بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

حضرت آیت الله موسوی شالی

ولادت

در22 جمادی الثانی سال 1333 در شهری به نام شال در خانواده ای پر از عشق و معرفت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام فرزندی پا به عرصه ی وجود گذاشت که نام نیکوی حسن را بر او نهادند . میرزا محمد پدر بزرگوار سید حسن ، عارفی مدرسه نرفته بود که دوست داشت تمام پسرانش از عالمان دین و مبلغان شریعت ناب گردند و این آرزو با کمک همسری متدین و مدیر و مدبر و عنایات خاصه ی حضرت حق برآورده گردید و هر سه پسر ایشان ، سید حسن ، سید حسین و سید علی از عالمان دین و مروجان اسلام عزیز گردیدند.

آیت الله حاج سید حسن موسوی شالی با برخورداری از تربیتی اسلامی از همان کودکی به فضائل اخلاقی عمیقی دست یافتند که بسیاری از سالکان نتوانسته اند پس ازسالها مجاهدات نفسانی به آن دست یابند . معظم له قرائت قرآن را نزد واعظان شهرشال خصوصاً مرحوم حاج شیخ محمد باقر عاملی و                  مرحوم آقا سید رضا فراگرفت .

نجف اشرف

حدوداً 17 ساله بودند که عشق حسینی معجزه آسا ایشان را به همراه پدر و برادر کوچکش روانه عتبات عالیات نمود و عنایت ویژه ی امیرالمؤمنین (ع) توفیق سربازی مکتب علوی و اهل بیت عصمت و طهارت را برایش به ارمغان آورد. ایشان با توجه به بازگشت پدر بزرگوار و برادر کوچکش به وطن ، حدود 23سال در نجف اشرف به مجاهدت در راه کسب معارف دین و تزکیه نفس پرداخت و در عین حال توجهی خاص به فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر داشت .

درحوزه ی علمیه ی نجف از اساتید عالی مقامی همچون آقاسید محمود مرعشی شوشتری ، حضرت آیت الله حاج شیخ محمد باقر زنجانی ، حضرت آیت الله العظمی حاج سید ابوالقاسم خویی ، حضرت آیت الله سید علی قاضی و از ارشادات عارفانه ی حضرت آیت الله العظمی شیخ محمدحسین غروی اصفهانی معروف به آیت الله کمپانی بهره های فراوان برد و و در اثر جد و جهد فراوان به مراحل بالای علمی و عملی نایل گشت و به مرحله عالیه قوه اجتهادو استنباط رسیده و کرسی تدریس دروس مختلف مختلف حوزوی حتی درس خارج فقه و اصول را نیز کسب نمود و مورد توجه بزرگان عالم تشیع قرار گرفت و اجازات گوناگون در باب اجتهاد و امور حسبیه و وجوحات شرعیه به ایشان اعطا شد .

ازدواج

آیت الله حاج سید حسن موسوی شالی با توجه به دوری از وطن و تنگدستی طاقت فرسا از سنت نیکوی ازدواج رویگردان نشد و داماد مردی متدین در کربلای معلی گردید و بحمدالله خداوند همسری نصیبش نمود که یاری وفادار در دوران پرمشقت تحصیل و تدریس و تبلیغ در نجف اشرف بود .

مراجعت از نجف اشرف

لذت کسب معارف آل محمد (ص) چنان بر این سالک الی الله گوارا آمد که پس از حدود چهار سال اقامت در نجف اشرف ، طاقت نیاورده و به وطن بازگشته و علی رغم سختی های فراوان دو برادر کوچکتریعنی آقا حسین و آقا علی را به نجف اشرف برده ومفتخر به سربازی امام زمان (عج) نمود و به این ترتیب صفت طلبه پروری جزء اوصاف بارز ایشان گردید و چه بسیارند عالمانی که با تشویق و زحمات ایشان به مدارج بالای علمی و عملی رسیده اند .

