فرهاد حمیدی (زاده ۱۳۱۹ در تهران - درگذشته ۴ اردیبهشت ۱۳۸۲ تهران)، بازیگر سرشناس و قدیمی سینمای ایران بود.
فرهاد حمیدی دربیش ...
برچسبها: فرهاد حمیدی, ولیالله مومنی, گورستان بهشت زهرا تهران, گوگوش
ادامه مطلب
|
بیوگرافی سعی کردم تو این وبلاگ بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان رو واسه دوستای عزیزم بذارم ..
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
|
فرهاد حمیدی (زاده ۱۳۱۹ در تهران - درگذشته ۴ اردیبهشت ۱۳۸۲ تهران)، بازیگر سرشناس و قدیمی سینمای ایران بود. فرهاد حمیدی دربیش ... برچسبها: فرهاد حمیدی, ولیالله مومنی, گورستان بهشت زهرا تهران, گوگوش ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ پنجشنبه دهم دی ۱۳۹۴
توسط آ . پاسارگاد
غلامرضا سركوب ۱۳۱۰اصفهان / 1389 انگلستان . زندگی هنریوي فعاليت هنري را سال ۱۳۲۸ با بازي در تئاتر «سپاهان اصفهان» آغاز كرد. از نمایش نامه های اشراف زاده قاتل , حقه های شبانه , زندگی قصه تلخی است , هتل سه ستاره , جنایت یزید , دزد ناشی اشاره کرد. او سينما را در سال ۱۳۳۶ با بازي در فيلم ...
برچسبها: غلامرضا سرکوب, گوگوش, رضا بیک ایمانوردی, گیتی فروهر ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ یکشنبه سوم آذر ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
سعید کنگرانی با نام اصلی سعید کنگرانی فراهانی (۱۳۳۳ -) بازیگر، سینما، تلویزیون، ایرانی. سریال دائیجان ناپلئون در تلویزیون و دایره مینا در سینما از کارهای شاخص اوست. در سال ۱۳۶۷ به خارج از کشور مهاجرت کرد. اما در سالهای اخیر به کشور بازگشت و در سال ۱۳۸۳ اجازه بازی در ازدواج به سبک ایرانی به او داده شد................
برچسبها: سعید کنگرانی, ولی شیراندامی, اشرف پهلوي, پری امیر حمزه ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ شنبه دوم آذر ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
گیتی پاشایی ( ۲۳ خرداد ۱۳۱۹ - ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۴) خواننده، آهنگساز و بازیگر ایرانی است. زندگیگیتی در سال ۲۳ خرداد ۱۳۱۹ خورشیدی در تهران به دنیا آمد ...
برچسبها: گیتی پاشایی, گوگوش, مسعود كيميايي, پولاد كيميايي ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ چهارشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
ژاکلین ویگن فرزند خواننده مشهور ایرانی ویگن هست. ژاکلین خواننده، سراینده و سازنده هنرمندی که با ساختن ترانه ی پرنده به عنوانه یک آهنگ ساز شناخته شد و نزدیک به ۴۰ سال است که یکی از مطرح ترین ترانه سرایان و اهنگسازانی ایرانی بوده است . ..
برچسبها: ژاکلین ویگن, آیلین ویگن, ویگن, فرزان دلجو ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
فریدون گُله (زاده: ۱۳۱۹؛ مرگ: ۱۳۸۴) کارگردان و فیلمنامهنویس ایرانی بود. او از سینماگران مطرح ایران در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه شمسی بود و بسیاری فیلم کَندو ساختهٔ ...
برچسبها: فریدون گله, سعيد راد, گوگوش, گورستان بهشت زهرا تهران ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ چهارشنبه هشتم آبان ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
شهلا ناظریان (زادهٔ ۱۳۲۹ هـ. ش ایران) بازیگر سینما و تلویزیون و دوبلور ایرانی است. او همسر حسین عرفانی و برادرزادهٔ ایرج ناظریان گویندهٔ نامدار ایرانی است.همچنین مهسا عرفانی دوبلور جوان هم فرزند ایشان و خسین عرفانی هست . زندگی هنریشهلا ناظریان در ...
برچسبها: شهلا ناظریان, دوبله, مهسا عرفانی, حسین عرفانی ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ دوشنبه ششم آبان ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
آذر محبی با نام هنری رامش (زاده ۲۲ آبان ۱۳۲۵، تهران)، خواننده سبک پاپ ایرانی است. زندگینامهرامش با نام اصلی آذر محبی در شهر تهران در ۲۲ آبان ۱۳۲۵ در خانوادهای با سه خواهر و یک برادر به دنیا آمد و تا سوم دبیرستان به تحصیلات خود ادامه داد.
برچسبها: رامش, گوگوش, منوچهر نوذري, پوري بنايي ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ شنبه بیستم مهر ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
عارف عارفکیا (زادهٔ ۱۹ مرداد ۱۳۱۹ در شهر نمین از توابع استان اردبیل) از خوانندههای مشهور و پیشکسوت موسیقی پاپ ایرانی است. او به سبک خوانندههای اپرا میخواند. صدای او را به همراه ابراهیم حامدی، قوی ترین و حجیم ترین صداهای موسیقی پاپ ایرانی میدانند. وی آفرینندهٔ سبک خاصی در موسیقی پاپ ایران است که پیش از آن سابقه نداشته، بعدها این سبک خاص در میان مردم به نام ته حنجرهای شهره شد و لقب حنجره طلایی تا قبل از سلطان قلبها را به همین خاطر به عارف عنوان داده بودند. به جراءت میتوان گفت عارف آهنگهایی را به مرحله اجرا درآورده که تنها از خود او انتظار میرود و هیچ یک از دیگر خوانندگان مارکت ایرانی قادر به اجرای آنها نمیباشند چراکه نفس زیاد و توان بالای اجرا و حرفهای بودن در نحوه خواندن و آشنایی با سبک درست خواندن موسیقی ایرانی را میطلبند. همچنین عارف از خوش ظاهر ترین و خوش سیما ترین هنرمندان قبل از انقلاب ایران میباشد. برچسبها: عارف, عارف عارفکیا, گوگوش, محمدعلي فردين ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
قسمت سوم و آخرین قسمت خاطره بازی با بهروز خاطرات از قلم افتاده : حسن شریفی از چگونگی ورود بهروز به سینما می گوید : «فیلنامه فیلم ( ضربت ) از هر جهت آمــاده بود و هنرپیشگان آن نیز انتخاب شده بودند...
بقیه متن در ادامه مطلب ...
ناصر . بهروز . فردین با اندی
با بهروز وثوقی در دیار غربت
برچسبها: بهروز وثوقي, پوري بنايي, محمدعلي فردين, گوگوش ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲
توسط آ . پاسارگاد
زندگینامهمسعود کیمیایی در روز ۷ مرداد ۱۳۲۰ در کوچه سید ابراهیم خیابان ری تهران زاده شد. پس از آن به ترتیب در کوچه دردار، آصفالدوله، سقاباشی، عینالدوله و سرانجام در خیابان بهار ساکن شد. او دو خواهر و یک برادر دارد. دیپلم متوسطه را از دبیرستان بدر گرفت. بعد از پایان دبیرستان کمکم وارد عوالم روشنفکری شد و همراه چند تن از دوستان علاقهمند، گروه انتشارات طرفه را بنیاد نهاد. از همان دوره به موسیقی هم علاقهمند شد و چند ساز مانند پیانو و گیتار را در حد غیر حرفهای مینوازد. اما بیشترین کشش و علاقه او به سینما بود. او تاکنون دوبار ازدواج کرده؛ نخست با گیتی پاشایی (آهنگساز و خواننده۱۳۷۰-۱۳۴۸)، که حاصل آن پولاد کیمیایی (بازیگر) بود و پس از آن با گوگوش، خواننده سرشناس (۱۳۸۲-۱۳۷۰). کیمیایی تحصیلات آکادمیک کارگردانی ندارد. تمام آموختههای تکنیکی و فنی او از سینما به حضور در گروه دستیاران فیلم قهرمانان به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران محدود میشود. فیلمهایی که کارگردانی نموده:قیصر.رضاموتوری.داش آکل.بلوچ.خاک. گوزن ها.غزل.سفرسنگ.خط قرمز.دندان مار.سلطان. جرم
برچسبها: مسعود كيميايي, گوگوش, بهروز وثوقي, پولاد كيميايي ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
شهبال شب پره پایهگذار گروه بلک کتز، اولین گروه موسیقی پاپ فارسی پاپ ایران.
زندگی نامهشهبال شب پره در ایران، تهران به سال ۱۳۲۴ به دنیا آمد. مادر او در مدرسه موسیقی تدریس موسیقی میکرد و همچنین پدر او نیز آهنگساز، شاعر، و نوازندهٔ پیانو بود. او از همان دوران کودکی خود یعنی وقتی ۶ ساله بود نواختن پیانو را آغاز کرد. وقتی بزرگتر شد پدرش او را برای ادامه تحصیل به انگلستان فرستاد. شهبال در یکی از دانشگاههای موسیقی آنجا مشغول به تحصیل شد. بعد از مدتی به ایران بازگشت و گروهی را به نام بلک کتز به انگلیسی black cats تشکیل داد. در آن موقع بلک کتز با اولین اعضای خود در سال ۱۳۴۲ شروع به کار کرد. بلک کتس چنان که در شعر پاپ فادر نیز یاد کردهاست پدر پاپ ایران و آسیا است. شهبال بعد از کسب موفقیتهای بسیار زیاد با گروه بلک کتز در سال ۲۰۰۳ آلبومی به نام pop father را به بازار ارائه کرد که در آن آهنگی به نام آهنگ من وجود دارد که شعر این آهنگ را شهبال به خاطر دختر خود به نام ملودی سرودهاست. شهبال برادر شهرام شب پره است.وی یک برادر دیگر بنام شهنام و یک خواهر به نام شهناز دارد.
برچسبها: شهرام شب پره, شهبال شب پره, گوگوش, ابي نوشته شده در تاريخ شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
شهرام شبپره خواننده، آهنگساز و بازیگر ایرانی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۶ در تهران زاده شد. وی از پیشگامان موسیقی پاپ و راک اند رول در ایران است. برچسبها: شهرام شب پره, شهبال شب پره, گوگوش, ابي ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
بابک ریاحیپور (زادهٔ ۱۳۴۸ در تهران) نوازنده گیتار باس، آهنگساز و تنظیم کننده اهل ایران است.
برچسبها: بابک ریاحی پور, گوگوش, كوروش يغمايي, محمد اصفهاني ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
برنده مدال كشتي مسابقات قهرماني جهان ۱۹۵۴ (۱۳۳۳ خورشیدی) در توکیو، ژاپن در وزن ۷۳ كيلوگرم برچسبها: محمدعلي فردين, غلامرضا تختي, گوگوش, بهروز وثوقي ادامه مطلب نوشته شده در تاريخ یکشنبه یکم بهمن ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
زویا زاکاریان (۱۳۲۹ - تهران) نمایشنامهنویس و ترانهسرای ایرانی است. زندگیزویا در تهران در خانوادهای از ارامنهی آذربایجان به دنیا آمد. پدر و برادرش هر دو نوازنده بودند و مادرش خواننده گروه کر بود. ترانهنویسی را از سن نوجوانی آغاز کرد. پس از اخذ دیپلم، به دانشگاه پهلوی شیراز رفت تا پزشکی بخواند، اما پس از یک سال برای تحصیل در رشتههای هنری به تهران بازگشت. پس از بازگشت از شیراز در دانشگاه هنرهای دراماتیک شروع به تحصیل کرد. نخستین ترانهاش چلچله نام داشت که آن را بر روی آهنگی از حسن شماعی زاده نوشت. در سال ۱۹۸۴ ایران را ترک کرد و به آلمان رفت و پس از دو سال به آمریکا مهاجرت کرد. در تمام این سالها چند نمایشنامه نوشته و برای آوازخوانان بسیاری ترانه سروده است. ترانه شب زده یکی از بهترین آثار اوست. وی همسر رضا ژیان بود. فعالیتهای دیگراو در دوران ترانهسرایی با خوانندگانی مثل عارف، داریوش، ابی، مهرداد آسمانی، لیلا فروهر، سیاوش قمیشی، مارتیک، حسن شماعیزاده، معین، نوشآفرین، گوگوش، شهرزاد سپانلو، شهرام صولتی، گروه سیلوئت (شهرزاد، مهرانا، شراره)، گروه «شی باهی»، سپیده و هنرمندان بیشمار دیگری همکاری داشتهاست. کارهای اخیر
برچسبها: زويا زاكاريان, رضا ژيان, گوگوش, داریوش اقبالی نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
فائقهٔ آتشین معروف به گوگوش (زاده ۱۸ بهمن ۱۳۲۹ در تهران) خواننده و هنرپیشهٔ مشهور ایرانی است. وی از محبوبترین خوانندگان تاریخ موسیقی ایران به شمار رفته و در سایر کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه نیز هواخواهان بسیاری دارد. در سالهای دههٔ هفتاد میلادی و پیش از انقلاب ایران وی را «شاهماهی موسیقی ایران» مینامیدند. این لقب بعد از بازگشت وی به آمریکا دوباره بر سر زبانها افتاد و در تبلیغات رادیو تلویزیونی تور بازگشت از این نام بسیار استفاده شد. زندگیفائقه آتشین (زاده ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹ در تهران) زاده شد. پدر و مادر او از ایرانیانی بودند که تبارشان به آذربایجانیهای قفقاز (آذربایجان شوروی) میرسید.او هنگامی که ۲ سال داشت، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند. نامگذاریگوگوش نامی ارمنی برای پسران است، در کودکی دایه ارمنیاش او را با این نام صدا میکرد و بعدها این نام را به عنوان نام هنریاش برگزید. دوران کودکیاو از همان کودکی به همراه پدرش که یک شومن بود، خوانندگی و بازی در فیلم را آغاز نمود و نخستین تجربه هنرپیشگی او در سن هفت سالگی بود. گوگوش بعدها در فیلمهایی چون «پرتگاه مخوف» (۱۹۶۳ میلادی)، «شیطون بلا» (۱۹۶۵) و «پنجره» (۱۹۷۰) ظاهر شد. ترانههای او که توسط آهنگسازانی چون واروژان و حسن شماعیزاده نوشتهشده و شعرهای شهیار قنبری در آن به کار رفته بود، برای او موفقیت بزرگی پدید آورد. تا حدی که سایر خوانندگان پاپ زن ایرانی به تقلید از سبک او پرداختند. سبک او در دهه هفتاد میلادی، در اوج شهرتش به عنوان خواننده و هنرپیشه، الگوی زنان ایرانی واقع شد که بهجز گوش سپردن به ترانههای او، از سبک پوشیدن جامه، مینیژوپ و مدل موی کوتاه او معروف به مدل گوگوشی تقلید مینمودند. زندگی خصوصیزندگی خصوصی گوگوش مانند بیشتر هنرمندان با فراز و نشیب و تراژدیهای فراوانی همراه بود و ازدواجها و روابط ناموفقی برای او به همراه داشت. وی فرزندی به نام کامبیز از شوهر اولش محمود قربانی دارد که هماکنون در لوسآنجلس به صنعت موسیقی میپردازد. بعدازانقلاببا وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و برپایی نظام جمهوری اسلامی، موسیقی پاپ و آوازخوانی زنان در محافل عمومی ممنوع اعلام شد. با وجود آنکه اکثر هنرمندان ایرانی، مهاجرت از ایران را انتخاب کردند؛ گوگوش که به هنگام وقوع انقلاب در ایالات متحده به سر میبرد، به ایران بازگشت. او مدت کوتاهی زندانی شد و سپس زندگی منزویانهای را پیش گرفت. با وجود حاکمیت نظام اسلامی بر ایران، ترانهها و موزیکویدیوهای گوگوش به وفور و سهولت در ایران یافت میشد و گوگوش همچنان طرفداران بیشتری را جذب میکرد. با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رئیسجمهور ایران در سال ۱۳۷۶ بسیاری از محدودیتهای پیشین برداشتهشد. به برخی از زنان (گوگوش میان آنان نبود) اجازه داده شد تا در محافلی که همهٔ حضار، زن باشند به اجرای برنامه بپردازند. اگرچه پخش و توزیع موسیقی پاپ همچنان ممنوع بود، ولی مالکیت آن مشکلی نمیداشت. شروع دوبارهگوگوش بعد از بیست و یک سال سکوت و زندگی منزویانه در ایران، در سال ۱۳۷۹ موفق به کسب گذرنامه شد و با خروج از ایران فعالیت هنری خود را با ارائه آلبوم زرتشت که بخشی از آن در ایران به صورت مخفیانه ضبط و در کانادا تکمیل و پخش شده بود، از سر گرفت و به انجام سری کنسرتهای بازگشت پرداخت که با استقبال بی نظیر ایرانیان و فارسی زبانان خارج از ایران مواجه شد. وی در سال ۱۳۸۳ آلبوم «آخرین خبر» و در سال ۱۳۸۵ آلبوم «مانفیست» را منتشر کرد که مورد استقبال شدید دوستداران وی قرار گرفت. او بعد از ۲ سال سکوت مجدد، تور سال ۲۰۰۵ آمریکا را آغاز کرد که اولین کنسرت آن در تاریخ ۱۷ سپتامبر در فروم لسآنجلس اجرا شد. اجراهای زندهکنسرتهای دوبیگوگوش تقریبأ هر سال در شهر دبی، امارات کنسرت برگزار میکند. قیمت بلیط کنسرتهای او از ۳۵۰ تا ۲،۰۰۰ درهم (از ۹۵ تا ۵۴۰ هزار تومان) است که باعث شده که کنسرتهایش از گرانترین کنسرتهای اجرا شده در دبی به حساب آید. هواداران بسیاری از ایران و کشورهای فارسیزبان دیگر، تنها به خاطر دیدن اجرای زندهٔ گوگوش به دبی سفر میکنند.تعداد تماشاچیان برخی از کنسرتهای او در دبی، بیش ۱۲ هزار نفر بودهاست. فینال آکادمی موسیقی گوگوشگوگوش در آخرین قسمت برنامه تلویزیونی آکادمی موسیقی گوگوش ۱۳۹۰، با اجرای ترانهٔ «یه حرفایی»، پس از ۳۴ سال به اجرای زنده در تلویزیون پرداخت. این اجرا با همراهی بابک سعیدی و همخوانی شرکتکنندگان مسابقه همراه بود. گوگوش و حکومت پهلوي
اطلاعات کلی
آلبومها
آلبومهای منتشر شده پس از بازگشت دوباره او به صحنه
فیلمهاپوستر فیلم بیتا
گوگوش و سعید کنگرانی در نمایی از فیلم در امتداد شب ۱۳۵۶
گوگوش در ۹ سالگی، صحنهای از فیلم فرشته فراری از اولین فیلمهای گوگوش
*******
بابا اب داد. پول نداد فائقه اتشين را پدرش از كوچكي گوگوش صدا ميكرد بزبان تركي به گنجشك ، گوش ميگويند چون ريزه بود و ورجه وورجه ميكرد . گوگوش 2 ساله بود كه صابر اتشين مادرش را طلاق داد و خودش دخنرش را نگهداشت . صابر با برادرش و چند نفر ديگر در كاباره شكوفه نو ( پشت اين كاباره شهر نو بود كه فاحشه خانه رسمي بود )برنامه اكروبات و رقص هاي قفقازي بين برنامه خوانندگان اجرا ميكردند . بر خلاف اينكه اين كاباره در جنوب شهر و محل بدنامي بود ولي خواننده هاي معروف در انجا مي خواندند در نتيجه مردم بالاي شهر و از طبقه خوب براي ديدن برنامه انجا مي رفتند . چون پدر گوگوش كسي را نداشت كه در خانه از گوگوش مواظبت كند او را از اول شب با خودش به كاباره ميبرد و در پشت صحنه مي نشاند تا نيمه هاي شب كه برنامه اش تمام مي شد او را خواب الود بخانه ميبرد دخترك تا وقتي بيدار بود از پشت صحنه برنامه ها را نگاه ميكرد . برنامه اكروبات صابر كمدي بود . و گوگوش هم دختر تيز و باهوشي بود يكشب صابر به او ميگويد كه بدود بيايد روي صحنه و از سر و كول پدرش بالا برود . او هم اينكار را كرد . صابر چاق بود و شلوار اكروبات هم گشاد و اطلسي بود و كمرش مثل پيژاما كش داشت . صابر دخترش را از روي شانه اش بر ميدارد و ميكند توي شلوارش . گوگوش 3 ساله كه قبلا با پدر تمرين كرده بود انچنان توي شلوار به پاي پدر ميچسبيد كه با انهمه حركت پدر كنده نميشد و ناگهان پدر دوباره او را از شلوارش بيرون ميكشيد . مردم خيلي براي گوگوش كف ميزدند . چون صابرعلاقه مردم را به اين دخترك كوچك ديد به توصيه صاحب كاباره او را هم وارد كارهاي اكروبات كرد گوگوش شعر هاي خواننده ها را هم ياد گرفته بود و بدستور پدر روي صحنه هم اجرا مي كرد . كار بجايي رسيد كه مردم بخاطر اين دختر بچه و استعداش ميامدند به كاباره . دستمزد گروه اتشين چند برابر شده بود . وقتي به سن رفتن به دبستان رسيد ،مجبور بود مشقش را پشت صحنه بنويسد و چون تا نيمه هاي شب بايد برنامه اجرا ميكرد در نتيجه نزديك صبح ميخوابيد و نميتوانست به مدرسه برود . پدر برايش معلم خصوصي گرفت و گوگوش هرگز نتوانست مثل يك بچه عادي زندگي كند . گوگوش ستاره شده بود و در پيش چشمان مردم رشد ميكرد . صبح هاي جمعه هم در سينما برنامه هايي براي كودكان ميگذاشتند و پدرش او را ميبرد در ان برنامه هابخواند . برايش كنسرت ها ترتيب داد ولي تمام پول را پدر برميداشت هيچ قانوني نبود كه از اين بچه حمايت كند . زن پدر گوگوش رفتار بسيار بدي با او داشت و بارها او را كتك ميزد و گوگوش هم سخت از پدرش ميترسيد . ديگر دختر جواني شده بود كه در كاباره ميامي كه مال قرباني بود و پسرش محمود قرباني مدير داخلي اش بود طبق قراردادي كه پدرش بسته بود بايد برنامه اجرا ميكرد . انجا عاشق محمود قرباني شد . پدرش سخت مخالف بود ولي قرباني او را عقد كرد و گوگوش فكر كرد از ستم پدر ازاد شده . اين بار قرباني پولهايش را نمي داد گوگوش پسرش را بدنيا اورد كه نميتوانست از او مراقبت كند . پرستار بچه او را بيشتر ميديد مادر شبها در كاباره باكارا هم با قراردادي كه شوهرش بسته بود بايد برنامه اجرا ميكرد . شبها بيدار و طول روز در خواب . قرباني به او زور ميگفت و حتي كتكش هم ميزد . در فيلم هم بازي ميكرد كنسرتهاي خارج از كشور هم بايد ميرفت . خسته شده بود . كار اختلاف با شوهرش بالا كشيد . از شوهرش جدا شد بدون يكشاهي و حالا فقط در باكارا ميخواند و در فيلم بازي ميكرد كه با بهروز وثوقي اشنا شد . عاشق هم بودند و ازدواج كردند . شرط بهروز اين بود كه ديگر در كاباره نخواند . گوگوش به كاباره نرفت ولي ارباب كه امضاي او را در قرارداد داشت برايش حكم جلب گرفت كه زنداني اش كنند . ارباب شوهر جميله رقاص معروف عربي ان زمان بود و مافياي عجيب و وحشتناكي دلشت . بهروز ناراحت بود و گوگوش نميخواست به زندان برود با ناراحتي از هم جدا شدند چون گوگوش نميخواست بهروز را اينهمه ناراحت و عصبي ببيند . تازه داشت پولش را خودش استفاده ميكرد كه انقلاب شد . ان زمان گوگوش براي احراي برنامه به امريكا امده بود . پولش هم تمام شده بود خانه اي داشت در تهران تصميم گرفت برگردد وقتي به ايران امد از همان فرودگاه گرفتندش . خيلي به او توهين كردند نا مادري اش رفت پيش ايت الله طالقاني و دست به دامن او شد او باعث ازادي گوگوش شد ديگر حق نداشت بخواند . پولي در بساط نداشت وضعش خيلي بد بود مسداقي كه پولدار بود با او ازدواج كرد . ولي تنهايي . در خانه نشستن و اينكه بعلت محبوبيت حتي نميتوانست از ترس پاسدار پايش را از خانه بيرون بگذارد كشاندش به استفاده زياد از قرص هاي ارامبخش .اختلاف با شوهرش بالا گرفت و دوباره كتك خورد . .جدا شد . بي پولي وتنهايي . جدا بودن از يگانه پسرش زندگي را سخت تر كرد . كيميايي كه دوست مشترك او و بهروز بود امد سراغ اش . زندگي شان را شروع كردند . فيلمهاي كيميايي پولساز نبود هيچ تهيه كننده اي هم حاضر نبود ميليونها سرمايه گزاري كند برايش . شروع كردند به قرض كردن . شديدا بدهكار بودند . طلبكار كه ادم با نفوذي در جمهوري اسلامي بود و از طرفي پولش را ميخواست پيشنهاد كرد كه پاسپورت و ويزاي خروج براي گوگوش ميتواند بگيرد بشرطي كه خودش براي او در خارج برنامه بگذارد . قبول كردند چون كيميايي سناريويي داشت كه ميخواست ان را بسازد و با پولي كه قرار بود ان شخص به گوگوش بدهد ميتوانستند اين فيلم را در كوبا بسازند . ( براي 10 اجرا در كانادا و امريكا 3 ميليون دلار ) گوگوش امد برنامه هايش در استاديوم هاي چند هزار نفره جاي سوزن انداختن نبود . به گوگوش يك ميليون داد و قرار شد بقيه را بعدا بدهد كيميايي با بيشتر پولها رفت كوبا كه مقدمات را تهيه كند . قرار بود گوگوش هم بازي كند بعد از كلي خرج در كوبا وقت شروع فيلمبرداري از طرف دولت اجازه ندادند . كيميايي دست از پا درازتر برگشت . اقاي كنسرت گذار 2 ميليون پول گوگوش را برداشت امد ايران . گوگوش امدنش به ايران مصادف است با زندان اوين . خانه كوچكي خريد در كانادا و الان انجا زندگي ميكند و ان اقا را هم سو كرده كه طرف در ايران است . كيميايي هم با مقداري پول و پسرش پولاد برگشت ايران و گاهي ميايد كانادا . تمام دلخوشي گوگوش حالا شده نوه اش و پسرش كه مجبور شد خانه اي براي او بخرد و بزندگي پسرش سرو ساماني بدهد . دارد چندين اهنگ تازه اماده ميكند . در هنرمندي گوگوش شكي نيست . او استثناي عجيبي است در مقابل مردم تبديل به يك پارچه احساس ميشود . سلين ديان امده بود كنسرتش و از او بنام يك اوازه خوان استثنايي نام برده بود . برچسبها: گوگوش, بهروز وثوقي, صابر آتشين, مسعود كيميايي نوشته شده در تاريخ دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
نام و نام خانوادگی : مهناز افشار تولد : ۲۱ خرداد ۱۳۵۶ ( سن : ۳۶ سال ) وضعیت تاهل : مجرد محل زندگی : تهران شروع فعالیت هنری : از سال ۱۳۷۶
مهناز افشار در کودکی خیلی شیطنت می کرد و همیشه دوست داشت بوفه دار مدرسه باشد، یک بار بخاطر شیطنت های فراوانش دو روز از مدرسه اخراج شد، عاشق آتاری مخصوصا بازی دزد و پلیس بود و ... به تماشای کارتون علاقه فراوانی داشت و از سیندرلا، صدویک سگ خالدار، پلنگ صورتی، مورچه و مورچه خوار، سند باد، باربا پاپا، بامزی، هاچ زنبور عسل، خانواده دکتر ارنست و جودی ابوت بعنوان کارتونهای دوست داشتنی کودکی اش یاد میکند.
بازیگری مهناز افشار از تلویزیون و با مجموعه تلویزیونی (عشق گمشده) در سال ۱۳۷۶ آغاز شد. شباهت بیش از حد مهناز افشار به فائقه آتشین (گوگوش) باعث شد تا قبل و بعد از اکران فیلم « شور عشق » سوژه اول مطبوعات باشد.
بعد از مدتی جنجال مطبوعاتی و پس از توقیف فیلم « خاکستری » مدتی از او خبری نبود. تا اینکه پس از یکسال با بازی در فیلم « نگین » به سینما بازگشت. مهناز افشار با فیلم (دوستان) به کارگردانی علی حاتمی در سال ۱۳۷۷ به سینما راه یافت به اتفاق محمد رضا گلزار با حضور در فیلمهای (کما)، (زهر عسل)، (۱۳ گربه روی شیروانی)، ( تله)، (آتش بس) و (کلاغ پر) به نوعی میتوان گفت که یک زوج هنری تشکیل داده بودند. شایان ذکر است که فیلمهای یاد شده همگی از پر فروشهای زمان خود بوده اند. به اعتقاد مهناز افشار بازی رئال خیلی سخت تر از انواع دیگر است در حالیکه مخاطبان سینما به دیدن وی در فیلم هایی که صرفا گیشه را مد نظر داشتند عادت کرده بودند، مهناز افشار با ایفای نقش کوتاهی در فیلم "سالاد فصل” نشان داد که توانایی هایش بسیار بیشتر از حضور صرف در این فیلمهاست و با بازی در (آتش بس) مهر تاییدی بر این مدعا زد برای قبول یا رد یک پیشنهاد با تهمینه میلانی، فریدون جیرانی و محمدرضا شریفی نیا همیشه مشورت میکند و اعتقادی به داشتن مدیر برنامه ندارد. مهناز افشار حضور در "دعوت” حاتمی کیا را برای خودش اتفاق بزرگی میداند و از این اتفاق ابراز خوشحالی میکند. قرار بود در سریال "شمس العماره” به کارگردانی سامان مقدم ایفای نقش نماید اما از حضور در این کار تلویزیونی انصراف داد. دلیل این انصراف جراحی دهان و لثه ذکر شد. در سالهای اخیر از مهناز افشار بعنوان پولسازترین سینمای ایران یاد شده و حضورش در هر فیلم با فروش خوبی مواجه بوده است. مهناز افشار در میان ورزشها به اسکی و شنا علاقه دارد و به آنها می پردازد و البته والیبال هم جزء ورزشهای مورد علاقه ی اوست. در بیشتر نقشهایی که بازی کرده به ارائه کاراکتر یک دختر شوخ و اجتماعی و برون گرا می پردازد. مهناز افشار کاراکترهای خاکستری را به نقشهای کاملا مثبت و کاملا منفی ترجیح میدهد و معتقد است خاکستری بودن یک کاراکتر کمک میکند که تماشاگر تا انتهای فیلم برود و منتظر کشف جدیدی باشد. همیشه دوست داشت نقشهای متفاوت و عجیب غریب بازی کند و می گوید: "آرزویم این است که نقش آنتونی کویین در گوژ پشت نتردام را بازی کنم." مهناز افشار می گوید تبریک تولد بهترین شادباشی است که تاکنون شنیده است و به معنای واقعی تولد را دوست دارد. خود را خیلی شکمو میداند و غذا خوردن را هم دوست دارد و می گوید: "به نظرم دست پختم عالی است چون به دلیل شکمو بودنم برای غذا پختن وقت می گذارم و طعم غذا هم برایم اهمیت فراوانی دارد” غذاهای مورد علاقه اش لوبیا پلو و ماکارونی است و به خاطر همین علاقه این غذاها را خیلی خوب می پزد. مهناز افشار می گوید در زندگی همه چیز را فقط از خدا میخواهم و بس. مهناز افشار مدتی شوی لباس داشت اما به خاطر وقت گیر بودنش از این کار صرف نظر کرد. در سینما به قسمت و اتفاقات ناشی از آن که برای آدمها رخ میدهند اعتقاد دارد و می گوید "من معتقدم که مسیرم مشخص شده است.” در کودکی از کارهای سخت که هیجان زیادی داشت لذت میبرد و به همین دلیل هیچوقت دوست نداشت دکتر یا مهندس شود بلکه میخواست راننده کامیون باشد. مهناز افشار پس از اینکه بازی در فیلم "امشب شب مهتابه” را به پایان رساند در آفریقای جنوبی فیلم کوتاهی با عنوان "سیاه و سفید” پیرامون زندگی نلسون ماندلا ساخت که در آن موضوع آپارتاید را مورد توجه قرار داده است. اگر قرار باشد برای معرفی دنیا به فضایی ها یک فیلم را انتخاب کند آن فیلم "اشکها و لبخندها” خواهد بود. مهناز افشار عاشق تزیینات منزل است و دوست دارد هر چند سال یکبار فضای جدیدی برای خانه طراحی کند. همیشه وقتی فیلمهای خودش را می بیند احساس می کند راضی نیست و انگار خودش را در فیلمها دوست ندارد. در اسفند ۱۳۸۶ در حمایت از کودکان کار بخشی از دستمزد یکی از فیلمهای خود را به آموزش این کودکان هدیه کرد. اعتقاد دارد که اتفاقهای خوب برایش دیر رخ داده اند اما با این حال خوشحال است که پله پله جلو میرود و پیشرفت میکند. مهناز افشار جنگ را ترسناک ترین پدیده در دنیا می داند. در تنها دوره برگزاری مراسم زرشک زرین سینمای ایران فیلم” شور عشق” جایزه زرشک زرین را دریافت کرد. وی که در این فیلم بازیگر نقش اول بود اعتقاد دارد اختصاص یافتن زرشک زرین به "شور عشق” باعث شد که فیلم دیده شود. پول را خیلی دوست دارد و شاید عجیب باشد که به خرج کردنش ، چه برای خودش و چه اطرافیانش ، هم علاقمند است. مهناز افشار تا قبل از حضور در فیلم "دعوت” تجربه اسب سواری نداشت و برای ایفای نقشی که در این فیلم داشت قبل از هر کاری به سوار کاری رفت. افشار در دههٔ هشتاد از چهرههای تأثیرگذار سینمای تجاری ایران شد و در سالهای پایانی این دهه با بازی در فیلمهای کارگردانان متفاوت سعی کرد تصویر شناختهشدهاش را تغییر بدهد. تلاشی که به دریافت چندین جایزه و تقدیرنامه از سوی منتقدان و جشنوارههای داخلی ختم شد. وی پس از چند بار ناکامی در رسیدن به سیمرغ بلورین، سرانجام توانست با بازی در فیلم سعادتآباد به کارگردانی مازیار میری، سیمرغ بلورین بهترين بازيگر نقش مکمل زن از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۹) را کسب نماید. همچنین مهناز افشار در سیامین جشنواره فیلم فجر (۱۳۹۰)، دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن بخش نگاه نو، برای بازی در فیلم برف روی کاجها به کارگردانی پیمان معادی را از آن خود کرد.
برچسبها: مهناز افشار, محمدرضا گلزار, گوگوش, ماني حقيقي نوشته شده در تاريخ دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
صابر آتشین (۱۳۰۵سراب-۱۳۶۶استانبول تركيه ) بازیگر ایرانی بود. او پدر گوگوش است. زندگیوالدین وی از مهاجران باکو بودند. صابر آتشین تحصیلات ابتدایی خود را در آذربایجان به اتمام رسانید و فعالیتهایی هنری را در سال ۱۳۲۶ با عملیات آکروباسی در پیش پردههای تئاتر تهران آغاز نمود. فعالیت وی مدتی بعد در سینما از سال ۱۳۳۸ با افسانه شمال آغاز شد. گوگوش يكساله بود كه صابر از مادر گوگوش جدا شد و سرپرستي گوگوش را هم عهده دار شد . وی بعد از انقلاب به ترکیه مهاجرت نمود و در سال ۱۳۶۶ در شهر استانبول فوت نمود. عمدهٔ فیلمها
برچسبها: صابر آتشين, گوگوش نوشته شده در تاريخ یکشنبه سوم دی ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
منوچهر نوذَری (۱۳۰۴ قزوین- ۱۶ آذر ۱۳۸۴ تهران) بازیگر تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون ایران و از پیشگامان هنر دوبله بود. وی بیش از نیمقرن در این حیطهها به فعالیت پرداخت. پدرش حسابدار و نقاش قالی و اهل کاشان بود. او فعالیت هنری خود را در سال ۱۳۳۲ آغاز کرد و از اولین گویندگان تاریخ دوبله در ایران بود. نوذری، روز چهارشنبه ۱۶ آذر ماه ۱۳۸۴ به علت بیماری ریوی و عفونت کلیوی در بیمارستان مدرس تهران درگذشت. در روزهای پایانی زندگی این هنرمند در بیمارستان اینگونه از او نقل شده:
وی در مصاحبه ای در سال ۱۳۸۱ به صورت زنده در برنامه مهر در حالی که مجری برنامه از او می پرسد که بزرگترین دستاورد هنری شما چه بوده است منوچهر نوذری جواب می دهد خانم فائقه اتشین ( گوگوش ) که باعث شوکه شدن مجری معروف ان روز تلویزیون ایران می شود و او بلافاصله بدون اینکه چیزی بگوید بحث را به طور کلی عوض می کند و درباره پسرش ایرج نوذری از او سوال می کند وی معمولاً این شعر را در پایان برنامههای صبح جمعه با شما میخواند و بر روی سنگ آرامگاهش نیز همین شعر نقش بسته است: ز حق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی پسرش، ایرج نوذری هم در رادیو و تلویزیون ایران و بطور پراکنده در دوبله فعالیت میکند. برنامههای رادیویی و تلویزیونیدو برنامهٔ رادیویی و تلوزیونی این هنرمند به نامهای صبح جمعه با شما و مسابقه هفته سالها از پرشنونده و پر بینندهترین برنامههای صدا و سیمای ایران بودند. وی در برنامهٔ صبح جمعه با شما به عنوان نویسندهٔ طنز رادیویی و صداپیشهٔ نمایشنامهها با نام آقای دست و دلبازوهمچنین «آقای ملون» حضور داشت. مسابقه هفته برنامهای تلویزیونیای بود که اوائل دهه ۷۰ هر هفته پنجشنبه شبها برای مدتی طولانی از تلویزیون ایران بخش میشد. این برنامه مسابقهای چند مرحلهای بود که نوذری مجریگری آن را بعهده داشت. پرسشهای این مسابقه از معلومات عمومی در حیطههای متفاوت طراحی میشد و پس از هر مرحله، تعدادی از شرکتکنندگان برای رفتن به مرحلهٔ دیگر انتخاب میشدند. وی مدتی هم اجرای برنامه صندلی داغ را بر عهده گرفت. از آخرین کارهای او، برنامهای رادیویی با عنوان پنجشنبه شنیدنی بود. سینماییبازیگروی فعالیت خود را در عرصهٔ سینما با بازی در فیلم لاله آتشین ۱۳۴۱ ساخته برادرش مرحوم محمود نوذری آغاز کرد.
کارگردان
مدیردوبلاژ
تلویزیونیبازیگر
اجراهای تلویزیونی
دوبلور فیلم های خارجی
اجراهای رادیویی
' آقای خنده ایران' چگونه زندگی کرد منوچهر نوذری کار خود در تلویزیون را در برنامهای به نام «هزار برگ، هزار رنگ» که کاری از گروه کودک و نوجوان شبکه اول بود آغاز کرد. تهیهکنندهی این برنامه مهناز میرجهانگیری و کارگردان هنری آن حسین فردرو بود.در برنامهی «هزار برگ، هزار رنگ» آیتمی به نام «برگ سیاه تاریخ» وجود داشت که به زندگی افراد بدنام تاریخ به صورت نمایشی میپرداخت. مرحوم منوچهر نوذری از این برنامه بود که مطرح و راه برای حضورش در تلویزیون هموار شد. به گزارش ایسنا، همزمان با هفتمین سالگرد درگذشت این بازیگر سینما و تئاتر، مجری تلویزیون، دوبلور و گویندهی رادیو، در گفتوگو با حسین فردرو، یکی از تهیهکنندگان باسابقهی تلویزیون، کنکاشی در زندگی هنری این هنرمند جاودان دارد؛ هنرمندی که همواره با عبارت «به نام یگانه عالم» سخن خود را آغاز میکرد و بعدها با نام «آقای خنده ایران» شهرت یافت. برنامههای «صبح جمعه با شما» (در نقش آقای ملون) و «مسابقه هفته» او سالها از پر طرفدارترین کارهای تلویزیون و رادیو به شمار میآمد. مرحوم نوذری در اواخر عمرش مدتی هم اجرای برنامه «صندلی داغ» را بر عهده گرفت؛ از آخرین کارهای او هم میتوان به برنامهای رادیویی با عنوان «پنجشنبه شنیدنی» اشاره کرد. و اما حسین فردرو، کارگردان و تهیهکننده تلویزیون به ایسنا میگوید: «منوچهر نوذری در برنامهی «هزار برگ هزار رنگ» راوی بود. از این برنامه بود که مطرح شد و راه برای حضورش در تلویزیون هموار شد. اگرچه نوذری با رادیو همکاری داشت اما در تلویزیون، اولین برنامه خود را پس از انقلاب با «هزار برگ، هزار رنگ» آغاز کرد که موفق هم بود. بعدها پس از این برنامه بود که کار منوچهر نوذری در «مسابقه هفته» آغاز شد و از او برای اجرای این کار دعوت کردند. «مسابقه هفته» را حسین احمدی تهیهکنندگی میکرد و از آن زمان به بعد بود که هشت سال این مسابقه به طول انجامید. نوذری که به عنوان مجری در این برنامه حضور پیدا کرد، راه را برای خود هموار کرد و پس از این برنامههای دیگری را اجرا کرد.» «مرحوم منوچهر نوذری علاقه زیادی به تاریخ تلویزیون داشت به گونهای که از دستگاهها و ابزارهایی که در طول تاریخ وجود داشت، آرشیوی را برای خود نگهداری میکرد. او یک شخصیت کاملا تلویزیونی بود و علیرغم اینکه سابقهاش در رادیو از تلویزیون بیشتر بود، با این حال تلویزیون را خیلی خوب می شناخت و سبکش کاملا با بقیه متفاوت بود.» حسین فردرو سپس با اشاره به حضور منوچهر نوذری در تلویزیون، از خاطرات او و پسرش یاد میکند و میگوید: زمانی که نوذری بیمار شد با علیرضا جاویدنیا که خود را شاگرد او میداند به بیمارستان برای عیادت او رفتیم. من در آنجا کمتر پسری را دیدهام که این قدر پدرش را دوست داشته باشد و احساساتی باشد. او دربارهی حس ایرج نوذری نسبت به پدرش میگوید: همیشه تواضعش نسبت به پدرش نمونه بوده است و همیشه با افتخار دست پدرش را بوسه میزد. حتی از صمیم قلب حرفهای او را گوش میداد و دهها بار شاهد این بودهام که ایرج نوذری تحت تاثیر پدرش گریه میکرد. فردرو با بیان اینکه روش منوچهر نوذری در اجرا، طنز بود، خاطرنشان میکند: ایرج نوذری برخلاف او جدی و مثل بچههای ۱۵ ساله با پدرش برخورد میکرد و شایعاتی که نسبت به رابطه این پدر و پسر گفته بودند که او از پدرش دلخور است به هیچ وجه صحت ندارد و شاهد آن نبودهام. وی که ارتباط بیشتری با این پدر و پسر داشت، میگوید: روزهای آخر منوچهر نوذری توجه بیشتری به ایرج نوذری داشت. با تمام مشکلات و مریضیهایی که داشت در برخی از برنامه از جمله برنامه «ستارهها» از نزدیک شاهد اجرای ایرج بود. البته ایرج توانایی هایش در بخش تیپیک و دراماتیک است اما پدرش طنز دوست داشت. ولی به هر حال موفقیت ایرج به عنوان یک چهره تلویزیونی بر روی پدرش تاثیر خوبی داشت. حسین فردرو در ادامه از خاطرهای که در مسابقه تاریخی «ستارهها» با حضور ایرج نوذری و منوچهر نوذری شکل گرفت، یاد میکند و میگوید: در مسابقه «ستارهها» از منوچهر نوذری درخواست شد که به عنوان مجری و ایرج نوذری هم به عنوان شرکتکننده در این برنامه حضور داشته باشند و آنها نیز حاضر شدند. این مسابقه که در نوروز پخش شد به قدری جذاب و خوب بود که یک جورایی تاریخی محسوب میشود. منوچهر نوذری فعالیت خود را در عرصهی سینما در سال ۱۳۳۸ با فیلمهایی مانند «امیر ارسلان نامدار» آغاز کرد و در ادامه در فیلمهای «گوهر شب چراغ»، «خیالاتی»، «کوچه اقاقیا» ، «عصای پیر»، «باجناقها»، «چند میگیری گریه کنی» و «تهران ساعت بیست» به ایفای نقش پرداخت. او از اواسط مهر ماه ۱۳۸۴ به دلیل عوارض قلبی، کلیوی و دیابت بین خانه و بیمارستان در رفت و آمد بود. از اویل آذر ماه به دنبال عفونت کلیوی دربخش دیالیز بیمارستان مدرس بستری شد و سپس ۱۶ آذر ۸۴ در سن ۶۹سالگی درگذشت. تاريخ شفاهي دوبله، راديو، سينما و تئاتر از زبان منوچهر نوذري
***
پدر و پسر برچسبها: منوچهر نوذري, ايرج نوذري, گوگوش, رضا عطاران نوشته شده در تاريخ شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
داریوش اقبالی داریوش با نام کامل داریوش اقبالی (زادهٔ ۱۵ بهمن ۱۳۲۹ در تهران)، خواننده، بازیگر و فعّال اجتماعی ایرانی است. استفاده از ترانهها و اشعار افرادی نظیر اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری، سیمین بهبهانی و بزرگانی چون مولانا و حافظ شیرازی، پرداختن به موسیقی اجتماعی و نیز برخورداری از صدایی خاص، وی را به یکی از پرطرفدارترین خوانندگان ایرانی تبدیل نمودهاست. زندگینامه داریوش در ۱۵ بهمن ۱۳۲۹ در تهران (خیابان تخت جمشید) به دنیا آمد. دوران کودکی او در کرج، کردستان و میانه ,روستای گوندوغدی گذشت. پدرش محمود اقبالی، از ملاکان آذربایجان (شهرستان میانه) بود. اولین بار در ۹ سالگی در جشنی در مدرسهاش در شهرآرا به روی صحنه رفت. دوران دبیرستان را در دبیرستانهایی همچون دبیرستان فارابی، دبیرستان کرج، دبیرستان رازی دبیرستانی در سنندج، و دبیرستان آزادگان تهرانپارس گذراند و در مراسم هنری به اجرای برنامههای هنری میپرداخت. در ۱۳۴۹ با حسن خیاط باشی آشنا شد و همین آشنایی موجب ورود رسمی او به موسیقی حرفهای شد. در همین سال او با ترانهٔ به من نگو دوست دارم با آهنگسازی ترانهسرا و آهنگساز جوان درویش مصطفی جاویدان به شهرت رسید. اولین ترانه مستقل او ترانه نبسته پیمان از علی گزرسز (رها) با آهنگسازی خودش میباشد. داریوش در دوران پهلوی و به علت خواندن آهنگهای سیاسی به مانند جنگل، زندانی شدهاست. وی از زندان به عنوان دانشگاه نام میبرد. داریوش در سال 1351 زمانی که 22 ساله بود به خاطر خوندن ترانه های (بوی گندم، بن بست، جنگل، علی کنکوری و خونه) باعث بر انگیخته شدن خشم نظام شاهنشاهی شد و به زندان قصر افتاد ساواک برای مدتی بدجوری پاپیچش شد و در سن 23 سالگی دوباره به زندان اوین افتاد برای داریوش قابل قبول نبود که به خاطر یک سری آهنگ و ترانه باید مورد باز پرسی قرار گیرد . داریوش به خاطر خوندن این ترانه ها 2 سال و 2 ماه در زندان بود که 6 ماه را در سلول انفرادی سپری کرد . با وقوع انقلاب اسلامی ایران، داریوش نیز مانند اکثر خوانندگان پاپ ایرانی آن زمان، از کشور خارج شد. وی در طی سالهایی که بیرون از ایران بوده، با تشکیل بنیادهایی همچون آینه به حمایت از مبتلایان به اعتیاد برخاستهاست. داریوش هماکنون ساکن شهر لسآنجلس در ایالات متحده آمریکا میباشد و دارای یک فرزند دختر و یک فرزند پسر به نامهای بیتا و میلاد است. اعتیاد پس از سالها اعتیاد، وی در سال ۲۰۰۰ (۷۹–۱۳۷۸) سرانجام تصمیم به ترک میگیرد. ترانهٔ سال ۲۰۰۰ اشارهای به همین نقطهٔ عطف در زندگی اوست . اولین برنامه رسمی داریوش به نام آینه در رادیو AFN (میبدی) بود و در سال ۲۰۰۳ سایت بهبودی را که اولین وبگاه ایرانی برای کمک به معتادان و خانوادهها بود راهاندازی کرد و سپس با همکاری دو پزشک، بنیادی به نام آینه تأسیس کرد تا به یاری معتادان برود. گفته میشود از زمان تأسیس این بنیاد تاکنون نزدیک به ۴۰ هزار نفر ترک اعتیاد کردهاند. بعد از رادیو وی تصمیم به گسترش کار خود میگیرد و برنامه آینه را در تلویزیونهای ۲۴ ساعته ادامه میدهد وی همچنین در همایشها و کنفرانسهای متعدد ترک اعتیاد شرکت کرده است. تکآهنگها · بوی خوب گندم از شهیار قنبری · نبسته پیمان، ترانه از علی گزرسز، آهنگ داریوش اقبالی · ای غم من، ترانه از علی گزرسز، آهنگ داریوش اقبالی · میدونم یه روزی، ترانه از علی گزرسز، آهنگ از داریوش اقبالی · یادمه اون قدیما، ترانه از علی گزرسز، آهنگ داریوش اقبالی · لب دریا از مریم حیدرزاده · با من از ایران بگو شعر اصلی از م سپند با همکاری علی گزرسز آهنگ از بیژن قادری تنظیم احمد پژمان خوانندگان، داریوش، ستار، مرتضی، آصف، اندی، مولود ذهتاب، بهرام، مهرداد، داوود بهبودی و علی نظری · حیدر بابا از منظومه محمدحسین شهریار آهنگ داوود بهبودی · خونبازی · سیصد گل سرخ، ترانه از محمد اصفهانی · تابوی ایرانی، آهنگساز اسفندیار منفردزاده · دیوار، به همراه فرامرز اصلانی ترانه از روزبه بمانی · اگه یه روز، باز خوانی آهنگ اگه یه روز فرامرز اصلانی · آزادی فیلمشناسی یاران کارگردان فرزان دلجو فریاد زیر آب کارگردان سیروس الوند: فیلم فریاد زیر آب تنها فیلم داریوش است که در آن نقش اصلی دارد. داستان فیلم درباره ولگردی است که عاشق دختر پولداری میشود ولی بعدها متوجه میشود که او در واقع زنی روسپی است که با آدمهای پولدار کار میکند و سعی میکند او را از این منجلاب بیرون بکشد. جوایز و افتخارات · جایزه سیمون و رونالد رایت بابت حمایت از حقوق اقلیت سال ۲۰۰۵ · نشان صلح در فستیوال فیلم، موسیقی و رسانههای تصویری بحرین · جایزه بینالمللی شر به خاطر فعالیتهای پیوسته در ارتباط با اعتیاد و معضلات اجتماعی برچسبها: داریوش اقبالی, داریوش, گوگوش, سيمين بهبهاني نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
بهروز وثوقی با نام واقعی خلیل وثوقی (زادهٔ ۲۰ اسفند ۱۳۱۶ هـ.ش / ۱۹۳۷ میلادی) در شهرخوی ، آذربایجان غربی ، بازیگر سینما ، تئاتر هنر پیشه نامور ایرانیاست. زندگینامهبهروز وثوقی ستایش شده ترین بازیگر تاریخ سینمای ایران و به عقیده بسیاری از سینماگران ومنتقدان سینمابهترین بازیگر تاریخ سینمای ایران است. وی برادر چنگیز و شهراد وثوقی است که هر دو در ایران به کار هنرپیشگی مشغولند. تحصیلات وی در حد دیپلم میباشد و همسر سابق گوگوش میباشد.بهروز وثوقی قبل از بازیگری در سینما کارمند اداره دارائی و دوبلور و گوینده رادیو تلویزیون بودهاست. شخصی به نام مسعود صمدی در سال ۱۳۳۴ در سن ۱۸ سالگی بهروز وثوقی را کشف کرد.بازی در نقشهای متفاوت و شخصیتهای به یادماندنی سینمای ایران مانند قیصر - داش آکل - سید در گوزنها - مجید ظروف چی در سوته دلان - ممل امریکایی - زائر محمد تنگسیر - رضا موتوری - ابی نسیه در کندو - دکتر رستگار در سازش - سرهنگ نصرالله در کاروانها و.... وی را تبدیل به یکی از محبوب ترین بازیگران تاریخ سینمای ایران نمودهاست. استعداد خداوندی و علاقه و پشتکار شدید بزرگترین سرمایه وی در این راه به عقیده خودش است. اولین فیلم سینمائی اش فیلم «صد کیلوداماد» (۱۳۴۰ به کارگردانی عباس شباویز) میباشد از مشهورترین نقشهای بهروز وثوقی نقش قیصر در فیلم قیصر به کارگردانی مسعود کیمیایی در سال ۱۳۴۸ بود. جوان اول آن سالهای سینمای ایران در بسیاری از فیلمهای ایرانی به هنرنمایی پرداختهاست که از جمله فیلمهای بهروز وثوقی میتوان به بازی هنرمندانه او در فیلم (سوته دلان) که از دسته فیلمهای هنری و ماندگار در تاریخ سینمای ایران نیز هستند اشاره کرد ضمن اینکه اثار دیگری چون (کندو، داش اکل، خاک، بلوچ، تنگسیر، همسفر، ممل آمریکایی، ماه عسل، دشنه، طوقی، گوزنها، سازش، کاروانها، ملکوت ،گرگ بیزار ،فرارازتله،پنجره و بسیاری دیگر) جزو اثار به جا مانده از وی است. بهروز وثوقی پس از آن به آمریکا رفت تا در فیلم «گربه در قفس» ساخته تونی زرین دست بازی کند که اقامت او با انقلاب اسلامی مصادف شد. یکی از اتفاقات مهم در حضور هنری وثوقی در سالهای اخیر جایزهای است که داوران جشنواره فیلم سان فرانسیسکو(جایزه آکیرا کوروساوا) در سال ۲۰۰۰ به عباس کیارستمی اهدا کردند و او نیز تقدیم وثوقی کرد. فیلمشناسیدهه ۴۰
کارگردان : ژان نگلسکو دستیارن:کیمیایی - زرین دست - بهرام ری پور - جلال مقدم
دهه ۵۰
دهه ۶۰
سایر فیلمها
نمایش
مجموعه تلویزیونی
جایزهها
برنده جایزه مجسمه سپاس بهترین بازیگر نقش اول مرد در دومین دوره در سال ۱۳۴۸ برای بازی در فیلم قیصر برنده جایزه مجسمه سپاس بهترین بازیگر نقش اول مرد در سومین دوره در سال ۱۳۴۹ برای بازی در فیلم رضا موتوری نامزدجایزه مجسمه سپاس بهترین بازیگر نقش اول مرد در چهارمین دوره در سال ۱۳۵۰ برای بازی در فیلم داش آکل
برنده جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرد در سومین دوره در سال ۱۳۵۳ برای بازی در فیلم گوزنها نامزد جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرد در چهارمین دوره در سال ۱۳۵۴ برای بازی در فیلم کندو نامزد جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرد در پنجمین دوره در سال ۱۳۵۵ برای بازی در فیلم ملکوت نامزد جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرددر ششمین دوره در سال ۱۳۵۶ برای بازی در فیلم سوته دلان
برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره جهانی فیلم تاشکند در اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۷۱ برای بازی در فیلم داش آکل (عنوان بهترین بازیگر زن این جشنواره را سوفیا لورن هنرپیشه معروف هالیوودی تصاحب نمود) برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره جهانی فیلم دهلی در هندوستان در سال ۱۹۷۳ برای بازی در فیلم تنگسیر. ********** فیلم داش اکل اثر مسعود کیمیایی بررسی تیپ و شخصیت و بازی بهروزوثوقی در فیلم داش آكل بدون تردید، یکی از مهمترین بازیهای جاودانه ی بهروز وثوقی که منجر به خلق شخصیت تمام عیار شده است در فیلم داش آکل ساخته مسعود کیمیایی است. بازی در نقش داش آکل برای بازیگر بسیار کار دشواری است. چه بسا که بازی کردن شخصیتی که در قواره و اندازه ی فهم خواننده همواره به صورت ابرقهرمان مانده است نه تنها که موجب دلهره و تشویش بازیگر میشود، بلکه غالبا نتیجه ی کار موجب خشم ناشی از دید ایده آلیستی تماشاگر نسبت به قصه ای که خوانده و ندیده یا به زبان دیگر هر آنچه را که خواسته دیده (در تخیل به زمان خواندن) میشود. تماشاگر داش آکل سخت پسند است چرا که پیش از آن که فیلمی درباره ی این شخصیت دیده باشد دل داده ی کسوت پهلوان و جان شیفته ی مردی است که در قصه ی صادق هدایت خوانده است و در دل خود زخم دل این شخصیت را به عنوان سمبل عشق ممنوع، "عشقی که مجال و محل ابراز ندارد"، بارها حس کرده است! از آن گذشته، جدا از تماشاگر عادی سینما، منتقدان هنری آن روز تعصب و ارادت خاصی نسبت به صادق هدایت و آثارش داشته اند چرا که کانون نویسندگان ایران در اوج قدرت خود (دهه ی پنجاه) برقرار بود و هدایت را چون میراثی ابدی میدانست و هرگز حاضر نمیشد کسی این شخصیت ماندگار ادبیات داستانی را با نقایص یا حتی کمی فاصله از قدرت شخصیت پردازی صادق هدایت در گونه های دیگر هنر (سینما، تئاتر و . . .) متجلی کند. پس تا حد ممکن، سختی پذیرفتن نقشی که جامعه و مردم از آن ذهنیت دارند، را حس کردیم که این سختی مربوط به بازیگر میشود ولی کارگردان هم گرفتار سختی بیشتری است و باید مسئولیت نتیجه این اقتباس ادبی را به عهده بگیرد ــ از یک قصه ی چند صفحه ای فیلمنامه ای بنویسد که در قواره و اندازه همان قصه نویسنده اصلی باشد ــ شخصیت پردازی قهرمان داستان را در فیلم به قدرت نسخه ی ادبی بسازد و پیش ببرد . طبیعتا کیمیایی ــ پس از نوشتن فیلمنامه داش آکل به هیچ بازیگر دیگری برای نقش آکل فکر نکرده است چرا که همانند دیگر انگشت شمار "مولفان" نسل قدیم سینمای ایران، بازیگر برگزیده خودش را داشت و بهروز وثوقی را قدم به قدم از اولین فیلمش بیگانه بیا (1345) با خود همراه کرد و گویی در داش آکل به اوج شکوفایی رساند. این همراهی چندساله به همدلی و تفاهمی بی مانند بین فیلمساز و بازیگر انجامید که بیش از آن که با اصول منطقی در کارگردانی توضیح پذیر باشد، متاثر از درک و شعوری دو جانبه است. داش آکل قبل از هر چیزی محصول این تفاهم و درک و شعور دو جانبه است. بارها دیده ایم که در مورد فیلمهای شاخص بهروز وثوقی و کیمیایی مخاطبان این فیلمها نام هر دو را جداگانه به عنوان مولف میآورند، داش آکلِ کیمیایی ــ داش آکل بهروز وثوقی و یا قیصرِ بهروز وثوقی ــ قیصرِ کیمیایی، اما پس از بهروز وثوقی دیگر کسی نگفت، سفر سنگِ سعید راد و یا گروهبانِ احمد نجفی بلکه گفتند سفر سنگِ کیمیایی و گروهبانِ کیمیایی. کیمیایی به عنوان کارگردان و خالق اصلی فیلم داش آکل شخصیت پردازی قابل قبولی را به کنار دیالوگ نویسی استثنایی فراخور اثر ادبی داش آکل در فیلم انجام داده است. در نگاهی عمیق به قصه، هدایت بر آن شده است نظم قصه هدایت را به هم بزند و به جای شروع از قبرستان، از معرکه گیری کاکارستم فیلم را شروع کند با توضیح هدایت در شروع قصه "همه اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه هم را با تیر میزدند." به علاوه در نقاط مختلفی تفاوتهای فیلم و قصه ی هدایت را میبینیم که چون نتیجه اقتباس اثر هنری قابل احترامی است کسی به دنبال روشن کردن این تفاوتها نبوده است تا جایی که کیمیایی در پایان فیلم هر دو شخصیت قهرمان (آکل) و ضدقهرمان (کاکا) را میکشد که اصلا در قصه هدایت اینگونه نیست و به هیچ کس هم برنمیخورد چرا که کیمیایی به صحیح ترین شکل ممکن تلقی خود (میل خود) را در اقتباس میگنجاند و میداند به مدد بازی باورپذیر و کم نظیر بازیگرانش دچار مشکل نخواهد شد. بهروز وثوقی با ظاهری متفاوت، گریمی متفاوت، سر طاس پهلوانی، زخم قمه به صورت، سبیل پهن، شکستگی ابرو، به هیات داش آکل درآمده است و با تمام درک و استعداد، خود را به درون این شخصیت برده است در فصل معرفی داش آکل که اولین مواجهه ی تماشاگر و داش آکل است به دلیل بازی بهروز وثوقی، بازی بهمن مفید که ترس از داش آکل را توأم با پرش چشم نشان میدهد و کارگردانی، مشکل تماشاگر با داش آکل و دیدن ایده آلی اسطوره برطرف میشود یعنی تماشاگر به دلش مینشیند و به رخ کشیدن قدرت داش آکل در این فصل گارد تماشاگر را میشکند و او همراه فیلم میشود. وثوقی مثل همیشه راه رفتن خاصی را برای شخصیت پیدا کرده است، راه رفتنی که با بقیه راه رفتنهای بهروز تفاوت دارد، قدی بلندتر از همیشه دارد (به واسطه ی نوع کفش و کلاه) و دیالوگ ها را با حس درستی ادا میکند. علاوه بر اینها خلوت داش آکل را به خوبی بازی کرده است؛ داش آکل آدم تنهایی است که از تمام دنیا فقط یک طوطی دارد و در خلوت با او حرف میزند و درد دلش را به او میگوید، حتی پس از فصل مرگ حاجی و وصیت حاجی که امور زندگی اش را به آکل میسپارد و میمیرد داش آکل پس از بستن چشم حاجی کنار دیوار و آینه میرود و در خلوت به کرده ی حاجی پاسخ میدهد "کار خوبی نکردی حاجی . . . یه مرد وقتی مردِ که آزاد باشه . .. دیگه دست و پام تو زنجیره . . ." حتی در کافه اسحق هم، داش آکل به خلوت خود میرود و پارچه سیاه به جا مانده از مرجان را در دست دارد، به عشوه گری های اقدس هم چشمی ندارد و تاکید میکند، "فقط شراب منو اینجا کشونده برو ردِ کارت!" ساز زن را صدا میکند به او انعام میدهد و علیرغم میل اسحق و اقدس به کوچه میزند. آکل پرصلابت در کوچه های شیراز تلوتلو میخورد، بر سکویی مینشیند و تصویری از مقابلش رد میشود (گزمه هایی که مردی را به زنجیر کرده اند) با دیدن مرد در زنجیر دست به پر شال میبرد، پارچه سیاه را بیرون میکشد و اشک از چشمان آکل سرازیر میشود. قدرت بازیگری بازیگر در این فصل که نوعی بازی over act و لبه تیغ به حساب میآید از جسارت و توان بالایی برخوردار است. بازی over act آمیخته به اغراق بیش از حد و فراخور تئاتر است تا سینما، بهروز وثوقی مستی های پهلوان را اینگونه بازی کرده است. مهمترین و شاخص ترین بخش فیلم در بازیگری، فصل کتک خوردن آکل به دست کاکارستم و نوچه هایش در زیر گذر است. آکل مست است و خراب درونی عشقی ممنوع است، توسط کاکارستم به استهزا گرفته میشود تا جایی که کسانی که صدای خود را در مقابل او بالا نمیبردند او را دست به دست به این طرف و آن طرف میاندازند، قمه از شالش میکشند و میگویند "قَمُتو بده سلمونی محل واسه ختنه بچه ها! آکل در سکوت و درد و مستی کتک میخورد. کاکارستم با بازی قابل قبول بهمن مفید بازی بهروز وثوقی و مظلومیت آکل را تکمیل کرده است. کاکا دست به تیغ میبرد که سبیل آکل را بتراشد آکل به حرف میآید، دوربین به او نزدیک میشود بهروز وثوقی با صورت گل آلود و پر درد و پر از اشک مسلسل وار دیالوگ میگوید "دهن ات می چاد حروم لقمه . . . پست فطرت از کفتار کمتر . .. قسم به تیغ علی پا از پا برداری دو نیم ات میکنم . . . لچک به سر . . . رسوای شیرازت میکنم . . . فردا ظهر با قمه . . . تو خود تکیه بعد از تعزیه . . . که حسین شاهد من و تو باشه . . ." بهروز وثوقی سعی میکند نشانه هایی بیرونی را در تکمیل حس درونی به کار گیرد و در این زمینه کاملا موفق نشان داده است. پس از این بررسی های اجرایی یادآور میشوم که داش آکل یک شخصیت است و تمام ویژگیهای کاراکتر بودن را دارد: 2ــ کسی است که وجود دارد و وجودش تاثیرگذار است؛ 3ــ وجود و عدمش یکی نیست؛ 4ــ کسی است که انگیزه و قوه ی محرکه برای عمل دارد؛ 5ــ کسی است که قادر است چیزی را تغییر دهد و یا از تغییر جلوگیری کند؛ 6ــ کسی است که عمل میکند فقط حرف نمیزند و امکاناتش با حرفهایش میخواند؛ 7ــ کسی است که صادق، روشن، قابل درک است و میشود با آن همذات پنداری کرد؛ 8ــکسی است که در حوزه ی فاعلیت است نه در حوزه ی انفعال؛ 9ــ نگاه را میدزدد و هیجان اولیه ایجاد میکند؛ 10ــ کنش مند است و در رسوب ذهنی تماشاگر میماند. متاسفانه مثال آوردن برای هر یک از 10 مورد بالا در این محدوده نمیگنجد ولی مورد ششم را کمی دقیق نگاه میکنیم. بازی بهروز وثوقی در تمام این فصول بازی منحصر به فردی است. نوعی دانایی از پایان کار، نوعی به استقبال مرگ رفتن در بازی بهروز وجود دارد و کیمیایی هم راغب به ابراز این بخشها در بازی بازیگرش بوده است. آکل خودش میگوید: "مث سگ گله که خوراکش . . . استخونِ گوسفندهایی که خودش پاییده . . . میریزن جلوش که بخوره و سیر شه . . . خوراک نامردها و لاف زن ها هم تاریکیه" و بعد خودش در پایان خوراک نامردها و تاریکی میشود! آنچه مهم است این که بهروز وثوقی به خوبی از ایفای نقش اساطیری داش آکل برآمده و علاوه بر ظلم ستیزی و پهلوانی، عاشقی داش آکل را به بهترین شکل ممکن ایفا کرده است؛ بازی در خلوت و بازی در سکوت را برای اولین بار از خود نشان داد و فراز و نشیب مختلف این شخصیت را در طول و عرض کاراکتر جان بخشید. به علاوه تلاش وثوقی در داش آکل پیوند بازی حسی و درونی با بازی ظاهری و بیرونی است. ناگفته نماند بازی بهمن مفید و شهرزاد در نقش های کاکارستم و اقدس از هیچ نقصی برخوردار نیست. ******* بهروز وثوقی در فیلم ضربت فیلنامه فیلم ( ضربت ) از هر جهت آماده بود و هنرپیشگان آن نیز انتخاب شده بودند. ساخت این فیلم بنا به عللی یکی از وقت گیر ترین فیلمهای خاچیکیان بود که از شروع تا پایان آن یک سال به طول انجامید. مشکل ترین صحنه های فیلم ضربت که برای مکان آتش سوزی آن تهیه و تدراک بسیاری دیده بودیم آماده فیلمبرداری شد. جریان از این قرار بود که ساختمانی آتش میگرفت وماموران آتش نشانی مشغول انجام وظیفه میشدند.از طرفی عبدالله بوتیمار که نقش پزشک جوان را در فیلم به عهده داشت به کمک ساکنان ساختمان می شتابد و آنها را( که عبارت بودند از آرمان وانیک / قدسی کاشانی / در نقش مرد همسر ودختر ) از میان لهیب آتش نجات میدهد. هنگام فیلمبرداری از وسط جمعیت جوانی خودش را به جلوی دوربین می رساند و بدون اینکه توجه به دوربین داشته باشد.این عمل جلوی بازی هنرپیشگان را می گرفت. خاچیکیان به ناچار این صحنه را 6 بار تکرار کرد واین جوان همان گونه مثل قبل جلو می آمد و مانع ماموران آتش نشانی و بازیگران می شد. بنا چار خاچیکیان بعد از 6 بار فیلمبرداری پابان کار را اعلام می کندهمه از لجاجت این جوان ناراحت بودیم. خاچیکیان 2 روز به مونتاژ صحنه آتش سوزی مشغول بود و با اینکه جوان در هر 6 برداشت جلوی دوربین ظاهر شده بود به ناچار 3 قسمت آن را انتخاب کرد وبه من نشان داد . گفتم چطور با وجود این جوان این 3 قسمت را انتخاب کردید ؟ گفت : از حرکات و رفتار آرام و نرم او جلوی دوربین خوشم آمد و در نتیجه چاره ای نداشتم که او را در 3 قسمت فیلم جای دهم ! سر انجام پس از 1 سال فیلم آماده اکران شد و خاچیکیان سناریوی خداحافظ تهران را با سرمایه صاحبان سینما مولن روژ آماده فیلمبرداری نمود. هنگام انتخاب هنرپیشگان تنها فردی که قبلا از طرف ساموئل انتخاب شده بود عبالله بوتیمار بود ولی آقایان تهیه کننده با بوتیمار مخالفت میکردند وقصد داشتند جوان مورد نظر خود را به خاچیکیان بقبولانند.پس از کشمکش ها و قهر و آشتی ها به وساطت من ساموئل دست از لجبازی برداشت و تسلیم شد. روز بعد من و ساموئل در دفتر تهیه کنندگان سینما مولن روژ نشسته بودیم تا با جوانی که نقش اول فیلم خداحافظ تهران را بازی می کند آشنا شویم لحظه بعد جوان خوش اندامی با سر و وضع و لباس مرتب داخل شد و در حالی که لبخند بر لب داشت به طرف خاچیکیان آمد و بی مقدمه او را در آغوش کشید و بر صورت او بوسه زد. خاچیکیان همان گونه که به او نگاه می کرد گفت : چهره شما به نظرم آشنا می آید اما نمی دونم در کدام فیلم جلوی دوربین من ظاهر شده ای ؟ جوان جواب داد : در صحنه آتش سوزی فیلم ضربت چند باری آمدم جلو و خودی نشان دادم !!! تازه ساموئل او را شناخت. بعد از کمی سکوت پرسید : الان به چه کاری مشغول هستید و اسم و محل کارتان را بفرمائیدجوان جواب داد در استودیو مولن روژ دوبلور هستم و اسم من بهروز وثوقی است. برچسبها: بهروز وثوقي, گوگوش, مسعود كيميايي, صادق هدايت نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۱
توسط آ . پاسارگاد
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||