. دانیال میگوید: «پدرم استقلالی بوده و هست، مثل من!»)
*بعد هم شد سالهای خوب فوتبالتان در استقلال. موفقیت در سال 64 و...
سال 64 که واقعاً برایم رؤیایی بود و تیمملی هم رفتم. خیلی سال خوبی بود. بعد هم یکی، دو سال در تیم بازی کردم و هنوز سهمیه جوانان محسوب میشدم تا اینکه موقع خدمتم شد. قرار بود بروم پاس. دفترچهام را به مهدی مناجاتی دادم که بروم پاس اما شرایط طوری شد که توانستم در خود استقلال خدمتم را بگذرانم. اتفاقی که نمیدانم برای بازیکن دیگری هم غیر از من افتاد یا نه. من سال 64 در سه جام قهرمان شدم و برای همین هم خیلی برایم آن سال، خاطرهانگیز است. به تیمملی هم دعوت شدم که واقعاً اتفاق خوبی بود.
*راجع به پورحیدری حرف بزنیم. او چه نقشی داشت در آن سالها و در استقلال.
آن موقع آقای پورحیدری به تمام معنا همهچیز استقلال بود. فوتبال آن زمان با الان فرق میکرد. نه این حمایتها بود و نه این شرایط مالی. نگه داشتن آن بازیکنان هم خیلی سخت بود. منتهی پورحیدری با درایت و رفاقتی که در تیم بهوجود آورده بود، یکی از ارکان اصلی نگه داشتن بازیکنان دور هم بود. خودم میدانم، خیلی از هزینهها را او از جیب خودش میداد برای اینکه میخواست تیم پابرجا باشد.
*می رسیم به زوج رؤیایی شما و جواد زرینچه.
آن زوج را پرویز دهداری در تیمملی بهوجود آورد. جواد قبل از اینکه بیاید استقلال به تیمملی دعوت شد. بعد از بازیهای آسیایی سئول اگر یادتان باشد، 14 بازیکن یکدفعه از تیمملی رفتند.
*شما استعفا دادید یا نه؟
من استعفا ندادم. نسل قدیمیترها بودند که کنار کشیدند. دهداری آن موقع لطف زیادی به ما داشت. او خیلی به جوانها بها میداد. من اولینبار در زمان فریدون عسگرزاده برای تیمملی انتخاب شدم. ایشان بعد از بازیهای جام دهه فجر که تیمهای لهستان، رومانی و غنا در آن شرکت داشتند، رفت و دهداری شد سرمربی تیمملی. در بازیهای جام ملتهای آسیا در سال 84 در سنگاپور تیمملی چهارم شد. در آن دوره شاهرخ بیانی هافبک راست بازی میکرد که بهترین شد. یکسال بعد آقای دهداری من را فیکس میگذاشت. اولین سال حضورم در تیمملی بازی هم میکردم. دیگر دلیلی نداشت در آن شرایط من استعفا بدهم.
*استعفای دستجمعی ستارههای آن روزهای تیمملی، باعث تحولات زیادی شد.
بله، تیم جدید زمینهساز پکن شد. یکسری چهره آمدند و خدا بیامرز دهداری هم خیلی تأثیر داشت در آن قهرمانی. ما در سئول خیلی مهره داشتیم اما به کویت باختیم. بعد که تیم جدید را تشکیل دادیم، یادم میآید آقای دهداری از تیم دسته چهارم ژاندارمری هم احمدرضا عابدزاده را آورد تا تیم جدیدی را درست کند. یادم میآید در قطر ما کویت را بردیم. در جام ملتهای آسیا 88 همان تیم سوم شد اما تیم 85 خیلی پرمهرهتر بود. در همان دوران بود که من و جواد کنار هم قرار گرفتیم و شدیم آن زوج رؤیایی.
فرق جواد و شاهین بیانی چه بود؟
شاهین خوب سانتر میکرد. در کار دفاعی هم موفقتر بود جواد اما رونده بود. یکسری بازیکنان هستند مثل محمدخانی که خوب استارت اولیه میزنند. اما بعد از 20 متر ممکن بود من هم بگیرمش. استارتهای انفجاری بیانی هم واقعاً خوب بود. زرینچه بازیکنی بود که در مسافت سرعتش زیاد میشد. من ناخودآگاه میدانستم توپ را چطوری به او بدهم. دقیقاً جایی توپ را میفرستادم که او میرسید.
*نکتهای که یادمان آمد سال 67 دنیای ورزش یک صفحه درباره شما مطلب نوشت. نوشته بود، تکنیک شما کلیشهای شده و همه میدانند میزنید سر توپ و برمیگردید. این مطلب را یادتان هست؟
من مطالب ورزشی را میخواندم. آن موقع فقط کیهان را داشتیم و دنیای ورزش را. من اعتقادم این است انتقاد باید منصفانه باشد و تعریف هم همینطور.
*بهترین دفاع چپ ایران چه کسی بود؟
بدونشک مجتبی محرمی چون خیلی باهوش بود.
*خشن نبود؟
نه، ممکن بود کمی شر و شور باشد ولی اصلاً از قصد نمیزد. فوقالعاده بازیکن باهوشی بود.
*جو اردوی تیمملی در آن سالها به دلیل حضور شما، سیروس دینمحمدی و مجتبی جباری گویا جو خوبی بود.
چون رفاقت زیادی در تیمملی وجود داشت.
*سیروس چقدر نقش داشت در این جو؟
سیروس یک اردو زودتر از من دعوت شده بود اما تقریباً با هم وارد شدیم و بازی کردیم. در فوتبال آن موقع چون بحث مالی زیاد نبود، رفاقتهای محکمی وجود داشت. الان متأسفم این را میگویم و نمیخواهم توهین کنم ولی بازیکن، حرفهای حرف میزند اما در حد آماتور عمل میکند. این پول چون در دوران ما نبود جو و صمیمیت بیشتری وجود داشت.
*الان ولی اینطوری نیست، درست است؟
بله، این پول در واقع یکسری مسائل اخلاقی را در فوتبال ما از بین برد. مثلاً قرارداد حرفهای که در اروپا میبندی، باید رفتار حرفهای هم داشته باشی. برای رسیدن به هدفی هم که بازیکن دارد، ملزم به این است که یکسری مسائل را رعایت کند تا قراردادش برود بالاتر اما در ایران از راه کثیف و نامشروع میخواهند به حداکثر قرارداد برسند. این ناجوانمردانه است.
*وقتی شاهرخ بیانی برگشت یکسری طرفدار شما بودند و یکسری طرفدار او. بحث کاپیتانی هم بود. یک مدت اینقدر هافبک خوب داشتید حتی امیر قلعهنویی روی نیمکت. این ترافیک کمک میکرد؟
صددرصد. من هیچ موقع مخالف بازیکن بزرگ نیستم. اعتقادم این است که آن رقابت باعث پیشرفت میشود. بعضی جاها میبینم از رقابت فرار میکنند. این به فوتبال خودشان ضربه میزند. وقتی شما همیشه یک رقیب آماده داشته باشید تلاشتان بیشتر میشود. استقلالی که قهرمان شد هافبکهایی مثل شاهرخ بیانی، رضا نعلچگر، رضا احدی، جعفر مختاریفرد، مهدی فنونیزاده و امیر قلعهنویی را داشت. همه در تیمملی هم بودند. مدام هم جابهجا میشدیم. به نظر من در آن دوره خود مختاریفرد یکی از بازیکنان بزرگ ما بود. برای او هم یک مصدومیت بد پیش آمد. او با آن قدش خوب میپرید. شاهرخ بیانی هم واقعاً خوب بود.
*فوتبال تو یک جورهایی گل کوچکی است.
من هیچوقت فوتبالم گل کوچکی نبود و اصلاً هم بازی نمیکردم. من فوتبالم رو به جلو بود. در گل کوچک یک متر و دو متر دور خودشان میچرخند ولی برای من اینطور نبود.
*مدل دریبل زدن شما جور خاصی بود.
من در فوتبال کلاً از زمان شروع تا آخرش، فقط یک الگو داشتم و آن هم مارادونا بود. اعتقادم این است بهتر از او نیست و کسی به نزدیکی او هم نمیرسد.
*دو ایراد در مقایسه با مارادونا داشتید. یکی اینکه از نظر بدنی مثل او نبودید و دیگر هم سرعتش را نداشتید.
من در فوتبال از نظر سرعتی بد نبودم. توپ را میانداختم و میرفتم.
*اما سرعت انفجاری نداشتید.
مقایسه که نمیشود کرد.
*قبول دارید شما و محرمی میتوانستید در بارسلونای الان بازی کنید. دهه 60 و 70 مملو از بازیکن خوب بود اما انگار آن خودباوری را نداشتید که بروید جام جهانی.
الان یکی از دلایلی که تیمها میروند جام جهانی، ارتباط است. ببینید اول اینکه آن موقع ما از نظر امکانات خیلی پایین بودیم. اردوی ما در بازیهای مقدماتی جامجهانی در یک رستوران چینی دور دریاچه استادیوم آزادی بود. رستوران را کرده بودند دو قسمت تا بازیکنان شبها آنجا بخوابند. شب، سوز دریاچه میزد تا صبح یخ میزدیم.
*اگر در آن دوره مربی خارجی میآمد شاید اوضاع عوض میشد.
مربی خوب خارجی امکانات میخواهد، مثل الان کروش. آن وقتها ما شبها در رستوران چینی میخوابیدیم، یعنی از نظر امکانات صفر بودیم. دوران جنگ هم بود. ما اعتراضی نداشتیم. در آن دوران چون وضع مملکت میطلبید که بیشتر پولها صرف جنگ شود.
*حسرت میخوری که الان چرا بازیکن نشدی؟
واقعاً چرا. اعتقاد دارم بازیکنانی که در آن دوره بازی میکردند اگر شرایط الان را داشتند، چه بازیکنانی میشدند. زمان ما اصلاً اروپاییها، آسیاییها را نمیشناختند ولی الان اینطور نیست. بازیهای تیمملی را تمام دنیا میبیند.
*سال 70 خیلیها را آقای گل کردی. به فرشاد آن پاس را دادی که 4 گله شود و دومین گلش را به کرهشمالی بزند. مرفاوی هم در جام باشگاهها با پاسهای شما بهترین گلزن شد اما بهترین فوروارد کی بود که بیشتر قدر پاسهای شما را میدانست؟
فرشاد بازیکن باهوشی بود. کریم باوی هم فوقالعاده بود. حالا من نمیدانم الان میخواهید از من بپرسید که کدام بازیکن بهترین بود؟
*بهترین زوجهای خط حمله را چه کسی میدانید؟
من بهترین را زوج ناصر محمدخانی، حمید علیدوستی و چنگیز میدانم. بعد از اینکه ما آمدیم، این سه نفر بودند. آنها بینظیر بودند. توپ را میدادی، دیگر میرفتند و انتظار گل داشتی.
* اسم اکبر یوسفی را که میشنوی، حس بدی به شما دست میدهد، درست است؟ بین دو بازی رفت و برگشت با الجزایر در بازی پاس و استقلال پایت را زد و مصدوم شدی.
اتفاقاً ما دوستهای خیلی خوبی هستیم و در یک سال گذشته با هم زیاد ارتباط داشتیم. من آن مصدومیت را پای سرنوشت میگذارم.
*شما از نظر روحی داغان شدید.
خب پاریسنژرمن در دوران اوجش من را میخواست. قرار بود بعد از بازی برگشت با الجزایر قرارداد ببندم. حتی بعد از بازی رفت در تهران، میگفتند الجزایریها در اتوبوس یکسره از تو حرف میزدند. وقتی به آنها گفته بودند من در ایران بازی میکنم، باورشان نمیشد.
*ظاهراً مربی واشاش هم بدجور شما را میخواست.
او گفته بود من مثل الماس نتراشیده هستم. گفته بود شماره هفت شما میتواند در بهترین تیم اروپایی بازی کند. واشاش به من پیشنهاد داد که بروم و در مجارستان بازی کنم اما آن موقع من با السد قرارداد بسته بودم و نمیشد بروم. در بازیهای جام صلح و دوستی سه ما مانده بود سربازیام تمام شود که با السدیها تمام کردم.
*چقدر از السد گرفتی؟
9 میلیون تومان آن موقع. بالاترین قرارداد را بسته بودم. یادم میآید با نصفش در نیاوران خانه خریدم.
*در لیگ 73 از پرسپولیس چقدر پول گرفتی؟
زیاد پول نگرفتم. تازه داشت پایم خوب میشد. سال 74 هم با پرسپولیس قهرمان شدیم. اوایل ذخیره بودم که پایم زیاد خوب نشده بود. استانکو که آمد من دوباره فیکس شدم.
*حالا صادقانه اعتراف کن چرا رفتی پرسپولیس.
بازی استقلال و پاس که پایم خراب شد نزدیک به یک سال و دو سه ماه بازی نکردم. از طرفی استقلالیها هم به قول خودشان وفا نکردند. کشاورز به من کلید خانه را داد و گفت برو ببین اگر پسندیدی دو سال برای ما بازی کن. استقلالیها هم این پیشنهاد را به من دادند اما خبری از خانه نشد. قهرمان آسیا هم شدیم، دوباره خانه را ندادند. بعد پای من آسیب دید. حتی حقوق ماهانه من را قطع کردند. میگفتند براساس تمرین و بازی پول میدهیم. خلاصه کملطفی شد به من. سخت بود که نشد بروم پاریسنژرمن. بعد فکر میکردم با خودم که حالا حتی به من حقوق هم نمیدهند. پروین تازه از پرسپولیس رفته بود و عابدینی میخواست با اسمها جای او را پر کند که به من و عابدزاده زنگ زد. هر دو هم مصدوم بودیم اما عابدینی به من گفت بیا، تو را میفرستیم آلمان. اگر نمیرفتم واقعاً فوتبالم تمام میشد.
*اکبر یوسفی را بابت آن مصدومیت میبخشی یا نه؟
میبخشم. او رفیقم است. از قصد هم نزده بود.
*یکسری اسطوره آبی عین شما، احدی، عابدزاده، سعید عزیزیان و... همه رفتند پرسپولیس. دلیل چه بود؟
از پرسپولیس هم فتحآبادی آمد استقلال.
*ما داریم بین سالها 68 تا 71 را میگوییم.
من درباره خودم میتوانم حرف بزنم. گویا شنیدم به شاهرخ پیشنهاد زمین دادند که رفت. هرکس شرایط خودش را داشت. من واقعاً بهخاطر مصدومیتم رفتم. اگر نمیرفتم باید فوتبال را همان موقع میگذاشتم کنار. من در 24 سالگی مصدوم شدم. میتوانستم خیلی سالها بازی کنم. من حتی دوباره برگشتم تیمملی. تا آستانه جامجهانی هم رفتیم.
*بهتاش فریبا درباره شما گفته بود با فکر بازی میکردید. از این نسل کسی مثل شما هست؟
علی کریمی. او واقعاً با فکر بازی میکند.
بهترین بازی عمرت مقابل الجزایر بود؟
من خودم اعتقاد دارم مقابل کرهجنوبی بهترین بازی عمرم را انجام دادم.
*در استقلال چطور؟
بازی جامحذفی بود با بانک ملی در امجدیه. 4 بر 3 بردیم. سال 66 بود یا 67. سه گل را من زدم.
*پروین درباره شما گفته بود، خبرنگاران او را در پر قو خواباندهاند.
اتفاقاً من بعد از مصدومیت برگشتم تیمملی. یک بازی سالنی در کشاورز کردم که پروین دوباره من را دعوت کرد. در جام اکو که قهرمان شدیم من خیلی خوب بازی کردم. دقیقاً بعد از آن بازیها که میخواستیم برویم مقدماتی جام جهانی، من مصدوم شدم. کشالهام کش آمد و نشد تمرین کنم. دوره نهایی اما دوباره رسیدم و بازی کردم.
و یک مصاحبه دیگر از شبکه اینترنتی آفتاب :
چه کسی دلش می آید ستاره های امروز را برتر از چهره های محبوب دوران کودکی اش بداند. در «گیرنده های سیاه و سفید»، نیازی نداشتیم گزارشگر بگوید کدام تیم به کدام است. تمام رنگ ها را تشخیص می دادیم.
چهره ها و تصویری که ازشان در ذهن مان جا گرفته به قدری نفوذناپذیر است که در فوتبال ایران فقط ظهور یک پیتر اشمایکل می تواند آن ذهن جزمی شده را در هم بریزد و عابدزاده را یک رده پایین تر بیاورد.
اگر اوج فوتبال سیروس قایقران با سال های دبستان شما همزمان بوده پس حق دارید نظیر او را در تیم ملی پرلژیونر امروز هم نیابید و جای فرشاد پیوس را همیشه خالی ببینید. یا به رغم حضور ستاره میلیون دلاری فوتبال آسیا که به دو فصل حضور در بایرن مونیخ هم مفتخر شده، باز بگویید عجب جواهری بود مجید نامجومطلق.
اسمش هم مثل نوع فوتبالش خاص بود. هیچ کس دیگری نام خانوادگی اش نامجومطلق نیست و تنها پاسخی که در این مصاحبه با شوخ طبعی داده شد همین بود؛ خب نامجومطلق همه چیزش باید تک باشد، به همین خاطر فامیلی ام نامجومطلق است،
ماشین دریبل زنی محصول محله تیردوقلو (جایی بین شوش و میدان خراسان) وقتی در بانک ملی چهره شد، به استقلالی پیوست که برای جذب او زودتر از پرسپولیسی ها به صرافت افتاده بودند. هرچند وقتی از قطر برگشت در پرسپولیس و پاس هم بازی کرد. از سال ۶۱ تا ۷۸ تمام بازیکنانی که روبه رویش ایستادند را دریبل زد. اگر دقیقه ۸۵ هم وارد زمین می شدی، زمان برای دریبل خوردنت از نامجومطلق کافی بود، همه را دریبل زد. حتی رویاهای ما را که دوست داشتیم او را در یک تیم اروپایی ببینیم.
دوست داشتیم دنیا در لذت تماشای تکنیک های نامجومطلق با ما سهیم شود اما دریبل خوردیم.
جام ملت های آسیا در سال ۱۹۸۸ یادآور کدام خاطره برای نامجومطلق است؟
بیشتر از همه جوانگرایی و جسارت بی نظیر مرحوم پرویز دهداری. بعد از ماجرای استعفای ۱۴ ملی پوش بازی های آسیایی سئول، او تحولی در تیم ملی ایجاد کرد که نه قبل از او و نه بعد از او نمونه اش یافت نشد. برای هدفش واهمه ای نداشت و حتی از دسته چهارم فوتبال باشگاه های تهران هم بازیکن دعوت کرد. دهداری تیمی ساخت که رفاقت و صمیمیت در اردوی آن، جای خالی امکانات و ملزومات اولیه ای که نداشتیم را هم پرکرده بود. یادش به خیر.
اردوی معروف دشت مغان هم برای همان جام ملت های ۸۸ برپا شد؟
بله. تیم ملی رفت در مغان اردو زد. یا مثلاً در میناب. جایی اقامت داشتیم که بعد از تمرین حتی آب نبود دوش بگیریم. بازیکنان امروز حتی فکرش را هم نمی توانند بکنند. الان همه از آمدن غنا برای بازی تدارکاتی ناراحت هستند اما برای ما فرصت چنین بازی تدارکاتی ای در حد یک رویا بود.
و در همان اردوی میناب بود که عباس سرخاب کشف شد.
خدا بیامرز دهداری اهمیتی برای باشگاه و شهر بازیکنان قائل نبود. پیشینه بازیکن برایش مهم نبود. به همین خاطر در بازی تمرینی که با منتخب میناب انجام دادیم سرخاب را پسندید و به تیم ملی دعوت کرد. به همین سادگی. تیم ملی جام ملت های ۱۹۸۸ تیمی شد که آینده فوتبال ایران را تغذیه کرد و از آن مجموعه، من و عابدزاده و زرینچه حتی به جام جهانی ۱۹۹۸ هم صعود کردیم.
چرا نامجومطلق در بازی اول جام ملت ها فیکس نبود؟
قبل از شروع مسابقات سرما خوردم. به همین خاطر در بازی اول مقابل قطر فقط ۱۰ دقیقه بازی کردم، دقیقه ۸۰ فکر کنم به جای کرمانی مقدم وارد زمین شدم.
از بازی خودتان راضی بودید؟
حتماً خوب بودم که از بازی بعدی دوباره فیکس شدم. بالاخره نتیجه را هم با دو گل برده بودیم.
قطر را به رغم میزبانی اش خیلی راحت بردیم، اتفاقی که بعدها به ندرت رخ داد.
آنها با حوصله سرمایه گذاری کردند و طی این سال ها پیشرفت فوتبال شان محسوس بود. از طرفی فاصله تیم ها خیلی کم شده. نمونه اش همین ویتنام. یعنی اماراتی که ستارگان فوتبال دنیا را به لیگش می آورد و از هیچ هزینه ای فروگذار نیست حریف ویتنام نشد.
بازی با ژاپن برای هر دو تیم خیلی آرام و بی دردسر تمام شد؟
برد قطر خیال ما را آسوده کرده بود. خودم هم مقابل ژاپن بازی خوبی انجام دادم. ژاپنی ها استارت تحول فوتبال شان را از همان بازی ها زدند. خیلی با حوصله رشد کردند و نتیجه اش را سال ۹۸ یعنی ۱۰ سال بعد دیدند. آنها فوتبال شان را مرحله به مرحله ارتقا دادند.
و امارات، لقمه ای راحت الحلقوم برای تیم ملی؟
با دو بازی قبلی، تیم ملی به هماهنگی مطلوبی دست پیدا کرده بود. خودم بهترین بازی ام را مقابل همین امارات انجام دادم.
دریبل پشت دریبل؟
(می خندد) دریبل خورشان معرکه بود. با حداقل گل بردیم اما خیلی راحت.
اما بازی با کره جنوبی حال همه را گرفت؟
حساب کره با امارات و ژاپن و قطر تفاوت داشت. آنها همیشه مدعی بودند. پتانسیل فوتبال این کشور در آسیا همیشه خوب بوده.
در هر صورت نتیجه تحقیرآمیزی بود؟
اول اینکه صعود ما قطعی بود. نتیجه این بازی هیچ تاثیری در سرنوشت ما نداشت. البته برای خود کره ای ها هم بازی حالت تشریفاتی داشت. هم ما و هم آنها به چند نفر از بازیکنان اصلی استراحت داده بودیم. باز هم تاکید می کنم فوتبال کره شرایطی متفاوت با بقیه آسیا دارد. تحت هر شرایطی خوب هستند. همین الان به فوتبال عراق واقعاً باید احترام گذاشت. کشوری که مشکلات حال حاضر عراق را داشته باشد به سختی می تواند فوتبال ملی قابل اعتنایی ارائه کند. درک خوبی از فوتبال در این کشورها است. مثل ایران. وجود امکانات و نقش تبلیغات برای پشتیبانی ضرورت دارد اما اصل نیستند. در وهله اول شعور فوتبال باید باشد.
می رسیم به عربستان و آن داور انگلیسی که شاید هیچ وقت اسمش را فراموش نکنیم.
جورج کورتنی بد سوت زد. داوری ها در آن بازی ها به سود تیم های عربی بود. ما بازی خوبی ارائه کردیم. استحقاق باخت را هم نداشتیم.
اوضاع رختکن تیم ملی را بعد از بازی یادتان هست؟
همه ناراحت بودند. مخصوصاً شرایط سنی بچه ها جوری بود که به سختی با نتیجه مسابقه کنار می آمدند. غیر از من، سیروس، کریم باوی و فرشاد تقریباً بقیه تجربه ملی نداشتند. ما هم سعی خودمان را کردیم تا بقیه از آن روحیه شکست خارج شوند.
واکنش دهداری چطور بود؟
ایشان مثل یک پدر رفتار می کرد. نمی دانم چطوری بگویم، اصلاً پرویزخان جور دیگری بود همیشه. نظم و انضباط را حکمفرما می کرد اما مجموعه بازیکنان را در هر حالتی فرزندان خودش می دانست.
فرضاً اگر جوان ترهایی مثل مرتضی کرمانی مقدم یا مجتبی محرمی بی انضباطی می کردند چگونه با آنها برخورد می کرد؟
هیچ فرقی نمی گذاشت بین بچه ها. با همه پدرانه رفتار می کرد. همه را مجاب می کرد که به نظم پذیری عادت کنند.
از بازی عربستان خاطره ای هم دارید؟
پنالتی ماجد عبدالله را عابدزاده مهار کرد. گل کرمانی مقدم را هم آن داوری که اسمش را گفتید نگرفت. آنها جای ما رفتند فینال و قهرمان شدند. اما از کل بازی ها یک خاطره خوبی همیشه در ذهنم هست.
چه خاطره ای؟
آمدن میشل پلاتینی به قطر برای افتتاح مسابقات اتفاق بزرگی بود. پلاتینی را فقط گاهی اوقات از تلویزیون دیده بودم. این طوری هم نبود که بازی های یوونتوس یا هر تیم دیگری مثل الان پخش زنده و غیرزنده شود. پلاتینی برای ما چهره ای کاملاً دور از دسترس بود. در بازی افتتاحیه او را از نزدیک دیدیم. بعد رفتم طرفش، دست دادیم و از او خواستم عکس یادگاری بگیریم. او رویای دوران جوانی ام بود. با همدیگر عکس انداختیم. مثل یک جنتلمن رفتار کرد. واقعاً دوستش داشتم. الان هم که شده رئیس یوفا.
فوتبال نامجومطلق چقدر متاثر از بازی میشل پلاتینی بود؟
من حرکات او را دائماً توی ذهنم مرور می کردم. پلاتینی بی نظیر بود.
اگر نامجومطلق در پاریس به دنیا می آمد چطور؟
(ده ثانیه ای سکوت می کند)... شاید از پلاتینی هم بهتر می شدم.
از آخرین بازی در جام ملت های ۸۸ و عنوان سومی هم صحبت کنید.
نتیجه ای که گرفتیم بهتر از دوره قبلی بود. مهم تر اینکه پیکره این تیم ملی تا سال های بعد دست نخورد. بازی با چین مساوی تمام شد و در پنالتی ها بردیم.
بازیکنان تیم ملی برای این بازی ها چقدر پاداش گرفتند؟
(می خندد) اصلاً از این صحبت ها مطرح نبود. حتی فکرش را هم نمی کردیم. البته کشور در حال جنگ بود و ما هم هیچ توقعی نداشتیم.
لابد همیشه به این فکر می کنید که کاش ۲۰ سال دیرتر به دنیا می آمدید؟
عالی می شد اگر این اتفاق می افتاد. دوران اوج فوتبال من زمانی بود که حتی هزینه وسایل تمرین و ورزش را هم خودمان باید می پرداختیم. فقط من لطمه نخوردم. بازیکنان زیادی بودند که استعداد قابل ملاحظه ای داشتند اما سوخت شدند.
اوج فوتبال ملی تان را جام ملت های ۱۹۸۸ می دانید؟
نه. خب به هرحال در بازی های آسیایی ۱۹۹۰ پکن قهرمان شدیم. آن هم به شدت متاثر از جوان گرایی دهداری بود.
حتماً غیبت در جام ملت های ۱۹۹۲ خیلی برای تان گران تمام شد.
دقیقاً همین طور است. هنوز هم آزارم می دهد. فقط جام ملت ها را که از دست ندادم.
چطور؟
چون در همان شرایط، با وجودی که دروازه های فوتبال اروپا کاملاً به روی آسیا بسته بود، داشتم می رفتم اروپا بازی کنم. در بازی رفت با الجزایر، با همان یک بازی مرا پسندیدند. قرار شد در بازی برگشت نمایندگان پاری سن ژرمن بیایند الجزیره و قرارداد را امضا کنیم. اما متاسفانه در همان فاصله کوتاه مصدوم شدم و فرصتی طلایی را از کف دادم. همیشه حسرتش را می خورم.
شما را هم حسن اسپیلی مصدوم کرد، همان متخصص ناکار کردن بازیکنان خوش تکنیک؟
نه علی اکبر یوسفی بود. در بازی استقلال و پاس.
با یک بازی رضایت اروپایی ها را جلب کردید، همان طور که با یک نیمه بازی «والدیر ویرا» شیفته شما شد؟
بله، بازی پرسپولیس بود با ال جی کره جنوبی، چند تا دریبل زدم که همه اش گرفت. ویرا دعوتم کرد به تیم ملی. با ژاپن در پلی آف بازی کردم و در دو بازی مقابل استرالیا هم عضو تیم ملی بودم. ممکن بود ایویچ مرا برای جام جهانی انتخاب کند اما من در آن سن و سال نمی توانستم ریسک کنم. چون از سنگاپور پیشنهاد داشتم و رقم قابل توجهی هم بود، به همین خاطر نماندم.
آقای نامجومطلق، نمونه علی کریمی در دهه ۶۰ و ۷۰ فوتبال ایران فقط یک نفر بود؛ مجید نامجومطلق. مخالفتی که ندارید؟
شباهت های زیادی بین نوع فوتبال ما هست. به لحاظ فنی خیلی شبیه هستیم. من در جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان حضور داشتم و بازی ها را از نزدیک دیدم. خیلی افسوس خوردم که کریمی نتوانست توانایی هایش را ارائه کند. احتمالاً خودش هم خاطره تلخ جام جهانی را همیشه یدک بکشد.
تفاوت های فوتبال کریمی و نامجومطلق را هم بگویید؟
روح همکاری من بیشتر از علی کریمی بود. اما استارت های اولیه کریمی بهتر از من است. هر دو در پست های مختلف بازی کردیم. از طرفی من مکمل داشتم اما کریمی نه. مکمل من جواد زرینچه بود. تمام حرکاتش را می شناختم و همدیگر را چشم بسته توی زمین پیدا می کردیم.
شما آرامش داشتید توی زمین، ولی کریمی خیلی حرص می خورد موقع بازی.
تمرکز خیلی مهم است، مخصوصاً برای هافبک بازی ساز. البته کریمی هم مدل آرامش مرا دارد.
علی کریمی حسرت جام جهانی ۲۰۰۶ را خواهد خورد، همان طور که نامجو مطلق حسرت جام جهانی ۱۹۹۰ را می خورد؟
اگر در آن جام جهانی بازی می کردیم، مطمئناً من هشت سال بعدی را در اروپا بازی می کردم. اما باید پذیرفت که فوتبال ایران در آن سال ابزار و شرایط صعود به جام جهانی را نداشت.
برچسبها: مجید نامجو مطلق, فوتبال, باشگاه استقلال تهران, پرسپوليس