حمیدرضا پهلوی یازدهمین (آخرین) فرزند رضا شاه پهلوی بود. او که هفتمین پسر رضاشاه و پنجمین فرزند وی از بطن عصمت دولتشاهی بود، در ۱۳ تیر ماه ۱۳۱۱ به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در تهران سپری کرد.
او پس از برکناری و تبعید پدرش با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضاشاه در سال ۱۳۲۳ برای ادامه تحصیل به بیروت فرستاده شد که پیشرفتی نداشت و در عوض اهل خوشگذرانی بود به همین خاطر در سن ۱۹ سالگی مقدمات ازدواج او را فراهم کردند و در سال ۱۳۳۰ با دخترعموی مادرش مینو دولتشاهی فرزند ابوالفتح دولتشاهی ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام نیلوفر پهلوی شد ولی این ازدواج اندکی بعد به جدایی انجامید.
او سپس با هما خامنه ازدواج کرد که از او هم صاحب دو فرزند به نامهای نازک و بهزاد شد. این ازدواج هم دوامی نیافت.
سلب عنوان شاهزادگی
حمیدرضا پهلوی از سوی خاندان سلطنت متهم بود که در مجامع و محافل موجبات آبروریزی خانواده سلطنتی را فراهم میآورد تا اینکه در سال ۱۳۴۰ به طور کامل از دربار طرد شد و عنوان شاهزادگی از وی سلب گردید.
سوابقی زیادی در مفاسد اخلاقی و اقتصادی دارد؛ او معتاد به هروئین بود و زنان بدکاره و کابارهای را به خانه میآورد. حمیدرضا پهلوی رقیب اشرف در قاچاق مواد مخدر بود. "هما"، همسر حمیدرضا، نیز معتاد به هروئین و بدکاره بود و حمیدرضا از او به عنوان وسیلهای برای تامین مقاصد خود اعم از تهیه هروئین و جمع کردن زنان زیبا به دور خود، استفاده میکرد.
در یکی از اسناد آمده است:
همسر حمیدرضا به نام هما مثل او معتاد به (هروئین) است و در عین حال سابقه نامطلوبی از لحاظ عصمتی دارد، حتی با دارو دسته "پری غفاری" دمساز است و خانهای در تخت جمشید دارد و اصولاً زن شرعی او نبوده و دو بچه فعلی آنها به نام "بهزاد" و "نازک" به طورغیرشرعی به دنیا آمدهاند و تنها وقتی خواستهاند به لندن بفرستند یک کلاه شرعی درست کردهاند و برایشان شناسنامه گرفتند.
این زن هرزه به شدت مورد علاقه حمیدرضا بوده و به این جهت از تمام کارهای نامشروعش چشمپوشی مينمود، به طوری که حتی در برابر خیانتهایش نیز سکوت میکرده است. هما در کنار فساد اخلاقی، به هرویین اعتیاد شدیدی داشت و به همراه حمیدرضا مرتباً آن را استعمال میکرد.
فرزندان حميدرضاپهلوي با رسواييهاي خود در کشورهاي غربي وارث خوبي براي وي نبودند و هر دوي آنها به سرنوشت شومي از بين رفتند.
سرنوشت فرزندان حميدرضا:

بهزاد و نازک
"نازک پهلوي":
نازک پهلوی با هویت جدید در کشور انگلیس مشغول به بازیگری در فیلمهای غیراخلاقی بود. نازک پهلوی دختر شازده حمیدرضا پهلوی و دختر عموی "رضا ربع پهلوی" در سن 29 سالگی در پاریس مرد. اما حرف و حدیثهای زیادی پیرامون مرگ او وجود دارد.

هیچ توضیحی درباره علت مرگ نازک پهلوی از سوی خاندان فاسد پهلوی داده نشده است. ظاهرا "لیلا پهلوی" خواهر خودکشی کرده رضا ربع پهلوی از زندگی غیر اخلاقی و سرنوشت شوم نازک آگاه بوده است.
گفتني است، حتی قبر او در پاریس بی نام و نشان و متروک بوده است.
بعدها پاره ای افراد با عنوان سربازان گمنام ( با سربازان گمنام امام زمان و برادران زحمتکش وزارت اطلاعات اشتباه نشود )با استناد به یک عکس اعلام کردند او زنده است و در انگلستان با هویت جدید در فیلمهای غیراخلاقی بازی میکند .
"بهزاد پهلوي":
بهزاد برادر نازک، در سال 1983 در اسپانيا مرد و در همان جا در گورستان دفن شد.
مرگ
نامبرده به علت عدم ارتباط با خاندان پهلوی، پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ه.ش ایران را ترک نکرد. وی پس از چندی زندانی شد و نهایتا در سال ۱۳۷۱ درگذشت و در قطعه ۷۶ ردیف ۲۷ شماره ۶۴ بهشت زهرا دفن شد
از کتاب اسناد ساواک درباره حمیدرضا پهلوی :
... حمیدرضا پهلوی، ۱۳ تیر ماه ۱۳۱۱ به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در تهران سپری کرد.
حمیدرضا پهلوی آخرین فرزند رضاخان بود که به لحاظ اجتماعی و زندگی خانوادگی وضعیت نامناسبی داشت. وی همچون سایر اعضای خاندان پهلوی و درباریان تحصیلات منظم و مرتبی را طی نکرد و در این زمینه ضعیف ترین بود و با تمام حمایت هایی که از او انجام گرفت نتوانست تحصیلات خود را به پایان برساند.
بعدها برای ادامه تحصیل به بیروت رفت، اما بر اساس گزارشهای واصله، به جای تحصیل مشغول عیاشی و صرف هزینههای گزاف در امور غیراخلاقی بوده است. حمیدرضا پهلوی در طول زندگیاش، سه بار تجربه ازدواج رسمی و طلاق داشته و بار سوم به دلیل برقراری رابطه با زنی به نام «هما خامنه» مورد شماتت دربار قرار میگیرد.
ولخرجیها، زد و بندهای مالی، قاچاق مواد مخدر به همراه خواهرش اشرف پهلوی و فساد اخلاقی حمیدرضا پهلوی به جایی رسید که مقرری او در سال 1328 قطع شد و پس از ختم شدن این غائله، با زنی به نام «ایراندخت حاج میرزا آقاسی» معروف به «فلور» رابطه برقرار میکند که سرانجام در حالی که باردار بوده، توسط حمیدرضا پهلوی به قتل میرسد.
تمام گزارشهای ساواک درباره این افتضاح و جنایت، صراحتاً بیان شده و در بخشی از آن آمده است: «چندی قبل جراید ایران اطلاع دادند که زنی در خیابان بهار به نام «ایران» یا فلور آغاسی به قتل رسیده است. «ایران» دو ماهه آبستن بوده و همه شواهد نشان میدهد که قتل برای جلوگیری از تولد فرزند انجام شده است، بنابراین قاتل ایران کسی بوده که از لحاظ منفعت و موقعیت اجتماعی خاص خود نمیخواسته از ایران صاحب فرزندی باشد... با تولد بچه خواه ناخواه پای فلور به خانواده سلطنتی باز میشد... به هر حال اینکه شاهزاده اخبار جراید را درباره قتل معشوقه خویش میخواند، لبخندی میزند و نگاه رضایتمندانهای به دستهای خونآلود خود میاندازد. آری شاهپور حمیدرضا قاتل است و باید به جرم این قتل محاکمه و مجازات گردد.»
پس از بالا گرفتن آبروریزیهای حمیدرضا پهلوی، امتیازات خاندان سطلنتی از او گرفته شده و از دربار اخراج میشود، اما همچنان به فساد مالی و اخلاقی خود ادامه میدهد و محمدرضا پهلوی مجبور میشود که برای حفظ آبرو، باز هم خرابکاریهای برادر کوچکش را پنهان کند.
این ماجرا به شخص حمیدرضا ختم نمیشود و دردسرهایی که دو فرزند نامشروع او به نامهای «نازک» و «بهزاد» در خارج از کشور ایجاد میکنند، به این مشکل حکومت پهلوی دامن میزنند. «پرویز خوانساری» سفیر ایران در آمریکا در یک گزارش، درباره وضعیت بهزاد پهلوی میگوید: «سه روز قبل والاحضرت اطلاع دادند چون از پیراون گورومها راجی. جی (پیغمبر نوظهور هندی) شدهاند، لذا برای دیدار این شخص به شهر هوستون ـ تگزاس ـ مسافرت خواهند کرد و اضافه فرمودند که موافقت جنابعالی را نیز دریافت داشتهاند. پس از تماس که بلافاصله اینجانب به وسیله تلفن با جنابعالی گرفتم و دریافتم که این مسافرت به صلاح نیست، به والاحضرت توضیح دادم که از این سفر صرف نظر فرمایند. والاحضرت پس از آن اکنون مدت دو روز است که در خوابگاه دانشکده و محیط کالج نیستند و به طوری که دانشجویان ایرانی اظهار میدارند ممکن است والاحضرت به مسافرت مذکور اقدام کرده باشند.»
اینها آخرین گزارشهای ساواک درباره حمیدرضا پهلوی و فرزندانش هستند. حمیدرضا پس از سقوط حکومت پهلوی از ایران خارج نشد و سرانجام پس از مدتی زندانی شدن به جرم خرید و فروش مواد مخدر، در سال 1371 در تهران فوت کرد.
سناریویی از زندگی آخرین پسر پهلوی اول
کتاب «حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک» که اسناد و گزارشهای ساواک را به ترتیب سال [1357 ـ 1322] را شامل شده، روایتی با جزییات از زندگی حمیدرضا پهلوی و نوع روابط او با افراد خانواده و مقامات دربار به مخاطب ارایه میکند و علاوه بر راهنمایی محققان برای آشنایی با شخصیت حمیدرضا پهلوی، منبعی مناسب برای ساخت فیلم مستند درباره آخرین پسر رضاخان پهلوی و یا تحلیل شخصیتی او در قالب کتاب خواهد بود.
داستان ترک اعتیاد حمیدرضا :
۱ - به قرار اطلاع در چند شب گذشته والاحضرت شاهپور حمید رضا در کافه کلبه زنی را به نام باربارا هبتون آوازه خوان که بر سر میز گودرزی نام صاحب ویلایی در نزدیکی دربند نشسته بوده به سر میز خود دعوت می کند و چون زن مذکور استنکاف می کند از عقب پیراهن او را گرفته و امر می کند که باید حتما سر میز من بیایی در اثر این عمل بین شاهپور حمیدرضا و گودرزی نزاعی در می گیرد. در این ضمن شاهرخ هدایت که در آنجا حضور داشته فورا در نزاع دخالت و به گودرزی می گوید من افسر سازمان امنیت هستم و به تو امر می کنم فورا از کافه خارج شوی. بالاخره در اثر وساطت دوستان گودرزی با هم آشتی می کنند.
۲ - تیمسار سرتیپ شاهین اعلام داشتند
طبق اطلاع تلفنی از آبادان والاحضرت شاهپور حمید رضا صبح روز ۹ / ۱۱ / ۵۲ قصد رفتن به کویت را از فرودگاه مهر آباد به اتفاق چهار نفر قاچاقچی که یکی از آنها به نام فولادمهر است دارند. این مسافرت به منظور آوردن یک دستگاه کادیلاک مدل ۷۴ که گمرک آن ۴۵۰ هزار تومان است می باشد و به قرار اطلاع در مراجعت مقادیری کالای قاچاق و هرویین همراه خواهند آورد.
۳ - یکی از افسران ژاندارمری اظهار می داشت فرمانده ژاندارمری مشهد به مقامات ژاندارمری مرکز گزارش نموده که مقدار زیادی از تریاک های قاچاق که به وسیله قاچاقچیان ایرانی یا افغانی به تربت جام و گنبد کاووس وارد می شود با اتومبیل شخصی به تهران حمل می گردد و در بین راه مأمورین ژاندارمری قادر نیستند اتومبیل حامل والاحضرت را بازبینی کنند و حتی در بعضی نقاط مجبور می شوند که اتومبیل والاحضرت را اسکورت نمایند.
۴ - برابر تحقیقات معموله و به موجب اظهارات یکی از کارکنان منزل سردار اسعد والاحضرت شاهپور حمیدرضا با آقایان گودرزخان و هرمز خان ایلخانی پسران سردار ارتباط نزدیک داشته و در منزل آنها واقع در خیابان پهلوی جاده شمیران جلسات تریاک دارند.
۵ - حجازی مدیر کافه دانسینگ شکوفه نود به یکی از دوستان خود اظهار داشته مشارالیه مجبور است غالبا یک یا چند نفر از رقاصه های خارجی را که به ایران می آورد در اختیار تیمسار سپهبد علوی مقدم و سرهنگ ملک اسماعیلی رییس اداره اماکن شهربانی بگذارد و بعضی اوقات نیز به دستور سرهنگ ملک اسماعیلی بعضی از رقاصه ها را به دربار برده و به شاهپور ها معرفی می نماید و بیش از همه شاهپور محمودرضا و حمید رضا در این کارها افراط و با زنهای کاباره ها معاشرت می نمایند.
روزگار و قلم ها
اسرار قتل معشوقه حميدرضا پهلوي
نويسنده: محمد بلوري
ماجراي قتل اسرارآميز (فلور) يكي از زنان معروف بارهاي شبانه تهران كه از معشوقه هاي حميدرضا پهلوي، برادر كوچك شاه بود، يكي از جنايات پررمز و راز در تاريخ جنايي گذشته است. 51 سال پيش كه دبيري گروه حوادث روزنامه كيهان را برعهده داشتم، با كمك همكارانم، با پيگيري شبانه روزي، به اسرار پشت پرده اين جنايت دست يافتيم و براي افكار عمومي روشن شد كه فلور در رابطه پنهاني با حميدرضا پهلوي باردار شده و براي جلوگيري از افشاي اين راز، او را به قتل رسانده اند. صبح روز 18 دي ماه سال 1339، در آغاز كار تحريريه روزنامه از كلانتري 35 تهران خبر رسيد كه زن جواني در يكي از آپارتمان هاي كوچه پاك واقع در خيابان بهار، به طرز مرموزي كشته شده است. مقتول زني به نام ايران ميرزاآغاسي، معروف به فلور بود كه شب ها در «بار» آبان با ميگساران هوسران معاشرت مي كرد و يكي از مشتريان بار، حميدرضا پهلوي بود كه با او رابطه پنهاني داشت. فلور در آپارتمانش تنها زندگي مي كرد و پسري 14 ساله به نام سعدالله خدمتكارش بود. خبر قتل فلور را يك زن ناشناس به كلانتري داده بود كه هرگز شناسايي نشد. كوروس بابايي، خبرنگار گروه حوادث كه به محل واقعه رفته بود، گزارش داد در آپارتمان يك قندشكن خونين وسط اتاق نشيمن افتاده بود و نشان مي داد كه قاتل با همين قندشكن برسر مقتوله كوبيده و او را كشته است. جسد فلور در داخل دستشويي پيدا شد كه لباس خواب بر تن داشت و پزشك قانوني تشخيص داد كه نيمه هاي شب اين زن را در اتاق خواب كشته اند و جسدش را به داخل دستشويي انتقال داده اند. پليس به سعدالله خدمتكار نوجوان ظنين شد و ضمن تحقيق پي بردند كه اين پسر سحرگاه آن شب به زادگاهش «گرمي» اردبيل فرار كرده است. اما در گزارشي از واقعه قتل كه در صفحه حوادث آن روز، منعكس شد، نوشته بودم اين نوجوان لاغراندام نمي تواند به تنهايي فلور را بكشد و جسد نسبتا سنگين او را بدون كشاندن بر زمين، تا فاصله 13 متري اتاق خواب حمل كند و در داخل دستشويي بر زمين بگذارد. ضمنا در گزارشم نوشتم بر پشت دست هاي مقتول آثار خراش و چنگ زدگي ديده مي شد و چند تار موي بلند هم ميان انگشتانش باقي مانده بود و اين آثار نشان مي داد، زن ناشناسي نيمه شب وارد اتاق خواب فلور شده و ضمن درگيري، او را با قندشكن كشته و سپس با كمك فرد ديگري (احتمالايك مرد) جسد را به دستشويي انتقال داده اند. در جريان تحقيق، كارآگاهان سعدالله را در «گرمي» دستگير كردند و او در بازجويي مدعي شد كه به خاطر عشق به فلور، او را به تنهايي كشته است اما رفتار و حركاتش در بازجويي اين گمان را براي بازپرس پيش مي آورد كه احتمالاعاملان قتل با ارعاب و تهديد به اين نوجوان پيشنهاد كرده اند كه به زادگاهش فرار كند و پس از دستگيري به قتل اعتراف كند. تماس تلفني يك زن ناشناس با گروه حوادث كيهان، نظر من و بازپرس جنايي را تاييد كرد. اين زن ناشناس در اين تماس تلفني به من گفت: «براي فهميدن راز قتل فلور، درباره حامله بودن او تحقيق كنيد!» در پيگيري اين موضوع، يكي از پزشكان قانوني كه رابطه دوستانه يي با هم داشتيم، به من گفت: «در معاينه و كالبدشكافي جسد فلور متوجه شديم كه او دو سه ماهه باردار بوده اما از من نشنيده بگيريد...» بعد هم با تعجب متوجه شدم ماموران كشف جرم و بازپرسي جنايي، حامله بودن مقتوله را افشا نمي كنند. حميدرضا از روزي كه فهميد فلور باردار شده، به او فشار مي آورد كه جنين را سقط كند، اما فلور زير بار نمي رفت و مي گفت مي خواهم اين بچه را به عنوان يادگاري نگهدارم. چند بار هم همسر حميدرضا (هما ـ خ) به ديدن فلور آمده بود و بر سر حفظ جنين با هم دعوا و مشاجره داشتند.اين زن برايم گفت: «من و فلور دوستان صميمي بوديم و در يك آپارتمان مشترك زندگي مي كرديم. از بس هما ـ خ به ديدن فلور مي آمد و دعوا راه مي انداخت، ناچار شد آپارتماني در خيابان بهار اجاره كند و از من جدا شود تا هما محل سكونتش را نداند اما اين زن توانست محل سكونت جديد فلور را شناسايي كند. شنيده بودم حميدرضا به همراه زنش هما دو سه بار نيمه هاي شب به ديدن فلور رفته اند ولي اصرارشان براي سقط جنين بي فايده بود....» پرسيدم: مدرك و نشانه يي هم درباره اثبات بارداري فلور وجود دارد؟ زن دوباره گفت: «در آپارتمان تعدادي عكس و دفترچه خاطراتي از فلور دارم ولي اين آپارتمان توسط ماموران دولتي لاك و مهر شده.» پس از اين ملاقات يك شب تصميم گرفتم سري به اين آپارتمان بزنم. نيمه هاي شب بود كه به همراه كورس بابايي وارد ساختماني در حوالي سه راه لاله زار شديم و در تاريكي مطلق كورمال از پله ها بالارفتيم و به طبقه سوم رسيديم. با كندن لاك و مهر وارد آپارتمان شديم و در روشني مهتاب كه از پنجره مي تابيد به جست وجو پرداختيم. تعدادي عكس با دفترچه يي از فلور به دست آورديم و به سرعت از آپارتمان بيرون آمديم. دفترچه رازي را فاش مي كرد كه در جست وجويش بوديم. فلور در صفحه يي نوشته بود: «باز هم آمده بودند كه مرا به زور براي كورتاژ ببرند اما جيغ و داد راه انداختم و با دست خالي رفتند.» سعدالله در دادگاه؟ به چهار سال حبس محكوم شد و وكيل مدافعش (شادروان جواد خاوري) كه بارها از سوي افراد ناشناسي تهديد به قتل شده بود تنها در ديدارهاي دوستي با من توانست به اختصار بگويد كه زن و مردي در شب جنايت وارد خانه فلور شده اند و زن در جريان نزاع و كشمكش با يك قندشكن فلور را كشته است. حميدرضا چند ماه پس از اين جنايت به علت عياشي و بي بند و باري و اعتياد شديد به هرويين از دربار طرد شد و سرانجام در سال 71 در عسرت و گمنامي و اوج اعتياد در تهران جان سپرد .
برچسبها: حمیدرضا پهلوی, خانواده پهلوی, محمدرضا پهلوی, رضاخان