ایشان در مدت حدوداً بیست وسه سالی که که در نجف اشرف اقامت داشتند چند باری به ایران آمده و مجدداً برای ادامه طریق به آن سامان بازگشتند . اما در آخرین سفر خود به ایران با انبوهی از نیازها و مشکلات مردم محروم مواجه شده ، با اصرار مردم و کسب اجازه از استاد معظم خود – حضرت آیت الله خویی – از بازگشت به نجف اشرف منصرف شده و فعالیتهای گسترده ای را در منطقه شروع کردند. از جمله اقدامات ارزشمندی که می توان به آنها اشاره کرد :

ترویج احکام و نشر تعالیم دین

محو رسومات باطل

احداث ده ها مسجد ، مدرسه ، درمانگاه ، حمام ، غسالخانه و جاده

تربیت طلاب علوم دینی و تدریس علوم دینی حتی به صورت سیار

تأسیس مدرسه اسلامی برای کسانی که می خواستند علوم جدید را با تربیت اسلامی فرا بگیرند .

قطع دست صهیونیست ها از دشت حاصلخیز قزوین

پیگیری مستمر در حل اختلافات طایفه ای و ایجاد صلح و وحدت در بین مردم  

 خدمات متنوع و گسترده به مردم محروم در جریان زلزله ی بوئین زهرا

اقامت در شهرستان قزوین

معظم له فعالیتهای خود را در سال 1341 از شهر شال به قزوین آوردند و با کمک روحانیت محترم وعلمای بزرگوار قزوین با تحمل مشقات بسیاری اقدام به احیای مدارس علمیه ای همچون : مدرسه شیخ الاسلام ، مدرسه سردارین ، مدرسه صالحیه و ... مینمایند .

سابقه مبارزاتی

سابقه مبارزاتی ایشان به دوران استعمار پیر -  انگلیس -  و زمان اقامت در نجف اشرف باز می گردد . معظم له یکی از افراد مؤثر در ممانعت از دفن جسد تصنعی رضاخان پهلوی در جوار حرم مطهر امیرالمؤمنین بودند . با این حال استقرار در قزوین دفتر جدیدی از مبارزات سیاسی بر علیه استکبار را به روی ایشان گشودند .

آیت الله حاج سید حسن موسوی شالی در جریان پانزدهم خردادسال1342 در سخنرانی هایشان شاه را توبیخ و نهی از منکرنمود و بطور مشخص از رهبر کبیر انقلاب حمایت و دفاع کردند .این روحانی شجاع علی رغم اینکه دو سال زندانی گشته و سپس ممنوع المنبر شدند تا پیروزی انقلاب اسلامی همچنان به مبارزاتشان ادامه دادند و در شهرها و روستاها و بخش ها به هر مناسبتی که پیش می آمد علیه رژیم افشاگری می نمودند.

به دستور معظم له بود که که پل رحیم آباد بر روی تیپ زرهی همدان که بدستور رژیم منحوس پهلوی برای سرکوبی نهضت انقلاب راهی تهران بودند بسته شد و از یک فاجعه بزرگ جلوگیری شد .

اقامت در تاکستان

مردم منطقه قزوین در گرماگرم پیروزی انقلاب اسلامی شاهد یکی از برجسته ترین مجاهدات این عالم ربانی و عارف صمدانی بودند که چگونه ایشان در اثر تقاضاهای اهالی محترم تاکستان از موقعیت ممتاز خود در قزوین دست کشید و مقیم تاکستان گردید و صد البته اقامت در تاکستان نه تنها از نقش محوری ایشان در کل منطقه نکاست بلکه خداوند قلوب مؤمنین را بیش از پیش متوجه آن مرد آسمانی نمود . و به این ترتیب معظم له حدود 25 سال در ایام کهولت و پیری منشاء خدمات زیربنایی وگسترده ای گردیدند که به برخی از آنها اشاره می شود :

1- برپایی اولین نمازجمعه استان با اجازه مستقیم از محضر مبارک حضرت امام خمینی (ره)

2- تأسیس حوزه علمیه شهید مصطفی خمینی در شهرستان تاکستان

3- تشویق گسترده جوانان برای حضور در جبهه های حق علیه باطل و حضور مکرر معظم له در جبهه ها و انس با رزمندگان اسلام در سنگرهای دفاع مقدس به منظور بالا بردن توان روحی رزمندگان سلحشور وطن

4- دلجویی از خانواده های محترم شهدا ، اسرا ء و مفقودین که البته خود معظم له نیز از خانواده محترم شهدا محسوب می شوند.

5- حضور و سخنرانی های مکرر در سطح کشور در اردوگاه های عراقی با توجه به تسلط بالا به زبان عربی

6- معظم له از مؤثرین تأسیس دانشگاه آزاد تاکستان بودند .

7- معظم له که بیش از 20 سال چه قبل و چه بعد از انقلاب نماینده رهبر کبیر انقلاب اسلامی           حضرت امام خمینی (ره) بودند پس از ارتحال ایشان با تمام وجود در تثبیت و تحکیم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای کوشیدند و در همین راستا در دوره دوم مجلس خبرگان از استان زنجان و در دوره سوم بعنوان    نفر اول با رأی قاطع مردم از استان قزوین وارد مجلس خبرگان رهبری شدند .

سخن آخر

فقیه و مجاهد خستگی ناپذیری که صدای ناله های أین بقیه الله او در دعای ندبه هر صبح جمعه هنوز به گوش می رسد و عاشق و دلباخته ای که به هر ترتیب و با وسیله ی نقلیه ای نامطلوب بیش از 25 سال شبهای چهارشنبه رفتن به جمکرانش ترک نمی شد ، ایشان برای زمینه سازی ظهور آقایش شب و روز سر از پا نمی شناخت . لحظه ای نمی شد که او را بیکار ببینی ، یا سرگرم تبلیغ و ارشاد و یا مشغول مطالعه و تدریس بود و یا بدنبال خدمتی که مردم را به انقلاب و اسلام دلگرم می نمود ویا مشغول بی قراری برای     سید الشهداء می گردید و به یاد مظلومیت های او و  مادر ش – فاطمه ی زهرا –  اشک می ریخت .

ولی بالاخره اراده الهی کسالت و بیماری را بر او مسلط نمود و در سال 1382 دچار سکته مغزی شد . لذا سنگر نماز جمعه و حوزه علمیه شهرستان تاکستان را به یکی از شاگردان برومند خود واگذار کرد و پناهنده ی فاطمه معصومه سلام الله علیها در شهر مقدس قم گردید و در منزل فرزندش دوران بیماری را سپری می کرد و درحالی که از اموال دنیا هیچ چیز جز لوازم شخصی خود جا نگذاشته بود در پنجم رجب المرجب 1427 هجری قمری به ملکوت اعلی پیوست .

در همان روز تشییع با شکوهی در قم با حضور فضلا و علما و بزرگان بعمل آمده و در حرم مطهر         حضرت معصومه (س) ، آیت الله العظمی نوری همدانی بر پیکر مطهرش نماز خواند و سپس جسم مطهر شان به شکل با شکوهی ابتدا در قزوین و بعد در تاکستان تشییع شد و برای دفن در جوار دو برادر عالم و مجاهدش به زادگاهش  شهر شهید پرور شال متقل گردید و آنگاه که مردم با چشمان اشکبار خود با آن مرد خدایی وداع می کردند دل هایشان پر بود از صدها کرامتی که با چشم خود از آن عارف دیده بودند . 

http://motafakkeran.blogfa.com/post/79

******************************

تولد: 1296 شمسی     محل تولد: شال قزوین    وفات: 1385 شمسی       مزار: شال     عمر: 89سال
اساتید:   آیات عظام شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، ‌سیدعبدالهادی شیرازی، سیدعلی‌آقا قاضی طباطبایی، سیدابوالقاسم خویی، میرزاباقر زنجانی و... .
ولادت:  فقیه وارسته، آیةالله سیدحسن موسوی شالی در سال 1296 شمسی در منطقه شال از توابع قزوین دیده به جهان گشود. نسب این سید بزرگوار به هفتمین نور ولایت و هدایت، حضرت امام موسی‌بن جعفر(علیه‌السلام) می‌رسد و مادر متدینش در یک رؤیای صادقه دریافته بود که نوزادش هدیه‌ای آسمانی است و آینده‌ای درخشان خواهد داشت. پدر ایشان نیز از روحانیون مخلص و مورد اعتماد منطقه بود که در هدایت و ارشاد مردم نقش مؤثری داشت.
ایشان با اشاره به برخی از خصوصیات پدر می‌گوید: پدرم معمم بود. منبر می‌رفت و عاشق امام حسین(علیه‌السلام) بود. وقتی که اسم امام حسین(علیه‌السلام) را می‌برد، اشکش از محاسنش جاری می‌شد و تا سینه مبارکش تر می‌شد. این علاقه باعث شده بود که هر سال با پای پیاده به زیارت کربلا، مشهد و قم برود.
عمامه با سر می‌دهم: مرحوم آیةالله شالی در بیان خاطره‌ای از پدر بزرگوارشان می‌گفت: مرحوم پدرم در بازگشت از مشهد مقدس در تهران در حالی‌که از اتومبیل پیاده می‌شوند،‌ با رضاخان مواجه می‌گردند و به دلیل این‌که عبا، قبا و عمامه جدیدی خریده و به تن کرده بودند، مورد توجه رضاخان قرار می‌گیرند. رضاخان در حالی که در خودروی خود نشسته بود، سر از پنجره اتومبیل خود بیرون می‌آورد و می‌گوید: سید! این لباس‌ها چیه که پوشیدی؟ برو لباس بپوش؛ (به این‌ منظور که لباس روحانیت را درآور). مرحوم پدر به او می‌گوید: ‌این لباس، بهترین لباس است که پوشیده‌ام. حال اگر شما می‌خواهی عمامه از سرم برداری، عمامه تنها نمی‌دهم، عمامه با سر می‌دهم. رضاخان تعجب می‌کند و سه‌بار بارک‌الله می‌گوید... .
تحصیلات: آیةالله شالی از آغاز جوانی به تحصیل و فراگیری علوم اسلامی پرداخت.
ایشان پس از تحصیل مقدمات اولیه در مکتب‌خانه به همراه پدر عازم عتبات عالیات و حوزه علمیه نجف اشرف گردید و با عنایت مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مسیر دانش و کمال را پیمود.
ایشان در خاطراتش آورده است: بنده تقریباً 19 سالم بود که همراه پدرم راهی نجف اشرف شدیم. مرحوم پدرم رضایتی به ماندن من در نجف نداشت. کسی او را منصرف ساخته بود. او نیز خود را از تهیه مخارج تحصیل من عاجز می‌دید. چون پشیمانی او از اقامتم در نجف قطعی شد، متوسل به حضرت امیر(علیه‌السلام) شدم،‌ لذا به زیارت حضرت رفته و درخواست پناهندگی نمودم، گریه گلویم را گرفت، ولی خودداری کردم تا رفتم چسبیدم به ضریح امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و عرض کردم: یا علی! مرا تا این‌جا کشاندی، نگذار من برگردم. فردای آن‌شب، پدرم در حالی‌که به من نگاه می‌کرد و می‌خندید،‌ گفت: رفتی گرفتی؟! امام(علیه‌السلام) را در عالم رؤیا دیده بود که به او فرموده بودند: «حسن را به من بسپار و کاری نداشته باش.» آقا،‌ آقایی کردند و خوب مرا مهمان‌نوازی کردند.
آیةالله شالی با درک محضر اساتید وارسته‌ای چون آیات عظام شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، سیدابوالقاسم خویی و سیدعلی‌آقا قاضی توانست مدارج علمی را به سرعت طی نماید و با مجاهده و تزکیه نفس به عالمی جامع و مقبول علما و مردم شناخته شد.
 
مراجعت به ایران:  پس از 20سال تحصیل و غور در علوم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به قصد مراجعت مجدد به نجف، به ایران بازگشت، اما هربار که خواست برگردد، با اصرار و ممانعت مردم مواجه شده و ناچار تن به تقدیر الهی داده و به تبلیغ دین و ارشاد هم‌وطنانش در منطقه شال ادامه داد.
 
