بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..
حسن طوفانیان
 
محل تولد تهران
تاریخ تولد ۱۲۹۲ خورشیدی
محل مرگ آمریکا
تاریخ مرگ ۱۳۷۷ خورشیدی
تابعیت  ایران
نیرو IIAF-Seal.svg نیروی هوایی شاهنشاهی ایران
درجه IIAF-Arteshbod.png ارتشبد

تیمسار ارتشبد حسن طوفانیان، در سال ۱۲۹۲ خورشیدی در تهران متولد شد.

زندگینامه

حسن طوفانیان فرزند میرزا مهدی‌‏خان خیاط، در ۱۲۹۱ خورشیدی در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتی و متوسطه، در مهرماه ۱۳۱۳ ه.ش. وارد دانشکده افسری شد و دورۀ دو ساله آن را در مهرماه ۱۳۱۵ ه.ش. طی نمود و موفق به اخذ درجۀ نایب‌‏دومی شد. وی ضمن تحصیل در دانشکدۀ افسری، مدرسه‏‌ی نظامی دیده‏‌بانی را نیز طی کرده، دانشنامه گرفت و خلبان نظامی شد.

طوفانیان در مهرماه ۱۳۱۷ به درجۀ ستوان یکمی و در ۱۳۲۱ به درجه‌‏ی سروانی و در ۱۳۲۵ به درجه سرگردی و در ۱۳۲۸ به درجۀ سرهنگ دومی و سرانجام در۱۳۳۰ به درجۀ سرهنگی نائل آمد و در همین مدت نشان‌‏های درجه سوم و درجه دوم سپه و درجه سوم دانش نظام را گرفت. وی از سال ۱۳۳۰ برای طی دورۀ فرماندهی و ستاد (دافوس)به آمریکا اعزام شد و دورۀ افسری رزمی را طی نمود و پس از بازگشت از آمریکا، به فرماندهی آموزشگاه خلبانی منصوب گردید و ضمنأ به استادی دانشگاه جنگ برگزیده شد و اصول تاکتیک واحد هوایی را تدریس می‏‌کرد. در فوریه ۱۹۵۵ میلادی عراق و ترکیه در بغداد پیمانی امنیتی و دفاعی امضا کردند. چند ماه بعد ایران، پاکستان و بریتانیا هم به آن پیوستند. در این پیمان مقرر شد کمیته‌‏های مختلفی، از جمله کمیته نظامی تشکیل شود. نمایندگان نظامی ایران در کمیته‌‏ی نظامی بغداد عبارت بودند از: سرلشکر عبدالحسین حجازی، سرلشکرعلی ‏اشرف مظهری، سرهنگ منصور افخمی، سرهنگ نصرت‏ الله اربابی، سرهنگ علی زند، سرهنگ حسن طوفانیان و ارتشبد فریدون جم.

حضور حسن طوفانیان به عنوان عضو ثابت کمیتۀ نظامی بغداد که بعد از خروج عراق به علت کودتای عبدالکریم قاسم، به پیمان سنتو نامیده شد حائز اهمیت و امعان‌‏نظر است.

حسن طوفانیان در مهرماه ۱۳۳۶ به درجۀ سرتیپی نائل آمد و عضویت کمیسیون دائمی سازمان دفاع نظامی را عهده‌‏دار شد. در سال ۱۳۴۰ به عنوان آجودان شاه برگزیده شده و در مهرماه ۱۳۴۱ به درجه‏‌ی سرلشکری دست یافت و در فروردین ۱۳۴۵ به درجه‌‏ی سپهبدی نائل شد و چندی بعد ریاست اداره‌‏ی چهارم ستاد بزرگ به او محول شد. سرانجام در آبان‌ماه ۱۳۵۲ به درجۀ ارتشبدی نائل آمد. محل سازمانی این درجه، جانشینی وزیر جنگ و شغل اصلی وی ریاست اداره کل صنایع نظامی بود. ارتشبد حسن طوفانیان از سال ۱۳۴۲ مسئول خرید اقلام دفاعی ایران شد و تا پایان رژیم پهلوی عهده ‌‏دار این سمت خطیر و پول‏ساز بود و بدون تردید طوفانیان از طریق مستشاران آمریکایی به شاه معرفی شد و لیاقت خود را نیز در کمیته‌‏ی نظامی سنتو به منصۀ ظهور رسانید. حسن اعتماد محمدرضا پهلوی به وی موجب گردید محرم اسرار نظامی شود و نقش مهمی در معاملات اسلحه‏‌ی ایران بازی کند و سرانجام به شهرت جهانی برسد.

ارتشبد طوفانیان در جریان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران توسط مردم دستگیر و به زندان قصر منتقل شد، امّا توسط عده‌ای به لویزان انتقال یافت که مدارک خریدهای کلان نظامی در آنجا نگهداری می‌شد. فراری دادن وی به همراه این مدارک آخرین اقدام در مورد طوفانیان بود.

سمت ها

وی در سال ۱۳۱۲ به استخدام ارتش درآمد و در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، مهمترین مناصب وی به‌قرار زیر بوده‌است:

  • فرمانده آموزشگاه خلبانی
  • رئیس دایره 2 طرح‌های استراتژیک اداره سوم ارتش
  • معاون هوایی اداره سوم ارتش
  • مدیرعامل سازمان صنایع نظامی
  • آجودان مخصوص شاه
  • رئیس اداره خرید و سفارشات خارجی صنایع نظامی و جانشین وزیر جنگ

--------------------------

محرم اسرار نظامی محمد‌رضا شاه که بود؟

معمای شاه

تیمسار حسن طوفانیان وزیر جنگ بوده و کلیه خرید‌های نظامی ایران از کشور‌های خارجی بر عهده او بوده است.

به گزارش “گذارخبر”  تیمسار حسن طوفانیان در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در تهران متولد شد. پدر وی میرزا مهدی نامبردار خیاط و مادرش آمنه حاج شیخ علی عرب بود. حسن طوفانیان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ترقی و تحصیلات متوسطه را در مدرسه ادب پشت سر گذاشت. بعد از آن وارد مدرسه دارالفنون شد و در سال ۱۳۱۲ تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند.

زندگی شخصی تیمسار حسن طوفانیان وی دارای چهار برادر و دو خواهر بود. طوفانیان در ۲۴ مرداد سال ۱۳۲۰با فاطمه شکوه الملوک زدهی ازدواج کرد.

ثمره ازدواج شش فرزند بود که سه تای آن‌ها دختر و سه تا پسر بودند.

سفر به انگلستان و آمریکا

تیمسار دو مرتبه به منظور آموزش‌های تکمیلی به کشور‌های انگلستان و آمریکا سفر کرد. سفر به انگلیس برای تکمیل دوره خلبانی بود که در تاریخ ۱۳۲۲/۸/۲۹ صورت پذیرفت.

مقام‌ها و پست‌های طوفانیان در سال ۱۳۴۰ به عنوان آجودان شاه برگزیده می‌شود.

وی در سال ۱۳۴۱ به درجه سرلشگری رسید. بعد از آن در سال ۱۳۴۵ به درجه سپهبدی دست یافت. بعد  از آن در سال ۱۳۵۲ به مقام ارتشبدی نائل شد. این مقام به معنی جانشینی وزیر جنگ بود.

گفتنی است اخذ مقام آجودانی به مثابه سکوی پرتاب طوفانیان در مقام‌های گوناگون بوده و در این دوران شاه ا عتماد کامل خود را به وی بروز می‌دهد.

طوفانیان محرم اسرار نظامی محمدرضا شاه
بعد از نائل شدن به مقام ارتشبدی، طوفانیان به یکی از چهره‌های مرموز در رژیم پهلوی تبدیل می‌شود. او وزیر جنگ و رئیس سازمان صنایع نظامی بوده و کلیه خرید‌هایی نظامی ایران از کشور‌های خارجی بر عهده او بوده است.

رابطه پنهانی با اسرائیل
حسن طوفانیان سفر‌های بسیاری را به اسرائیل داشته است. این امر نشان از وجود رابطه عمیق ایران و اسرائیل در دوران پهلوی است. طی این مسافرت‌ها به اسرائیل خرید‌ها و قرارداد‌های نظامی بسیار مابین دو کشور منعقد گردیده است.

پست‌های نظامی و سیاسی تیمسار حسن طوفانیان
فرمانده آموزش خلبانی
رئیس دایره ۲ طرح‌های استراتژیک اداره سوم ارتش معاون هوایی اداره سوم ارتش
مدیر عامل سازمان صنایع نظامی
آجودان مخصوص شاه
رئیس اداره خرید و سفارشات خارجی صنایع نظامی و جانشین وزیر جنگ
فرار و مرگ مرد نظامی رژیم پهلوی

سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ تیمسار طوفانیان در پناه‌گاه خود پنهان می‌شود و پس از گذشتن مدتی به کشور‌ آمریکا متواری می‌شود. سرانجام در سال ۱۳۷۷ خورشیدی در کشور آمریکا فوت می‌کند.

بازیگر نقش تیمسار حسن طوفانیان در مجموعه تلویزیون «معمای شاه» کاظم افرندنیا است. 

مکالمه خواندنی اشرف پهلوی با ارتشبد طوفانیان

 متن گفتگوی تلفنی اشرف با ارتشبد طوفانیان را که در زیر می خوانید به فاصله دو ماه اتفاق افتاده و در هر دو مورد «ساواک» تلفن ها را زیر کنترل داشتند و به شاه اطلاع دادند و او در هر دو مورد پاسخ داده است که از موضوع با اطلاع است.
به گزارش فارس،‌ با هر سند تازه‌ای که به دست می آید گوشه‌ای از غارت ها و چپاول های رژیم پهلوی فاش می‌شود. متن مکالمات اشرف خواهر شاه خائن با ارتشبد طوفانیان کارگزار شاه که به عنوان مأمور خرید اسلحه، مأمور اخاذی و رشوه‌گیری از کمپانی‌های مختلف و سرازیر کردن آن به جیب شاه و خانواده او بود یکی از همین سندها است.
این متن نشان می‌دهد که چگونه این دزدان حتی به خود هم رحم نمی‌کردند و سهم یکدیگر را نیز به یغما می‌بردند. در این مکالمات اشرف از ارتشبد طوفانیان می‌خواهد تا برای او ده سهم دیگر از یک شرکت راه «به هر ترتیبی که شده» بدست آورد زیرا او باید «اکثریت داشته باشد».
در مکالمه بعدی طوفانیان ترتیب انتقال سهام را داده و به سهامداران قبلی گفته که اگر به رضای خودشان ده سهم را ندهند به زور همه سهام را از آنها خواهد گرفت.
متن گفتگوی تلفنی اشرف با ارتشبد طوفانیان را که در زیر می خوانید به فاصله دو ماه اتفاق افتاده و در هر دو مورد «ساواک» و «ضد اطلاعات» ارتش، تلفن ها را زیر کنترل داشتند و برای اینکه مبادا به منافع مالی خود شاه لطمه‌ای وارد بیاید به او اطلاع دادند و شاه در هر دو مورد پاسخ داده است که از موضوع با اطلاع است و به دزدی های خواهرش که با دلالی کارگزار مخصوص او انجام گرفته صحه گذاشته است.
مکالمه زیر در تاریخ هفدهم بهمن ماه ۱۳۵۴ انجام گرفته است. این متن از گزارش ضد اطلاعات ارتش به «ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، ارتشبد ازهاری» تهیه شده است:
چکیده‌ای از موضوع و مشکل:
مکالمات تلفنی سرگرد زمانیان به لحاظ ارتباط نامبرده با تعدادی از بیگانگان برابر اوامر تحت کنترل می‌باشد و نتیجه کنترل‌ها به تناوب از استحضار گذشته است.
خط مشی‌ها، دستورات و بیانیه‌های موضوع:
در کنترل مکالمات تلفنی افسر یاد شده بالا ـ موارد زیر شنیده شده است که از عرض می‌گذرد:
۱. سرگرد زمانیان به دفتر والا حضرت اشرف تلفن کرده ولی موفق به صحبت نمی‌شود (به علت اشتباه گرفتن شماره تلفن).
۲. والا حضرت اشرف از پاریس به دفتر آجودان تیمسار طوفانیان تلفن و می‌پرسد شما آجودان آقای طوفانیان هستید می‌خواهم با آقای طوفانیان صحبت کنم. من والا حضرت اشرف هستم. سرگرد زمانیان ضمن عرض تعظیم می‌گوید گوشی حضورتان. بلافاصله تیمسار طوفانیان با والا حضرت اشرف تلفنی تماس و موارد زیر عنوان می‌گردد:
تیمسار طوفانیان: تعظیم عرض می‌کنم.
والا حضرت اشرف: تیمسار صدای مرا می‌شنوید؟ احوال شما چطور است؟
تیمسار طوفانیان: تعظیم عرض می‌کنم.
والا حضرت اشرف: آقا من آن شب یادم رفت بگویم این کمیسیون که می‌گویید ۱۰ حتماً باید بدهند. یعنی ۱۰% مال محوی یا هر طور و هر که باشد باید بخرند.
تیمسار طوفانیان: بله قربان چشم، فرمودید مال محوی را؟ چشم اقدام می‌کنم.
والا حضرت اشرف: در ضمن آن وقت، آن چیزی که به شما گفتم شما درست وارد نیستید. ببینید درست آن چیزی است که به من گفتید. نمی‌دانم چند چیزی که مال خودشان است آژانس‌هایی که دارند، من هستم در آنجا و باید باشم. تحقیق کنید ببینید من هستم یا نیستم ولی فکر می‌کنم که باشم.
تیمسار طوفانیان: بله چشم. باشد چشم.
والا حضرت اشرف: می‌خواستم بگویید بخصوص که من ۳۰% داشته باشم آنجا الان ۲۸% یا بیست و خورده‌ای است. ۳۱% باید باشد که من اکثریت داشته باشم.
تیمسار طوفانیان: بله چشم من صدا می‌کنم و به آنها می‌گویم.
والا حضرت اشرف: مواظب باشید بعد برایتان تلفن می‌زنم ببینید من آنجا هستم یا نیستم.
تیمسار طوفانیان: چشم مجدداً چک می‌کنم عرض ادب. متشکرم.
در پایین این گزارش به خط و امضای ارتشبد ازهاری نوشته شده است:
«در شرفیابی مورخه ۶/۱۱/۵۴ به شرف عرض مبارک شاهانه رسید و ذات مبارک ملوکانه فرمودند از موضوع با اطلاع هستند».

***
مکالمه زیر در هفدهم اسفند ۱۳۵۴ میان اشرف و ارتشبد طوفانیان انجام گرفته و از طریق ساواک به اطلاع شاه رسیده که باز هم او از این موضوع اظهار اطلاع کرده است.
تیمسارطوفانیان: الو، الو ـ الو تعظیم عرض کردم.
اشرف: سلام علیکم آقای طوفانیان حال شما.
تیمسارطوفانیان: عرض ادب انشااله که به شما خوش گذشته.
اشرف: مرسی بد نبود خوش که چه عرض کنم خیلی خسته شدم (خنده والاحضرت) اون کار تمومه؟
تیمسارطوفانیان: منظورتون ۱۰ سهم دیگر را؟
اشرف: آهان
تیمسارطوفانیان: از اول فروردین منتقل به والا حضرت میشه.
اشرف: از کجا؟
تیمسار طوفانیان: این دیگه یا از حسین زنگنه هست یا از مجموع‌شون.
اشرف: آهان
تیمسار طوفانیان: در هر صورت من بهشون گفتم ۱۰ سهم را باید منتقل بکنند از اول سال و اگر هم نکنند همه‌اش را ازشون می‌گیرم.
اشرف: آهان خیلی خوب حالا گوش کنید اولاً ببینید که چقدر می‌خواهند بفروشند؟
تیمسار طوفانیان: این را پس اجازه بفرمایید که اون مأمور محاسباتتون باهاشون تماس بگیره.
اشرف: همان آقای گلسرخی هست.
تیمسار طوفانیان: همان گلسرخی بفرمایید تماس بگیرد.
اشرف: اون که باهاشون در تماس هست.
تیمسار طوفانیان: خوب همان تماس بگیرد آنوقت اگر ملاحظه فرمودید که زیاد می‌گویند آن وقت امر بفرمائید من اقدام کنم.
اشرف: آهان خیلی خوب. یکی دیگر که می‌خواستم ازتون بپرسم شما تحقیق کنید.
تیمسار طوفانیان: امر بفرمایید.
اشرف: این شرکتی که تازه باز شده در جنوب، مال هواپیمایی.
تیمسار طوفانیان:مال هلیکوپتر.
اشرف: هواپیما که سسنا هم خریده.
تیمسار طوفانیان: نمی‌دانم.
اشرف: مال کیه این؟
تیمسار طوفانیان: نمی‌دانم والا حضرت.
اشرف: سه تا هم سسنا خریده سمپاش.
تیمسار طوفانیان: سسنا سمپاش خریدند؟
اشرف: هان.
تیمسار طوفانیان: هیچ اطلاع ندارم برای اینکه سمپاش‌ها را همه‌اش را ما خریدیم برای وزارت کشاورزی . سمپاش‌ها را از گرومند ما خریدیم برای وزارت کشاورزی.
اشرف: گفتند یک شرکتی هست اصلاء.
تیمسار طوفانیان: اجازه بفرمائید من تحقیق می‌کنم.
اشرف: آهان می‌خواهم ببینم باز هم مال اینهاست یا یک شرکت دیگری هست.
تیمسار طوفانیان: اجازه بفرمائید من تحقیق بکنم به عرضتان می‌رسانم.
اشرف: اگر یک شرکت دیگری هست اذیت‌شون نکنید ولی من می‌خواستم ببینم که مال اینهاست که من خبر ندارم یا..
تیمسار طوفانیان: من فکر می‌کنم که مال رفعت و محوی اینها باشه.
اشرف: آهان.
تیمسار طوفانیان: اینطوری که من فکر می‌کنم.
اشرف: خوب این را تحقیق کنید ..
تیمسار طوفانیان: اجازه بفرمایید من تحقیق می‌کنم.
اشرف: پس اون کار تمومه بله؟
تیمسار طوفانیان:بله اون کار تمام هست.
اشرف: از اول فروردین؟
تیمسار طوفانیان: از اول فروردین
اشرف: آن وقت باید در قیمتش چونه بزنید.
تیمسار طوفانیان: قیمتش محققاً (خنده)...
اشرف: (خنده...) خیلی خوب پس چی می‌خواستم دیگه به شما بگویم حالا این دزد بازی‌ها چی بود آقا؟
تیمسار طوفانیان: کدام دزد بازی‌ها؟ (خنده).
اشرف: (خنده...) این دزد گرفتنی‌ها اینها کی بودند چرا همچین کردند.
تیمسار طوفانیان: خوب، خوب دیگه ما روی کارهای خودمان هرچه امر بفرمایند اعلیحضرت همایون شاهنشاه می‌کنیم دیگه.
اشرف: آهان.
تیمسار طوفانیان: این گرومند خوب به اون لاوی و اینها خوب خیلی پول داده.
اشرف: آهان.
تیمسار طوفانیان: شش میلیون دلار بهش داده.
اشرف: نه این چیز نیروی دریائی و نیروی چیز اینها را می‌گویم.
تیمسار طوفانیان: نیروی دریائی دیگه والّه والاحضرت امر فرمودند که من دخالت نکنم.
اشرف: آهان.
تیمسار طوفانیان: چون امر فرمودند من دخالت نکنم من خودم را آشنا با مسئله چون امر فرمودند نباید بکنم.
اشرف: هان پس کی آخه اینها را گرفت؟
تیمسار طوفانیان: والّه بنده ابداً اطلاع ندارم.
اشرف: ابداً که لابد اطلاع دارید خنده....
تیمسار طوفانیان: خنده...
اشرف: منتهی نمی‌خواهید بگوئید خوب پس در اینصورت من باز به شما تلفن می‌کنم. یا خودم یا آقای گلسرخی می‌گم باهاتون..
تیمسار طوفانیان: بله چشم عرض ادب.
اشرف: خداحافظ.
تیمسار طوفانیان: عرض ادب

