جعفر خان زند پسر صادقخان زند و پدر لطفعلیخان زند، ششمین پادشاه دودمان زند بود.
او چندی فرمانروی بخشهایی از ایران مرکزی و جنوبی را در دست داشت و سرانجام در جنگ قدرت میان دودمان زند در شیراز و در حالی که بر تخت بیماری بود کشته شد. او را با وجود توانایی جنگی اش ترسو خوانده اند. وی واپسین فرمانروای زند پیش از پسرش بود.
مرگ
بعد از مرگ علی مراد خان به تخت نشست. عده ای ازمخالفانش از جمله صیدمراد خان زند؛ عم زاده علی مرادخان؛ شبانه بر سرش ریختند و او را کشتند و سرش را از دیوار ارگ شیراز به زیر انداختند.
جعفرخان، انتقامجوی بزرگ زند
جعفرخان زند فرزند صادق خان حکومت را بدون کوچکترین نزاعی از قاتل پدر و برادرانش گرفت. او پس از سر و سامان دادن نسبی به اوضاع فارس، برای سرکوبی باقرخان که مدعی سلطنت شده بود، به اصفهان رهسپار شد؛ طولی نکشید که باقرخان را از میان برداشت و خود تاجگذاری کرد و حال زمان انتقامجویی او فرا رسیده بود. جعفرخان، شیخ ویس پسر علی مرادخان را به اصفهان دعوت کرد و به او پیشنهاد داد که به جای پدر در مسند حکومت قرار گیرد. شیخ ویس جوان یا از روی سادگی و یا از روی بیتجربگی و بدون توجه به اعمال پدرش این دعوت را پذیرفت و به اصفهان آمد؛ عدهای از مردم شهر و بسیاری از سوی حکومت به استقبالش آمده بودند، پس از اندک زمانی مردم پراکنده شدند و او ماند و حکومتیان، ساعتی طول نکشید که او را به کاخ دورافتادهای بردند و از دو چشم نابینایش کردند.
از این پس جعفرخان سرگرم انتقام از قاتلین پدر و خانوادهاش شد و همین امر موجب گشت که او متوجه رشد سریع آقا محمد خان که همیشه او را با لفظ "ترکمنی اخته و مردنی" به تمسخر میگرفت، نباشد. کمتر از دو ماه از حکومتش نگذشته بود که خبر تصرف کاشان توسط آقا محمد خان و لشکرکشیاش به سوی اصفهان به او داده شد. جعفرخان به سرعت سپاهی برای مقابله فراهم آورد، اما این سپاه هر بار که به مقابله با قاجاریان میپرداخت شکست سختی میخورد؛ در نتیجه پس از چند جنگ پیاپی جعفرخان که بر خلاف ظاهر فریبندهاش بویی از شجاعت نبرده بود، به شیراز فرار کرد. با ورود شاه زند به شیراز، پیروان علی مرادخان به نزاع با او پرداختند، از سوی دیگر مردم به سرکردگی حاج ابراهیم خان علیه صید مرادخان، حاکم شیراز که فردی زورگو بود دست به شورش زده بودند و حال با حضور جعفرخان خواهان حکومتش بر شیراز بودند. پس به واسطه دخالت حاج ابراهیم خان این نزاع خانوادگی، ظاهراً برطرف شد.
نزدیک به دو سال از استقرار حکومت جعفرخان در شیراز میگذشت که او به صید مرادخان و دو برادرش بدبین شد و آنها را به زندان انداخت. همین امر موجب شد پیروان صید مرادخان توطئهای برای نابودی او بپرورانند. این ایام مصادف با اوج نارضایتی مردم تحت سلطه سلسله زند در سراسر ایران بوده است. در گوشه و کنار ایران مردم علیه اعمال والیها و حکام شهر دست به قیام زده بودند. از جمله این قیامها، میتوان به قیام شیخ عضبان و اعراب بنیکعب در دورق و خسروخان و علی قلی خان در کردستان و کرمانشاه اشاره کرد؛ قیام مردم دورق توسط عبدالله خان زند و محمدخان زند سرکوب شد اما قیام مردم کردستان و کرمانشاه توانست سپاه جعفرخان را در هم شکند و آنها را به پایتخت بازگرداند.
در این آشفتگیها آقا محمد خان نیز به دلیل سیاست اشتباهی که در اصفهان داشت و آزادیای که به سربازانش در برخورد با مردم داده بود، با مقاومت مردم این شهر روبهرو شده و به مازندران عقبنشینی کرد. همین حوادث موجب شد صید مرادخان فرصت را غنیمت شمارد و آن هنگام که لطفعلی خان فرزند ارشد جعفرخان برای سرکوب شورش حاکم لار، شیراز را ترک کرده بود، شبانه فرار کرده و به کمک آشپز دربار که سمی کشنده در غذای شاه ریخته و او را مسموم کرده بود، سر از تن جعفرخان جدا کند و در سال ۱۲۰۳ق. خود بر مسند حکومت تکیه زند.
برچسبها: جعفر خان زند, صادق خان زند, سلسله زندیه, كريم خان زند