ویژگی‌های اخلاقی:  آیةالله شالی هم‌زمان با تحصیل، به کسب اخلاق و تهذیب نفس نیز اهتمام داشت و در اخلاق و معنویت مراحل بالایی را طی کرده بود. یکی از توفیقات ایشان درک محضر نورانی استاد بزرگ اخلاق و عرفان، فقیه ربانی، حضرت آیةالله ‌سیدعلی‌آقا قاضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه و نوشیدن جرعه‌های شیرین معرفت از انفاس قدسی آن عارف باالله بود.
ایشان در مورد آشنایی خود با حضرت آیةالله قاضی(ره) می‌گوید: ... تا از طلبه‌ها شنیدم که آیةالله سیدعلی‌ قاضی(ره) آدم‌ساز است. شبانه رفتم خدمت ایشان، کم‌کم آشنا شدم. روزها می‌رفتم درس کافی را در خدمت ایشان در مسجد طریحی نجف که نزدیک خانه ایشان بود، دو به دو می‌خواندیم و حدوداً سه‌سال تفسیر صافی را به‌طور کاملاً خصوصی، یعنی زانو به زانو در محضر آقاسیدعلی قاضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه فرا گرفتم. رابطه بنده با ایشان، ‌رابطه استاد و شاگردی نبود، بلکه رابطه پدر و فرزندی بود.
زهد و پارسایی و پرهیز از تجملات و عناوین، از اوصاف بارز آیةالله شالی بود.
ایشان عمری را در کمال تواضع، با مردم زیست و آنان را با مسایل دین و معارف اهل‌بیت(علیهم‌السلام) آشنا ساخت.

وعده‌گاه جمکران:  یکی از اسرار زندگی آیةالله شالی، تشرف به مسجد جمکران بود.
ایشان هر هفته شب‌های چهارشنبه تحت هر شرایطی خود را به مسجد جمکران می‌رسانید و این عمل مدت 23سال، یعنی تا زمان کسالت جسمی ایشان، بدون وقفه ادامه یافت. وقتی از اهتمام جدی ایشان به این امر سؤال شد، ‌فقط با ذکر این بیت بسنده نمود:
رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست
می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست

شیدای ولایت: از ویژگی‌های آیةالله شالی، عشق و شیدایی به ولایت و اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) بود و می‌فرمود: هرچه دارم از ولایت دارم. در مدت اقامتش در نجف اشرف 20بار با پای پیاده به کربلا مشرف شد و از کسانی بود که مورد عنایت ویژه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) قرار داشت. از جمله این عنایات عمر دوباره به ایشان است. یک‌سال پس از سکته و خانه‌نشین‌شدن آیةالله شالی، خاندان جود و کرم، چون فرشته نجات، چتر حمایت و عنایت خویش را بر سر ایشان افکندند. واقعه این‌گونه بود که در یک سحر در حالتی بین خواب و بیداری و عالم مکاشفه به ایشان گفته شد: به‌خاطر امام زمان(عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)  و حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) 23سال بر عمر شما افزودیم.
 
عنایت علوی:  آیةالله شالی در خاطراتش آورده است: در آن‌زمان در نجف اشرف شهریه‌ای پرداخت می‌شد که پول هندی بود. من به مغازه‌دار، شیخ عبدالوهاب یزدی بدهکار بودم. او مرا به گرفتن این شهریه تشویق می‌کرد. یک‌روز من را مدیون و خود را طلبکار معرفی نمود و بدین‌وسیله می‌خواست که من این شهریه را بگیرم و از طرفی بدهی من نیز با او تسویه گردد. من به او گفتم: ‌من این پول را نمی‌گیرم. پرسید، چرا مگر حرام است؟ گفتم نه، آقایان حکم به تحریم آن نداده‌اند، لکن با این‌حال از گرفتن این پول ابا دارند. خلاصه بعد از گفت‌وگویی، به او گفتم: باش تا بیایم. رفتم حرم حضرت امیر(علیه‌السلام) دو رکعت نماز حاجت خواندم، از سلام نماز که فارغ شدم، یک آقایی گفت: می‌خواهم با شما مصافحه کنم، گفتم بفرمایید. دست داد و چیزی در دستم گذاشت. من همان‌طور دست‌بسته آمدم با شیخ عبدالوهاب دست دادم و گفتم: بدهی من را حساب‌رسی کن. حساب کرد، دیدیم مبلغ بدهی با مبلغ تازه‌رسیده یکی است! شیخ عبدالوهاب پرسید که این پول را از کجا آورده‌ام؟ گفتم: از آن‌جایی که اگر آن پول (هندی) را می‌گرفتم این قسمتم نمی‌شد.
 
همراه انقلاب اسلامی: آیةالله شالی از آغاز قیام امام خمینی(ره) علیه رژیم وابسته پهلوی، همراه انقلاب بود و برای تحقق اهداف مرجعیت تلاش نمود.
ایشان خود می‌گوید: در سالی که امام خمینی(ره) قیام کردند، من هم علیه رژیم ده شب در مسجد‌ النبی منبر رفتم، شب نهم آمدند منزل مرا دستگیر کنند، زیر کرسی نشسته بودم، از خدا خواستم که آن شب دستگیر نشوم تا ده شب تکمیل شود، بعد دستگیر شوم؛ که ریختند در خانه و از خانواده سؤال کردند من کجا هستم؟ می‌گفتند: عبا، عمامه، کفش و لباس‌هایش این‌جاست، کجا پنهان شده است؟ و... خانواده گفتند بگردید پیدایش کنید؛ حمام و دستشویی و اتاق‌های را گشتند، ‌ولی مرا پیدا نکردند!
 
بازداشت: ایشان با بیان خاطره دیگری از دوران مبارزه می‌گفت: در حمایت از امام خمینی(ره) به منبر رفتم و گفتم: ای مردم، چرا آرام نشسته‌اید؟ چرا سکوت کرده‌اید؟ شاه دارد کشور شما را می‌فروشد. چرا مرجع ما نتواند و نباید یک فرد عادی را امر به معروف کند؟! امام می‌گوید: تو شاهی، خوب باش، ‌وطنت را نفروش، وطن‌فروش نشو... . که همین باعث شد ساواک مرا بازداشت کند. در آن‌جا از من تعهد گرفتند که دیگر منبر نروم، لذا نوشتم منبر نمی‌روم. به همین دلیل تا شاه بود،‌ منبر نرفتم و بر صندلی نشستم و سخنرانی کردم، می‌آمدند و می‌گفتند: تو قول دادی منبر نروی. می‌گفتم ای مردم، آیا این منبر است یا صندلی؟!!... .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز آیةالله شالی در عرصه‌های مخلتفی چون نمایندگی مجلس خبرگان رهبری، امامت جمعه شهرستان تاکستان، پوشیدن لباس رزم و حضور در جبهه‌های حق علیه باطل، جلسات اخلاقی و تربیت نفوس، خالصاله خدمت نمود.
 
طبع شعری: آیةالله شالی از ذوق و طبع شعری نیز برخوردار بود و اشعار زیبایی در رثای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از ایشان به یادگار مانده است.
 
ارتحال: آیةالله شالی پس از عمری مجاهده و بندگی خدا، در نهم مرداد سال 1385 شمسی، دار فانی را وداع گفت و روح بلندش به ملکوت پیوست.
پیکر پاک آن فقیه عارف با حضور علما و اقشار مختلف مردم در قم و قزوین تشییع گردید و پس از انتقال به زادگاهش، در کنار مسجد جامع شهر شال به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
منابع: ویژه‌نامه سلوک سیدحسن، ‌فصلنامه آیین سلوک
تهیه و تنظیم: حجةالاسلام والمسلمین علی علیزاده ثانی

http://takestan.ir/fa-IR/DouranPortal/4774/page/%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%84%DB%8C-

*******************

آیت الله سید حسن موسوی شالی

Ayatollah Seyed Hassan Mousavi Shali

سید حسن موسوی پور معروف به شالی فرزند سید محمّد به سال ۱۲۹۶ ه.ش در خانواده ی مذهبی و مشهور به فضیلت که اجدادشان با سی و هفت واسطه منسوب به سلسله ی مقدسه ی باب الحوائج، امام موسی کاظم (ع) می باشند دیده به دنیا گشود. مادر گرامی اش در یک رویای صادقه دریافت که کودکش هدیه ی آسمانی است و آینده ی درخشانی خواهد داشت.

وی از آغاز نوجوانی به تحصیل علوم اسلامی روی آورده و با تلمذ از محضر علما و مجتهدین عظیم الشانی،در طی ۲۲سال تحصیل در نجف اشرف ،توانست مدارج علمی را به سرعت طی نموده و باتزکیه ی نفس و مجاهده ی فراوان به درجه ی اجتهاد نائل گردد؛تاجایی که آیت الله بهجت فرموده اند:((اگر می خواهید به چهره ی انسان های بهشتی بنگرید به آقای شالی نگاه کنید.))

مقام والای آیت الله شالی از سویی و تقوای زبانزد ایشان از سوی دیگر، موجب اطمینان و احترام و وثوق عالمان طراز اول جهان اسلام ،در عصر حاضر به ایشان گردیده است و این اطلاعات علمی و وسعت اندیشه ولی جویی ایشان در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج) می باشد.در یکی از مجالس عزاداری،کودکی که مبتلا به صرع است،به زمین می افتد و غش می کند.اطرافیانش سراسیمه و نگران می شوند.

آیت الله شالی که یکی از عزاداران است بر سرکودک حاضر می شود و می گوید:به حق جدم موسی بن جعفر(ع) برخیز.ناگهان کودک چشم باز می کند و می ایستد.حاضران تعجب می کنند.از اومی پرسند چه اتفاقی افتاد؟ کودک جواب می دهد:هرگاه غش می کردم،احساس می کردم چند نفرمی آیند و مرا کتک می زنند.

اما این دفعه آقایی آمد،آنها را کنار زد و به من گفت: یکی از فرزندان ما از من خواست تا تو را کمک کنم.آن گاه مرا خوب کرد و شفا داد.از اسرار زندگی آیت الله بحث تشرف ایشان به مسجد جمکران است.ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی هرهفته شب های چهارشنبه در هر شرایطی به مسجد مقدس جمکران مشرف می شدند این عمل به مدت۲۳ سال وتا زمان کسالت جسمی ایشان بدون وقفه ادامه داشت و وقتی با اصرار از چگونگی این موضوع سوال شد فقط به ذکراین بیت بسنده نمود:رشته ای برگردنم افکنده دوست می کشد هرجاکه خاطر خواه اوست.

آیت الله شالی از سال ۱۳۵۸ه.ش در مدت ۲۴ سال نمایندگی ولی فقیه و امامت جمعه ی شهرستان تاکستان ،علاوه بر کار تبلیغی گسترده،اقدام به تاسیس مدرسه ی اسلامی شال و تدریس در حوزه و دانشگاه نموده و در پشتیبانی جنگ پیش قدم بوده و مشوق حضور نزدیکان خود درجنگ و دفاع مقدس نیز بوده اند و تاکنون ده ها تن از نزدیکان ایشان به درجه ی رفیع شهادت نائل آمده اند.

علاوه بر این در تشکیل صندوق های قرض الحسنه و کمک به مستمندان و جوانان در امر ازدواج و اشتغال و احداث مدرسه و سایر اقدامات عام المنفعه،خدمات قابل توجهی داشته اند و مدتی هم عضو مجلس خبرگان رهبری بودند.در سال۱۳۸۲ به دلیل سکته ،جسمشان نتوانست روح بلندشان را در ادامه ی این خدمات یاری دهد و افسوس و اندوه دوستداران و مشتاقان ایشان را در پی داشت.


برچسب‌ها: مراجع دینی شیعه, محمدحسین غروی اصفهانی, سیدابوالقاسم خویی, رضاخان
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۹ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک