سید فخرالدین شادمان (۱۲۸۶-۱۳۴۶ شمسی) در تهران متولد شد و پس از شصت سال زندگی بر اثر بیماری سرطان لوزالمعده در لندن وفات یافت.پدرش حاج سید ابو تراب نام داشت و روحانی بود. تحصیلات اولیه او با علوم قدیمه گشت. دورهٔ مقدمات زبان و ادبیات عرب و فقه و اصول را در مدارس میرزا صالح و خان مروی در طهران انجام داد. و همین رشته را نزد آقا سید محمود حیاط شاهی و آقا شیخ محمد تقی نهاوندی ادامه داد، سپس به تکمیل علوم جدید پرداخت. تحصیلات اولیهٔ خود را در مدارس کمال و تدین و دارالفنون آغاز کرد، سپس دورهٔ دارالمعلمین عالی مرکزی (دانشسرای عالی) را در سال ۱۳۰۴، و دورهٔ مدرسه عالی حقوق تهران را در ۱۳۰۶ به پایان رسانید، باین وسیله تحصیلات علوم قدیم و جدید را با یکدیگر جمع کرد و همین امر موجب گردید که در مدت زندگی خود دارای تعصب قشری نبود و تمدن جدید را بدون مطالعه و دقت قابل قبول نمیدانست. در سال ۱۳۰۴ شمسی از دانشکدهٔ حقوق دانشگاه پاریس و در سال ۱۳۱۸ از دانشکدهٔ علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه لندن به اخذ درجه دکتری نائل گردید. دو سال در کمبریج انگلستان اقامت کرد و در دانشگاه کمبریج به مطالعه پرداخت. یکسال هم دورهٔ دانشگاه هاروارد آمریکا را طی کرد.
پستهای اجرایی
سید فخرالدین شادمان ابتدا معلم بود. مدتى در مدارس تهران تدریس مىكرد، بعد به خدمت وزارت دادگسترى درآمد .
مدیر دفتر محاکم بدایت تهران ۱۳۰۶ شمسی؛ عضو محکمه تجارت ۱۳۰۷؛ معاون پارکه دیوان جزای عمال دولت ۱۳۰۸؛ مستنطق تهران؛ معاون نمایندگی دولت ایران در شرکت سابق نفت ایران و انگلیس ۱۳۱۱؛ کفیل نمایندگی دولت ایران در شرکت سابق نفت ایران و انگلیس ۱۳۱۸؛ نمایندهٔ دولت ایران در کنفرانس تربیتی آکسفورد ۱۳۱۴؛ رئیس شرکت سهامی بیمه ایران ۱۳۲۶؛ وزیر اقتصاد، دوبار ۱۳۲۷ و ۱۳۳۲؛ وزیر کشاورزی ۱۳۲۷؛ بازرس دولت در بانک کشاورزی و هنر؛ رئیس شورای عالی سازمان برنامه ۱۳۳۲؛ رئیس شورای هدایت ملی ۱۳۳۳؛ رئیس کمکهای فنی سازمان ملل متحد؛ رئیس ایرانی صندوق مشترک ایران و آمریکا ۱۳۳۳؛ وزیر دادگستری ۱۳۳۳؛ نایب تولیت عظمی آستان قدس رضوی ۱۳۳۴؛ استاندار خراسان؛ سرپرست ادارهٔ کل انتشارات و تبلیغات؛ رئیس هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس علوم اداری در استانبول ۱۳۳۲؛ عضو فرهنگستان ایران؛ عضو شورای عالی فرهنگ؛ عضو شورای فرهنگی سلطنتی؛ عضو هیئت امناء کتابخانهٔ سلطنتی پهلوی؛ عضو شورای عالی فلسفه و علوم انسانی؛ نایب رئیس مرکز بینالمللی تحقیق در فرهنگ و تمدن ایران.
سمتهای آموزشی
تدریس درسهای فارسی، فرانسه و تاریخ در مدارس ثروت، علمیه و ادب، مظفری و کمالیه؛ تدریس فرانسه و انگلیسی در سال ۱۳۰۵ در دارالمعلمین عالی مرکزی؛ تدریس در دانشکدهٔ تحقیقات و السنه شرقی دانشگاه لندن (۱۳۲۲-۱۳۱۳). از سال ۱۳۲۹ شمسی به بعد در دانشگاه تهران به تدریس تاریخ اسلام اشتغال داشت و از استادان ممتاز به شمار میرفت. همچنین ریاست گروه آموزشی رشته تمدن و فرهنگ اسلامی دانشکدهٔ الهیات و معارف اسلامی را نیز بهعهده داشت.
آثار
-
«کتاب بینام» در سال دوم انتشار روزنامهٔ اطلاعات در سال ۱۳۰۶ بهصورت پاورقی انشار یافت (چاپ دوم ۱۳۳۵)
-
«در راه هند» (چاپ دوم ۱۳۳۵)
-
«تسخیر تمدن فرنگی»، تهران، ۱۳۲۶.
-
«تاریکی و روشنائی» تهران، سنایی، ۱۳۴۴.
-
«تراژدی فرنگ» تهران، کتابخانهٔ طهوری، ۱۳۴۶.
-
«تاریخ قرون جدید»
-
«روابط ایران و انگلیس تا سال ۱۸۱۵»
-
«حکایتی و اشارتی»، تهران، ۱۳۴۲.
-
ترجمهٔ کتاب تاریخ قرون جدید، تألیف آلبرماله
-
ترجمهٔ داستان عشق و محبت، گالاته، ۱۳۰۶.
-
ترجمهٔ قسمتی از رمان آناکانین تولستوی از فرانسه در روزنامهٔ طوفان
سردبیری طوفان هفتگی ادبی در سالهای ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ به عهده داشت و با مطبوعات (روزنامهٔ اطلاعات ۱۳۰۵، روزنامهٔ اقدام ۱۳۰۶، طوفان هفتگی شمارهٔ ۱ و ۱۴ و ۱۶، مجلهٔ صبا شمارهٔ ۱۸، مجلهٔ سخن، مجلهٔ مهر شمارهٔ ۱۰ سال ۱۳۳۱، مجلهٔ یغما و غیره) همکاری داشت. برخی از مقالات که در نشریات فوق به این شرح است:«از فرشته بهتر» با امضای آموزگار،«عظمت ایران»، «دستور زبان فارسی»، «نعمت جهل»، «دانشگاههای قم و دانشگاههای دیگر ایران»، «صورت و معنی»، «جویندگی در طلب کیمیای سعادت آفرین»، «تراژدی فرنگ». به مناسبت هزارمین سال ولادت فردوسی در سال ۱۳۱۳ خطابهای در مجلس جشن منعقد در سفارت ایران در لندن و پاریس ایراد کرد. سخنرانی دیگری تحت عنوان «از سه قوم، تربیت فرانسوی و انگلیسی و آلمانی کدامیک برای ایران مفیدتر است؟»در سال ۱۳۱۲ در تالار کولژ دو فرانس پاریس داشت. خطابهٔ مهم دیگر او به زبان انگلیسی در انجمن شعر در لندن در سال ۱۳۱۵ در باب شعر فارسی است.
فخرالدین شادمان و خلاء گفتمان اسلامی در نسل سوم روشنفکری ایران
گروه تاریخ برهان/ جمال حسینپور؛
... او، هم رمان مینوشت و هم مقالهی تحقیقی. ترجمه هم میکرد. تاریخ قرون جدید، به قلم «البرماله» و «ژول ایزاک»، مهمترین ترجمهی اوست. سه رمانش «تاریکی و روشنایی»، «کتاب بینام» و «در راه هند» نام داشت. مهمترین مقالات تحقیقیاش در دو مجموعه گرد آمد. علاوه بر این کتابها، چند نوشتهی انگلیسی و فرانسه و مقالههای متفرقهای در نشریات ایران و خارج از ایران از خود به جا گذاشت. به رغم این گوناگونی سبکی و نیز به رغم این واقعیت که آثار او از لحاظ صلابت سبکی یک دست و یک پارچه نیستند و گاه میتوان رمانهایش را به لحاظ ساخت و پرداخت رواییشان محل ایراد دانست.
وی حتی در جایی حوزههای علمیه را نیز بر سر همین مسأله مورد نکوهش قرار میدهد: «این حوزهها از این نکته غافلاند که فارسی زبان ملی ایشان است نه عربی» و میپرسید ایشان «اگر این نکته را میدانند چرا به فارسی کتاب نمینویسند.» شادمان «فکلی» را نماد بزرگترین دشمن هویت و فرهنگ ایرانی و نیز فاقد ویژگیهای یاد شده میداند: او «خودنما بود... از ایران هیچ و از فرنگ غیر از کلماتی ابله فریب نمیدانست» و میگفت که «باید خط و زبان فارسی را اصطلاح کرد و مقصودش از اصلاح آن بود که گفته و نوشته سراپا زشت و غلط او و امثال او اساس زبان فارسی باشد نه آثار فردوسی و حافظ.» و یا در جایی دیگر: «فکلی جوجه فقیه یا فقیه نمایی خوش عبا و قبا» یاد میکرد که «کوتاه ریش و کوچک عمامه است...[و] چند کلمهی فارسی و عربی یاد گرفته و سی چهل کتاب از نویسندگان کم فکر پرنویس مصر و شام خوانده و با هزار زحمت دویست سیصد اصطلاح و عبارت که ترجمهی ناقص اصطلاحات و مطالب علمی و فلسفی فرنگی به زبان عربی است به خاطر سپرده و چند لغت فرنگی ناقص تلفظ را چاشنی کلام خود ساخته و با گستاخی خاص بعضی از طلاب در هرجا بر هرکس در هر باب بحث میکند.»
یکی از پیچیدگیهای تجربهی تجدد در ایران این واقعیت بود که رواج تجدد مصادف با رخنه و نفوذ استعمار در ایران بود. شادمان آشکارا به این جنبه از مسألهی تجدد وقوف داشت. ستمکاریهای استعمار را بر میشمرد و میکوشید میان دستآوردهای تجدد و تبهکاریهای استعمار تمییز بگذارد. تأکید داشت که «در بیشتر کارهای تو، ای فرنگ شک باید کرد.»
چیزی که در آثار شادمان به وضوح دیده میشود، موضع سخت وی در برابر با تمدن جهانخوار غرب است و تنها راه این تقابل را تأکید بر مؤلفههایی میداند که پایههای یک ناسیونالیسم شدید را در ذهن شادمان و البته در ذهن خوانندهی آثار وی پی خواهد ریخت، زبان و تاریخ ایرانی. اما به رغم آن، به گونهای متناقض وی معتقد به گرفتن اصول پیشرفت و ترقی از غرب است و در کنار آن است که توصیهای اکید بر حفظ مؤلفههای هویت و تمدن ایرانی و ملی را دارد. یعنی به نوعی قائل به التقاط این دو عنصر است.
خلاء محسوس دیگر در میان آرای شادمان، توجه به مؤلفههای دینی و فرهنگ اسلامی در تقابل با تمدن غیر اسلامی است. آن هم در جامعهای همانند ایران که ملت آن همواره در طول تاریخ به ملتی با روحیات مذهبی معروف بوده و نمونههای بارزی از این روحیه در مقاطع گوناگون از آنها روایت شده است. شادمان در برخی مواقع آشکارا از جدایی دین از سیاست میگوید: «از سویی سیاست و عرصهی اجتماع را یکسره عرفی و عقلانی میخواست. از سویی دیگر، نیاز به مذهب را همزاد انسان میدانست. نزد او مذهب یکی از سکانهای اخلاقی جامعه بود نه نسخهای برای اداره یا درمان دردهای امور اجتماعی. به گمانش گیراترین تجسم اسلام نه شریعت روحانیون که طریقت صوفیان است که به جای دخالت در سیاست، صفای باطن را هدف دارد و نسبت به اندیشههای گوناگون تساهل و مدارا نشان میدهد.
به گمان شادمان، خطرناکترین دشمنان ایران غربزدگان فکلی هستند. در صورتی که ملیگرایی و برانگیختن مؤلفههای ناسیونالیستی توسط وی و به طور کلی نسل روشنفکری که وی به نمایندگی از آنان مورد نقد است، خود به مانند شمشیر دو لبهای عمل میکند که از یک طرف هویت اسلامی را مورد ضربه قرار داده و از طرفی به علت جدایی ناپذیری هویت ایرانی از هویت اسلامی، با ایجاد زمینههای نفاق و عدم اتفاق این دو موجبات سردرگمی هویت جویان ایرانی را از یک سو و نیز سوء استفادههای بیگانه از سویی دیگر را فراهم خواهد آورد. رویهای که کاملاً برخلاف تأمین آرمانهای امت اسلامی در تکاپو است.
کم نیستند کسانی که در تاریخ تفکر و اندیشه، سودای تقابل و ایستادگی در برابر سلطهی تمدن غرب را در سر پرورانده و هر کدام به نوبهی خود و با مؤلفههای خود به تشریح و بسط آرای خود پرداختهاند. اما نگاه ریزبین به دنبال این نکته خواهد گشت که نشانههای تفوق و نیل به هدف در کدام یک از آرا و اندیشهها قابلیت مشاهده یافته است.
برچسبها: سيد فخرالدين شادمان, امام خميني, دبيرستان دارالفنون, دانشكده حقوق