کتاب خاطرات طوفانیان :

 

حسن طوفانيان، فرزند مهدي، در سال 1292خ. در تهران متولد شد. وي در سال 1312 به استخدام ارتش درآمد و در دوران سلطنت محمدرضا پهلوي، مهمترين مشاغل وي چنين بود: فرمانده آموزشگاه خلباني، رئيس دايره 2 طرحهاي استراتژيك اداره سوم ارتش، معاون هوايي اداره سوم ارتش، مديرعامل سازمان صنايع نظامي، آجودان مخصوص شاه، رئيس اداره خريد و سفارشات خارجي صنايع نظامي و جانشين وزير جنگ.
ارتشبد طوفانيان در جريان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران توسط مردم دستگير و به زندان قصر منتقل شد، امّا توسط عده‌اي به لويزان انتقال يافت كه مدارك خريدهاي كلان نظامي در آنجا نگهداري مي‌شد. فراري دادن وي به همراه اين مدارك آخرين اقدام در مورد طوفانيان بود. البته پس از تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، اسناد متعددي درياره معاملات طوفانيان از جمله با رژيم صهيونيستي به دست آمد كه در اسناد لانه جاسوسي مندرج است.
كتاب خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان در سال 1363 به تشويق مسئولان طرح تاريخ شفاهي ايران وابسته به دانشگاه هاروراد به رشته تحرير درآمده و در 1381 توسط انتشارات «زيبا» به همراه مقدمه‌اي در مورد شخصيت طوفانيان و چگونگي فرار وي از ايران بعد از دستگيري توسط مردم، به چاپ رسيده است. در فرازي از اين مقدمه ناشر آمده است: «ارتشبد طوفانيان در جريان پيروزي انقلاب توسط مردم دستگير شد ولي با حمايت مسئولين دولت موقت به همراه اسناد خريدهاي كلان نظامي ايران، فرار داده شد.»
كتاب خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان توسط دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران مورد بررسي و نقد قرار گرفته است. به اميد آنكه اين بررسي بتواند خوانندگان گرامي را با محتواي كتاب آشنا سازد.
اسرار نظامي دوران پهلوي دوم- كه طي آن ايران به عنوان يك حلقه تعيين‌كننده از استراتژي دفاعي آمريكا در برابر روسها، به محل انباشت حجم عظيمي از تسليحات گوناگون تبديل شده بود- براي محققان و علاقه مندان به تاريخ داراي كشش بسيار است. از همين رو، فقر شديد منابع مكتوب در اين زمينه، بر توجه همگاني به خاطرات كسي كه طي 10 سال مسئوليت انحصاري خريد تسليحات را در كشور برعهده داشته است، مي‌افزايد. در اين دهه، براساس سياست واشنگتن قيمت نفت يكباره افزايش چشمگيري يافت تا توليدكنندگان عمده همچون عربستان، ايران و... كه جزو كشورهاي اقماري آمريكا به حساب مي‌آمدند، نقش اصلي را در ايجاد يك خط به اصطلاح دفاعي ايفا كنند. به عبارت ديگر، سياست افزايش قيمت نفت اين امكان را فراهم مي‌ساخت كه بخش اعظم هزينه‌هاي سنگين انباشت تسليحات لازم در نقاط استراتژيك جهان بر دوش ملتهاي برخوردار از ذخاير نفتي گذاشته شود. به اين ترتيب به بهانه تهديدات ارتش سرخ، از يك سو دلارهاي نفتي راه بازگشت سريع به واشنگتن را پيدا مي‌كرد و از ديگر سو حكمراناني كه صرفاً به سبب حمايت آمريكا در رأس قدرت بودند و پشتوانه مردمي نداشتند، در كنار اين تجهيزات پيشرفته احساس امنيت بيشتري مي‌كردند. از آنجا كه در اين برنامه، آمريكاييها ابتكار عمل را در دست داشتند، در واقع با استفاده بموقع از ذخاير استراتژيك نفتي خود، فشار اين افزايش ناگهاني قيمت نفت را متوجه مصرف كنندگان سوخت فسيلي در اروپا و آسياي جنوب شرقي مي‌نمودند. با اتخاذ چنين سياستي، بخشي از هزينه‌هاي دفاعي آمريكا به صورت غيرمستقيم از صندوق خريداران عمده نفت و بخش افزونتر آن از خزانه ملتهاي ضعيف توليد كننده نفت تأمين مي‌شد.
بديهي است در كنار افزايش قيمت نفت، افزايش توليد غيراصولي و بسيار زيانبار براي چاههاي نفت در ايران و عربستان (به ترتيب 6 و8 ميليون بشكه در روز) در دستور كار قرار گرفت تا توانمنديهاي مالي براي خريد تسليحات فزوني يابد. طي اين سالها، آقاي طوفانيان تنها عنصر اجرايي در خريداري و تهيه تسليحات و اختصاص آنها به بخشهاي مختلف داخلي و كشورهاي تحت سلطه آمريكا، به حساب مي‌آمد. در مورد دلايل اتخاذ چنين مكانيزم دور از ذهني كه هيچ‌كدام از بخشهاي كارشناسي ارتش در خريدهاي كلان ميليارد دلاري كمترين دخالتي نداشته باشند احتمالات متعددي را مي‌توان مطرح كرد: 1- مكتوم ماندن رشوه‌هاي مرسوم در اين گونه معاملات 2- اختفاي كامل و سري ماندن كمك‌هاي تسليحاتي به ساير كشورهاي اقماري آمريكا 3- پنهان ماندن روند تصميم‌گيري در مورد نحوه انباشت سلاح در ايران 4- مشخص نشدن عدم نياز ايران به تجهيزاتي كه صرفاً آمريكاييها در منطقه به آن نياز داشتند مانند سيستم پيچيده استراق سمع كه صرفاً در اختيار كارشناسان غير ايراني بود و... 
عمده تاريخ نگاران در مورد علت اتخاذ چنين تصميمي كه به ظاهر مسئوليت آن متوجه محمدرضا پهلوي مي‌شد، توجه خود را به پورسانتهاي رسمي به مأمور خريد و رشوه‌هاي پرداخت شده به مقامات عالي رتبه آمريكايي معطوف نموده‌اند. اين دقيقاً همان موردي است كه دست‌اندركاران تنظيم خاطرات آقاي طوفانيان در پي آن بوده‌اند، در حالي كه توقف در موضوع پورسانتهاي دريافتي توسط محمدرضا و رشوه‌هاي دريافتي توسط مقامات واشنگتن، مي‌تواند ما را از مسائل بسيار مهمتري در زمينه‌ سياستهاي تاراج گرانه آمريكا، دور سازد. لذا به نظر مي‌رسد پنهان داشتن آمار و ارقام سلاحهايي كه به نام ملت ايران خريداري مي‌شد، اما مستقيماً سر از كشورهايي درمي‌آورد كه آمريكا به عنوان وابستگان خود به آنها كمك نظامي و تسليحاتي مي‌‌كرد، مقوله جدي‌تري باشد، به ويژه آنكه تاكنون محققان در اين زمينه به كشف حقايق نپرداخته‌اند.
آقاي طوفانيان در بازگويي بخشي از خاطرات خود، موضوع خريد 90 فروند هواپيماي جنگنده و بخشيدن آن به پاكستان را به عنوان يكي از شاهكارهايش مطرح مي‌سازد: «فقط يك دانه‌اش را براي اعليحضرت گفتم نودتا طياره (؟) كه از آلمان خريدم به اعليحضرت گفتم، حالا چطوري خريدم؟ گفتم: اعليحضرت اين ممكن است گرفتاري سياسي پيدا بكند... اعليحضرت گفت: اگر گرفتاري سياسي پيدا كرد مي‌گوييم تو اشتباه كردي. گفتم: بله به فرض هم من اشتباه كردم بازنشسته‌ام كنيد... رفتيم و نودتا طياره را هم خريديم. وقتي خريدم يك روزي گرفتاري سياسي پيدا شد، هندي‌ها آمدند اعتراض كردند كه شما حق نداشتيد. آن وقت خود اين يك قصه است.» (صص54 و53)
البته كمكهايي كه از طريق آقاي طوفانيان به پاكستان صورت مي‌گيرد تا اين كشور در برابر هند (كه در آن زمان يكي از كشورهاي وابسته به اتحاد جماهير شوروي به حساب مي‌آمد) تقويت شود، حديث مفصلي دارد، كه وي صرفاً چند مورد آن را بازگو مي‌كند: «اگر من تشخيص مي‌دادم كه الان در بلوچستان نزاع [است] و پاكستان مي‌تواند جنگ بكند چهارتا هليكوپتر مي‌دادم بهش، چهارتا هواپيماي سي130 مي‌دادم به پاكستان. خودم خريده بودم ولي منتقل مي‌كردم، مي‌گفتم اعليحضرت پولش را از آنها نگير. صدتا اتوبوس مي‌دادم به پاكستان، پولش را نمي‌گرفتم. يا اين كه وزير دفاع پاكستان مي‌آمد پهلوي من و شاه صد ميليون دلار بلاعوض به او مي‌دادم به عنوان... اين براي چه؟ براي تقويت بنيه دفاعي كشور.» (ص51)
آيا بواقع در اين گونه مسائل مهم يعني اعطاي نود فروند هواپيما و تجهيزات بيشمار ديگر، آقاي طوفانيان عنصر تصميم گيرنده بوده است؟ وي در اين فرازها معترف است كه بدون اطلاع محمدرضا پهلوي اين كمكها را ارسال مي‌كرد و بعد مسائل را به اطلاع شاه مي‌رساند. چنين عملي صرفاً در يك صورت ممكن بود و آن اينكه طوفانيان در واقع منتخب كشوري باشد كه شاه را با كودتا مجدداً سر كار آورد. اين واقعيت در فراز ديگري از خاطرات آقاي طوفانيان روشنتر مي‌شود: «من با شاه در مورد شاخ آفريقا صحبت كردم، پيش از اين كه با كارتر صحبت بكند. در اين اتفاق حبشه، پيش از حبشه صحبت كردم نبايد بگذارند حبشه كمونيست بشود. مي‌دانستم، من با يك جاهايي ارتباط دارم. اينها را صحبت مي‌كردم با فهميده‌ها، آدمهايي كه به اين جاها آشنايي داشتند، فهميده بودند، صحبت مي‌كردم، شاه وقتي كه... پيش از اين كه كارتر را ببيند با من صحبت كرد. بعد هم به من گفت: اصلاً كارتر نمي‌دانست، نمي‌داند تاريخ را، نمي‌داند Horn of Africa چيست... تو فرودگاه يك خبرنگار از او (شاه) يك سؤالي كرد راجع به شاخ آفريقا. گفت، اگر خطري ايجاد بشود ما مثل عمان نيرو خواهيم فرستاد.» (صص 75و76)
آقاي طوفانيان آن گونه كه خود ترسيم مي‌كند به كساني متصل است كه به همه مسائل جهاني واقفند و وي از مصاحبت و هماهنگي با چنين آدمهاي «مطلع و فهميده‌اي» برخوردار است. در واقع وي بعد از تماس با آنان به شاه توصيه مي‌كند در مورد حبشه (اتيوپي كنوني) چنين موضعي را رسماً اعلام كند. اگر هويت اين «آدمهاي مطلع» مشخص شود تا حدود زيادي روشن خواهد شد كه در واقع سياست‌گذاران اصلي پشت پرده در مورد خريدهاي تسليحاتي و انباشت سلاح در ايران چه كساني بوده‌اند. به طور مسلم افراد مورد بحث نمي‌توانسته‌اند ايراني باشند؛ زيرا در ايران صرفاً دو نفر يعني شخص محمدرضا و آقاي طوفانيان در اين زمينه به تبادل نظر مي‌پرداختند و شخص ثالثي دخالت نداشت. به اين ترتيب هر محققي مي‌تواند گمانه زني كند كه مأمور خريدهاي تسليحاتي «ميلياردي» ايران با چه منابعي هماهنگ بوده و به عبارت بهتر، وي سياستهاي چه مراكزي را به اجرا در مي‌آورده است.
كتاب خاطرات آقاي طوفانيان - به دليل پيچيدگي موضوع و دخالت مستقيم آمريكاييها در آن - تا حدودي اهداف و برنامه‌هاي طرح تاريخ شفاهي ايران در دانشگاه‌ هاروارد را در زمينه تدوين تاريخ معاصر و بويژه عملكرد دولت آمريكا را در ايران بعد از كودتاي 28 مرداد مشخص مي‌سازد؛ زيرا هر خواننده‌اي با هر ميزان از اطلاعات تاريخي متوجه مي‌شود كه آگاهانه به بسياري از موضوعات مهم پرداخته نشده است و حتي در برخي موارد كه روايت كننده خاطرات قصد ورود به عرصه‌هاي ممنوعه را داشته به صورت كاملاً آشكار راه بر او بسته شده است. براي نمونه،‌ آقاي طوفانيان بعد از بيان برخي كمكهاي صورت گرفته به پاكستان، تمايل مي‌يابد تا شمه‌اي از كمكهاي نظامي و تسليحاتي به ساير كشورهاي مورد نظر آمريكا را نيز بازگو كند، اما بلافاصله مسئولان طرح تاريخ شفاهي با پيش كشيدن سؤالات انحرافي به صورت پي‌درپي، بحث را منحرف مي‌سازند: «خوب البته يك كارهاي ديگر من خيلي مي‌كردم. مثلاً من مناسبات با اسرائيل را اداره مي‌كردم، با اسرائيل را خيلي اداره مي‌كردم.
س- با چه سمتي آقا؟ ج- در همان محلهايي كه آخر بودم من... س- ممكن است آنها را بفرمائيد...» (ص57)
به اين ترتيب مصاحبه كننده آگاهانه از طرح كمكهاي بسيار سخاوتمندانه به اسرائيل (نسبت به ساير كشورها، همان طور كه بخشي از آن در اسناد سفارت آمريكا منعكس است) جلوگيري مي‌كند. البته آقاي طوفانيان اطلاعات بسيار دقيقي درباره كمكهاي انساني و تسليحاتي به عمان براي سركوب مردم در ظفار، به مراكش براي درهم شكستن مقاومت مردم صحرا، به اتيوپي (حبشه) براي قلع و قمع مردم اريتره و... داشته كه با برخورد حسابگرانه مسئولان طرح تاريخ شفاهي ايران در هاروارد، تنها منبع و معتبرترين راوي اين گونه ولخرجيها از پول ملت ايران از بيان بسياري از واقعيتهاي تلخ تاريخ باز مي‌ماند. امّا چرا تاريخ‌سازان در هاروارد اجازه مي‌دهند صرفاً برخي كمكها به پاكستان بازگو شود؟ احتمالاً به زعم آقايان كمك به پاكستان از اين رو كه مرز مشترك با ايران دارد و مسائل آن مي‌تواند به امنيت ملي ايران نيز مربوط شود، قابل توجيه خواهد بود.
بي‌ترديد برخوردهاي گزينشي با تاريخ معاصر و تدوين هدفمند رخدادهاي مهم و فراموش ناشدني، صرفاً از ميزان اعتبار مراكزي كه با هر انگيزه‌اي به اين شيوه‌ها توسل مي‌جويند، خواهد كاست. مگر اعزام جمعي از نيروهاي ارتش به فرماندهي سپهبد حجت‌ (يكي از امراي بسيار نزديك به محمدرضا) به مراكش و مشاركت دو ساله آنان در سركوب مردم صحرا مقوله‌اي است كه بتوان آن را از تاريخ محو كرد؟ سكوت مطلق آقاي طوفانيان نسبت به اين گونه موارد، موجب تشديد حساسيت خواننده آثار تاريخي توليد شده در طرح تاريخ شفاهي هاروارد به دليل ارتباط اين دانشگاه با سازمان اطلاعاتي آمريكا مي‌شود.
از جمله نكات قابل توجه در اين كتاب نقل خاطراتي از چگونگي غارت اموال ايران توسط انگليسي‌ها قبل از كودتاي آمريكايي 28 مرداد است، يعني دوراني كه لندن قدرت مطلق در ايران بود. بيان اين واقعيتها در مورد انگليس و سكوت در مورد عملكرد آمريكاييها ضمن اينكه پيوندها و ارتباطات آقاي طوفانيان را تا حدودي مشخص مي‌سازد، گواهي است كه اين قدرتها در دوران سلطه خود صرفاً به چپاول نفت بسنده نمي‌كردند، بلكه از سرقت ساير اموال نيز دريغ نداشتند: «از آمريكا هم ما هواپيماهاي كرتيس خريديم كه اين هواپيماي كرتيس تمامش تو صندوق دربسته در آبادان به وسيله انگليس‌ها رفت به سنگاپور... ما ماشينهاي قشنگ آلماني هم آنجا داشتيم. ماشينهاي تراش خوب آلماني كه تمام ماشينهاي خوب ما را انگليس‌ها وقتي آمدند به ايران، بردند.» (ص32)
اين در حالي است كه يك مورد از اين گونه تخلفات آمريكاييها را در اين كتاب نمي‌توان يافت، حتي آنچه اعضاي خانواده پهلوي در مورد سرقتهاي مشابه توسط دولت آمريكا در خاطراتشان مطرح ساخته‌اند از جانب آقاي طوفانيان مورد اغماض قرار مي‌گيرد. براي نمونه خانم تاج‌الملوك در خاطرات خود مي‌گويد: «يك روز محمدرضا كه خيلي ناراحت بود به من گفت: مادر جان! مرده شور اين سلطنت را ببرد كه من شاه و فرمانده كل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپيماهاي ما را برده‌اند ويتنام. آن موقع جنگ ويتنام بود و آمريكايي‌ها كه از قديم در ايران نيروي نظامي داشتند هر وقت احتياج پيدا مي‌كردند از پايگاههاي ايران و امكانات ايران با صلاحديد خود استفاده مي‌كردند و حتي اگر احتياج داشتند از هواپيماها و يدكي‌هاي ما استفاده مي‌كردند براي پشتيباني از نيروهاي خودشان در ويتنام، حالا بماند كه چقدر سوخت مجاني مي‌زدند و اصلاً كل بنزين هواپيما‌ها و سوخت‌ كشتي‌هايشان را از ايران مي‌بردند...» (كتاب ملكه پهلوي، ص 387)
اگر اطلاعات و روايات تاريخي را پازل‌گونه كنار يكديگر قرار دهيم علي رغم همه كاستيها و ابهامات، ما را به تصور آن «بهشتي» كه آمريكاييها براي خود در ايران تدارك ديده بودند، نزديك مي‌سازد. بنا به اعتراف آقاي طوفانيان بخشي از اموال ملت ايران مستقيماً از محل خريد به كشورهاي مورد نظر آمريكا روانه مي‌شد و بخش ديگري كه در ايران استقرار مي‌يافت بنا به اعتراف خانم تاج‌الملوك كاملاً در اختيار آمريكاييها بوده است. به عبارت ديگر، همه آنچه با پول نفت خريداري مي‌شد بدون هيچ‌گونه مانعي در خدمت آقايي و سلطه‌طلبي آمريكا بر جهان قرار داشت؛ شرايطي كه حتي امروز نيز در كشورهاي فاقد سابقه و قدمت فرهنگي و حتي شيخ‌نشين خليج‌فارس كه وابسته به آمريكايند، براي واشنگتن فراهم نيست.
شناخت شخصيت‌ آقاي طوفانيان كه به اعتقاد آقاي فردوست توسط مستشاران آمريكا در ايران براي چنين پست مهمي انتخاب شده بود (هرچند به نظر مي‌رسد وي بايد منتخب جايگاه مهمتري در سيستم آمريكا باشد) در تجزيه و تحليل چگونگي فراهم آمدن ابزارهاي بومي براي به تاراج رفتن امكانات ايران بسيار ضروري به نظر مي‌رسد. از يك سو فردي انتخاب شده كه به شدت با مذهب و اعتقادات معنوي عداوت دارد، تا حدي كه حتي از توجه و توسل ايراني‌ها به ائمه اطهار در آمريكا برافروخته مي‌شود: «تا وقتي كه در لوس‌آنجلس، تا وقتي كه در واشنگتن زن شما، زن بنده و امثالهم سفره حضرت رقيه مي‌اندازند آن رهبر به خر خودش سوار است.» (ص79)
از سوي ديگر، اين عامل بومي تهيه ميلياردها دلار تسليحات به لحاظ سواد عمومي در جايگاه نازلي قرار دارد؛ زيرا علاوه بر آنچه از اين كتاب مي‌توان استنباط كرد، عدم توانمندي وي به ادامه تحصيل در دانشگاه دلالت بر اين امر دارد. آقاي طوفانيان در توجيه اين كه چرا بعد از چند ماه، ترك تحصيل مي‌كند مي‌گويد: «خودم پيش خودم فكر كردم گفتم چه فايده دارد من دكتر بشوم، برادرهايم حمال بشوند، همان روز اين چيزها را هم ديدم و به مادربزرگم گفتم تصميم گرفتم بيايم خدمت وظيفه‌ام را بكنم ببينم چطور مي‌شود.» (ص23)
در مورد اطلاعات سياسي و آگاهي‌هاي وي از جامعه ايران همان بس كه هنوز هم معتقد است انقلاب اسلامي يك جنبش ماركسيستي بوده كه حتي غرب هم متوجه آن نشده است: «دنيا نمي‌فهمد كه اين سيستم، سيستم كمونيستي است، اين سيستم سيستم كمونيسم است آقاجان.» (ص70)
وي مدعي است كه در جمعه خونين در ميدان ژاله (شهدا) اين سربازان ارتش شاهنشاهي نبودند كه راهپيمايان را به خاك و خون كشيدند بلكه فلسطيني‌ها بودند: «اصلاً تو ميدان ژاله سربازها كسي را نكشتند، فلسطيني‌ها كشتند، فلسطيني‌ها كشتند.» (ص77)
به لحاظ وجاهت نيز آقاي طوفانيان برخلاف آنچه در مقدمه كتاب از سوي ناشر آمده، وضعيت مقبولي نداشته است، يعني حتي محمدرضا نيز اين مطلب را به خوبي درك مي‌كرده است: «... من آن روز گفتم كه اعليحضرت نمي‌مانم. وزير جنگ كيست آخر؟ من ارشدترين افسرم، كي را گذاشتي وزير جنگ؟ يعني مي‌داني اين قدر درباره من حرف بد زده بودند كه شاه مي‌ترسيد بگذارد وزير جنگش، مي‌ترسيد.» (ص84)
چنين فردي با اين خصوصيات كه حتي شاه از بدنامي وي مي‌گريزد چرا نزد آمريكاييها داراي چنين اهميتي است كه براي آزادي وي مستقيماً وارد عمل مي‌شوند؟ در واقع با وجود گذشت بيش از دو و نيم دهه هنوز دو مسئله در مورد آقاي طوفانيان در هاله‌اي از ابهام قرار دارد: 1- چگونگي انتخاب وي به عنوان مسئول خريد تسليحات كشور 2- چگونگي فراري دادن وي از زندان و سپس خارج ساختن او از كشور.
حسين فردوست هرچند در خاطرات خود اشاره مستقيمي به ارتباط طوفانيان با سيا ندارد، اما مي‌گويد: «نمي‌دانم كه طوفانيان چگونه توسط محمدرضا به عنوان مأمور تهيه سلاح انتخاب شد، ولي حدس مي‌زنم كه به علت طي دوره نظامي در آمريكا و آشنايي زياد با مستشاران نظامي آمريكايي در ايران، از طريق آنها به محمدرضا معرفي شد و از آن پس خريدهاي گزاف اسلحه ايران را ترتيب مي‌داد.» (خاطرات حسين فردوست، ص 218)
از نكات جالب در اين كتاب، «ديكتاتور» خوانده شدن محمدرضا توسط آقاي طوفانيان است. اين مأمور خريد خوشنام! با فراموشي اين مسئله كه در چند فراز از خاطراتش شاه را بسيار رقيق‌القلب معرفي كرده است براي توجيه حضورش در دربار چنين ديكتاتوري، موضوع استفاده از فرصت و موقعيت خود براي خدمت به مردم و كارگران محروم و فقير را مطرح مي سازد: «... به شاه گفتم اعليحضرت حاضرم بروم سر سازمان صنايع نظامي، اما اجازه بفرماييد كه حقوق اينها از 250 تومان به 500 تومان برسد در ماه. اعليحضرت گفت: براي چه؟ گفتم براي اينكه بايد زندگي كنند، نمي شود با 250 تومان زندگي كرد، كارگر بايد زندگي بكند، نمي شود با 250 تومان. گفت آخر صددرصد هم نمي شود. گفتم شما امر بفرماييد من مي‌كنم يعني اين قدر مي‌فهميدم كه وقتي من امر اعليحضرت را ابلاغ كردم كسي رويش حرف نمي‌تواند بزند. اين را شما كه دكترا تحصيل كرده‌ايد مي‌دانيد كه من چه راهي را انتخاب كردم؛ از قدرت ديكتاتوري به نفع مستضعفين استفاده بكنم...»(ص50)
صرفنظر از اين كه طوفانيان با توجه به چنين مسئوليتي، اطلاعات فراواني در مورد مسائل رژيم پهلوي داشت، شايد بتوان اهميت وي را براي آمريكاييها از نوع واكنش آنان بعد از دستگيري او در جريان انقلاب، دريافت. بايد به اين نكته توجه داشت كه دستگيري بسياري از كساني كه در خدمت واشنگتن بودند (مانند هويدا) چنين حساسيتي را برنينگيخت، اما طوفانيان از جمله موارد نادري بود كه شبكه مرتبط با آمريكا بلافاصله براي آزادي وي فعال شد. آيت‌الله خلخالي در مصاحبه‌اي در مورد فراري دادن طوفانيان علي‌رغم حساسيت شديد امام بر مراقبت از وي، مي‌گويد: «امام به من فرمودند: شنيده‌ام ارتشبد طوفانيان را گرفته‌اند. چون اسرار مالي كشور در پيش او مي‌باشد هر چه زودتر به زندان برو و او را در جاي امني نگهداري كن... من با مسئول زندان قصر فرموده امام را در ميان گذاشتم. او گفت خيالت راحت باشد. طوفانيان در جاي امني زنداني است و 5 پاسدار نيز در محل حفاظت گمارده‌‌ام. چون فرموده امام بود من قانع نشدم و به داخل بند رفتم. قسمتهاي مختلف را دقيقاً وارسي كردم، اما اثري از طوفانيان نديدم.» (روزنامه كيهان 29 بهمن 58)
حسين فردوست نيز در خاطرات خود در مورد چگونگي فرار مأمور منحصر به فرد! خريدهاي تسليحاتي مي‌گويد: «در جريان انقلاب طوفانيان بازداشت شد. نصرالله پس از آزادي از زندان برايم تعريف كرد كه روزي عده‌اي آمدند و طوفانيان را از زندان قصر به لويزان بردند (مدارك معاملات اسلحه در لويزان نگهداري مي‌شد) ظاهراً در آنجا طوفانيان مدارك را به فرد آمريكايي تحويل داده و سپس به اتفاق او از كشور خارج شده است. در آن موقع شايع شد كه آمريكاييها طوفانيان را به اتفاق من از زندان برده‌اند... چرا آمريكايي‌ها پس از انقلاب طوفانيان را فراري دادند؟ زيرا اكثر مقامات آمريكايي كه هم اكنون نيز در مسند قدرت هستند در اين چپاول سهم داشتند. اگر طوفانيان و اسناد خريد اسلحه مي‌ماند، انتشار آنها بزرگترين افتضاح جهاني را به پا مي‌كرد و خيلي‌ها در آمريكا آبرويشان مي‌رفت.» (خاطرات حسين فردوست، ص22) در حقيقت بايد گفت متأسفانه فراري دادن طوفانيان موجب شد كه ملت ايران از بخش‌ قابل توجهي از واقعيتهاي تاريخ خود محروم شود و جالب اين كه در اين كتاب نه آقاي طوفانيان اشاره‌اي به نحوه فرار خود دارد و نه مصاحبه كننده كمترين علاقه‌اي به طرح اين موضوع بسيار مهم از خود نشان مي‌دهد.
در آخرين فراز از اين نوشتار نمي‌توان اشاره‌اي به شبكه فساد مالي داخلي به عنوان بستر هموار كننده اجراي سياستهاي تاراج گرانه آمريكا، نداشت. به رسم معمول در اين گونه خاطره‌گويي‌ها آقاي طوفانيان خود را عنصري پاك و طاهر معرفي مي‌كند، اما در ذكر مصاديقي كه مدعي است ديگران به جاي وي رشوه‌هاي كلان دريافت مي‌كرده‌اند، آنچنان ساده‌لوحانه به توجيه فساد حاكم بر روابط تهيه تسليحات مي‌پردازد كه خنده بر لبان خواننده مي‌نشاند. معلوم نيست آقاي طوفانيان و مسئولان طرح تاريخ شفاهي ايران در هاروارد خوانندگان را در چه سطح از آگاهي تصور كرده‌اند كه انتظار دارند داستان «برادران لاوي» پذيرفته شود. هرچند به اعتقاد نگارنده، موضوع دريافت پورسانت و پرداخت رشوه در معاملات بين‌المللي امري رايج است و قطعاً محمدرضا پهلوي و طوفانيان در اين زمينه داد و ستدهاي فراواني داشته‌اند كه چند مورد داخلي و خارجي آن را همچون محوي و روزولت، در اين كتاب مورد تصديق قرار داده است، اما همان طور كه اشاره رفت اين موضوع، فرع بر يك واقعيت تلخ‌تر است كه نبايد از آن دور ماند. براستي چرا آمريكا همچنان بعد از گذشت يك ربع قرن، حاضر نيست بپذيرد كه ايران را از دست داده است ؟ 


برچسب‌ها: تیمسار ارتشبد حسن طوفانیان, اشرف پهلوي, تیمسار ارتشبد حسین فردوست, دبيرستان دارالفنون
نوشته شده در تاريخ دوشنبه دهم اسفند ۱۳۹۴ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک