بیوگرافی
 
سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..

تاج الملوک معروف به ام‌الخاقان (درگذشتهٔ ۱۳۲۳ قمری) ملکه دوره مظفرالدین شاه قاجار بود و محمدعلی شاه فرزند اوست. وی پس از اینکه محمد علیشاه را در تبریز به دنیا آورد به ام خاقان معروف شد.

او دختر میرزاتقی خان امیر کبیر ...


برچسب‌ها: شازده های قجری, مظفرالدين شاه قاجار, احمدشاه قاجار, ناصرالدين شاه

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد

بدرالملوک والا (متولد: ۱۲۷۶- وفات: ۳/۲ /۱۳۵۸) شاهزاده قاجار و همسر احمدشاه بود.

او دختر ظهیرالسلطان والا و آفاق خانم بود. پدربزرگ‌های او محمدحسن میرزا معتضدالدوله و محمدعلی میرزا دادستان هر دو پسران مهدی‌قلی میرزا و نوادهٔعباس‌میرزا بودند.

احمدشاه قاجار در سن ۱۷سالگی (یک سال پیش از تاج‌گذاری) با او پیمان زناشویی بست. این ازدواج توسط مادر...


برچسب‌ها: ایراندخت, احمدشاه قاجار, بدرالملوک والا, شازده های قجری

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد
Mohamadhasanghajaar.jpg

محمدحسن میرزا

دورانقاجار
همسرمهین‌بانو،
عزیز اقدس،
همایون‌السلطنهٔ قوانلوی قاجار،
محترم‌السلطنه،
شمس‌الملوک،
انیس‌السلطنه
همسرمهین بانو
دودمان
...........

برچسب‌ها: محمدحسن میرزا قاجار, سلسله قاجاريه, مظفرالدين شاه قاجار, احمدشاه قاجار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد

ناصرالدین میرزا ناصری

شاهزاده ناصرالدين میرزا ناصری کوچکترین پسر مظفرالدین شاه بود. در زمان تغییر سلطنت بنا به نقل قول حسین مکی کاندیدای برخی از مخالفان سردارسپه از جمله  سید حسن مدرس برای سلطنت و جانشینی احمدشاه بود .

اما ناصرالدين میرزا سپر انداخت. از ناصرالدین میرزا...


برچسب‌ها: ناصرالدین میرزا ناصری, سلسله قاجاريه, مظفرالدين شاه قاجار, احمدشاه قاجار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۸ توسط آ . پاسارگاد
احمد فاروقی قاجار (۱۹۳۸–۱۹۹۳) فیلم‌ساز ایرانی بود.

او در پاریس به دنیا آمد و از نوادگان احمدشاه قاجار بود. مادر او ایراندخت دختر احمدشاه قاجار بود.

تحصیلات خود را در رشته سینما ...


برچسب‌ها: ایراندخت, احمدشاه قاجار, احمد فاروقی قاجار, ایرانیان مقیم فرانسه

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ توسط آ . پاسارگاد

ایران‌دخت (۱۲۹۴–۱۳۶۳) بزرگترین فرزند احمد شاه بود که حاصل ازدواج وی با همسر اولش، بدرالملوک والا، بود. وی در ۵ سالگی به همراه پدر و مادرش به خارج از ایران رفت. او در حالی‌که ۴ سال از محمدرضا پهلوی بزرگتر بود، وقتی که محمدرضا او را دید مورد ...


برچسب‌ها: ایراندخت, احمدشاه قاجار, احمد فاروقی قاجار, بدرالملوک والا

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ توسط آ . پاسارگاد

حاج ایاز خان شاکری قشقایی(تولد سال ۱۲۸۷ قمری/ ۱۲۴۸ خورشیدی) مشاور و صندوق‌دار صولت‌الدوله ایلخانی قشقایی بود. او در سفر به مکه، مدینه و عتبات عالیات، شرح این سفر را نوشته است. سفرنامه او به ...


برچسب‌ها: حاج ایاز خان شاکری قشقایی, رضاخان, احمدشاه قاجار, اسماعیل خان صولت‌الدوله

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۵ توسط آ . پاسارگاد

احمد فرسیو ‏(۱۳۴۸ — ۱۲۶۷) نظامی، سیاستمدار، شاعر و روزنامه‌نگار ایرانی بود که در دوره قاجاریه و پهلوی اول و دوم می‌زیست.

او در دوره‌های پنجم و هفدهم مجلس شورای ملی، نمایندگی بوشهر را بر عهده داشته‌است.

وی از اعضای جبهه ملی ، دانش آموخته دارالفنون ...


برچسب‌ها: مرحوم آیت الله میرزا ابوالقاسم فرسیو, سرهنگ احمد اخگر, دبيرستان دارالفنون, كلنل محمدتقی خان پسیان

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه چهارم آبان ۱۳۹۴ توسط آ . پاسارگاد

 

 

احمدشاه قاجار (۱۲۷۵ تبریز-۱۳۰۸ پاریس) هفتمین و آخرین پادشاه قاجار در ایران بوده‌است. او دومین پسر محمدعلی‌شاه و نخستین فرزند پسر او از ملکه جهان بود که در هنگام ولیعهدی پدرش در تبریز به دنیا آمد و پس از فتح تهران و خلع محمدعلی‌شاه، توسط مجلس عالی رجال و بزرگان مملکت در ۱۲سالگی به سلطنت رسید. تا رسیدن او به سن بلوغ و تاج‌گذاری در تیر ۱۲۹۳ خورشیدی، ابتدا عضدالملک و سپس ناصرالملک از سران ایل قاجار نایب‌السلطنه بودند.

File:AhmadShahQajar2.jpg

 

 

جای حکومت

ایران

دودمان

قاجار

تاجگذاری

۱۲۹۳ خورشیدی
تهران

لقب

احمد میرزا

زادروز

بهمن ۱۲۷۵ خورشیدی، ۲۷ شعبان ۱۳۱۴ قمری
تبریز، ایران

پایان حکومت

۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی

درگذشت

اسفند ۱۳۰۸ خورشیدی
پاریس، فرانسه Flag of Iran

نام پدر

محمدعلی شاه قاجار

شاهنشاه پیشین

محمدعلی شاه قاجار

شاهنشاه پسین

رضا شاه پهلوی

دین

اسلام

همسران

لیدا جهانبانی
بدرالملوک والا (دختر ظهیرالسلطان والا)
خانم‏خانما معزی (نوه معزالدوله)
دل‏آرام خانم
‏فاطمه خانم

فرزندان

ایراندخت
همایوندخت
مریم‏دخت
فریدون میرزا

وزیران سرشناس

مشیرالدوله, مشیرالدوله پیرنیا, قوام‌السلطنه, وثوق‌الدوله, رضاخان سردارسپه

 

 

شاه پیشین:
محمدعلی‌شاه
احمد شاه آخرین شاه سلسلهٔ قاجار

۱۲۹۳-۱۳۰۴ خورشیدی

تأسیس سلسله پهلوی:
رضاشاه پهلوی

برچسب‌ها: سلسله قاجاريه, احمدشاه قاجار, رضاخان, محمدعلي شاه قاجار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
 

محمدعلی‌شاه قاجار (۱۳۰۴-۱۲۵۱) ششمین پادشاه از دودمان قاجار بود. او در ۱۲۸۵ خورشیدی به سلطنت رسید و به مخالفت با مشروطه پرداخت. مجلس شورای ملی را به توپ بست و آزدیخواهان را به قتل رساند. این رویدادها به استبداد صغیر معروف است. او پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان، به سفارت روس پناهنده شد و با فشارهای داخلی و خارجی مجبور به ترک ایران شد. مشروطه‌خواهان پس از وی پسر خردسالش احمد شاه را به سلطنت انتخاب کردند

جای حکومت

ایران

دودمان

قاجار

تاجگذاری

۱۲۸۵

لقب

محمدعلی شاه

زادروز

۱ تیر ۱۲۵۱
تبریز، ایران

پایان حکومت

۱۲۸۸

درگذشت

۱۶ فروردین ۱۳۰۴
بندر ساوونا (سان رمو)، ایتالیا

نام پدر

مظفرالدین شاه قاجار

شاهنشاه پیشین

مظفرالدین شاه قاجار

شاهنشاه پسین

احمدشاه قاجار

همسران

ملکه جهان

قبلی:
مظفرالدین‌شاه قاجار
شاهنشاه ایران

۱۹۰۷-۱۹۰۹ میلادی

جانشین:
احمدشاه


برچسب‌ها: سلسله قاجاريه, احمدشاه قاجار, كربلا, مظفرالدين شاه قاجار

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 در دوره ناصرالدين شاه دو تا مليجك داشتيم كه پدر و پسر بودن و شهرت از آن مليجك دوم يعني پسر بوده و ... 

مليجك (عزيزالسلطان)
امين اقدس يكى از صيغه هاى گروسى كردى ناصرالدينشاه بود. بعداز چهارسال كه در حرم بود برادرش امين خاقان را از گروس خواست, او هم آمد. غلام بچه شد. يك روز يكى از غلام بچه ها چند گنجشك از يك لانه در مى آورد.امين خاقان نظاره گر بود. عصر كه شاه به حرم مى آيد, امين خاقان اسم گنجشك از خاطرش رفته بود, چون كه گروسى ها به گنجشك مليجك مى گويند, همچو به عرض مى رساند كه مليجك ها را فلانى از لانه اش درآورده. چون امين خاقان كلمه مليجك را به يك طرز خوش و يك لهجه اى مى گويد كه اسباب تفرج خاطر شاه مى شود, از همان تاريخ شاه هميشه به امين خاقان مليجك مى فرمايند. و اين لقب خانوادگى از براى ما شده, چنانچه من هم (غلامعلى عزيزالسلطان) به همين لقب مفتخر بودم (روزنامه خاطرات_ غلامعلى خان عزيزالسلطان مليجك)

بعداز چندسال غلام بچه بودن فراش خلوت شد.ماموريتش اين بود كه آفتابه به مبال به جهت بندگان همايونى مى گذاشت. به اين واسطه خود شاه و سايرين او را امين ظرطه ملقب كرده بودند. در سفر دوم ناصرادينشاه به اروپا از همراهان وى بود.. در بازگشت به ايران كار تفنگدارى شاه در شكارگاه به وى داده شد. بعدها به درجه اميرالامرايى (ارتشبدى) ارتقا مى يابد

مليجك دوم كه همان مليجك معروف است, (غلامعلى خان عزيزالسلطان متولد 1295 ه.ق) كه شاه عاشق او بود فرزند اوست كه بعدها مقيم دائمى دربار شد. اعتمادالسلطنه مى نويسد: تمام قد و قامتش زياده ازيك ذرع زيادتر نيست. صورت بسيار زشت و جبهه اى دارد بسيار سبزه, ابروى سياه از هم گشوده, دهان بى اندازه گشاد, كله از تناسب بزرگتر, چند سالك در صورت, دماغ چون برج, و كثافت لباس و بدن به حدى است كه غالبا از عفونت بخصوص در تابستان كسى نمى تواند ازنزديك او عبور كند.

مليجك كه كودكى زشت و كريه المنظر و زردرنگ بود, هيچكس بدو توجهى نداشت, يك گربه خط و خالى شبيه ببر داشت و اسم او ببرى خان بود و اغلب اوقات با اين گربه لاغر و لوس كه اطوارش بى شباهت به صاحبش نبود در دربار پيش عمه اش امين اقدس كه يكى از صيغه هاى معروف ناصرالدينشاه بود مى پلكيد.

روزى ناصرالدينشاه مريض شد و در خانه امين اقدس خوابيده بود, ببرك خان ضمن بازى با مليجك كه سه سالش بود وارد خوابگاه شاه شده و بدنبال وى مليجك هم وارد شد, شاه كه صداى پا و داد و فرياد مليجك را شنيد فرياد زد پدر سوخته كى هستى؟ آهاى امين اقدس بيا, آهاى امين اقدس بيا!. وقتى امين اقدس و فراشباشى مخصوص وارد اتاق شاه شدند, ديدند مليجك قباى شاه را گرفته و مى گفت: يالا پاشو بريم, زودباش داد نزن پاشو, چقدر تو تنبلى. وى بدون آنكه بداند طرف صحبتش شاه است, اين جملات را تكرار مى كرد. امين اقدس كه اين صحنه را ديد پيش خود گفت هم اكنون شاه ميرغضب خواهد خواست و كلك من و غلام و پدرش كنده مى شود. ولى چون زن زرنگ و با هوشى بود خطاب به شاه گفت قربان اين بچه برادرزاده من و سيد است, از سادات علوى است, دلش را بدست بياوريد و چند لحظه محض خاطر او از رختخواب بلند شويد, شايد خداوند او را مامور فرموده كه شما را حركت دهد و موجب شفاى عاجل گردد. شاه كه به شدت خرافى بوده و به سادات عقيده داشت, از جا بلند شد و مليجك هم بدون آنكه بفهمد چه مى كند همانطور گوشه قباى شاه را گرفت و او را با خنده از اتاق بيرون برد و هنوز به انتهاى راهرو نرسيده بودند كه ناگهان صداى مهيبى بلند شد و بدنبال آن گرد و خاك همه جا را گرفت, و همه وحشت زده از اتاقها بيرون آمدند. امين اقدس چند قدم به عقب برگشت تا ببيند چه خبر شده و ناگهان فرياد زد: قبله عالم سلامت باد, غلام سيد شما را از مرگ نجات داد زيرا سقف اتاق خواب فرو ريخت و اگر يك ثانيه ديرتر بيرون آمده بوديد امروز ملت ايران ماتم زده بود.

ناصرالدينشاه به عقب برگشت و سقف خراب شده اتاق را نگاه كرد و سپس در حالى كه صورت زردرنگ مليجك را مى بوسيد زير لب گفت: بله امين اقدس تو راست مى گفتى خداوند اين بچه را مامور حفظ جان من كرده است. فورا دستور بده يكصد گوسفند و پنجاه گاو فربانى كنند و بين فقرا تقسيم نمايند .

بارى, اينكه واقعا سقف اتاق بطور اتفاقى فرو ريخت , يا تمام اين ماجرا توسط امين اقدس برنامه ريزى شده بود تا در رفابت با صدها صيغه ديگر شاه خودرا عزيز شاه كند, رازى است كه آن مرحومه با خود به گور برد. بزودى در دربار شايع شد كه بدست برادرزاده امين اقدس معجزه اى صورت گرفته و شاه از مرگ حتمى رهايى يافت. اما اين آخرين معجزه نبود, چند ساعت بعد ببرى خان كه عليرغم نامش ماده بود, سه تا بچه زائيد, و براى رهايى ازدست مليجك جاى بچه ها را عوض مى كرد, از قضا در يك نوبت از اين جا عوض كردنها باز هم به خوابگاه تازه شاه بيمار رفته و دو سه بار دور رختخواب شاه گرداند, زيرا گيج شده بود كه از كدام طرف برود و بچه هايش را مخفى كند, امين اقدس كه جريان را به چشم مى ديد, فورا حيله ديگرى كرد و بالاى سر شاه آمد گفت: قربان, ملاحظه مى كنيد كه گربه مليجك بچه هاى خود را دور شاه مى گرداند مثل اينكه مى خواهد آنها را بلاگردان شاه كند. شاه خرافاتى گفت بله امين افدس, انشاالله كه همينطور است

از قضا هر سه بچه ببرى خان كه آنها را در تنور نيمه گرم جا داده بود(يا اينكه امين اقدس جا داده بود؟) فرداى آنروز مى ميرند, امين اقدس جسد آنها را جلوى شاه آورده و گفت فربان, بچه گربه ها تصدق شده اند و حتما امروز عرق صحت خواهيد كرد. خلاصه شاه كم كم تبش فروكش كرد و فرداى آنروز حالش خوب شد و داستان اين معجزات غوغايى كرد. و مليجك كه در ديدار اولى كه شاه اور را در كريدور ديده و عنتر خطاب كرده بود, لقب عزيز السلطان گرفت, و به مقام و رتبه اى رسيد كه صدراعظم و نايب السلطنه در نزد شاه آن مقام و مرتبت را نداشتند

به هر حال نه تنها مليجك شهرت و عزت يافت بلكه كار ببرى خان گربه وى هم به جاهاى عالى كشيد, بطورى كه تا آخر عمر يك گردنبند الماس گران به به گردنش آويخته و روزى يك بار او را در كالسكه مخصوص فرار داده و به گردش مى بردند, و اگر كسى نگاه چپ به اين گربه مى كرد سرو كارش با ميرغضب بود. در آن ايام دو موجود حق داشتند روى زانوى شاه بنشينند, يكى مليجك و ديگرى ببرى خان

علاقه و عشق ناصرالدينشاه به مليجك به حدى رسيد كه موقع بيدار شدن از خواب علاقه مند بود كه بصورت عزيزالسلطان چشم خود را باز كند, لذا چند حياط روبروى در اندرون شاه به جهت مليجك اختصاص داده شده بود كه نزديك باشد. دونفر پيشكار و تعدادى خدمه و نوكر براى او تعيين كرد. مليجك به روايت تمام كسانيكه او را ديده و وى را مى شناختند آدمى رذل و بداخلاق و بى عفت و متجاوز و رشوه خوار...بود. نوكرهاى وى براى خوشامد او هركس سواره يا پياده كه ازمقابل در اندرون مى گذشت بقدرى گلوله برف برسر و روى او مى زدند كه از پا در مى آمد. چندين بار به امر شاه براى او معلم استخدام كردند تا درس بخواند, آنقدر معلم ها را اذيت مى كرد كه هيچكدامشان دوام نمىآورند, يك روز نوكرها براى خنده مليجك به سر يكى از معلمين ريخته و زيرشلوارى اش را در مقابل جمع از پايش درآوردند و او را مجبور كردند كه لخت برقصد.آنچه شاه داشت براى او هم تهيه ديده بودند. مثلا يك دسته موزيك به اسم مليجك بود و كليه آلات نفره بود و ملكه انگلستان براى شاه هديه فرستاده بود. سى نفر فراش (گارد) فرمزپوش مثل فراشهاىشاه داشت ولى برخلاف فراشهاى سلطنتى سن آنها از 25 تجاوز نمى كرد. در حياط دوم خانه او باغ وحش كوچكى ترتيب داده كه تعدادى خرس و ميمون و گربه وحشى و پلنگ در آن نگاه داشته بودند. كنيز خوشگلى برايش استخدام كردند گلچهره نام كه سوار يابوى كوچك مليجك شده براى او تصنيف مى خواند و در هرساعت شبانه روز كه گلچهره تصميم به خواندن و حركت در اندرون و داد و فرياد مى گرفت, هيچ كس جرات اعتراض نداشت. در سلام عيد نوروز حتى اتابك اعظم على اصغرخان امين السلطان وقتى كه از نزد شاه بيرون مى آمدند, به ديدن مليجك مى رفتند و به او تبريك عرض مى كردند. در سن هفت سالگى نه تنها لله خود بلكه پدر خود , مليجك اول, را با چوب مى زد.

به سن بلوغ كه رسيد به رشوه گيرى از زنان حرمسرا ناصرالدينشاه مى پرداخت. وى حتى تعيين مى كرد كدام يك از زنان حرمسرا بايد شب پيش شاه بخوابند. نظر به رقابتى كه بين زنان حرمسرا بود بعضى از آنها مبلغى پول طلا براى مليجك مى فرستادند كه بجاى خانمى كه نوبتش بود و بايستى به خوابگاه شاه برود, مليجك به معتمدالحرم بگويد خانمى را كه پول داده به خوابگاه ببرد.

به گفته بسيارى از همدوره هاى مليجك كه خاطرات نوشته اند وى با تعدادى از زنان حرمسرا رابطه داشت. روزى آغا صالح خان خواجه باشى كه شخص فوق العاده مقدسى بود در حرمسرا خانمى را با مليجك همبستر ديد و شروع به هتاكى و فحاشى كرد و سيلى هم به او زد, خبر اين مشاجره به گوش شاه رسيد و امر كرد ميرغضب حاضر شود و آغاصالح را طناب بياندازد , اما آغا صالح فرار كرد و در طويله اى مخفى شد تا با وساطت ديگر خواجه ها شاه وى را بخشيد.

علاقه ناصرالدينشاه به مليجك به حدى بود كه دختر خود اخترالدوله را از كودكى به نام او نامزد مى كند و وقتى كه مليجك شانزده سال و اخترالدوله ده سالش مى شود در عمارت كنونى بهارستان عروسى برگزار مى شود , به وى اجازه هر كارى را ميداد. روزى وقتى شاه مى خواهد روى صندلى بنشيند مليجك صندلى را عقب مىكشد و شاه به زمين مى غلتد, شاه از جاى برخاسته گلايه مى كند كه انگشتمان در ر فت. مليجك مى گويد در رفت كه در رفت!! شاه شخصا روزى چهار بار از او عيادت مى كرد, حتى به او سفارش مىكند كه از دست زنها چيزى نخورد مبادا مسمومش كنند. در سفر سوم به اروپا شاه كه نميتواند دورى مليجك را تحمل كند وى را كه ده سال داشت همراه مى برد, و در جشن با شكوهى كه از طرف دربار انگليس به افتخار شاه داده مى شود, اين طفل كه به منصب اميرتومانى(سرلشگر) و حمايل مخصوص مفتخر مى شود, با لباس ژنرالى حضور مى يابد.

اعتمادالسلطنه از قول صديق السلطنه مى گويد امروز در شكارگاه كه مليجك و اتباعش بودند, شعبان نام, پسر شانزده ساله كه تفنگدار ايشان است, تفنگ از او خواسته بود, قدرى دير داده بود. مليجك با قمه خواسته بود به پهلوى او فرو كند, پسره دست خود را حمايل نموده تمام ساعد او از وريد و شريان دريده است.

وى مرتكب پنج فقره قتل شده بود. اعتمادالسلطنه مى نويسد كه مليجك نوكران خود را به تير تفنگ مى كشت و بعد شايع مى كردند كه آنها از مليجك فحش شنيده و خودكشى كرده اند.

بعداز قتل ناصرالدينشاه توسط ميرزا رضا كرمانى لقب عزيزالسلطان كه مليجك داشت ديگر معناى خود را ازدست داده و دربار بيكار و لقب ساز به او لقب سردار محترم را داد. از آنجايى كه مليجك هميشه مفت خورى كرده و هيچ كارى بلد نبود, شروع كرد به فروش املاك و مستغلاتى را كه جمع آورى كرده بود. و عمارت بهارستان با پيروزى مشروطه خواهان به مجلس تبديل مى شود. كار او با زنش اخترالدوله به اختلاف و جدايى مى كشد, مليجك بعدا با دختر كامران ميرزا نايب السلطنه ازدواج مى كند.

نام اصلی وی غلام‌علی بود و معروف به ملیجک و ملقب به عزیز السلطان و بعدها هم ملقب به سردار محترم شد. ولی در کودکی دارای منصب امیر تومانی بود و همچنین مفتخر به دریافت شمشیر مرصع شد.

ملیجک، برادرزاده امین اقدس گروسی یکی از زنان سوگلی و از امینان دربار ناصرالدین شاه بود و راه ورود وی به دربار همین خویشاوندی با امین اقدس بوده است.

زندگی‌نامه

تولد وی در بیست و یکم ماه رمضان سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله عباس‌آباد تهران بوده و فرزند میرزا محمد خان ملقب به امین خاقان و همچنین معروف به ملیجک اول است . میرزا محمد خان را ملیجک اول و غلامعلی خان را ملیجک دوم می‌گویند .

وجه تسمیه ملیجک را اینطور توجیه می‌کنند : روزی این کودک یا همان برادرزاده امین اقدس که تازه هم زبان باز کرده بود در حضور شاه با دیدن گنجشکی، به آن اشاره می‌کند و با زبان کودکی و لهجه گروسی می‌گوید : ( میلچک، میلچک ) و این شیرین زبانی بسیار به دل ناصرالدین شاه می نشیند و این لغت را برای وی لقب قرار می‌دهد و به او ملیچک می‌گوید . ملیجک یا ملیچک تبدیل و تحریف همان میلچک است . به هر حال با خوش آمد شاه، و با وقوع اتفاق دیگری وی کاملاً مقرب درگاه شاه می‌شود و ماجرا از این قرار بوده که ناصرالدین شاه معمولاً در یکی از اتاقهای کاخ زیر یک چلچراغ و روی زمین می خوابید . یکبار رختخواب شاه را پهن می‌کنند و ملیجک کوچک هم آنجا بوده . این کودک با اشاره و زبان کودکی از شاه می خواهد که رختخوابش را جابجا کند و جای دیگری بیندازد و شاه نیز به این خواسته کودک مورد علاقه اش عمل می‌کند . پس از گذشت مدتی آن چلچراغ ناگهان به زمین افتاد و از بین رفت . شاه این اتفاق را به فال نیک گرفت و کودک را فرشته نجات خود می‌دانست و از این پس بود که روز به روز، شدت علاقه شاه به کودک زیادتر می‌شد، به طوری که این کودک زشت و لاغر و لجوج را بیشتر از فرزندان خود دوست می‌داشت و پس از آن هیچکس با هیچ خدمتی نتوانست به اندازه او محرم و مقرب درگاه شاه شود .

ملیجک خاطرات زندگی خویش را به خواهش احتشام السلطنه به نگارش درآورد و از سال ۱۳۱۹ قمری تا سال ۱۳۳۶ قمری مشغول به این کار بود . به عبارت دیگر وی ۶ سال بعد از ترور ولی نعمت خود، نوشتن خاطرات را آغاز کرد و زمانی قلمش را زمین گذاشت که شاه بر تخت نشسته احمد شاه قاجار بود.

از سال ۱۳۰۹ هجری قمری، عمارت ملیجک در اختیار ملیجک قرار می‌گیرد و از سال ۱۳۱۲ هجری قمری، یعنی سال ازدواج با اخترالدوله، دختر ناصرالدین شاه وی در این مکان بوده است . پس از ترور ناصرالدین شاه، اخترالدوله از وی طلاق می‌گیرد . ملیجک هم دختر کامران میرزا یعنی نوه ناصرالدین شاه را به همسری بر می‌گزیند . آنچه مسلم است، این است که ملیجک تا سال ۱۳۲۸ هجری قمری در این مکان زندگی می‌کرده است . بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۹ هجری قمری، ملیجک ملک را تخلیه کرده و به طور موقت در اختیار فردی به نام دکتر کردستانی قرار می‌دهد .

از سالهای پایان زندگی وی یعنی فاصله پایان نوشتن خاطرات تا مرگ وی اطلاع موثقی در دست نیست، مگر حکم بازنشستگی وی به عنوان پیشخدمت مخصوص ولیعهد ( محمد حسن میرزا قاجار ) که نشان می‌دهد ماهانه یک هزار ریال برایش مقرر شده بود . می‌گویند این حکم بر اثر اقدامات مستوفی الممالک با نظر رضاشاه صادر شد .

وی سالهای پایانی عمر در یکی از کوچه‌های فرعی خیابان لختی ( سعدی ) تهران و در نهایت گمنامی زندگی می‌کرد . ملیجک در سن ۶۳ سالگی و در یکی از شبهای سرد زمستان ۱۳۱۹ خورشیدی موقعی که شب هنگام به خانه باز می گشت در بین راه ناگهان پایش درون تلی از کاهگل که وسط کوچه ساخته و رها کرده بودند فرو رفت و به علت ضعف و سکته قلبی در همانجا درگذشت، جنازه وی در مقبره خانوادگی مستوفی در ده ونک به خاک سپرده شد . این مقبره هم اکنون در وسط عرصه دانشگاه الزهرای تهران قرار گرفته است . از وی مجموعه خاطراتی برجای ماند که به کوشش محسن میرزایی منتشر شده است.


برچسب‌ها: مليجك, رضاخان, ناصرالدين شاه, انیس الدوله
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد

 

 

اشرف‏الملوک فخرالدوله
Princess Fakhr-ed-Dowleh.jpg
لقب(ها) فخرالدوله
زادروز ۱۲۶۱ خورشیدی
زادگاه تبریز، ایران
مرگ ۱۳۳۴ خورشیدی
محل مرگ تهران، ایران
آرامگاه گورستان ابن بابویه
پدر مظفرالدین‌شاه
مادر سرورالسلطنه
فرزندان حسین امینی
غلامحسین امینی
محمود امینی
علی امینی
محمد امینی
احمد امینی
ابوالقاسم امینی
رضا امینی
معصومه امینی

اَشرَف المُلوک (فَخرالدوله) (۱۲۶۱ خورشیدی - دی ماه ۱۳۳۴) شاهزاده قاجار، دختر مظفرالدین شاه و سرورالسلطنه و خواهرزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و دخترخاله محمد مصدق ، از زنان مشهور تاریخ معاصر ایران بود. او در تبریز به دنیا آمد و تحصیلات خود را در مكتبخانه تبریز به انجام رساند. در سن ۱۴سالگی به عقد محسن‌خان پسر میرزا علی‌خان امین‌الدوله، صدراعظم كاردان پدرش مظفرالدین ‌شاه درآمد و با آموزشهای او به مسائل سیاسی و اجتماعی عصر آشنا شد. ازدواج فخرالدوله با میرزا محسن‌خان امین‌الملك ...

 

 


برچسب‌ها: اشرف‌الملوك امینی, رضاخان, آغامحمدخان قاجار, دكتر علي اميني

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
كلنل محمدتقی خان پسیان فرزند یاور محمدخان پسیان (عنایت‌السلطان) در سال ۱۳۰۹قمری برابر با سال ۱۲۷۱خورشیدی در تبریز متولد شد. دوران تحصیلات ابتدائی خود را در تبریز تا سال ۱۳۲۳قمری به پایان رسانید و سپس در سال ۱۳۲۴قمری برای تكمیل تحصیلات خود به تهران رفت و وارد مؤسسه نظام شد. در سال ۱۳۲۹قمری در سن ۲۰سالگی با درجه نایب دومی (ستوان دوم) وارد خدمت شد و به تدریج با درجه سلطانی (سروان) پیش رفت. در سال ۱۳۳۱قمری وارد مدرسه صاحب‌منصبان ژاندارمری شد و تا ۱۱ربیع‌الثانی ۱۳۳۲قمری در مدرسه مزبور مشغول تحصیل بود. پس از آن در حالی كه هنوز یك ماه از پایان دوره تحصیلی وی باقی مانده بود، به ریاست یك اسكادران صاحب‌منصب جزء به مأموریت بروجرد رفت و طی جنگی كه بین قوای او با الوار پیش آمد، در تاریخ ۲۳ربیع‌الثانی ۱۳۳۲قمری روی تپه‌ای مجروح شد و به علت شركت در این جنگ به درجه یاوری (سرگرد) رسید. در ۲۰رجب ۱۳۳۲قمری به ریاست ” باطالیان“ (گردان) همدان منصوب شد و تا ۱۴محرم ۱۳۳۴قمری در این سمت باقی ماند. هنگام جنگ جهانی اول و تجاوز قوای بیگانه به ایران، در اثر ” جنگ مصّلا“ شهرت شجاعتش در همه جا پیچید. در ششم شعبان ۱۳۳۵قمری راهی كشور آلمان شد و در آنجا در قسمت هوانوردی به كارآموزی پرداخت. در سوم جمادی‌الاول ۱۳۳۸قمری وارد تهران شد و پس از مدتی در ششم ذی‌الحجه ۱۳۳۸قمری با سمت ریاست ژاندارمری خراسان، راهی آن دیار شد. پس از كودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹خورشیدی و روی كار آمدن دولت سیدضیاءالدین طباطبایی، كلنل پسیان طبق دستور رئیس دولت، در سیزدهم فروردین ماه ۱۳۰۰خورشیدی اقدام به دستگیری احمد قوام (قوام‌السلطنه) والی خراسان كرد و پس از مصادره اموال وی، او را تحت الحفظ به تهران فرستاد و خود كفالت استانداری خراسان را به عهده گرفت.

 به دنبال سقوط حكومت صد روزه سیدضیاءالدین، قوام‌السلطنه از زندان خارج شد و در كاخ فرح‌آباد فرمان رئیس‌الوزرائی خود را از احمدشاه قاجار دریافت كرد. با روی كار آمدن قوام، تلگرافی به مشهد مخابره شد و كلنل از كفالت ایالت خراسان بركنار گردید و شخصی به نام نجدالسلطنه به كفالت استانداری برگزیده شد. نجدالسلطنه در اداره ایالتی حضور یافت و به انجام وظایف خود مشغول گردید. كلنل پسیان چون از حكومت قوام‌السلطنه بیمناك شده بود به فكر طغیان افتاد و مصمم گردید كه خود زمام امور خراسان را در دست گیرد. هنوز چندی از كفالت نجدالسلطنه نگذشته بود كه پسیان شخص نامبرده را توقیف كرد و خود اداره حكومتی را در دست گرفت. پس از آن دولت، نجفقلی خان صمصام‌السلطنه بختیاری را به حكومت خراسان منصوب كرد. صمصام‌السلطنه نیز برای دلجویی یا فریب كلنل پسیان، وی را طی حكمی در نهم مرداد ۱۳۰۰خورشیدی به كفالت ایالت خراسان منصوب كرد.

برخورد شدید كلنل با قوام‌السلطنه از اواخر مرداد ۱۳۰۰خورشیدی رنگ دیگری به خود گرفت. دولت با تطمیع كلنل پسیان به وی پیشنهاد داد تا با دریافت حقوق دو ساله خود به همراه مهدی خان معتصم‌السلطنه فرخ (كارگزار خراسان) و ماژور اسمعیل خان بهادر (مأمور اجرای فرمان دستگیری قوام) به اروپا مسافرت كند و امور ایالت را به تولیت آستان قدس واگذار نماید. اما كلنل با این پیشنهاد مخالفت كرد و آن را نپذیرفت. قوام‌السلطنه طی ارسال تلگرافهایی كه به حاكمان و خوانین منطقه می‌فرستاد، كلنل را یاغی و متمرّد معرفی می‌كرد و آنان را علیه وی برمی‌انگیخت.

محمدابراهیم خان شوكت‌الملك علم والی قائنات كه از طرف قوام‌السلطنه دستور سركوبی كلنل را داشت، نماینده خود محمدولی خان اسدی را به مشهد فرستاد تا قرار ملاقاتی را با كلنل ترتیب دهد. محمدتقی خان پسیان تصمیم گرفت هنگامی كه برای سركشی به اردوی ژاندارم به گناباد می‌رود، در آن شهر ملاقاتی با شوكت‌الملك داشته باشد. اما با شنیدن خبر شورش كردهای قوچان، بدون ملاقات با شوكت‌الملك گناباد را ترك كرد و به مشهد رفت. كلنل برای سركوبی شورش، از مشهد راهی قوچان شد و در جعفرآباد در دو فرسنگی قوچان جنگ سختی بین قوای كلنل و كردهای قوچان درگرفت. این جنگ كه در روز دوشنبه نهم مهر ماه ۱۳۰۰خورشیدی اتفاق افتاد به شكست نیروهای ژاندارم منتهی شد و كلنل در حالی كه یكه و تنها مانده بود، كشته شد و پس از مرگ، قوای اكراد قوچان سرش را از بدن جدا كردند.

روز پانزدهم مهر ۱۳۰۰خورشیدی جنازه و سر كلنل محمدتقی خان پسیان با تجلیل و احترامات نظامی به مشهد وارد و با حضور عده‌ای از صاحب منصبان و افراد ژاندارم و جمعی از اهالی شهر و هواداران كلنل تشییع شد و در همان روز در محل آرامگاه نادرشاه واقع در باغ نادری مشهد به خاك سپرده شد.

كلنل پسیان مردی رشید بود و به هنگام مرگ بیش از سی سال از عمرش نگذشته بود. به زبان و ادبیات فارسی و موسیقی ایران نیز دلبستگی داشت و گاهی شعر می‌سرود. از وی چند ترجمه و مقاله به یادگار باقی مانده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع و مأخذ:

۱. حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، تهران، الهام، ۱۳۶۹. ج ۲.

۲. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، امیركبیر، ۱۳۵۷. ج ۱ . 

۳ . باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، گفتارـ علم، ۱۳۸۰. ج ۱ .

۴. باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، تهران، گفتار، ۱۳۷۲. ج ۱.

 

 

محمد تقی خان پسیان در زمان نایب اولی یا ستوان یكمی

 


برچسب‌ها: كلنل محمدتقی خان پسیان, سیدضیاءالدین طباطبایی, احمد قوام السلطنه, احمدشاه قاجار
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۱ توسط آ . پاسارگاد
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک